فیلیپ گورویچ حدود بیست سال پیش روایتی را از جنگ قتل عام توتسیهای رواندا نقل کرد که به دفعات مورد تحسین جهانیان قرار گرفت. عنوان این کتاب پر سر و صدا عبارت بود از «مایلیم به اطلاع برسانیم که فردا با خانوادهمان کشته خواهیم شد: داستانهایی از رواندا»
در حقیقت گورویچ یک کشیش کلیسای ادونتیست روز هفتم را مسئول نسلکشی و کشتار دستهجمعی توتسیها معرفی کرد. به دنبال انتشار این گزارش بود که آن کشیش دستگیر و در دادگاه جنایی بینالمللی رواندا محاکمه و محکوم شد.
تاریخ نویسان این نسلکشی را بزرگترین نسلکشی تاریخ پس از جنگ جهانی دوم میدانند (که در خلال آن ۶ میلیون یهودی کشته شدند). باید تاکید شود که بیعلاقگی نظام بینالمللی به جریان نسلکشی در رواندا از عوامل اصلی خارجی این نسلکشی ۱۹۹۴، و کشیش «الیزافان نتاکیروتیمانا» از عوامل اصلی داخلی این جنایت بشری کشیش کلیسای ادونتیست روز هفتم بود که بعدها در ۲۰۰۷ در زندان درگذشت.
اکنون دست آن کشیش از آستین فرد دیگری که ادعای رهبری مذهبی دارد در آمده است. فردی که خود را خلیفه مسلمین و سرکرده «حکومت اسلامی» [سابقاً دولت اسلامی شام و عراق (داعش)، ولی فعلاً هرجا که تحت اشغال ما باشد] میداند. امروز ابوبکر البغدادی و یارانش نقش آن روحانی رواندایی را در خاورمیانه بازی میکنند و تصمیم دارند نسل بشریت را نابود کنند.
یک نسل کشی دیگر- در آن مقطع یک از دلایل وقوع این نسلکشی به توجهی نظام بینالملل به آنچه بود که در رواندا اتفاق میافتاد. شرایط فعلی دست کمی از آن دوران ندارد. در چند هفته اخیر چهره پر هرج و مرج نظام بینالمللی به بهترین وجه آن، و چهره ابوبکر البغدادی و دیگرمدعیان «حکومت اسلامی» به روشنی، نشان داده شد. مذاکرات متعددی بین جان کری و مقامات ترکیه صورت گرفت، پارلمان ترکیه اجازه عملیات نظامی را به دولت ترکیه داد وسردمداران اروپایی هم هر وقت فرصتی به دست آوردهاند خط و نشان کشیدند که با خلافت اسلامی چنین و چنان میکنند. ترکیه مثل آمریکاییها وعده داد که از کوبانی دفاع خواهند کرد. هواپیماها و پهبادهای آمریکایی هرجا را خواستند بمباران کردند، بعد ترکیه تانکهایش را - به عنوان لولوی سر خرمن - فرستادند سر خطوط مرزی. آمریکاییها گفتند تضعیف و انهدام داعش بیش از دفاع از یک گروه خاص برایشان اهمیت دارد! در این میانه حقوق بشریها هم هشدار دادند که اگر کوبانی سقوط کند یک فاجعه انسانی و قتل عام بیچون چرا اتفاق خواهد افتاد.
با این وجود نزدیک پنجاه درصد خاک سه کانتون کوچک کوبانی که از کهنترین و آرامترین گروههای ساکن ناحیهای بین سوریه و ترکیه بودند، بین نیروهای خلافت اسلامی و مدافعان سرزمین کوبانی دست به دست چرخید. عدهای زیادی غیرنظامی کشته شدند. برخی نقاط منطقه روزها در دست کوبانیها و شبها در کنترل افراد «خلافت اسلامی» بوده است. نزدیک دویست هزار نفر بیگناه و بیپناه از خانههایشان رانده، و بعضیها از خانواده جدا شدند تا در همانجا بمانند و جان در کف از خانه و کاشانه خود دفاع کنند. دیگران به امید حمایت جامعه بینالمللی و همسایگان کوهها و دشتها را پشت سر نهادند.
