ایران هیچگاه رسما به مستعمره این یا آن قدرت بیگانه بدل نشد، ولی جنبشهای بزرگ سیاسی این کشور طی یک قرن و نیم گذشته عمدتا پیرامون مفهوم «استقلال» شکل گرفتند. در واقع ضعف بسیار شدید ایران در عرصههای سیاسی و اقتصادی و محدود بودن حاشیه مانور آن در برابر قدرتهای بزرگ جهانی و دامنه نفوذ آنها، بخش بسیار بزرگی از افکار عمومی کشور را به این باور رسانده بود که «استقلال» ایران تنها جنبه صوری دارد و سیاستهای داخلی و خارجی آن عمدتا در بیرون از مرزهای کشور تعیین میشود.
انقلاب ۱۳۵۷ نیز شعار «استقلال» را، در کنار «آزادی» و «جمهوری اسلامی»، به یکی از سه مطالبه اصلی خود برای پایهگذاری یک نظام تازه در ایران بدل کرد. این نظام، تمام و کمال، محصول اراده رهبران فکری و سیاسی نیرومندترین جناح انقلاب بود که، در پی دستیابی به پیروزی، بدون هیچ مداخله خارجی، کشور را در عرصههای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، در مسیری انداختند که خود طرحریزی کرده بودند. منصفانه باید پذیرفت که در دوره سی و هفت ساله پس از انقلاب اسلامی، ساختارها و صاحبان قدرت از فعل و انفعالات درون مرزهای کشور منشا گرفتهاند، هر چند که به ناچار از تحولات بینالمللی نیز تاثیر پذیرفتهاند.
آیا نظامی که با چهل سالگی خود فاصله چندانی ندارد، به هدف های انقلابیون ۱۳۵۷ در زمینه تامین «استقلال»، آنگونه که منظور آنها بود، دست یافته است؟ در نظام فکری حاکم بر این انقلاب، «دستیابی به حق حاکمیت ملی» عمدتا بر پایه ایدئولوژی ناظر بر جنبشهای «جهان سومی» در دهههای نخستین بعد از جنگ جهانی دوم تعریف میشد. همه این جنبشها هم بر ابعاد سیاسی «استقلال» تاکید میکردند و هم بر ابعاد اقتصادی آن :
یک) از دیدگاه سیاسی، کشوری مستقل به شمار میآمد که بتواند بدون هیچگونه دخالتی از سوی خارجیان، درباره سرنوشت خود تصمیم بگیرد و نوع حاکمیت و نظام اجتماعی و اقتصادی خود را، آنگونه که خود میخواهد، انتخاب کند. یادآوری میکنیم که در ایدئولوژی «جهان سومی» قرن بیستم، سخن بر سر «حق حاکمیت ملی» است و از «حق حاکمیت مردم» (به معنای مردمسالاری) خبری نیست. از این دیدگاه، کره شمالی کیم ایل سونگ از استقلال کامل برخوردار است، همانگونه که کامبوج پول پوت، لیبی قذافی و عراق صدام حسین. اینان، به عنوان کشورهای مستقل، میتوانند هر نظامی را که مورد نظرشان است بر مردمان خود تحمیل کنند. اصل «چهار دیواری، اختیاری» در زمره اصول بنیادی «جهان سوم»گرایی بود.
دو) از دیدگاه اقتصادی، «استقلال» عمدتا به معنای «خودکفایی» بود. نظریهپردازان و اقتصاددانان «جهان سومگرا» (گوندر فرانک، سمیر امین، فرناندو کوردوسو، امانوئل والرشتین و غیره...)، که در محافل آکادمیک و رسانهای و اجتماعی آن دوران جهان نفوذی چشمگیر داشتند، به گونههایی کم و بیش رادیکال کاهش رابطه با بازارهای جهانی را به کشورهای در حال توسعه پیشنهاد میکردند. یک کشور واقعا «مستقل»، از دیدگاه آنها، تا آنجا که بتواند از «نظام سلطه» فاصله میگیرد، ساختارهای اقتصادی خود را از «آلوده شدن» به مشکلات و فراز و نشیبهای بازرگانی بینالمللی در امان نگه میدارد، دروازههای خود را بر ورود کالاهای خارجی میبندد و سرمایهگذاران غربی را، که پرچمداران «استعمار نوین» هستند، به سرزمین خود راه نمیدهد.
این دیدگاه «جهان سومی» درباره مفهموم «استقلال» در دهه های ۱۳۳۰ تا۱۳۵۰خورشیدی بر ساختارهای فکری و ادبیات سیاسی و اقتصادی همه جریانهای سیاسی ضدسلطنتی ایران، از چپ گرفته تا مذهبی و ملی، مسلط بود. نگاهی به نشریات زیر نفوذ این جریانها، که طی همه این سالها «هژمونی فرهنگی» را در جامعه ایرانی در اختیار داشتند، نشان میدهد که برابر دانستن دو مفهوم «استقلال» و «خودکفایی» در زمره بدیهیات بود. همین برداشت یکی مولفههای اصلی تفکر حاکم بر انقلاب اسلامی بود و هنوز، پس از نزدیک به چهار دهه، در بخشی از مقتدرترین کانونهای قدرت در جمهوری اسلامی، نفوذ خود را حفظ کرده است.
