آمنه بهرامینوا که هفت سال پیش در جریان یک اسید پاشی بینایی دو چشم خود را از دست داده بود، روز یکشنبه از اجرای حکم قصاص مجید موحدی، مردی که بر او اسید پاشیده بود صرف نظر کرد. این حکم قرار بود صبح روز یکشنبه، در بیمارستان به اجرا درآید.
خانم بهرامی در این زمینه به پرسشهای رادیو فردا پاسخ گفته است.
وقتی رفتم، لباسهای اتاق عمل را پوشیدیم و رفتیم داخل اتاق عمل، تن مجیدم لباس کردند و حتی آمپول هم زدند. گفتند چه کسی از افراد خانواده آمنه حاضر است. حتی هیچکس هم نمیدانست که من نمیخواهم که در نهایت این حکم اجرا شود.
از برادرم خواستند که بیاید و برادرم لباس پوشید و رفت داخل اتاق عمل که اسید را توی چشمهای این آقا بپاشد. آنجا بود که من گفتم «نه. من نمیخواهم این کار را بکنید».
اسید پاشی، حکمش قصاص است. حالا دیگر بعد از من کسی میخواهد آن را اجرا کند یا میخواهد که اجرا نکند. من فقط میخواستم این حکم را بگیرم. البته در مورد مجید موحدی، فقط من از قصاص چشمهایش گذشتم و دیهای باقی مانده است، ۲۰۰ میلیون تومان که من دیهام را میخواهم.
الان به من میگویند چون تو یک زن هستی ۲۰۰ میلیون تومان دیهات تبدیل به ۱۰۰ میلیون تومان میشود که حتی این ۱۰۰ میلیون تومان را هم خانواده موحدی ندارند که بدهند.
اصلاً این آدم یک ذره هم عوض نشده بود. این آدم برای اجتماع خطرناک است. به نظر من فردی مثل مجید موحدی باید تا آخرین لحظه عمرش در زندان بماند.
نه. مخالف بودند. پدر مجید موحدی گفت که من یک خانه دارم، ۱۰۰ میلیون میارزد. از این ۱۰۰ میلیون میتوانم سه دانگش را به آمنه بدهم. اما این ۵۰ میلیون اصلاً به درد من نمیخورد. دیه من دیه کامل یک انسان و ۲۰۰ میلیون تومان است.
حالا دولت ایران دوست دارد بگوید که دیه یک زن نصف است. من این را قبول ندارم. من یک انسانم. باید دیه مرا به طور کامل بدهند. من حاضر نیستم با این مقدار رضایت بدهم. بهتر است مجید موحدی در زندان بماند، کار کند و پول مرا بدهد. گفتند این کار امکان ندارد. من هم گفتم اگر امکان ندارد، پس دیه مرا بدهید. دیه مرا ندارند بدهند.
بالاخره وقتی دیه مرا ندارند که بدهند پس باید درزندان بماند. حق ندارند که آزادش کنند. گفتند که نه. این طور نمیشود و اینها میتوانند او را خیلی راحت آزاد کنند.
این آدم باید در زندان بماند تا بپوسد. باید از او بیگاری بکشند. خود قاضی علناً دید که وقتی من او را بخشیدم شروع به گریه و زاری کرد. فکر کرد که الان میتواند برود خانه. خیلیها فکر کردند که الان من مجید موحدی را بخشیدم او راحت به خانهاش برمیگردد.
اما نه. این طور نیست. من دیهام را از او میخواهم. ندارد که دیه مرا پرداخت کند؟ گفتم تا آخر عمرت در زندان بمان. کار کن و دیه مرا پرداخت کن. این را که گفتم شروع کرد به فحش و بد و بیراه گفتن به من خانوادهام.
بله. گفتند قصاص را قرآن خواسته است. درست است که این خواسته قرآن است اما در انتهای همین قران آمده است که ای بنده من بگذر که به بالاترین درجات میرسی و پاداشت را از ما بگیر. ما که پاداشی که خدا وعده داده است را نگرفتیم. ولی حداقل به خاطر دل خودمان گذشتیم. به خاطر روحمان.
میخواستم بگویم، ای مردم، ما یک تمدن کهن ۱۳ هزار ساله داریم. میخواستم به مردم نشان بدهم که گذشت هم میتواند قشنگ باشد. من خودم الان راحتم. درست است که همه مرا سرزنش میکنند و میگویند که اشتباه کردهام. ولی نه. من اشتباه نکردهام. به مرور زمان درستی کارم مشخص میشود.
دکتر امیر صبوری و دکتر آرمان، بارها از من درخواست کردند که از قصاص بگذرم و یکی از علتهایی که من از اجرای این حکم گذشت کردم، سخنان این دو عزیز بود، همین جا از آنها تشکر میکنم. من از این حکم گذشتم ولی پرونده من بسته نشده است. پرونده من امروز دوباره به دادگاه برگشت تا موضوع پرداخت دیه را که خانواده موحدیان ندارند که پرداخت کنند، دوباره بررسی کنند.
خانم بهرامی در این زمینه به پرسشهای رادیو فردا پاسخ گفته است.
