فریدون فرح اندوز از پیش کسوتان رسانههای دیداری و شنیداری است که در ۴۵ سال گذشته با ایرج گرگین همراه بوده است؛ تا پیش از انقلاب در کسوت همکار، و پس از آن در سالهای مهاجرت به عنوان دوست.
فریدون فرح اندوز تا پبش از انقلاب به عنوان برنامهساز، گوینده، سردبیر خبر، و مدیر بخش خبر با ایرج گرگین بود.
آقای فرحاندوز نیز مانند بسیاری از چهرههای مطرح رادیو و تلویزیونی به دنبال انقلاب ۵۷ و تنگ شدن عرصه، از ایران کوچ کرد و اکنون در واشینگتن به سر میبرد.
آنچه میآید، گفتوگویی است که به مناسبت بدرقه ایرج گرگین، با فریدون فرح اندوز داشتم:
آقای فرح اندوز، برای ما در رادیو فردا، ایرج گرگین پیش از هر چیز نقش یک آموزگار را داشت. شما از کسانی هستید که از ابتدای کار رسانهای با آقای گرگین همکاری داشتید. اگر اشتباه نکرده باشم شما در سال ۱۳۴۵ کارتان را در رادیو ۲ - رادیو تهران که آقای گرگین مسئولیتش را بر عهده داشت آغاز کردید. خیلی دوست داشتم برای
ما از نقشی که آقای گرگین در آن زمان در رسانه ایفا میکرد بگویید.
درست میگویید نیوشاجان. بگذار در آغاز بگویم که ایرج گرگین تنها استاد
بچههای رادیو فردا نبود، استاد من و کسانی که دو سه نسل پیش تا امروز این حرفه را دوست داشتند و دنبال کردند هم بود.
درست در ۴۵ سال پیش یعنی در سال ۱۳۴۵، ایرج گرگین را برای اولین بار دیدم. چند سالی پیش از آن او را میشناختم. صدای یگانه و زیبایی بود که من در رادیو میشنیدم و همیشه به عنوان یک مراد و ایدهآل به آن نگاه میکردم چون علاقهمند به این کار بودم.
در آن زمان ما دانشجو بودیم. در خانه مینشستیم و زمانی که آقای گرگین برنامه آهنگهای درخواستی را اجرا میکرد از خانههای خودمان تلفن میکردیم تا آقای گرگین اسامیمان را در رادیو بگوید و آهنگی برایمان پخش کند. وقتی اسامی ما با آن صدای بینظیر یگانه از رادیو پخش میشد طبیعی است که یک شور و شعف عجیبی در دلهایمان ایجاد میکرد.
به هر حال خواستم بگویم که من پیش از اینکه این انسان را بشناسم، این صدا را چقدر دوست داشتم و چقدر کارهایش را دنبال میکردم.
خوب همین. این نشان میدهد که یک آدم چقدر میتواند تأثیرگذار باشد. ایرج گرگین یک انسان تأثیرگذار بود. وقتی این آدمهای حرفهای میروند کسی را نمیتوانیم به جای آنها بگذاریم. ایرج گرگین یک انسان یک بعدی و یک وجهی نبود. ابعاد و وجوه بسیار داشت.
بر میگردم به همان سالهای اول. من ۴۵ سال پیش او را برای اولین بار در رادیو ایران دیدم و دقیقاً درست مثل شاگردی بودم که استادش را میبیند یا کسی که به آرزوی دست نیافتیاش دست پیدا میکند.
او از ما امتحان گرفت و شروع به کار کردیم. کارهایی که او در آن زمان در رادیو تهران انجام میداد، بسیار پیشرفتهتر از زمان خودش بود.
او در آن زمان ادبیات جهان را به زیباترین شیوه به مردم ایران معرفی میکرد؛ در نمایشنامههایی که در رادیو تهران تهیه میکرد، با همکاری بسیاری از نازنینانی که الان بخشی از آنها مهاجرت کردهاند.
بله. من و عزیز نازنینم اسماعیل میرفخرایی که با هم در رادیو تهران امتحان دادیم، در چندتا از این نمایشنامهها کارهای کوتاهی را اجرا میکردیم.