سرانجام حکومت اسلامی مستقیماً به کوبانی حمل کرد و جلوی چشم دوربینهای خبری بخشهایی از خاک کوبانی را که اتفاقاً بالای ارتفاعات استراتژیک و قابل رویت با چشم غیرمسلح هم بود به اشغال خود در آورد. البته عملیات اشغال ساده نبود و داعش برای اولین بار با مقاومت غیر منتظره و قهرمانانه زنان و مردان کوبانی مواجه شد؛ و درمقایسه با عملیات مشابه در سایر نقاط منطقه، تلفات قابل توجه و اسرایی هم داد. چنین مقاومتی از جانب کردها قابل تصور نبود به نحوی که داعش مجبور شد فیلمهایی از نبرد کوبانی را در اینترنت منتشر کند که اغلب مونتاژ شده وقایع دیگری است که چند ماه پیش در عراق اتفاق افتاده و اکنون به صورت تبلیغات فتح کوبانی توسط متخصصین سایبری به اصطلاح حکومت اسلامی به اینترنت سرازیر شده است.
کوبانی و سیاست بینالملل-بیتفاوتی سردمداران سیاست بینالملل نسبت به این فاجعه این سئوال را ایجاد میکند که چرا دولتها قادر نیستند دست کم در مقابل خواستههای مردم خود پاسخگو باشند و چرا بین حرفها و شعارها از یک طرف، عملکرد یا بیعملی دولتها از سوی دیگر چنین شکاف عمیقی وجود دارد؟
چگونه است که مردم ترکیه از کردهای کوبانی طرفداری میکنند و میخواهند که دولتشان هم با کوبانیها همدل باشد اما دولت ترکیه ترجیح میدهد نظامیان را برای اجرای مقررات منع عبور و مرور شبانه در بخشهایی از کشور مامور کند و به سرکوب مردم بپردازد، (قریب بیست نفر از تظاهرکنندگان در درگیری کشته شدند) ولی برای عبور نفت دزدی داعش از سوریه و عراق مقرراتی نداشته باشد؟
در همین چند روز و در نقاط مختلف دنیا اعتراض به سیاستهای دولتها در شکلهای مختلف بروز کرد. تظاهرات آرام در چندین کشور از جمله در ایران مشاهده شده ولی در نهایت در مناطق کردنشین همین تظاهرات آرام تحمل نشده و با سرکوب نیروهای انتظامی و امنیتی مواجه گردید. در آلمان مخالفین داعش و گروههایی که با کوبانی همدلی میکردند در یک سو و صدها سلفی و اسلامگرای تند رو از سوی دیگر تظاهر کردند. جامعه سلفیها در اروپا رو به گسترش است و نه تنها تهدیدی بر علیه جامعه بینالمللی بهشمار میآید ستون پنجمی برای گروه داعش است که هر از گاه تعدادی از آنها خود را به صف قاتلین داعش رسانده و درجنایات آنان همدست میشوند.
علل گرایش عناصر ماجراجو به «خلافت اسلامی»- گرایش به داعش «علل و جهات متفاوتی دارد و از فردی به فرد دیگر فرق میکند. بسیاری از عوامل داخلی فقط برای پول برای داعش کار میکنند. مزدوران محلی حداکثر ماهی ۲۰۰ دلار حقوق میگیرند. اما مزدورانی که از خارج از کشورهای منطقه جذب میشوند جالبترین بُعد قضیه هستند. قضیه این است که طرفداران اروپایی و آمریکایی داعش خود در جوامعی رشد کردهاند که از آزادی اندیشه و مذهب بهرهور هستند. جامعهشناسان معتقدند همین آزادیها موجب روانریشی و تنازعات درونی این جوانان شده و از خودبیگانگی ناشی از عدم فهم و ناتوانی در انطباق آنان با جوامع آزاد، بیکاری، تبعیض و محرومیت اجتماعی آنان را به سمت گروههای جنایتکار داخلی و نهایتاً به دامن تروریستهای بینالمللی (همانند داعش) رانده است. علاوه بر آن عوامل دیگری را میتوان علت گرویدن این بیماران روانی به گروههایی نظیر داعش دانست:
- ناتوانی در درک مناسبات بینالمللی،
- تحولات سریع منطقه خاور میانه و ناتوانی در تطبیق خود با جوامع مدرن،
- فاصله گرفتن جوامع در حال گذار از وعدههای انقلابی یا جامعه موعود با آرمانهای مذهبی،
- مداخلات چند دهه اخیر قدرتهای بزرگ و ناتوانی آنان در ایجاد تحول در جوامع در حال گذار،
- عجز و ناتوانی طرفهای درگیر مناقشات منطقهای مانند منازعه ۶۵ ساله اعراب و اسرائیل در حل و فصل دوستانه مخاصمات خود،
- رها شدن انرژی مذهب رادیکال و کاربرد آن به عنوان موتور محرکه منازعات منطقهای،
- سقوط امپراتوری کمونیسم که با خود اندیشه عدالت اجتماعی مبتنی بر مدیریت دولت مقتدر را ابطال کرد،
- استیلای روز افزون تفکر «رئال پولیتیک» و منطق «انسان گرگ انسان است» و «قدرت برتر زنده میماند» بر روابط بینالملل،
- سقوط نظامهای واسطهای که مانند مصر با اندیشههای انقلابی و ضد امپریالیست آغاز شدند و به تدریج به حکومتهای خودکامه و ضد مردمی استحاله یافتند، و یا مانند رژیمهای عراق و سوریه با سوسیالیزم آمیخته به اسلام مردم را جذب کردند و سپس تبدیل به جمهوریهای موروثی و دیکتاتوریهایی شدند که یا از پدر به پسر منتقل شد و یا تا زمانیکه دیکتاتور زنده بود با ۹۹.۸ درصد آرای موافق بارها و بارها انتخاب مجدد میشد.
