در ایامی که انکار هولوکاست از سوی رهبران جمهوری اسلامی ایران و خصومت میان دولتهای ایران و اسرائیل به اوج خود رسیده، کتابی که فداکاری یک دیپلمات ایرانی مسلمان و بشردوست را در قبال یهودیان ایرانی و اروپایی در اوج جنگ جهانی دوم به تصویر میکشد، به زبان انگلیسی منتشر شده است تا به قول نویسنده آن، ایران و ایرانیان دیگری را سوای حکومت کنونی حاکم بر این کشور، به جهانیان معرفی کند.
کتاب «در سایه شیر؛ شنیدلر ایرانی و زادگاه او در جنگ جهانی دوم» نوشته فریبرز مختاری، به داستان زندگی دیپلمات فداکار ایرانی و آن گروه از یهودیان ایرانیتبار و اروپایی میپردازد که بر اثر رشادتهای این دیپلمات جانشان از خطر مرگ نجات یافت.
این کتاب در اکتبر امسال به زبان انگلیسی در لندن منتشر شد. «شیندلر ایرانی» نیز لقبی است که یهودیان ایرانی به عبدالحسین سرداری، کنسول وقت دولت شاهنشاهی ایران در پاریس، دادهاند.
پس از آنکه در سال ۱۹۹۳ فیلم سینمایی پرآوازه استیون اسپیلبرگ با نام «فهرست شیندلر» به روی اکران سینماها رفت و با دریافت جوایز متعدد از جمله جوایز اسکار، تلاشهای یک کارخانهدار اروپایی را برای نجات جان حدود هزار کارگر یهودی از چنگال نازیها نشان داد، یهودیان ایرانی به یاد آوردند که عبدالحسین سرداری نیز در تاریخ یهودیان ایرانی در قرن بیستم، همانند شیندلری برای آنان عمل کرد.
در جنگ جهانی دوم در ادامه تسلط نیروهای هیتلر بر بخشهای وسیعی از اروپا، زمانی که حکومت ویشی در فرانسه به همکاری با نازیها روی آورد و دست نشانده هیتلر شد، یهودیان فرانسه که تا قبل از آن از زندگی نسبتاً آسودهای برخوردار بودند، از زادگاه خود رانده شده و بسیاری از آنها با قطار به سوی اردوگاههای کار اجباری و برخی از نگونبختترینشان، راهی کورههای آدمسوزی شدند.
در آن زمان که شماری از خانوادههای یهودی ایرانی، هر یک به دلایلی از جمله تحصیل فرزندان و یا کارهای بازرگانی و تجارت، در فرانسه زندگی میکردند، زندگی خود را به ناگاه با خطری بزرگ روبهرو دیدند.
زمانی که یهودیان ایرانیتبار احساس کردند که مانند سایر یهودیان این کشور میروند که به اسیران دست هیتلر و حکومت ویشی مبدل شوند، با مراجعه به سفارت وقت ایران در پاریس، خواهان دریافت اوراق رسمی برای کمک به بازگشت خود به ایران شدند.
اما وضع به همین سادگی نبود. نیروهای حکومت ویشی و خبرچینان همدست نازیها، تأکید داشتند که در کار بیرون راندن یهودیان از فرانسه نباید هیچ تبعیضی قایل شد.
شماری از رهبران یهودیان ایرانی در دیدارهای خود با عبدالحسین سرداری، کنسول وقت دولت شاهنشاهی ایران در پاریس، با جلب محبت او، خواهان آن شدند که از راه گفتوگو با نمایندگان حکومت آلمان و دست نشاندگان آنها، امکان بازگشتشان به ایران را فراهم کند.
عبدالحسین سرداری که خود یک وکیل فارغالتحصیل از دانشگاههای سوئیس بود، از جمله در تلاشهایش در مقابل نمایندگان نازیها و نیز در مراجعهاش به آدولف آیشمن چنین استناد کرد که یهودیان ایرانی مانند دیگر یهودیان از نژاد یهودی نیستند و پارسیهای موسایی (Mosaiue - پیرو شریعت حضرت موسی) میباشند، و نیز تأکید کرد که این «پیروان ایرانی موسی» ۲۷۰۰ سال در ایران آریایی زندگی کردهاند و صرفاً برخی از آنها به آموزههای حضرت موسی علاقهمند شدهاند.
