◄ چند سال پیش نتایج پژوهشی را میخواندم در مورد میزان دقیق بودن ساعتها. پژوهشگران به بررسی دقت ساعتهایی پرداخته بودند که در مکانهای عمومی شهرهای بزرگ نصب میشود. این تحقیق در کشورهای مختلف انجام شده بود. فرض اصلی پژوهش این بود که هر قدر در یک کشور اهمیت بیشتری به زمان بدهند، ساعتهای موجود در اماکن عمومیشان هم به طور متوسط دقیقتر است. نتایج به دست آمده نشان میداد که در کشورهای پیشرفته صنعتی یا همان جامعههای مدرن، میزان دقیق بودن ساعتهای عمومی بیشتر از میزان دقت آنها در کشورهای در حال توسعه، یا همان جهان سوم سابق، بوده است.این نتیجه البته ما را شگفتزده نمیکند. اینکه چنین نتایجی ما را غافلگیر نمیکند نشانهای است از این که ما میدانیم بین وقتشناسی و پیشرفت ارتباطی هست.
◄ اما ظاهراً مشکل با دانستن حل نمیشود. خیلی از ما این قبیل چیزها را به شکل فردی میدانیم. حتی اگر قرار باشد در باره اهمیت وقتشناسی سخنرانی کنیم، آمادهایم مطالب جالبی را به سمع «حضار گرامی» برسانیم. اما کم پیش نمیآید که سخنران محترم خودش دیر به چنین جلسهای برسد یا جلسه سر موعد مقرر برگزار نشود، چون هنوز «حضار گرامی» به میزان لازم در جلسه «حضور به هم نرساندهاند».به همین ترتیب، اگر قرار باشد درباره اهمیت زمان و وقتشناسی انشا یا مقالهای بنویسیم باز هم دست همه اهل قلم را از پشت میبندیم. مثل من که قرار بوده است مقالهای در باره اهمیت زمان و فضیلت وقتشناسی بنویسم و حالا خودم دیر کردهام. (البته من عمداً دیر کردهام که جمله قبلی دروغ از کار درنیاید!) اما صرفنظر از اینها، انگار که صِرفِ آگاهی از اهمیت زمان و خوبیهای وقتشناسی ضمانتی برای اجرای قول و قرارهای زمانیِ ما نیست. پس میشود پرسید چرا؟ چرا آگاهی، که در موارد زیادی کیمیای تغییر و تحول چیزهاست، در این مورد کارگر نمیشود و زورش نمیرسد ما را به آدمی وقتشناس تبدیل کند؟
◄ بسیار خب، شما آگاه شدهاید و تصمیم گرفتهاید آدمی مدرن باشید. میخواهید آراسته باشید به فضیلتهای مدنی زیستن در دوره مدرن. از جمله میخواهید وقتشناس باشید. اول از همه تصمیم میگیرید در زمان تعیین شده به جلسه کاری مهمی که فردا دارید، برسید. همه چیزها را پیشبینی میکنید. یک حاشیه زمانی اضافه هم میگذارید برای مشکلات پیشبینی نشده. صبح زود در پارکینگ را که باز میکنید میبینید ماشینی جلوی در خانه شما پارک کرده و راننده رفته است پی کارش. برمیگردید به خانه - با آرامش ـ و به آژانس زنگ میزنید. میگوید ۱۰ دقیقه دیگر ماشین میآید. اما نیم ساعت میگذرد تا ماشین برسد. عادت داریم و گرچه دلهره دیر رسیدن رهامان نمی کند اما از تاخیر ماشین آژانس تعجب نمی کنیم. تا حالا همه آن حاشیه اطمینان زمانی که ذخیره کرده بودید هدر رفته است. به خیابانی میرسید که همه روزه در این ساعت نسبتاً خلوت بوده. حالا اما ماشینها راهی برای رفتن ندارند. بالاخره با اندکی تأخیر میرسید به محل. موضوع ورود شما به ساختمان هماهنگ نشده. تا مشکل حل شود ۲۰ دقیقهای دیر میرسید به جلسه. با نگرانی از تاخیر، خودتان را برای عذرخواهی آماده میکنید و درِ اتاق جلسه را باز میکنید. اما میبینید فقط یک نفر آمده. از دعوتکننده جلسه هم هنوز خبری نیست: وقتی ترتیبات نهادی برای استفاده از زمان به شکل مناسبی تنظیم نشده باشند، وقتشناسیهای فردی به کاری طاقتفرسا تبدیل خواهد شد که گاه شبیه است به تلاشی مذبوحانه.
