طبق بیانات فیلسوف آلمانی گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) یکی از فرقهای انسان و حیوان این است که انسان اراده و نیروی روحانی و معنوی دارد که توان فکر نمودن را به او میدهد. انسان فکر مینماید و حیوان غریزهای عمل میکند. ارادۀ انسان موجب به وجود آمدن فردیت و احساس من شدن در انسان میشود و به این صورت انسان با اراده و فکر خود فاعل اجتماعی میشود.
انسان قادر است پدیدههای این جهان را بشناسد. این امر به انسان توانایی شکل دادن واقعیتهای اجتماعی را میدهد. فردیت نقش مهمی در تکامل تاریخ بشری بازی میکند.
انسان با اراده و فکر خود قوانین کشور را وضع میکند و پیشزمینه آزادی خود را فراهم مینماید. انسان موقعی در آزادی زندگی میکند، که از شرائط طبیعت خارج شده و کشور خود را بسازد، نه بر موازین قوانین مذهبی کهن، بلکه بر اساس خرد و عقل خود. مثلا در جامعه مدنی و یا بورژوازی یک شهروند از حق مالکیت خود دفاع میکند. سیستم حقوقی یک کشور به شخصیت فردی انسانهایی که در آن کشور زندگی میکنند، وابسته است.
نهادهای کشورِ اخلاقی
به نظر هگل روابط بین انسان، جامعه و نهادهای کشور اهمیت بسزایی دارند. او فکر میکرد که شرایط زندگی انسانهایی که دارای حقوق یکسان هستند فقط در یک کشور اخلاقی میتوانند بوجود آیند.
آزادی فقط در چارچوب حاکمیت قانون امکانپذیر است. البته پایه اصلی سیستم حقوقی کشور اخلاقی بر مبنای قوه تفکر و قوه روحانی و معنوی، خرد و درایت انسانها مقرر شده است و نه طبق قوانین کهن الهی. انسان باید اخلاقی عمل کند و کشور و دولت خود را بسازد، نه اینکه کلیسا و روحانیت حاکمان کشور شوند. حاکمیت سیاسی در کشور باید از عملکرد کلیسا و روحانیت تفکیکپذیر باشد.
اهمیت دین بدون حاکمیت روحانیت و کلیسا
ولی چرا هگل را فیلسوف کشور مدرن مینامند؟ هگل دین را نفی نمیکرد. او حتی فکر میکرد که فلسفۀ دین میتواند پایه و پیشزمینۀ فلسفۀ کشور شود، البته بدون اینکه کلیسا و روحانیت حاکم کشور شوند.
هگل فصلهای بعضی از کتب خود را مانند کتاب قانون به بندهای مختلف تقسیم میکرد: او در بند ۱۵۶ کتاب خود به نام «خطوط پایهای فلسفه حقوق» مینویسد که نهادهای حکومتی یک کشور میبایست به مثابه «مرجع اخلاقی» تلقی شوند و عمل کنند.
هگل فکر میکرد، که اراده فردی انسان پایه و پیشزمینۀ آزادی جامعه است. البته یک تبهکار هم انفعالی عمل میکند ولی کارش اخلاقی نیست. آزادی در فلسفه حقوق هگل یک مقوله حقوقی و اخلاقی تلقی میشود. در سیستم حقوقی انتقام شخصی جرم محسوب میشود. نمیشود منکر شد که هگل نقش حاکمیت و نهادهای کشور را ایدهآلیزه مینمود. او فکر میکرد که اتباع شدن انسان در یک کشور از وظایف والای انسانی محسوب میشود.
طبیعت و پیشرفت تاریخ
هگل فکر میکرد، که طبیعت پیشرفت تاریخی نمیکند، فرهنگ ندارد و شرایط زندگی در طبیعت با زندگی روحانی و معنوی انسان مغایرت دارد. عقلانیت در طبیعت محو و نابود میشود. او بینش تاریخی داشت و فکر میکرد که دولت پروس میتواند به اوج و حد اعلای تاریخ بشری برسد.
