(در قسمتهای پیشین از دو بازیگر کلیدی وقایع سال ۳۲ گفتیم. محمد مصدق، اشرافزاده قاجار که بعد از سالها گوشهنشینی و تبعید و زندان، بعد از شهریور ۲۰ به عرصه سیاست ایران بازگشت و به سیاستمداری ملی و خوشنام بدل شد و محمدرضا شاه پهلوی که در سال ۱۳۲۰، در تحولی دور از انتظار، به دلیل اشغال ایران توسط بریتانیا و شوروی جانشنین پدرش شد. قسمت ششم سری «سقوط»، به ظهور و نفوذ حزب توده، به عنوان سومین بازیگر مهم سالهای پایانی دهه ۲۰ اختصاص دارد.)
همه چیز از شمال شروع شد. شمال کشور. یا به معنای دقیقتر، همسایگان شمالی.
در نیمه دوم قرن ۱۹ و در حالی که روشنفکران ممکلت ایران برای یک جنبش فراگیر سیاسی آماده میشدند، همراستا با دانش علوم سیاسی روز، با ایدئولوژیهای تازهای نیز آشنا میشدند و در همین زمان است که تحولخواهان در منطقه قفقاز، به پلی ارتباطی میان گروهی از ایرانیان با سوسیالدموکراسی تبدیل شدند.
و این ارتباط شد سنگ بنای چپ ایران. یک جنبش جهانی که در آن سالها آرمانی انقلابی بود برای دنیایی که در آستانه قرن بیستم، خود را برای دورهای کاملاً متفاوت از حکومت و حکومتداری آماده میکرد.
وقتی در ابتدای پاییز سال ۱۲۹۶ خورشیدی، ۱۹۱۷ میلادی، بولشویکهای مسلح به رهبری ولادیمیر لنین، تئوریسین کمونیست، تمامی اماکن دولتی را در روسیه فتح کردند، بیش از یک دهه از امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه گذشته بود و در ظاهر، جنبش مشروطه در ایران پیروز شده بود.
مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ در لندن، معتقد است موفقیت انقلاب کمونیستها در همسایه شمالی از روز نخست، جنبش چپ ایران را تحت تأثیر خود قرار داد.
او میگوید: «از ۱۹۱۷ به بعد روابط چپهای ایران با حکومت مرکزی دگرگون میشود و عده زیادی – حتی کسانی که عقبه درباری داشتند مانند سلیمان میرزا اسکندری – جذب دیدگاههای چپ میشوند. ولی همچنان بیشتر فعالیتهای چپها یا در بین مهاجرین قفقازی بود یا بین ایرانیانی که خارج از کشور بودند.»
از این زمان، زمینه آشنایی روشنفکران ایرانی با عقاید کمونیستی، روز به روز بیشتر فراهم میشد و همزمان با تحولات در روسیه که پنج سالی بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» تبدیل شده بود، دانشآموختگان ایرانی در دانشگاههای اروپا نیز، با اندیشههای انقلابی جبنش چپ به ایران باز میگشتند. به ویژه در سالهایی که رضا شاه به قدرت رسید و به شکل سیستماتیک تلاش کرد با هزینه دولت، گروه بیشتری از جوانان ایرانی را برای تحصیل به اروپا بفرستد.
۵۳ نفر
رضا شاه از ایده تأسیس نخستین دانشگاه مدرن ایران حمایت کرد؛ دانشگاهی که به محیطی مناسب برای بحث و جدل درباره ایدههای گوناگون حکومتداری در قرن بیستم تبدیل شد.
پیوند دانشآموختهای در اروپا با گروهی از دانشجویان و جوانان مشتاق تحول در میانه دهه دوم سلطنت رضا شاه، موجب شد تا یک محفل مطالعاتی کوچک شکل بگیرد.
خیلی زود، حکومت رضا شاه به این محفل مشکوک شد و همه اعضای این محفل بازداشت شدند. همه ۵۳ نفرشان.
دستگیری «۵۳ نفر» یکی از نقاط عطف سرنوشتساز برای جنبش چپ ایران است. این گروه که برخیشان حتی با هم ارتباطی جدی نداشتند، حول یک شخص گردآمده بودند: تقی ارانی؛ روشنفکری آذربایجانی که در آلمان دکترای فیزیک گرفته بود.
مجید تفرشی معتقد است که مطالعه درباره گروه ۵۳ نفر نشان میدهد که برخی اعضای این گروه هیچ شباهتی به هم نداشتند و «درونشان از آدمی که خودشان میگویند جاسوس بوده مانند عبدالصمد کامبخش وجود داشته تا خود ارانی که روشنفکری بود یک سر و گردن بالاتر از بقیه.»