با این حال هاله تقدسی که پیرامون «استقلال» به مفهوم بریدن از جهان شکل گرفته بود، دیگر در هم شکسته شده است. مقایسه میان اقتصادهای بسته هوادار «خودکفایی» (الجزایر، کره شمالی، ایران) و اقتصادهای گشوده بر بازرگانی و سرمایهگذاری خارجی (کره جنوبی، چین، برزیل) تردیدی بر جای نمیگذارد که اقتصاددانان «جهان سوم»گرای قرن بیستم با تئوریهای خود دهها میلیون انسان را به بیراهه کشاندند.
در ایران نیز، در ورای محافل جزمی که از انزوای ایران سود میبرند، فکر پیوستن به جامعه اقتصادی بینالمللی از راه مشارکت فعالانه در بازرگانی بینالمللی و جذب سرمایهگذاریهای خارجی، به سرعت پیش میرود. حتی در با نفوذترین کانونهای کارشناسی کشور، که بر مهمترین نهادهای تصمیمگیری تاثیر میگذارند، برداشت سادهانگارانه از مفهوم «استقلال»، که در شکلگیری انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن نقش بنیادی ایفا کرد، زیر پرسش میرود.
در این جا، به عنوان نمونه، به گزارشی اشاره میکنیم که همین اسفند ماه زیر عنوان «ایران و الزامات سیاست خارجی توسعهگرا» از سوی «مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی» منتتشر شده است.
این گزارش میگوید که «در دوران پس از انقلاب اسلامی، استقلال مفهوم غالب سیاست خارجی جمهوری اسلامی بوده و کلیدیترین تاثیرات را در شکلدهی به رفتار سیاست خارجی کشور بر جای گذارده است. وجهی از این استقلال در حوزه تعاملات اقتصادی خارجی بروز و ظهور یافته و به گفتمان خودکفایی اقتصادی که در همه ادوار پسا انقلاب مسلط بوده، شکل داده است».
در مورد بدل شدن «خودکفایی» به محور اقتصادی سیاسی ایران، گزارش مورد نظر از دو مورد گندم و خودرو نام میبرد. نویسنده گزارش در این زمینه تنها به یک اشاره بسنده میکند، ولی منظور او را به روشنی میتوان فهمید. ایران بعد از انقلاب تصمیم گرفت در زمینه تولید گندم به«خودکفایی» برسد، حتی اگر برای دستیابی به این هدف مجبور شود گرانبهاترین سرمایه خود را که منابع آبی کشور باشد، زیر فشار شدید قرار دهد. میدانیم که این «خودکفایی» حاصل نشد، به این دلیل ساده که اصولا شرایط اقلیمی کشور اجازه نمیدهد تمام گندم مورد نیاز جمعیت هشتاد میلیونی کشور از داخل تامین بشود، مگر آنکه قرار باشد سرمایههایی کلان و غیر قابل جبران در این راه بر باد برود.
در مورد صنعت خودروسازی نیز «خودکفایی» حاصل شده، ولی به بهای اعمال تعرفههای سنگین بر خودروهای وارداتی، نارضایتی شدید مصرفکنندگان ایرانی و به ویژه بر باد رفتن میلیاردها دلار سرمایه کشور برای تامین سوخت خودروهایی که به دلیل واپس ماندن از پیشرفتهای تکنولوژیک، به شکل چشمگیری بیش از استانداردهای بینالمللی بنزین مصرف میکنند.
گزارش «مرکز پژوهش های مجلس» مینویسد که این درک سنتی از مفهوم «استقلال» با فرآیند «جهانی شدن» اقتصاد نمیخواند، فرآیندی که یک «زنجیره جهانی ارزش» را بهوجود آورده و به کشورهای مختلف امکان داده است در تولید ترکیبات گوناگون یک کالا (خودرو، تلفن همراه، کامپیوتر و غیره...) شریک بشوند، تا جایی که امروز به دشواری میتوان محل ساخت یک کالا را تعیین کرد.
گزارش میافزاید که ایران، برخلاف کشورهایی چون چین و برزیل و هند و ترکیه، به دلیل نبود بستر سیاسی، کمتر امکان مشارکت در «زنجیره جهانی ارزش» را پیدا کرده و به همین سبب به بازار کالاهای خارجی بدل شده است. برای رها شدن از این وضعیت حاشیهای، گزارش مورد نظر پیشنهاد میکند که «استقلال»، به عنوان مفهوم غالب در سیاست خارجی کشور، از «استقلال از جهان» به «استقلال در جهان» تحول پیدا کند. مراد از «استقلال در جهان»، از دیدگاه نویسنده، حفظ «استقلال» کشور در عین تعامل حداکثری با اقتصاد جهانی است، به گونهای که ایران به تدریج از یک کشور «مستقل منفک» به کشوری «مستقل متصل» یا «مستقل مرتبط» بدل شود.
چنین برداشتهایی، آنهم در نهادی که «بازوی پژوهشی» دستگاه مقننه جمهوری اسلامی به شمار میرود، نشانه تحول مثبتی است که در نگاه جمهوری اسلامی ایران به روابط بینالمللی به ویژه در ابعاد اقتصادی آن بهوجود آمده است. این یکی از مظاهر کشمکشی است که در دورن نظام میان هواداران «انفکاک» و «اتصال» جریان دارد. این کشمکش تازگی ندارد، ولی به نظر میرسد که در شرایط «پسابرجام» به مرحله ای تازه رسیده است.