گفتم که ما آن زمان بچه و تازه کار بودیم و چیزی نمیدانستیم. آنها همگی بزرگانی حرفهای بودند با سالها پیشنیه.
ایرج گرگین از اول علاقه و دلبستگی عجیبی به فرهنگ داشت. چه فرهنگ سرزمین خودش و چه فرهنگ دنیا، و سعی میکرد در این مسیر تلاش کند.
ایرج گرگین یک انسان چند وجهی بود. او کارش را با روزنامهنگاری شروع کرد و سپس به رادیو رفت.
در رادیو گویندگی، تهیه کنندگی و هر کاری را که شما فکر کنید در یک رسانه گروهی دیداری و شنیداری انجام میشود، تجربه کرد.
سالهای سال مدیر قسمتهای مختلف رادیو بود. مصاحبههای گوناگونی انجام داد. درخشانترین نمونههایش خوشبختانه وجود دارد. مثلاً مصاحبهای که با فروغ فرخزاد و با بیژن مفید انجام داد. نمونههایی از این دست فراوانند.
سالها هم سردبیر مجله تماشا بود که یکی از پیشروترین مجلات آن زمان محسوب میشد. وقتی هم به تلویزیون آمد نخبهترین افراد را دور خودش جمع کرد.
او به تمام استعدادهای جوان میدان داد. به هنرمندانی که استعدادی داشتند ولی امکان عرضه آن استعداد را نداشتند. او این امکان را برای آنها فراهم کرد. درهای شبکه دوم تلویزیون به روی این هنرمندان باز شد و آنها توانستند خودشان را نشان بدهند.
آقای گرگین به دلیل علاقه شخصی خودش و تحصیلاتی که در رشته ادبیات کرده بود، به فرهنگ پیشرو ایران و جهان دلبستگی داشت. او تمام هم و غمش را به کار بست تا رادیو را از آن حالت سنتیاش خارج کند و یک رسانه پیشرو به مردم عرضه کند.
او سعی کرد مردم را با چهرههای مختلف و با جنبههای مختلف جهان و فرهنگ جهان آشنا کند.
یادم هست برنامهای به نام «صدای شاعر» اجرا میکرد که با شعرای معاصر ایران گفتوگو میکرد. در آن زمان بحث بسیار طولانی بین شعر کهنه و شعر نو در ایران وجود داشت و طرفداران این دو سبک با همدیگر جنگ و جدال داشتند.
او کسی بود که شعر نو را عملاً به مردم شناساند و با آن صدایی که خاطره نسلهای بسیاری باقی است، شعر و ادبیات را به مرم عرضه کرد.
بسیاری از نامداران هنر امروز ایران در هر زمینه هنری که فرض کنید از موسیقی گرفته تا سینما، مدیون ایرج گرگین هستند. چون اگر ایرج گرگین نبود این امکان که آنها بتوانند وارد سیستم بشوند و استعداد خودشان را نمایان کنند، وجود نداشت.
شما فقط به جنبه کارهای رادیویی او بسنده نکنید. او فیلمهای مستند بسیاری ساخته است. ترجمههای بینظیری داشت. شازده کوچولو را که شما هم به آن اشاره کردید یکی از بیمانندترین کارهایی است که توسط او اجرا شده است.
دقیقاً.
من از زمانی که به تلویزیون ملی ایران رفتم، این خوشبختی را داشتم که آقای گرگین رئیس، آموزگار و راهنمای من باشد. میتوانم بگویم هر چه را که از این حرفه میدانم، از آقای گرگین آموختم.
او در کار، انسانی بسیار مهربان و در عین حال به معنای واقعی کلمه حرفهای بود. او در تلویزیون شبکهای را راه اندازی کرد که ما پیشتر نمونهاش را نداشتیم.
بله. من سالها علاوه بر کار گویندگی، کار خبر هم میکردم. اگر برنامههایی که در آن زمان در شبکه دوم رادیو و تلویزیون ملی ایران و زیر نظر آقای گرگین تهیه شده است را امروز هر جای دیگر دنیا به نمایش بگذارید، میتوانید با افتخار بگویید که ۴۰ سال پیش در سرزمین و مملکت من انسانی بود که چنین برنامههایی را عرضه کرد.