- استحاله دموکراسیهای غربی به شکلهای نوینی از جامعه مدنی مدرن که در آن گرایشهای صلحطلبانه، تجویز همکاری و همیاری و عدم توسل به خشونت فقط در رابطه با یک نظام مشابه قابل تصور است (دموکراسیها با دموکراسیها به جنگ نمیپردازند در حالیکه در مقابله با نظامهای اقتدارگرا به هیچ وجه سر سازگاری نشان نمیدهند).
- نبودن دولتمردان قوی همانند چرچیل، روزولت، استالین، ژنرال دوگل، نهرو و دیگرانی که تا دهه هفتاد قرن بیستم سیاست بینالمللی را اداره میکردند، و صاحبان اندیشه و شناخت عمیق نسبت به جهان بودند.
شناخت جامعه- مناطقی که در حال حاضر تحت سیطره و یا تاخت و تاز خلافت اسلامی قرار دارند را به چند دسته میتوان تقسیم کرد.
اول-در بخشهایی از عراق که داعش را با آغوش باز پذیرفتهاند و عمدتاً عرب و سنیمذهب هستند؛ داعش را نماد اسلام سَلَفی میدانند و چون پس از کشتن صدام حسین دولت عراق سهم آنها را از مشارکت سیاسی زیر پا نهاده و آنان را از صحنه بیرون رانده است لذا طبق قانون دشمنِ دشمنِ من دوست من است به سمت داعش رفته و در برابر مزد حقیری مشغول بریدن شاخهای هستند که رویش ایستادهاند. در حالی که در یک پروسه سیاسی فراگیر همه این عوامل میتوانستند دست به دست هم داده و با همدیگر عراق جنگ زده را بسازند. اما تمایزهای مذهبی، سیاسی و تاریخی مانع این همگرایی شد و به نظر میرسد که حالا دیگر دیر است و از دولت جدید عراق به ریاست آقای العبادی هم نمیتوان انتظار معجزه داشت.
دوم- در بخشهایی از سوریه که از بعضی جهات خاستگاه داعش است؛ این مناطق نه تنها با داعش مشکلی ندارند بلکه آنرا جنبشی بومی و شاخهای از «مجاهدین» ضد بشار اسد میدانند که قرار است اسلام راستین را بر سوریه مستولی کند و به حکومت خود کامه بشار اسد خاتمه دهد. برخی از این هواداران با میل و رغبت و البته به امید غنایم جنگی به داعش پیوستهاند و به طوری که یک گزارش اخیر سی ان ان نشان میدهد در پارهای موارد زنان و دختران خانواده را نیز با خود برده و در ازای مبلغی ناچیزی (معمولا حدود ۲۰۰ دلار) به استخدام داعش درآوردهاند تا به «جهاد نکاح»داعش خدمت کنند. برخی دیگر با اجبار و اکراه و ترس جان به چنین روابطی تن در دادهاند.