سرداری این «استدلال» را به گونهای متقاعد کننده مطرح میکرد - تا جایی که نازیها نمیتوانستند آن را رد کنند و او حتی تحقیقات آلمان نازی را در باره «تیره ایرانی موسایی» که در برلین آغاز شده بود، گمراه کرد.
از آن جا که ایران به عنوان یک پایگاه نظامی برای ارتش نازی میتوانست در کار هدف قرار دادن روسیه در یک حمله هیتلر به روسیه اهمیت حیاتی داشته باشد و نظر به ادعای آلمانیها که ایرانیها و آلمانها همنژاد بوده و هر دو آریایی هستند، هیتلر لازم دانست که در نظرات و تصمیمهای خود در قبال یهودیانی که دیپلمات ایرانی خواهان امکان رفتن به آنها داده بود، ملایمت نشان دهد.
در آن ایام، در حالی که مناسبات میان حکومت هیتلر با دولتهای بسیاری در جهان تیره و بحرانی بود، اما نازیها با ادعای وجود ریشههای مشترک «آریایی»، و به ویژه به دلیل امکان استفاده از ایران برای مقابله با روسیه و قوای متفقین، نسبت به ایران به دیده ملاطفت مینگریستند.
در زمان حکومت هیتلر در اروپا چه بسا که از برخی ارتباطها و دیدارها میان رضا شاه با نمایندگانی از حکومت نازی نیز سخن رفته بود و آلمانها از وجود برخی احساسات طرفداری از آلمان در میان دولتمردان ایرانی سخن میراندند.
به گفته محققان، در ایرانِ آن زمان، برخی احساسات حمایت از نازیها وجود داشت و رادیوی فارسی برلین که مبلغ و مروج اندیشههای نازی شده بود، در میان مردم ایران نیز شنوندگان بسیاری یافته بود و افراطگرایان مذهبی شیعه نیز این آتش ضدیهودی را دامن میزدند.
با وجود این وضعیت، عبدالحسین سرداری در هدف خود برای نجات یهودیان ایرانی و اروپایی مقیم فرانسه، موفق شد.
سرداری با استناد به توافقنامه حقوق شهروندی میان دولت شاهنشاهی ایران با آلمان نازی بین ۵۰۰ تا هزار گذرنامه سفید را به یهودیان ایرانی و غیرایرانی در فرانسه داد؛ در هر گذرنامه نام دو سه نفر از یهودیان به عنوان فامیل، مانند همسر یا پدر و یا مادر، نوشته میشد- حتی اگر به راستی نسبتی نیز با یکدیگر نداشتند.
با به اشغال درآمدن ایران از سوی بریتانیا و روسیه، در سال ۱۹۴۱، شهریور ۱۳۲۰ وزارت خارجه وقت ایران، با خشم از سرداری خواست که به تهران بازگردد اما او از طریق باز کردن یک دفتر خصوصی در فرانسه که با استفاده از اموال خاندان قاجاریاش به ارث برده بود، به تلاش پرمخاطره خود ادامه داد.
فریبرز مختاری که از بستگان عبدالحسین سرداری است، پس از خواندن کتاب مشهور نوشته دکتر عباس میلانی درباره زندگی و اعدام فریدون هویدا، که در آن به زندگی سرداری نیز اشارههایی شده است، درصدد گردآوری شواهد درباره فداکاریهای سرداری برآمد.
آقای مختاری در سالهای اخیر با شماری از بازماندگان ایرانی آن اقدام بشردوستانه سرداری گفتوگو کرد و زندگی آنها را در کتاب «در سایه شیر؛ شیندلرایرانی و زادگاه او در جنگ جهانی دوم» یادآوری میکند.