این برنامهها آگاهانه، با دید بسیار عمیق و با هدف روشنگری ساخته و به مردم عرضه میشد.
همان طور که گفتید آقای گرگین هرگز نمیتوانست فعالیت رسانهایاش را متوقف کند. او دیوانهوار عاشق کارش بود. چند روز پیش وقتی در کنار بسترش بودم و با هم صحبت میکردیم و هنوز میتوانست حرف بزند، میگفت بدون کار که نمیشود زندگی کرد. ما باید کارمان را ادامه بدهیم.
او در غربت و با وجود هزار و یک مشکل در آمریکا یک رادیو به وجود آورد. رادیو امید واقعاً مایه افتخار بود. یک رادیوی فرهنگی درجه یک بود، و قابل قیاس با رادیوهای خوب دنیا.
بله. درست است. حتی یک مجله هم به اسم امید منتشر میکرد که آن هم مجله فوقالعادهای بود. بعدها این رادیو با همکاری نورالدین ثابتی ایمانی عزیزم به رادیوی امید ایران تبدیل شد.
ببینید همین کار، یعنی راهاندازی رادیو با آن مبلغ، واقعاً یک کار غیرممکن به نظر میرسد. اما او این غیرممکن را انجام داد و آن رادیو را راه انداخت.
بعد از آن وقتی گرگین به رادیو آزادی رفت این رادیو هم تبدیل به یکی از موفقترین رادیوهای ایران شد. بعدش هم برای تبدیل رادیو آزادی به رادیو فردا فوقالعاده کار کرد. او تا لحظه آخر از پای ننشست.
این را در ضمن بگویم که از حدود دو سال و نیم پیش که بیماری آقای گرگین آشکار شد به همت یک دوست نازنین ایرانی از نسل خود شما، یک شاعر برجسته و یک انسان ایثارگر به نام دکتر ماندانا زندیان، یک سری گفتوگو با آقای گرگین انجام شد.
بعد این گفتوگوها سرآغاز ایدهای شد تا مجموعه مقالات و گفتوگوهای آقای گرگین به صورت یک شرح حال و زندگینامه حرفهای به صورت کتاب در بیاید. مقدار بسیار زیادی از تدوین و جمع آوری این کتاب در زمان حیات آقای گرگین به پایان رسید و این کتاب به زودی آماده و منتشر خواهد شد.
کتاب مذکور شامل یک سی دی خواهد بود که آن صدای یگانه که اشعاری را از شاعران ایران قرائت کرده است، از ملک الشعرا بهار بگیرید تا شعرای امروز در آن سی دی ضبط شده و همراه با کتاب عرضه خواهد شد.
عنوان کتاب هنوز انتخاب نشده است. خود آقای گرگین در این مورد نظری داشتند که احتمالاً آن نظر اجرا خواهد شد و امیدوارم به زودی این کتاب منتشر شود.
به گمان من تمامی اهالی رسانههای گروهی در داخل ایران و رسانههای خارج از کشور و تمام کسانی که به این حرفه علاقه دارند، وظیفه دارند این کتاب را بخوانند.
نیوشا جان برای ما هم همین طور بود. این مرام و مسلک بخشی از شخصیت آقای گرگین بود. ما را راهنمایی میکرد، منتها طوری راهنمایی میکرد که ما فکر نکنیم دارد ما را تصحیح میکند.
سر مسئله درست خواندن کلمات نمیدانید که ما چقدر با همدیگر بحث داشتیم. تک تک کلمات و واژهها برای آقای گرگین یک ارزش والایی داشت. او سعی میکرد به همه کسانی که در این مسیر کار میکنند نحوه درست خواندن را بیاموزد.
در راهنمایی کردن کارمندانش و همکارانش هرگز و هرگز دریغ نمیکرد و با مهربانی و لبخند زیبای همیشگیاش همه را هدایت میکرد.
استودیوهای بزرگ رادیو ایران و تلویزیون ملی ایران امروز هر چه نامش هست مهم نیست. باید به نام بزرگ ایرج گرگین نامگذاری کرد. برای اینکه او نقش خارقالعادهای در شکل بخشی به رسانه مدرن و نوین در ایران داشت.