◄ وقتشناسی مردم در کشورهای پیشرفته صنعتی هم فقط یک صفت یا شیوه رفتاری شخصی نیست. در این کشورها وقت شناسی مولوُد و مولِّّد گونهای از ترتیبات اجتماعیِ نهادی هم هست. یعنی برای اینکه زمان درست مصرف شود، و همه بتوانند سر وقت باشند، نه تنها اتوبوس و مترو باید مقید به زمان دقیق باشند، که ترافیک خیابانها باید قابل پیشبینی باشد. باید بشود روی حرف صاحب آژانس حساب کرد. باید مطمئن بود کسی به راحتی جرأت نمیکند ماشینش را جلوی در پارکینگ شما پارک کند. باید اطمینان داشته باشید جلسه سر ساعت معین تشکیل میشود. باید اطمینان داشت که دستکم برای بانی جلسه و دیگر شرکتکنندگان، زمان اهمیت دارد. آنان هم باید مطمئن باشند که سفارشدهندگان کارهاشان برای قول وقرارهای زمانی آنها حسابی باز کردهاند. خود این سفارشدهندگان هم باید برنامهای زمانبندی شده داشته باشند تا لازم باشد طرفهاشان را به نظمی زمانی مقید کنند. و این سلسله تا انتهایی نامعوم پیش میرود... اما اگر همه این ترتیبات و طرفها گویی به شکلی ناگفته با هم تبانی کرده باشند که هیچ چیز قابل محاسبه، قابل پیشبینی و قابل اعتماد نباشد، فضیلتهای فردی به مرور در برابر باد و باران مستمر ناکارآیی ترتیبات نهادی فرسایش مییابند.
◄ همه آن ترتیبات نهادی ازیک چرخه سود و رقابت و الزام تغذیه میشوند: من ملزم هستم به موقع به آن جلسه برسم چون اعتبار من به حضور به موقع در جلسات است. من از قبال همین اعتبار است که کاری گیرم میآید و سود میبرم. کسی که ماشینش را پشت در خانه من پارک کرده و بیخیال پی کارش رفته، اگر بداند ماشینش را به جای دیگری حمل میکنند و باید هزینه و جریمه سنگینی بپردازد برایش صرف نمیکند بیخیالی کند. آژانس ملزم است به موقع ماشین را بفرستد، چون اگر به کارش مطمئن نباشم، آژانس دیگری انتخاب میکنم و او از سودش محروم میشود. به نفع شرکت اتوبوسرانی و مترو است که خدماتشان به موقع باشد. تا سود ببرند. اگر خصوصی نباشند و به دنبال سود، آنوقت ادارهکنندگان امور عمومی به خاطر بیکفایتی در کار حمل و نقل عمومی، در انتخابات بعدی رای نخواهند آورد و از رقیبشان شکست خواهند خورد. پس به سود آنان هم هست که زمان را برای من درست تنظیم کنند. سفارشدهندگان کار به آن مؤسسهای که من قرار بود در جلسهشان شرکت کنم نیز مثل دیگران یا به دنبال سودند و یا اعتبار و رأی. در هر حال ملزماند که برنامه زمانبندی داشته باشند. مؤسسهی مربوط هم باید مطابق برنامه زمانی مشخصی کار کند. اگر اینطور کار نکند، مؤسسات رقیب، کارش و در نتیجه سود یا اعتبارش را از بین میبرند. بنابراین گردانندگان این موسسه هم به زمان جلساتشان اهمیت میدهند. اینطور، آخر این چرخه دوباره به من میرسد که ملزم بودم به موقع به آن جلسه برسم.
◄ اگر حواسمان به دور و بر زندگی هر روزمان باشد بهروشنی درمییابیم که ما در چنین جامعهای زندگی نمیکنیم. در جامعهی ما این سازوکارها، یعنی «سود»، «رقابت» و «الزام»، خوب کار نمیکنند. در واقع جامعه ما برای چنین زندگی مدرنی تجهیز نشده است. آن چرخه، ویژگی جامعههای مدرن امروزی است. پیداست که ما چنان که باید مدرن نیستیم یا نمیخواهیم باشیم. برای جامعههای مدرن است که هشت، و هشت و یک دقیقه با هم فرق دارند. اما نه یک دقیقه، که خیلی بیشتر از یک دقیقه. چون اگر فکر کنیم که هشت، و هشت و یک دقیقه، فقط یک دقیقه فرق دارند، هنوز فرق و فاصله عظیمی را که بین زیستن در دنیای مدرن و جهان پیش از مدرن وجود دارد خوب درک نکردهایم. اگر این درک پدید بیاید، از سطح فردی بگذرد، و اگر به آگاهی جمعی و به خواستی عمومی تبدیل شود، و اگر به قالب سازوکارها و ترتیبات عملی برای ادارهی زندگی جمعی بریزد، برای ما هم زمان همانقدر اهمیت خواهد یافت که برای جامعههای پیشرفته.