کتاب از جمله در برگیرنده خاطراتی از خانم الین سنهای- کهنیم، زنی است که اکنون دوران کهنسالی خود را در کالیفرنیا در کنار خانوادهاش سپری میکند و خاطرات خود را از آن روزهای هولناک هجوم چکمهپوشان هیتلری و ترس از نیروهای نازی در پستهای بازرسی، در ایامی که دخترکی هفت ساله در کنار والدینش در فرانسه بود، برای نویسنده کتاب تشریح کرده است.
تا پیش از شکلگیری حکومت ویشی در فرانسه، ژرژ سنهای، پدر الین، که یک بازرگان صنایع پارچهبافی بود در کنار خانواده یهودی ایرانیاش زندگی خوش و آسودهای در ۲۵ کیلومتری پاریس داشتند.
کمکهای دیپلماتیک عبدالحسین سرداری، ژرژ سنهای و خانواده او را همانند صدها یهودی دیگر نجات داد؛ خانم الین که بعدها با ناصر کهنیم در ایران ازدواج کرد، از زمان روی کارآمدن حکومت اسلامی در ایران، همانند دهها هزار ایرانی یهودی دیگر ناچار شد که ایران را ترک کند و این بار در میانسالی راهی دیار غربتی دیگر شد تا کنون که در ۷۸ سالگی در کنار خانواده بزرگش در کالیفرنیا زندگی میکند و همچنان نیکیهای عبدالحسین سرداری را میستاید.
عبدالحسین سرداری دایی دو تن از شخصیتهای سیاسی مهم ایران بود: امیرعباس هویدا که از دهه چهل خورشیدی تا اوجگیری بحران انقلاب سال ۱۳۵۷، به مدت ۱۳ سال، نخستوزیری محمدرضا پهلوی را به عهده داشت و تنها دو ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در روز هجدهم فروردین ۱۳۵۸ در جریان تنفسی در کار دادگاه به ریاست صادق خلخالی قبل از پایان کار محکمه اعدام شد.
فریدون هویدا دیگر خواهرزاده عبدالحسین سرداری، دیپلمات، نویسنده و نقاش، سالها سفیر ایران در سازمان ملل متحد بود. فریدون هویدا که معاون وزیر خارجه ایران نیز بود، در ۸۲ سالگی در نوامبر ۲۰۰۶ در نیویورک درگذشت.
بانو سرداری مادر امیرعباس و فریدون هویدا و خواهر عبدالحسین سرداری، از فرزندان ادیبالسلطنه از بستگان نزدیک ناصرالدین شاه بود.
عبدالحسین سرداری هر چند مانند امیرعباس هویدا در ایران انقلاب زده نماند و در کهنسالی برای حفظ جانش به اروپا گریخت اما همانند همه دیپلماتهای دیگری که در حکومتهای پهلوی خدمت کرده بودند، از حقوق و مزایای بازنشستگی محروم شد.
عبدالحسین سرداری در سال ۱۹۸۱ در اتاقی کرایهای در کرویدون در جنوب لندن در تنهایی رقتباری درگذشت اما همچنان اصرار داشت که تنها وظیفه بشری خود را انجام داده و قدردانیها از خود را غیرضروری میدانست اما یهودیان ایرانی در کالیفرنیا با شناساندن تلاشهای او، توانستند سالها پس از مرگ سرداری، از او در آیینهایی تجلیل کنند و کار او را به جهانیان معرفی کنند.
مؤسسه «سایمون ویزنتال» که به دلیل شکار نازیها در جهان شهرت دارد، در سال ۲۰۰۴ مراسم رسمی قدردانی از زندهیاد سرداری را برگزار کرد و نشان تقدیر را به فریدون هویدا، خواهرزاده او، اعطا کرد. سازمانهای یهودیان ایرانی در آمریکا نیز برای زنده نام سرداری آیینهای یادبود برگزار کرده و بارها از او تجلیل کردهاند.
نهادهای یهودیان ایرانی در اسرائیل و آمریکا از موزه «ید و شم»، موزه هولوکاست اورشلیم، درخواست کردهاند که عنوان عالی «نیکوکار بشریت» را به زنده نام سرداری اعطا کند.