پیشتر این رسانهها مفهوم دیگری داشتند؛ یک مفهوم بسیار سنتی. روند مشخصی هم وجود داشت. روش ثابتی در تولید و خبر خواندن و غیره وجود داشت که به طور سنتی سالهای سال دنبال میشد.
خبر به طور مفصل اجرا میشد ولی هیچ فرم و قالب مدرنی نداشت. آقای گرگین باشناختی که از رسانههای گروهی در جهان و طی سالها تحصیل و مطالعه در نقاط مختلف دنیا کسب کرده بود، این شکل را دگرگون کرد.
وقتی شبکه دو رادیو و تلویزیون تأسیس شد، نحوه اجرای خبر کاملاً با آنچه که سالیان متمادی به عنوان خبر اجرا میشد، متفاوت بود. او کاری کرد که رسانه صمیمیتر و به شکل مستقیم با مخاطب ارتباط برقرار کند.
او در نحوه برنامه سازی و تدوین هم روش نوگرایانه تری در تلویزیون داشت. او بود که به خیلی از همکارانش نشان داد که چقدر اهمیت دارد که فیلم را در کجای برنامه باید گذاشت و چقدر از فیلم را باید با خبر میکس کرد.
دقیقاً.
همینطور است. او اعتقاد عمیق قلبی داشت به راستگویی و گفتن حقیقت و به... (بغضش میترکد)
ببخشید من پراکنده گویی میکنم و قادر نیستم در شرایط فعلی آن طور که وظیفه دارم به عنوان یک شاگرد در مورد استادم حق مطلب را ادا کنم.
نیوشاجان من اول به شما و به همه بچههای رادیو فردا، به تمام بچههای رسانههای گروهی در هر کجای جهان که هستند و به تمام کسانی که به این مسیر علاقهمندند، به تمامی هنرمندان ایران و به ملت ایران تسلیت میگویم.
درد بزرگ و تأثر عمیق من از این است که شخصیت بزرگی مثل ایرج گرگین که میتوانست منشأ چه اثرات بیشتری در سرزمین خودش باشد، باید در غربت و در جایی که فرسنگها از سرزمین خودش فاصله داشت و دور از سرزمینی که تا لحظه آخر به آن عاشقانه عشق میورزید، اینجا در بیمارستانی در ویرجینا در حومه واشنگتن چشم از جهان فرو ببندد.
حال اینکه گرگین میتوانست چه شاگردانی در ایران تربیت کند و میتوانست منشأ چه کارهای بزرگی در کشورش باشد.
فریدون فرح اندوز تا پبش از انقلاب به عنوان برنامهساز، گوینده، سردبیر خبر، و مدیر بخش خبر با ایرج گرگین بود.
آقای فرحاندوز نیز مانند بسیاری از چهرههای مطرح رادیو و تلویزیونی به دنبال انقلاب ۵۷ و تنگ شدن عرصه، از ایران کوچ کرد و اکنون در واشینگتن به سر میبرد.
آنچه میآید، گفتوگویی است که به مناسبت بدرقه ایرج گرگین، با فریدون فرح اندوز داشتم:
آقای فرح اندوز، برای ما در رادیو فردا، ایرج گرگین پیش از هر چیز نقش یک آموزگار را داشت. شما از کسانی هستید که از ابتدای کار رسانهای با آقای گرگین همکاری داشتید. اگر اشتباه نکرده باشم شما در سال ۱۳۴۵ کارتان را در رادیو ۲ - رادیو تهران که آقای گرگین مسئولیتش را بر عهده داشت آغاز کردید. خیلی دوست داشتم برای
ما از نقشی که آقای گرگین در آن زمان در رسانه ایفا میکرد بگویید.
درست میگویید نیوشاجان. بگذار در آغاز بگویم که ایرج گرگین تنها استاد
بچههای رادیو فردا نبود، استاد من و کسانی که دو سه نسل پیش تا امروز این حرفه را دوست داشتند و دنبال کردند هم بود.