میبیند برای اینکه ساعتهای موجود در اماکن عمومی ما هم دقیق کار کنند فقط کافی نیست ساعتهای آخرین مدل بخریم، خیلی چیزها را باید تغییر دهیم. چیزهایی که دیگر خریدنی نیستند.
.........................................................................................................................
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.
◄ اما ظاهراً مشکل با دانستن حل نمیشود. خیلی از ما این قبیل چیزها را به شکل فردی میدانیم. حتی اگر قرار باشد در باره اهمیت وقتشناسی سخنرانی کنیم، آمادهایم مطالب جالبی را به سمع «حضار گرامی» برسانیم. اما کم پیش نمیآید که سخنران محترم خودش دیر به چنین جلسهای برسد یا جلسه سر موعد مقرر برگزار نشود، چون هنوز «حضار گرامی» به میزان لازم در جلسه «حضور به هم نرساندهاند».به همین ترتیب، اگر قرار باشد درباره اهمیت زمان و وقتشناسی انشا یا مقالهای بنویسیم باز هم دست همه اهل قلم را از پشت میبندیم. مثل من که قرار بوده است مقالهای در باره اهمیت زمان و فضیلت وقتشناسی بنویسم و حالا خودم دیر کردهام. (البته من عمداً دیر کردهام که جمله قبلی دروغ از کار درنیاید!) اما صرفنظر از اینها، انگار که صِرفِ آگاهی از اهمیت زمان و خوبیهای وقتشناسی ضمانتی برای اجرای قول و قرارهای زمانیِ ما نیست. پس میشود پرسید چرا؟ چرا آگاهی، که در موارد زیادی کیمیای تغییر و تحول چیزهاست، در این مورد کارگر نمیشود و زورش نمیرسد ما را به آدمی وقتشناس تبدیل کند؟
◄ بسیار خب، شما آگاه شدهاید و تصمیم گرفتهاید آدمی مدرن باشید. میخواهید آراسته باشید به فضیلتهای مدنی زیستن در دوره مدرن. از جمله میخواهید وقتشناس باشید. اول از همه تصمیم میگیرید در زمان تعیین شده به جلسه کاری مهمی که فردا دارید، برسید. همه چیزها را پیشبینی میکنید. یک حاشیه زمانی اضافه هم میگذارید برای مشکلات پیشبینی نشده. صبح زود در پارکینگ را که باز میکنید میبینید ماشینی جلوی در خانه شما پارک کرده و راننده رفته است پی کارش. برمیگردید به خانه - با آرامش ـ و به آژانس زنگ میزنید. میگوید ۱۰ دقیقه دیگر ماشین میآید. اما نیم ساعت میگذرد تا ماشین برسد. عادت داریم و گرچه دلهره دیر رسیدن رهامان نمی کند اما از تاخیر ماشین آژانس تعجب نمی کنیم. تا حالا همه آن حاشیه اطمینان زمانی که ذخیره کرده بودید هدر رفته است. به خیابانی میرسید که همه روزه در این ساعت نسبتاً خلوت بوده. حالا اما ماشینها راهی برای رفتن ندارند. بالاخره با اندکی تأخیر میرسید به محل. موضوع ورود شما به ساختمان هماهنگ نشده. تا مشکل حل شود ۲۰ دقیقهای دیر میرسید به جلسه. با نگرانی از تاخیر، خودتان را برای عذرخواهی آماده میکنید و درِ اتاق جلسه را باز میکنید. اما میبینید فقط یک نفر آمده. از دعوتکننده جلسه هم هنوز خبری نیست: وقتی ترتیبات نهادی برای استفاده از زمان به شکل مناسبی تنظیم نشده باشند، وقتشناسیهای فردی به کاری طاقتفرسا تبدیل خواهد شد که گاه شبیه است به تلاشی مذبوحانه.