در نخستین سالهای ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، زمانی که او زبان به انکار هولوکاست و لزوم «محو اسرائیل از نقشه جغرافیا» گشود و انتقادهای بسیاری را متوجه جمهوری اسلامی ایران کرد، صدا و سیمای ایران به ناگهان به ساخت سریالی پرداخت که در آن زندگی عبدالحسین سرداری را به تصویر کشید اما ایرانیان یهودی تأکید داشتند که این سریال نیز به حقیقت وفادار نبوده و تلاش کرده است تا سرداری را انسانی سودجو نشان دهد که گویا تنها به خاطر گرفتن پول و جواهرات بسیار یهودیان در فرانسه، به آنها اوراق هویت و گذرنامه ایرانی برای رفتن از فرانسه می داده است.
سریال «مدار صفر درجه» که از اردیبهشت ۱۳۸۶ از شبکه اول تلویزیون ایران نشان داده شد، بحثهای فراوانی را در جهان برانگیخت اما به دلیل ساخت سی قسمت آن در اروپا و امکانات نسبتاً فراوان و استفاده از برخی از هنرپیشههای خارجی، به سریالی پربیننده مبدل شده بود.
برخلاف تصویری که سریال «مدار صفر درجه» از سرداری نشان میداد، فریبرز مختاری، نویسنده کتاب «در سایه شیر» تأکید دارد که سرداری با کمک بشردوستانه خود به یهودیان، هم جان خود و هم مقام دیپلماتیک خویش را به خطر انداخت اما ابایی از این مخاطرات نداشت.
به گفته مختاری، تلاشهای سرداری نمادی از شکیبایی و مدارای تاریخی در میان ایرانیان نسبت به اقوام و مذاهب مختلف است در حالی که در این سالها رژیم ایران با سیاستهای خود به نماد خصم با یهودیان و بسیاری از اقلیتهای مذهبی و قومی مبدل شده است.
آقای فریبرز مختاری اکنون برای معرفی کتاب خود به اسرائیل دعوت شده است و این روزها در آیینی از او در دانشگاه تلآویو به خاطر این کتاب، آن هم در مقطعی که دامنه خصومت ایران و اسرائیل تا حد نداهای جنگی کشیده شده است، مورد تجلیل قرار میگیرد.
کتاب «در سایه شیر؛ شنیدلر ایرانی و زادگاه او در جنگ جهانی دوم» نوشته فریبرز مختاری، به داستان زندگی دیپلمات فداکار ایرانی و آن گروه از یهودیان ایرانیتبار و اروپایی میپردازد که بر اثر رشادتهای این دیپلمات جانشان از خطر مرگ نجات یافت.
این کتاب در اکتبر امسال به زبان انگلیسی در لندن منتشر شد. «شیندلر ایرانی» نیز لقبی است که یهودیان ایرانی به عبدالحسین سرداری، کنسول وقت دولت شاهنشاهی ایران در پاریس، دادهاند.
پس از آنکه در سال ۱۹۹۳ فیلم سینمایی پرآوازه استیون اسپیلبرگ با نام «فهرست شیندلر» به روی اکران سینماها رفت و با دریافت جوایز متعدد از جمله جوایز اسکار، تلاشهای یک کارخانهدار اروپایی را برای نجات جان حدود هزار کارگر یهودی از چنگال نازیها نشان داد، یهودیان ایرانی به یاد آوردند که عبدالحسین سرداری نیز در تاریخ یهودیان ایرانی در قرن بیستم، همانند شیندلری برای آنان عمل کرد.
در جنگ جهانی دوم در ادامه تسلط نیروهای هیتلر بر بخشهای وسیعی از اروپا، زمانی که حکومت ویشی در فرانسه به همکاری با نازیها روی آورد و دست نشانده هیتلر شد، یهودیان فرانسه که تا قبل از آن از زندگی نسبتاً آسودهای برخوردار بودند، از زادگاه خود رانده شده و بسیاری از آنها با قطار به سوی اردوگاههای کار اجباری و برخی از نگونبختترینشان، راهی کورههای آدمسوزی شدند.