درست در ۴۵ سال پیش یعنی در سال ۱۳۴۵، ایرج گرگین را برای اولین بار دیدم. چند سالی پیش از آن او را میشناختم. صدای یگانه و زیبایی بود که من در رادیو میشنیدم و همیشه به عنوان یک مراد و ایدهآل به آن نگاه میکردم چون علاقهمند به این کار بودم.
در آن زمان ما دانشجو بودیم. در خانه مینشستیم و زمانی که آقای گرگین برنامه آهنگهای درخواستی را اجرا میکرد از خانههای خودمان تلفن میکردیم تا آقای گرگین اسامیمان را در رادیو بگوید و آهنگی برایمان پخش کند. وقتی اسامی ما با آن صدای بینظیر یگانه از رادیو پخش میشد طبیعی است که یک شور و شعف عجیبی در دلهایمان ایجاد میکرد.
به هر حال خواستم بگویم که من پیش از اینکه این انسان را بشناسم، این صدا را چقدر دوست داشتم و چقدر کارهایش را دنبال میکردم.
- آقای فرح اندوز، برای نسل ما هم صدای آقای گرگین صدای یگانهای بود که اگر چه در زمان ما از رادیو پخش نمیشد اما به واسطه کارهایی که از آقای گرگین برای نسل ما به جای مانده بود، از شازده کوچولو تا مصاحبههایش، با این صدا آشنا بودیم. میخواهم بگویم که در این زمینه حس مشترکی بین خیلی از فرهنگ دوستان نسل ما و شما وجود دارد.
خوب همین. این نشان میدهد که یک آدم چقدر میتواند تأثیرگذار باشد. ایرج گرگین یک انسان تأثیرگذار بود. وقتی این آدمهای حرفهای میروند کسی را نمیتوانیم به جای آنها بگذاریم. ایرج گرگین یک انسان یک بعدی و یک وجهی نبود. ابعاد و وجوه بسیار داشت.
بر میگردم به همان سالهای اول. من ۴۵ سال پیش او را برای اولین بار در رادیو ایران دیدم و دقیقاً درست مثل شاگردی بودم که استادش را میبیند یا کسی که به آرزوی دست نیافتیاش دست پیدا میکند.
او از ما امتحان گرفت و شروع به کار کردیم. کارهایی که او در آن زمان در رادیو تهران انجام میداد، بسیار پیشرفتهتر از زمان خودش بود.
او در آن زمان ادبیات جهان را به زیباترین شیوه به مردم ایران معرفی میکرد؛ در نمایشنامههایی که در رادیو تهران تهیه میکرد، با همکاری بسیاری از نازنینانی که الان بخشی از آنها مهاجرت کردهاند.
- خود شما هم اگر اشتباه نکرده باشم، در این نمایشنامههای رادیویی ایفای نقش میکردید.
بله. من و عزیز نازنینم اسماعیل میرفخرایی که با هم در رادیو تهران امتحان دادیم، در چندتا از این نمایشنامهها کارهای کوتاهی را اجرا میکردیم.
گفتم که ما آن زمان بچه و تازه کار بودیم و چیزی نمیدانستیم. آنها همگی بزرگانی حرفهای بودند با سالها پیشنیه.
ایرج گرگین از اول علاقه و دلبستگی عجیبی به فرهنگ داشت. چه فرهنگ سرزمین خودش و چه فرهنگ دنیا، و سعی میکرد در این مسیر تلاش کند.
ایرج گرگین یک انسان چند وجهی بود. او کارش را با روزنامهنگاری شروع کرد و سپس به رادیو رفت.
در رادیو گویندگی، تهیه کنندگی و هر کاری را که شما فکر کنید در یک رسانه گروهی دیداری و شنیداری انجام میشود، تجربه کرد.
سالهای سال مدیر قسمتهای مختلف رادیو بود. مصاحبههای گوناگونی انجام داد. درخشانترین نمونههایش خوشبختانه وجود دارد. مثلاً مصاحبهای که با فروغ فرخزاد و با بیژن مفید انجام داد. نمونههایی از این دست فراوانند.
سالها هم سردبیر مجله تماشا بود که یکی از پیشروترین مجلات آن زمان محسوب میشد. وقتی هم به تلویزیون آمد نخبهترین افراد را دور خودش جمع کرد.