عدم رغبت ترکیه در مواجهه با «حکومت اسلامی» - اگر ترکیه از حدود سه سال پیش فقط یک هدف ثابت را دنبال کرده باشد آن عبارت از تضعیف و کمک به سرنگونی رژیم بشار اسد در سوریه است. ترکیه بر سر یک دو راهی بلکه چند راهی متحیر مانده است. در مقطعی ترکیه از هر گروهی که بر علیه حکومت بشار اسد فعالیت کند استقبال میکرد و هنوز هم از بخشی از آنان حمایت میکند. اما این پافشاری محصولات و عوارض جانبی نیز داشته است:
- جمعیت پناهنده حاضر در خاک ترکیه فزونی گرفته و از کنترل خارج شده و کم کم از یک امر محدود به حمایت از پناهندگان تبدیل به یک امر تهدید امنیتی غیرقابل کنترل برای خود ترکیه شده است. به عبارت دیگر انبوه پناهندگان سوری در ترکیه از یک سرمایه که تحت شرایطی میتوانست بر علیه بشار اسد استفاده شود تبدیل به یک هزینه شدهاند چراکه از داخل این جمعیت ضد سوری ناگهان گروهی به نام دولت اسلامی ظهور کرده است که اگرچه بدهکار ترکیه است ولی اگر منافعش ایجاب کند میتواند منافع و امنیت ملی و حتی تمامیت ارضی ترکیه را به خطر بیاندازد. به این پدیده «نتایج غیر قابل پیشبینی»گفته میشود که در آغاز یک حرکت هدف دستاندرکاران آن حرکت نیست ولی در حاشیه آن پدیدار میشود و گهگاه میتواند بسیار هم خطرناک باشد.
برای کردها - در مقطع قبلی و دوران بیعملی دولت مالکی در عراق، هرج و مرج ناشی از شرایط منطقهای موجب تقویت تمایلات استقلالطلبی در اقلیم کردستان شد. در آن زمان ترکیه توانست با حمایت حساب شده از این جریان برای مدتی از آن بهرهبرداری اقتصادی و سیاسی کند. ترکیه در آغاز، حکومت اقلیم کردستان را که تا یک قدمی اعلام رسمی استقلال پیش رفته بود به لحاظ دسترسی به بازارهای نفتی و سایر معاملات اقتصادی و سیاسی به خود وابسته کند؛ اما با ظهور دار و دسته «خلافت اسلامی»آن محاسبات برهم خورد.
این باور عمومی وجود دارد که ترکیه با حضور «حکومت اسلامی» در منطقه مشکلی ندارد چرا که این گروه به کردهای منطقه حمله میکند و نیروی بالقوهای را که میتواند موجب استحکام و تداوم احساسات استقلالطلبی کردها شود متفرق، ضعیف و بالقوه نابود میکند. ستم مشترکی که به گروههای کرد منطقه وارد میشود، (اول با شیوههای غیر انسانی رفتار با کردهای ایزدی وپیشمرگههای کرد، و اکنون با کردهای کوبانی) البته همبستگی اقوام پراکنده کرد را از نظر احساسات به هم نزدیک میکند بدون اینکه الزاماً قوای نظامی آنان را در هم ادغام و منسجم کند. اگر این شرایط موجب فراهم شدن زمینه مناسبی برای جنگ بشود طبیعتاً قوای نظامی را نیز مصرف کرده توان مبارزه نظامی برای استقلال این مناطق مضمحل میکند. سوال این است که شرایط فعلی برای هریک از بازیگران منطقه چه معنی و مفهوم ضمنی دارا میباشد و تاثیرات آن بر منطقه چه خواهد بود:
عراق و ترکیه –تنها کشورهایی هستند که در تئوری توان عملیات زمینی بر علیه داعش را دارند اما به دلایلی که در بالا گفته شد ترکیه علاقهای به این کار ندارد و توان نظامی عراق بدون حمایت هوایی و کارشناسی نیروهای ائتلاف مکفی نیست. علاوه بر آن ایران هم ادعا میکند اگر حمایتهای مخفیانه و محرمانه از عراق نکرده بود «حکومت اسلامی» تا به حال بغداد را اشغال میکرد. ظاهرا هیچ کشوری نمیخواهد شاهد پیروزی «حکومت اسلامی» باشد اما وقتی قضیه به کوبانی تقریبا همه کشورهای منطقه تمایل به پراکندگی قوای کرد از جمله کوبانیها دارند.