در آن زمان که شماری از خانوادههای یهودی ایرانی، هر یک به دلایلی از جمله تحصیل فرزندان و یا کارهای بازرگانی و تجارت، در فرانسه زندگی میکردند، زندگی خود را به ناگاه با خطری بزرگ روبهرو دیدند.
زمانی که یهودیان ایرانیتبار احساس کردند که مانند سایر یهودیان این کشور میروند که به اسیران دست هیتلر و حکومت ویشی مبدل شوند، با مراجعه به سفارت وقت ایران در پاریس، خواهان دریافت اوراق رسمی برای کمک به بازگشت خود به ایران شدند.
اما وضع به همین سادگی نبود. نیروهای حکومت ویشی و خبرچینان همدست نازیها، تأکید داشتند که در کار بیرون راندن یهودیان از فرانسه نباید هیچ تبعیضی قایل شد.
شماری از رهبران یهودیان ایرانی در دیدارهای خود با عبدالحسین سرداری، کنسول وقت دولت شاهنشاهی ایران در پاریس، با جلب محبت او، خواهان آن شدند که از راه گفتوگو با نمایندگان حکومت آلمان و دست نشاندگان آنها، امکان بازگشتشان به ایران را فراهم کند.
عبدالحسین سرداری که خود یک وکیل فارغالتحصیل از دانشگاههای سوئیس بود، از جمله در تلاشهایش در مقابل نمایندگان نازیها و نیز در مراجعهاش به آدولف آیشمن چنین استناد کرد که یهودیان ایرانی مانند دیگر یهودیان از نژاد یهودی نیستند و پارسیهای موسایی (Mosaiue - پیرو شریعت حضرت موسی) میباشند، و نیز تأکید کرد که این «پیروان ایرانی موسی» ۲۷۰۰ سال در ایران آریایی زندگی کردهاند و صرفاً برخی از آنها به آموزههای حضرت موسی علاقهمند شدهاند.
سرداری این «استدلال» را به گونهای متقاعد کننده مطرح میکرد - تا جایی که نازیها نمیتوانستند آن را رد کنند و او حتی تحقیقات آلمان نازی را در باره «تیره ایرانی موسایی» که در برلین آغاز شده بود، گمراه کرد.
از آن جا که ایران به عنوان یک پایگاه نظامی برای ارتش نازی میتوانست در کار هدف قرار دادن روسیه در یک حمله هیتلر به روسیه اهمیت حیاتی داشته باشد و نظر به ادعای آلمانیها که ایرانیها و آلمانها همنژاد بوده و هر دو آریایی هستند، هیتلر لازم دانست که در نظرات و تصمیمهای خود در قبال یهودیانی که دیپلمات ایرانی خواهان امکان رفتن به آنها داده بود، ملایمت نشان دهد.
در آن ایام، در حالی که مناسبات میان حکومت هیتلر با دولتهای بسیاری در جهان تیره و بحرانی بود، اما نازیها با ادعای وجود ریشههای مشترک «آریایی»، و به ویژه به دلیل امکان استفاده از ایران برای مقابله با روسیه و قوای متفقین، نسبت به ایران به دیده ملاطفت مینگریستند.
در زمان حکومت هیتلر در اروپا چه بسا که از برخی ارتباطها و دیدارها میان رضا شاه با نمایندگانی از حکومت نازی نیز سخن رفته بود و آلمانها از وجود برخی احساسات طرفداری از آلمان در میان دولتمردان ایرانی سخن میراندند.
به گفته محققان، در ایرانِ آن زمان، برخی احساسات حمایت از نازیها وجود داشت و رادیوی فارسی برلین که مبلغ و مروج اندیشههای نازی شده بود، در میان مردم ایران نیز شنوندگان بسیاری یافته بود و افراطگرایان مذهبی شیعه نیز این آتش ضدیهودی را دامن میزدند.
با وجود این وضعیت، عبدالحسین سرداری در هدف خود برای نجات یهودیان ایرانی و اروپایی مقیم فرانسه، موفق شد.