او به تمام استعدادهای جوان میدان داد. به هنرمندانی که استعدادی داشتند ولی امکان عرضه آن استعداد را نداشتند. او این امکان را برای آنها فراهم کرد. درهای شبکه دوم تلویزیون به روی این هنرمندان باز شد و آنها توانستند خودشان را نشان بدهند.
- این جنبهای که اشاره کردید، یعنی جنبه فرهنگی ایرج گرگین، جزو مسائلی است که زیاد دربارهاش صحبت میشود. ما هم که اینجا با آقای گرگین کار میکردیم و با علائق شخصیاش آشنا بودیم، میدیدیم که چقدر به شعر و ادبیات و دنیای فرهنگ و هنر علاقمند بود. ممکن است درباره همین جنبه فعالیتهای آقای گرگین بیشتر توضیح بدهید؟
آقای گرگین به دلیل علاقه شخصی خودش و تحصیلاتی که در رشته ادبیات کرده بود، به فرهنگ پیشرو ایران و جهان دلبستگی داشت. او تمام هم و غمش را به کار بست تا رادیو را از آن حالت سنتیاش خارج کند و یک رسانه پیشرو به مردم عرضه کند.
او سعی کرد مردم را با چهرههای مختلف و با جنبههای مختلف جهان و فرهنگ جهان آشنا کند.
یادم هست برنامهای به نام «صدای شاعر» اجرا میکرد که با شعرای معاصر ایران گفتوگو میکرد. در آن زمان بحث بسیار طولانی بین شعر کهنه و شعر نو در ایران وجود داشت و طرفداران این دو سبک با همدیگر جنگ و جدال داشتند.
او کسی بود که شعر نو را عملاً به مردم شناساند و با آن صدایی که خاطره نسلهای بسیاری باقی است، شعر و ادبیات را به مرم عرضه کرد.
بسیاری از نامداران هنر امروز ایران در هر زمینه هنری که فرض کنید از موسیقی گرفته تا سینما، مدیون ایرج گرگین هستند. چون اگر ایرج گرگین نبود این امکان که آنها بتوانند وارد سیستم بشوند و استعداد خودشان را نمایان کنند، وجود نداشت.
شما فقط به جنبه کارهای رادیویی او بسنده نکنید. او فیلمهای مستند بسیاری ساخته است. ترجمههای بینظیری داشت. شازده کوچولو را که شما هم به آن اشاره کردید یکی از بیمانندترین کارهایی است که توسط او اجرا شده است.
- فکر میکنم بعد از رادیو تهران شما در تلویزیون ملی ایران با آقای گرگین کار کردهاید. تصور میکنم در سال ۱۳۴۶ بود که شما به تلویزیون ملی ایران رفتید.
دقیقاً.
- میشود در مورد نقش آقای گرگین در تلویزیون ملی ایران هم صحبت کنید؟
من از زمانی که به تلویزیون ملی ایران رفتم، این خوشبختی را داشتم که آقای گرگین رئیس، آموزگار و راهنمای من باشد. میتوانم بگویم هر چه را که از این حرفه میدانم، از آقای گرگین آموختم.
او در کار، انسانی بسیار مهربان و در عین حال به معنای واقعی کلمه حرفهای بود. او در تلویزیون شبکهای را راه اندازی کرد که ما پیشتر نمونهاش را نداشتیم.
- منظورتان شبکه دوم رادیو تلویزیون است که شما هم مدیر بخش خبر آن بودید؟
بله. من سالها علاوه بر کار گویندگی، کار خبر هم میکردم. اگر برنامههایی که در آن زمان در شبکه دوم رادیو و تلویزیون ملی ایران و زیر نظر آقای گرگین تهیه شده است را امروز هر جای دیگر دنیا به نمایش بگذارید، میتوانید با افتخار بگویید که ۴۰ سال پیش در سرزمین و مملکت من انسانی بود که چنین برنامههایی را عرضه کرد.
این برنامهها آگاهانه، با دید بسیار عمیق و با هدف روشنگری ساخته و به مردم عرضه میشد.