◄ وقتشناسی مردم در کشورهای پیشرفته صنعتی هم فقط یک صفت یا شیوه رفتاری شخصی نیست. در این کشورها وقت شناسی مولوُد و مولِّّد گونهای از ترتیبات اجتماعیِ نهادی هم هست. یعنی برای اینکه زمان درست مصرف شود، و همه بتوانند سر وقت باشند، نه تنها اتوبوس و مترو باید مقید به زمان دقیق باشند، که ترافیک خیابانها باید قابل پیشبینی باشد. باید بشود روی حرف صاحب آژانس حساب کرد. باید مطمئن بود کسی به راحتی جرأت نمیکند ماشینش را جلوی در پارکینگ شما پارک کند. باید اطمینان داشته باشید جلسه سر ساعت معین تشکیل میشود. باید اطمینان داشت که دستکم برای بانی جلسه و دیگر شرکتکنندگان، زمان اهمیت دارد. آنان هم باید مطمئن باشند که سفارشدهندگان کارهاشان برای قول وقرارهای زمانی آنها حسابی باز کردهاند. خود این سفارشدهندگان هم باید برنامهای زمانبندی شده داشته باشند تا لازم باشد طرفهاشان را به نظمی زمانی مقید کنند. و این سلسله تا انتهایی نامعوم پیش میرود... اما اگر همه این ترتیبات و طرفها گویی به شکلی ناگفته با هم تبانی کرده باشند که هیچ چیز قابل محاسبه، قابل پیشبینی و قابل اعتماد نباشد، فضیلتهای فردی به مرور در برابر باد و باران مستمر ناکارآیی ترتیبات نهادی فرسایش مییابند.
◄ همه آن ترتیبات نهادی ازیک چرخه سود و رقابت و الزام تغذیه میشوند: من ملزم هستم به موقع به آن جلسه برسم چون اعتبار من به حضور به موقع در جلسات است. من از قبال همین اعتبار است که کاری گیرم میآید و سود میبرم. کسی که ماشینش را پشت در خانه من پارک کرده و بیخیال پی کارش رفته، اگر بداند ماشینش را به جای دیگری حمل میکنند و باید هزینه و جریمه سنگینی بپردازد برایش صرف نمیکند بیخیالی کند. آژانس ملزم است به موقع ماشین را بفرستد، چون اگر به کارش مطمئن نباشم، آژانس دیگری انتخاب میکنم و او از سودش محروم میشود. به نفع شرکت اتوبوسرانی و مترو است که خدماتشان به موقع باشد. تا سود ببرند. اگر خصوصی نباشند و به دنبال سود، آنوقت ادارهکنندگان امور عمومی به خاطر بیکفایتی در کار حمل و نقل عمومی، در انتخابات بعدی رای نخواهند آورد و از رقیبشان شکست خواهند خورد. پس به سود آنان هم هست که زمان را برای من درست تنظیم کنند. سفارشدهندگان کار به آن مؤسسهای که من قرار بود در جلسهشان شرکت کنم نیز مثل دیگران یا به دنبال سودند و یا اعتبار و رأی. در هر حال ملزماند که برنامه زمانبندی داشته باشند. مؤسسهی مربوط هم باید مطابق برنامه زمانی مشخصی کار کند. اگر اینطور کار نکند، مؤسسات رقیب، کارش و در نتیجه سود یا اعتبارش را از بین میبرند. بنابراین گردانندگان این موسسه هم به زمان جلساتشان اهمیت میدهند. اینطور، آخر این چرخه دوباره به من میرسد که ملزم بودم به موقع به آن جلسه برسم.
◄ اگر حواسمان به دور و بر زندگی هر روزمان باشد بهروشنی درمییابیم که ما در چنین جامعهای زندگی نمیکنیم. در جامعهی ما این سازوکارها، یعنی «سود»، «رقابت» و «الزام»، خوب کار نمیکنند. در واقع جامعه ما برای چنین زندگی مدرنی تجهیز نشده است. آن چرخه، ویژگی جامعههای مدرن امروزی است. پیداست که ما چنان که باید مدرن نیستیم یا نمیخواهیم باشیم. برای جامعههای مدرن است که هشت، و هشت و یک دقیقه با هم فرق دارند. اما نه یک دقیقه، که خیلی بیشتر از یک دقیقه. چون اگر فکر کنیم که هشت، و هشت و یک دقیقه، فقط یک دقیقه فرق دارند، هنوز فرق و فاصله عظیمی را که بین زیستن در دنیای مدرن و جهان پیش از مدرن وجود دارد خوب درک نکردهایم. اگر این درک پدید بیاید، از سطح فردی بگذرد، و اگر به آگاهی جمعی و به خواستی عمومی تبدیل شود، و اگر به قالب سازوکارها و ترتیبات عملی برای ادارهی زندگی جمعی بریزد، برای ما هم زمان همانقدر اهمیت خواهد یافت که برای جامعههای پیشرفته.
میبیند برای اینکه ساعتهای موجود در اماکن عمومی ما هم دقیق کار کنند فقط کافی نیست ساعتهای آخرین مدل بخریم، خیلی چیزها را باید تغییر دهیم. چیزهایی که دیگر خریدنی نیستند.
.........................................................................................................................
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.