سرداری با استناد به توافقنامه حقوق شهروندی میان دولت شاهنشاهی ایران با آلمان نازی بین ۵۰۰ تا هزار گذرنامه سفید را به یهودیان ایرانی و غیرایرانی در فرانسه داد؛ در هر گذرنامه نام دو سه نفر از یهودیان به عنوان فامیل، مانند همسر یا پدر و یا مادر، نوشته میشد- حتی اگر به راستی نسبتی نیز با یکدیگر نداشتند.
با به اشغال درآمدن ایران از سوی بریتانیا و روسیه، در سال ۱۹۴۱، شهریور ۱۳۲۰ وزارت خارجه وقت ایران، با خشم از سرداری خواست که به تهران بازگردد اما او از طریق باز کردن یک دفتر خصوصی در فرانسه که با استفاده از اموال خاندان قاجاریاش به ارث برده بود، به تلاش پرمخاطره خود ادامه داد.
فریبرز مختاری که از بستگان عبدالحسین سرداری است، پس از خواندن کتاب مشهور نوشته دکتر عباس میلانی درباره زندگی و اعدام فریدون هویدا، که در آن به زندگی سرداری نیز اشارههایی شده است، درصدد گردآوری شواهد درباره فداکاریهای سرداری برآمد.
آقای مختاری در سالهای اخیر با شماری از بازماندگان ایرانی آن اقدام بشردوستانه سرداری گفتوگو کرد و زندگی آنها را در کتاب «در سایه شیر؛ شیندلرایرانی و زادگاه او در جنگ جهانی دوم» یادآوری میکند.
کتاب از جمله در برگیرنده خاطراتی از خانم الین سنهای- کهنیم، زنی است که اکنون دوران کهنسالی خود را در کالیفرنیا در کنار خانوادهاش سپری میکند و خاطرات خود را از آن روزهای هولناک هجوم چکمهپوشان هیتلری و ترس از نیروهای نازی در پستهای بازرسی، در ایامی که دخترکی هفت ساله در کنار والدینش در فرانسه بود، برای نویسنده کتاب تشریح کرده است.
تا پیش از شکلگیری حکومت ویشی در فرانسه، ژرژ سنهای، پدر الین، که یک بازرگان صنایع پارچهبافی بود در کنار خانواده یهودی ایرانیاش زندگی خوش و آسودهای در ۲۵ کیلومتری پاریس داشتند.
کمکهای دیپلماتیک عبدالحسین سرداری، ژرژ سنهای و خانواده او را همانند صدها یهودی دیگر نجات داد؛ خانم الین که بعدها با ناصر کهنیم در ایران ازدواج کرد، از زمان روی کارآمدن حکومت اسلامی در ایران، همانند دهها هزار ایرانی یهودی دیگر ناچار شد که ایران را ترک کند و این بار در میانسالی راهی دیار غربتی دیگر شد تا کنون که در ۷۸ سالگی در کنار خانواده بزرگش در کالیفرنیا زندگی میکند و همچنان نیکیهای عبدالحسین سرداری را میستاید.
عبدالحسین سرداری دایی دو تن از شخصیتهای سیاسی مهم ایران بود: امیرعباس هویدا که از دهه چهل خورشیدی تا اوجگیری بحران انقلاب سال ۱۳۵۷، به مدت ۱۳ سال، نخستوزیری محمدرضا پهلوی را به عهده داشت و تنها دو ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در روز هجدهم فروردین ۱۳۵۸ در جریان تنفسی در کار دادگاه به ریاست صادق خلخالی قبل از پایان کار محکمه اعدام شد.
فریدون هویدا دیگر خواهرزاده عبدالحسین سرداری، دیپلمات، نویسنده و نقاش، سالها سفیر ایران در سازمان ملل متحد بود. فریدون هویدا که معاون وزیر خارجه ایران نیز بود، در ۸۲ سالگی در نوامبر ۲۰۰۶ در نیویورک درگذشت.