- آقای فرح اندوز، اینجا دیگر میرسیم به سال وقوع انقلاب و جایی که هم آقای گرگین و هم شما از ایران خارج میشوید. ایرج گرگین خارج از ایران هم فعالیت رسانه ایش را متوقف نکرد. راه اندازی و مدیریت رادیو امید در لس آنجلس و بعد هم شرکت در بنیانگذاری رادیو آزادی در پراگ و سرپرستی محتوای آن مهمترین فعالیتهای رسانهای آقای گرگین خارج از ایران بود. به نظر میرسد آقای گرگین هیچ وقت در طول حدود شش دهه گذشته از رسانه فاصله نگرفته است.
همان طور که گفتید آقای گرگین هرگز نمیتوانست فعالیت رسانهایاش را متوقف کند. او دیوانهوار عاشق کارش بود. چند روز پیش وقتی در کنار بسترش بودم و با هم صحبت میکردیم و هنوز میتوانست حرف بزند، میگفت بدون کار که نمیشود زندگی کرد. ما باید کارمان را ادامه بدهیم.
او در غربت و با وجود هزار و یک مشکل در آمریکا یک رادیو به وجود آورد. رادیو امید واقعاً مایه افتخار بود. یک رادیوی فرهنگی درجه یک بود، و قابل قیاس با رادیوهای خوب دنیا.
- جالب اینجاست که آقای گرگین چند سال پیش به من گفته بود رادیو امید را تنها با ۱۰ هزار دلار راهاندازی کرده بود.
بله. درست است. حتی یک مجله هم به اسم امید منتشر میکرد که آن هم مجله فوقالعادهای بود. بعدها این رادیو با همکاری نورالدین ثابتی ایمانی عزیزم به رادیوی امید ایران تبدیل شد.
ببینید همین کار، یعنی راهاندازی رادیو با آن مبلغ، واقعاً یک کار غیرممکن به نظر میرسد. اما او این غیرممکن را انجام داد و آن رادیو را راه انداخت.
بعد از آن وقتی گرگین به رادیو آزادی رفت این رادیو هم تبدیل به یکی از موفقترین رادیوهای ایران شد. بعدش هم برای تبدیل رادیو آزادی به رادیو فردا فوقالعاده کار کرد. او تا لحظه آخر از پای ننشست.
این را در ضمن بگویم که از حدود دو سال و نیم پیش که بیماری آقای گرگین آشکار شد به همت یک دوست نازنین ایرانی از نسل خود شما، یک شاعر برجسته و یک انسان ایثارگر به نام دکتر ماندانا زندیان، یک سری گفتوگو با آقای گرگین انجام شد.
بعد این گفتوگوها سرآغاز ایدهای شد تا مجموعه مقالات و گفتوگوهای آقای گرگین به صورت یک شرح حال و زندگینامه حرفهای به صورت کتاب در بیاید. مقدار بسیار زیادی از تدوین و جمع آوری این کتاب در زمان حیات آقای گرگین به پایان رسید و این کتاب به زودی آماده و منتشر خواهد شد.
کتاب مذکور شامل یک سی دی خواهد بود که آن صدای یگانه که اشعاری را از شاعران ایران قرائت کرده است، از ملک الشعرا بهار بگیرید تا شعرای امروز در آن سی دی ضبط شده و همراه با کتاب عرضه خواهد شد.
عنوان کتاب هنوز انتخاب نشده است. خود آقای گرگین در این مورد نظری داشتند که احتمالاً آن نظر اجرا خواهد شد و امیدوارم به زودی این کتاب منتشر شود.
به گمان من تمامی اهالی رسانههای گروهی در داخل ایران و رسانههای خارج از کشور و تمام کسانی که به این حرفه علاقه دارند، وظیفه دارند این کتاب را بخوانند.
- شما در همین گفتوگو چند بار به «آموزگار بودن» آقای گرگین اشاره کردید. اینجا در رادیوفردا هم ایرج گرگین برای ما فراتر از یک سردبیر و یا یک مدیر بود. به نظر من یکی از نکاتی که نقش آقای گرگین را در آموزش برجسته میکرد، منش آرام و موقر او بود. شما که سالهای طولانیتری با آقای گرگین همراه بودید، از این مرام و مسلک چه خاطره و تصویری در ذهنتان باقی مانده است؟
نیوشا جان برای ما هم همین طور بود. این مرام و مسلک بخشی از شخصیت آقای گرگین بود. ما را راهنمایی میکرد، منتها طوری راهنمایی میکرد که ما فکر نکنیم دارد ما را تصحیح میکند.