کردهای کوبانی- بر خلاف رژیم بشار اسد و گروه به اصطلاح خلافت اسلامی، کوبانی به چند دلیل مورد علاقه مردم دنیا است. سوریه کشور تکه تکه شدهای است که هر گوشه آن به یک گروه قومی و قبیلهای تقسیم شده. کوبانیها تنها بخش کوچکی از تنوع قومی و قبیلهای کشور سوریه را نشان میدهند. مقاومتهای جانانه کوبانی علیه داعش، حسن اداره کانتونهای سهگانه، توزیع کار بسیار پیشرفته و نقش برجستهای که زنان و دختران کوبانی در اداره و دفاع سرزمین داشتهاند دست به دست هم داده حمایتهای بینالمللی از نیروهای کرد را جذب کردهاند. کوبانی نمادی سازمانیافته و متفاوت عرضه میکند و بعید است کوبانی کاملاً سقوط کند. احتمالاً سقوط کامل کوبانی خطر و ضرر بیشتری برای منطقه و ترکیه خواهد داشت چرا که موجب تفرقههای جدید در داخل حاکمیت ترکیه خواهد شد و ترکیه را از درون با خصومتهای جدیدی مواجه خواهد کرد از جمله دستور جنگ علنی کردها بر علیه ترکیه. ولی شکی نیست که هم ترکیه و هم سوریه نمیخواهند کوبانی به صورت یک منطقه مستقل و پیروز از صحنه این نبرد خارج شود. هیچ کس نمیتواند پیشبینی کند پس از سقوط کوبانی چه بر سر دیگر گروههای اقلیتی سوریه خواهد آمد. البته این توضیح نباید به معنی اتحاد سوریه و ترکیه تلقی شود. ترکیه استقلال کوبانی را علیه منافع دراز مدت خود در کل مناطق کردنشین میبیند و سوریه به عنوان یک گروه جداییطلب به کوبانی نگاه میکند که اتفاقاً چون فرمول سیاسی بسیار جذاب و پذیرفته شدهای را برای واحد سیاسی خود اجرا کردهاند وجودشان مخّل امنیت سوریه است.
سوریه با بشار اسد یا بدون بشار اسد؟ - در مجموع کسی بشار اسد را دوست ندارد، ولی همگی به غیر از ترکیه فکر میکنند که وجود او در سوریه تهدید کمتری از یک رژیم سیاسی صددرصد اسلامی و مخاصمهجو نسبت به همسایگانش است. اما قضیه در همین جا خاتمه نمییابد و فشار ترکیه برای برکناری وی همراه با استفاده ابزاری از داعش کار را پیچیده کرده است. اگر در میانه این کارزار چند جانبه قضیه بشار اسد به نحوی حل و فصل شود که وی از قدرت برکنار شده اما نوع رژیم سیاسیاش با ادغام برخی از گروههای مخالف میانهرو حفظ شود، ترکیه هم به اهداف سیاسی خود در منطقه نزدیکتر میشود؛ چرا که ترکیه عمدتاً با شخص بشار اسد مخالف است. اما این راهحل احتمالا نیازمند مداخله روسیه در کارزار منطقه خواهد بود.
برای ایران اینکه جایگزین بشار اسد چه کسی باشد مهم است و علاوه برآن ایران نمیخواهد پایگاه عمده خود را در مجاورت حزبالله لبنان به سادگی از دست بدهد. چندی پیش ایران به زبان دیپلماتیک آمادگی خود را برای جایگزینی از طریق انتخابات نشان داد. معلوم نیست امروز اگر انتخابات جدیدی با فشار جامعه بینالمللی انجام شود همچنان نتیجه آن مورد پذیرش ایران قرار بگیرد. با برداشته شدن اسد از قدرت احتمال دگرگونی استراتژی نیروهای ائتلاف که در عین حال ضد «حکومت اسلامی» هم هستند تا حد مبارزه برای تشکیل یک دولت ائتلافی در سوریه به وجود خواهد آمد. ولی آیا ایران انتخاب دیگری خواهد داشت؟
به نظر میرسد وقت آن رسیده باشد که ترکیه تصمیم نهایی را در مورد «حکومت اسلامی»بگیرد و بیش از این وجه منطقهای خود را در گرو یک گروه جنایتکار قرار ندهد. اگر ابوبکر البغدادی در کل این ماجرا زنده بماند سرنوشتی بهتر از کشیش رواندایی نخواهد داشت و به عنوان یک جنایتکار بینالمللی مورد محاکمه قرار خواهد گرفت. ترکیه، برعکس، میتواند نقش خود را به عنوان دوست مردم منطقه تثبیت کند و در مقابل از حمایت مردم نیز برخوردار شود.
.............................................................................................................................................
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.