بانو سرداری مادر امیرعباس و فریدون هویدا و خواهر عبدالحسین سرداری، از فرزندان ادیبالسلطنه از بستگان نزدیک ناصرالدین شاه بود.
عبدالحسین سرداری هر چند مانند امیرعباس هویدا در ایران انقلاب زده نماند و در کهنسالی برای حفظ جانش به اروپا گریخت اما همانند همه دیپلماتهای دیگری که در حکومتهای پهلوی خدمت کرده بودند، از حقوق و مزایای بازنشستگی محروم شد.
عبدالحسین سرداری در سال ۱۹۸۱ در اتاقی کرایهای در کرویدون در جنوب لندن در تنهایی رقتباری درگذشت اما همچنان اصرار داشت که تنها وظیفه بشری خود را انجام داده و قدردانیها از خود را غیرضروری میدانست اما یهودیان ایرانی در کالیفرنیا با شناساندن تلاشهای او، توانستند سالها پس از مرگ سرداری، از او در آیینهایی تجلیل کنند و کار او را به جهانیان معرفی کنند.
مؤسسه «سایمون ویزنتال» که به دلیل شکار نازیها در جهان شهرت دارد، در سال ۲۰۰۴ مراسم رسمی قدردانی از زندهیاد سرداری را برگزار کرد و نشان تقدیر را به فریدون هویدا، خواهرزاده او، اعطا کرد. سازمانهای یهودیان ایرانی در آمریکا نیز برای زنده نام سرداری آیینهای یادبود برگزار کرده و بارها از او تجلیل کردهاند.
نهادهای یهودیان ایرانی در اسرائیل و آمریکا از موزه «ید و شم»، موزه هولوکاست اورشلیم، درخواست کردهاند که عنوان عالی «نیکوکار بشریت» را به زنده نام سرداری اعطا کند.
در نخستین سالهای ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، زمانی که او زبان به انکار هولوکاست و لزوم «محو اسرائیل از نقشه جغرافیا» گشود و انتقادهای بسیاری را متوجه جمهوری اسلامی ایران کرد، صدا و سیمای ایران به ناگهان به ساخت سریالی پرداخت که در آن زندگی عبدالحسین سرداری را به تصویر کشید اما ایرانیان یهودی تأکید داشتند که این سریال نیز به حقیقت وفادار نبوده و تلاش کرده است تا سرداری را انسانی سودجو نشان دهد که گویا تنها به خاطر گرفتن پول و جواهرات بسیار یهودیان در فرانسه، به آنها اوراق هویت و گذرنامه ایرانی برای رفتن از فرانسه می داده است.
سریال «مدار صفر درجه» که از اردیبهشت ۱۳۸۶ از شبکه اول تلویزیون ایران نشان داده شد، بحثهای فراوانی را در جهان برانگیخت اما به دلیل ساخت سی قسمت آن در اروپا و امکانات نسبتاً فراوان و استفاده از برخی از هنرپیشههای خارجی، به سریالی پربیننده مبدل شده بود.
برخلاف تصویری که سریال «مدار صفر درجه» از سرداری نشان میداد، فریبرز مختاری، نویسنده کتاب «در سایه شیر» تأکید دارد که سرداری با کمک بشردوستانه خود به یهودیان، هم جان خود و هم مقام دیپلماتیک خویش را به خطر انداخت اما ابایی از این مخاطرات نداشت.
به گفته مختاری، تلاشهای سرداری نمادی از شکیبایی و مدارای تاریخی در میان ایرانیان نسبت به اقوام و مذاهب مختلف است در حالی که در این سالها رژیم ایران با سیاستهای خود به نماد خصم با یهودیان و بسیاری از اقلیتهای مذهبی و قومی مبدل شده است.
آقای فریبرز مختاری اکنون برای معرفی کتاب خود به اسرائیل دعوت شده است و این روزها در آیینی از او در دانشگاه تلآویو به خاطر این کتاب، آن هم در مقطعی که دامنه خصومت ایران و اسرائیل تا حد نداهای جنگی کشیده شده است، مورد تجلیل قرار میگیرد.