سر مسئله درست خواندن کلمات نمیدانید که ما چقدر با همدیگر بحث داشتیم. تک تک کلمات و واژهها برای آقای گرگین یک ارزش والایی داشت. او سعی میکرد به همه کسانی که در این مسیر کار میکنند نحوه درست خواندن را بیاموزد.
در راهنمایی کردن کارمندانش و همکارانش هرگز و هرگز دریغ نمیکرد و با مهربانی و لبخند زیبای همیشگیاش همه را هدایت میکرد.
استودیوهای بزرگ رادیو ایران و تلویزیون ملی ایران امروز هر چه نامش هست مهم نیست. باید به نام بزرگ ایرج گرگین نامگذاری کرد. برای اینکه او نقش خارقالعادهای در شکل بخشی به رسانه مدرن و نوین در ایران داشت.
- در همین باره میخواستم بیشتر توضیح دهید آقای فرح اندوز. ما همیشه میشنویم که ایرج گرگین نقش مهمی در بازتعریف رسانه در ایران داشته است. ممکن است در این مورد برایمان بیشتر بگویید؟
پیشتر این رسانهها مفهوم دیگری داشتند؛ یک مفهوم بسیار سنتی. روند مشخصی هم وجود داشت. روش ثابتی در تولید و خبر خواندن و غیره وجود داشت که به طور سنتی سالهای سال دنبال میشد.
خبر به طور مفصل اجرا میشد ولی هیچ فرم و قالب مدرنی نداشت. آقای گرگین باشناختی که از رسانههای گروهی در جهان و طی سالها تحصیل و مطالعه در نقاط مختلف دنیا کسب کرده بود، این شکل را دگرگون کرد.
وقتی شبکه دو رادیو و تلویزیون تأسیس شد، نحوه اجرای خبر کاملاً با آنچه که سالیان متمادی به عنوان خبر اجرا میشد، متفاوت بود. او کاری کرد که رسانه صمیمیتر و به شکل مستقیم با مخاطب ارتباط برقرار کند.
او در نحوه برنامه سازی و تدوین هم روش نوگرایانه تری در تلویزیون داشت. او بود که به خیلی از همکارانش نشان داد که چقدر اهمیت دارد که فیلم را در کجای برنامه باید گذاشت و چقدر از فیلم را باید با خبر میکس کرد.
- آقای گرگین همیشه تاکید ویژهای هم بر ارزشهای خبری، و خبررسانی عادلانه و منصفانه داشت.
دقیقاً.
- فکر میکنم اعتدال اصلاً کلمه مورد علاقه گرگین در امور مربوط به خبر و رسانه بود.
همینطور است. او اعتقاد عمیق قلبی داشت به راستگویی و گفتن حقیقت و به... (بغضش میترکد)
ببخشید من پراکنده گویی میکنم و قادر نیستم در شرایط فعلی آن طور که وظیفه دارم به عنوان یک شاگرد در مورد استادم حق مطلب را ادا کنم.
نیوشاجان من اول به شما و به همه بچههای رادیو فردا، به تمام بچههای رسانههای گروهی در هر کجای جهان که هستند و به تمام کسانی که به این مسیر علاقهمندند، به تمامی هنرمندان ایران و به ملت ایران تسلیت میگویم.
درد بزرگ و تأثر عمیق من از این است که شخصیت بزرگی مثل ایرج گرگین که میتوانست منشأ چه اثرات بیشتری در سرزمین خودش باشد، باید در غربت و در جایی که فرسنگها از سرزمین خودش فاصله داشت و دور از سرزمینی که تا لحظه آخر به آن عاشقانه عشق میورزید، اینجا در بیمارستانی در ویرجینا در حومه واشنگتن چشم از جهان فرو ببندد.
حال اینکه گرگین میتوانست چه شاگردانی در ایران تربیت کند و میتوانست منشأ چه کارهای بزرگی در کشورش باشد.