به نظر هگل جوامع آسیایی هم در قالبِ شرایط زور و خشونت به سر میبردند و به این خاطر از «استبداد شرقی» صحبت میکرد، واژهای که مارکس هم از آن استفاده مینمود. استبداد شرقی به مرحله پیشرفت تاریخی نرسیده و نسبت به اخلاقیات فلسفه باستانی یونان و نسبت به رم و بالاخره نسبت به جهان مسیحیت، در مرحله دون، سافل و پستتری قرار گرفته است. این تفکر تاثیر بسزایی به فلسفه به اصطلاح ماتریالیسم تاریخی مارکس و انگلس هم گذاشت.
آزادی در تفکر هگل نتیجه پیشرفت تاریخی بشریت است. هگل به هیچ وجه نژادپرست نبود. ولی به نظر او روح آزادی از استبداد شرقی والاتر میباشد. آزادی در دنیای مدرن، طبق تفکر هگل، نتیجه پیشرفت تاریخی بر مبنای خرد انسانی است.
کشور اخلاقی مقام اعلای یک جامعه بورژوایی است. به نظر هگل شهروندان از تشکیل نهادهای اخلاقی کشور بزرگترین نفع را میبرند. قانون اساسی کشوری که آزادی را تضمین مینماید، برهان و گواه اخلاقی بودن آن کشور است.
آزادیهای فردی را نباید از بین برد.
هگل در مورد انقلاب فرانسه نظرهای متناقضی را بیان کرده است. او از یک سو از انقلاب فرانسه دفاع میکرد زیرا انقلاب فرانسه آزادیهای فردی را پایهریزی نموده است. ولی از سوی دیگر او در سخنرانیهایش در مورد «فلسفه تاریخ» بزرگترین اشکال انقلاب فرانسه را در نابودی آزادیهای شهروندی در روند حرکات انقلابی میدید. هگل به خصوص ترویج ترس و وحشت در اجتماع را که در پی انقلاب فرانسه بوجود آمده بودند، مذمت مینمود.
درک هگل از آزادی فردی تا به امروز اهمیت بسزایی دارد: به نظر او جامعه بورژوازی باید ضامن آزادیهای فردی باشد. او در کتاب «خطوط پایهای فلسفه حقوق» مینویسد: «ارزش انسان در انسان بودن او است و نه به خاطر اینکه او کلیمی، کاتولیک، پروتستان، آلمانی یا ایتالیایی است.»
ایدۀ بازار آزاد در جامعه بورژوازی نیز اهمیت بسزایی دارد. بازار آزاد در تئوری هگل توسط «دست نامرئی» هدایت میشود، دستی نامرئی که نیازهای شهروندان را ارضاء میکند. هگل به فقر هم توجه میکرد و معتقد بود که فقر دلیل تباهی اجتماع میشود. نهادهای کشور باید هم فقر را از بین ببرند و هم باید آزادی بیان و آزادی هر نوع اعتقاد مذهبی را تضمین کنند.
نقش کارگزاران کشور
یکی از خصوصیات کشور اخلاقی هگل نقش کارگزاران است. زیرا کارگزاران دولت میبایست خرد و درایت و عقل کشور باشند. یعنی کارگزاران دولت پایۀ اصلی کشور اخلاقی هستند. ناگفته نماند که هگل فکر میکرد که کارگزاران کشور باید در خدمت یک پادشاه نیز باشند تا خرد بتواند وصول یابد. البته این ایده هگل را باید حول شکست دولت پروس در مقابله با ناپلئون در سال ۱۸۰۶ دید. در آن موقع کارگزاران پروسی مسئول اصلاح کشور و دولت خود بودند. هدف کارگزاران پروس بوجود آوردن جنبش رفرمیستی و روشنگری بود. به این خاطر هم کارگزاران کشور نقش رهبری و تضمین آزادیهای شهروندی را به عهده داشتند.
این قشر اجتماعی در واقع نقش امرا را در کشور پادشاهی هگل بازی میکند. پادشاه در کشور اخلاقی هگل حق گرفتن تصمیم نهایی را دارد. با این وجود هدف اصلی نهادهای کشور هگلی تحقق آزادی شهروندی است.
هگل به هنر هم اعتقاد داشت. او فکر میکرد که هنر مانند ظهور یک دین است، در راه شناخت خدا. هنر و فلسفه برای او «روح مطلق» هستند.
............................................................................................................................
نظر نویسنده الزاما بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.