- خانم بهرامی، در چه شرایطی تصمیم گرفتید از قصاص صرف نظر کنید؟
وقتی رفتم، لباسهای اتاق عمل را پوشیدیم و رفتیم داخل اتاق عمل، تن مجیدم لباس کردند و حتی آمپول هم زدند. گفتند چه کسی از افراد خانواده آمنه حاضر است. حتی هیچکس هم نمیدانست که من نمیخواهم که در نهایت این حکم اجرا شود.
از برادرم خواستند که بیاید و برادرم لباس پوشید و رفت داخل اتاق عمل که اسید را توی چشمهای این آقا بپاشد. آنجا بود که من گفتم «نه. من نمیخواهم این کار را بکنید».
اسید پاشی، حکمش قصاص است. حالا دیگر بعد از من کسی میخواهد آن را اجرا کند یا میخواهد که اجرا نکند. من فقط میخواستم این حکم را بگیرم. البته در مورد مجید موحدی، فقط من از قصاص چشمهایش گذشتم و دیهای باقی مانده است، ۲۰۰ میلیون تومان که من دیهام را میخواهم.
الان به من میگویند چون تو یک زن هستی ۲۰۰ میلیون تومان دیهات تبدیل به ۱۰۰ میلیون تومان میشود که حتی این ۱۰۰ میلیون تومان را هم خانواده موحدی ندارند که بدهند.
- واکنش مجید موحدی به این تصمیم شما چه بود؟
اصلاً این آدم یک ذره هم عوض نشده بود. این آدم برای اجتماع خطرناک است. به نظر من فردی مثل مجید موحدی باید تا آخرین لحظه عمرش در زندان بماند.
- فکر میکنید مقامات قضایی با این خواسته شما موافقت میکنند؟
نه. مخالف بودند. پدر مجید موحدی گفت که من یک خانه دارم، ۱۰۰ میلیون میارزد. از این ۱۰۰ میلیون میتوانم سه دانگش را به آمنه بدهم. اما این ۵۰ میلیون اصلاً به درد من نمیخورد. دیه من دیه کامل یک انسان و ۲۰۰ میلیون تومان است.
حالا دولت ایران دوست دارد بگوید که دیه یک زن نصف است. من این را قبول ندارم. من یک انسانم. باید دیه مرا به طور کامل بدهند. من حاضر نیستم با این مقدار رضایت بدهم. بهتر است مجید موحدی در زندان بماند، کار کند و پول مرا بدهد. گفتند این کار امکان ندارد. من هم گفتم اگر امکان ندارد، پس دیه مرا بدهید. دیه مرا ندارند بدهند.
بالاخره وقتی دیه مرا ندارند که بدهند پس باید درزندان بماند. حق ندارند که آزادش کنند. گفتند که نه. این طور نمیشود و اینها میتوانند او را خیلی راحت آزاد کنند.
این آدم باید در زندان بماند تا بپوسد. باید از او بیگاری بکشند. خود قاضی علناً دید که وقتی من او را بخشیدم شروع به گریه و زاری کرد. فکر کرد که الان میتواند برود خانه. خیلیها فکر کردند که الان من مجید موحدی را بخشیدم او راحت به خانهاش برمیگردد.
اما نه. این طور نیست. من دیهام را از او میخواهم. ندارد که دیه مرا پرداخت کند؟ گفتم تا آخر عمرت در زندان بمان. کار کن و دیه مرا پرداخت کن. این را که گفتم شروع کرد به فحش و بد و بیراه گفتن به من خانوادهام.
- خانم بهرامی نوا، شما با این اقدام حیرتانگیزی که کردید و از قصاص این شخص صرفنظر کردید، در واقع به نوعی گذشت کردید، آیا هدفتان رساندن پیامی درباره چنین حکمی بود؟
بله. گفتند قصاص را قرآن خواسته است. درست است که این خواسته قرآن است اما در انتهای همین قران آمده است که ای بنده من بگذر که به بالاترین درجات میرسی و پاداشت را از ما بگیر. ما که پاداشی که خدا وعده داده است را نگرفتیم. ولی حداقل به خاطر دل خودمان گذشتیم. به خاطر روحمان.
میخواستم بگویم، ای مردم، ما یک تمدن کهن ۱۳ هزار ساله داریم. میخواستم به مردم نشان بدهم که گذشت هم میتواند قشنگ باشد. من خودم الان راحتم. درست است که همه مرا سرزنش میکنند و میگویند که اشتباه کردهام. ولی نه. من اشتباه نکردهام. به مرور زمان درستی کارم مشخص میشود.
دکتر امیر صبوری و دکتر آرمان، بارها از من درخواست کردند که از قصاص بگذرم و یکی از علتهایی که من از اجرای این حکم گذشت کردم، سخنان این دو عزیز بود، همین جا از آنها تشکر میکنم. من از این حکم گذشتم ولی پرونده من بسته نشده است. پرونده من امروز دوباره به دادگاه برگشت تا موضوع پرداخت دیه را که خانواده موحدیان ندارند که پرداخت کنند، دوباره بررسی کنند.