اکثریت ۵۳ نفر از زمان دستگیری در سال ۱۳۱۶ تا سقوط رضا شاه در شهریور ۲۰ در زندان ماندند. در همین دوره زندان، تقی ارانی، رهبر معنوی این گروه درگذشت.
حزب توده
بعد از استعفای رضا شاه، در روز ۲۸ شهریور ماه سال ۱۳۲۰ فرمان عفو عمومی اعلام شد. اکثریت اعضای گروه «۵۳ نفر» در فاصله چند روز بعد از آزادی در منزل سلیمانمیرزا اسکندری جمع شدند.
سلیمانمیرزا، شاهزاده مشروطهطلب قاجار، عموی جوان ۳۴ سالهای بود به نام ایرج اسکندری که از یاران نزدیک تقی ارانی بود و همراه با ۵۳ نفر، به تازگی از زندان آزاد شد بود.
در این جلسه، حزبی متولد شد که برای سالیان متمادی، یکی از قویترین تشکیلات سیاسی ایران بود و نامش بارها و بارها در کنار مهمترین تحولات کلیدی تاریخ قرن بیستم ایران به عنوان بازیگری سرنوشتساز تکرار شد: حزب توده.
حزب توده در آغاز دهه ۲۰ و در روزگار استثنایی آزادیهای سیاسی در آن سالها، خیلی زود جایش را در میان جوانان باز کرد. حزبی که گویی همه چیز داشت: از آرمانهای عدالتجوی سوسیالیستی برای یک جهان بهتر تا دختر-پسرهای شیکپوش آلامد که موزیک متفاوت گوش میکردند و با هم میرقصیدند.
حتی هستند پژوهشگرانی که معتقدند برخی از جوانانی که بعد از شهریور ۲۰ جذب حزب توده شدند، لزوما به دنبال آرمانهای سیاسی و ایدئولوژیک این حزب نبودند.
مجید تفرشی از آن جمله است که میگوید: «حزب توده بعد از شهریور ۲۰ یک مفر روشنفکری بود و خیلیها بدون اینکه کمونیست یا مارکسیست - لنینیست باشند جذب حزب توده شدند. ضمن اینکه برخی جوانها از خانوادههای سنتی به حزب میرفتند چون میتوانستند آنجا پدیدههای مدرن و نوین ببینند. مجلس رقص بود. موسیقی بود. پسرها و دخترها با هم آشنا میشدند. یا در خود حزب یا در کانونها و انجمنهای وابسته مانند کانون فرهنگی ایران و شوروی.»
اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی
چه به خاطر موزیک و رقص و کتاب و چه به خاطر آرمانهای چپ، گروهی از کسانی که به حزب توده میپیوستند، اطلاعات دقیقی از روابط این حزب با اتحاد جماهیر شوروی نداشتند.
در این سالها، شوروی دیگر یک کشور جنگزده انقلابی نبود که چونان سالهای آغاز سلطنت رضا شاه، در درونش، کمونیستها با سلطنتطلبان بجنگند، سطنتطلبان با جمهوریخواهان بجنگند، کمونیستها با کمونیستها بجنگند و این میان هر روز یک جمهوری تازه از مناطق اشغال شده روسیه تزاری اعلام موجودیت کند.
وقتی رضاشاه از ایران میرفت و حزبتوده، پیش از آنکه او حتی خاک ایران را ترک کند، اعلام موجودیت کرد، شوروی عملاً یک ابرقدرت اروپایی بود که با مشت آهنین استالین، ارتشی بزرگ در اختیار داشت و خود را برای یک اتحاد جهانی سوسیالیستی آماده میکرد.
عباس میلانی، استاد علوم سیاسی دانشگاه استنفورد، معتقد است رابطه شوروی و حزب توده، عملاً این حزب را در آن زمان به جمع اضداد تبدیل کرد.
او میگوید: «حزب توده از یک طرف برخی از برجستهترین روشنفکران ایران و ایدهآلیستترین و کمالطلبترین انسانها را به خودش جذب کرد، از طرف دیگر دستگاهی بود که از روز اول، عملاً برساخته شوروی بود و دستورش را از شوروی میگرفت. بعضیها حتی حقوقبگیر شوروی و عوامل کاگب بودند و در آنجا نقش رهبری داشتند و عملاً بدون اجازه ارباب بزرگ کاری انجام نمیدادند.»
میزان وابستگی حزب توده به اتحاد جماهیر شوروی، یکی از اصلیترین ابعاد فعالیت این حزب در ایران است که امروز – بعد از فروپاشی شوروی و انتشار اسناد مختلف حزب توده و مهمتر، کتابهای اعضای حزب توده در آن سالها، بیش از هر زمان دیگری شفاف شده است.
وضعیتی که از نظر هوشنگ نهاوندی، پژوهشگر و از کارگزاران دوره محمدرضا شاه پهلوی، در فضای سیاسی آن سالها و تاریخچه و حیات احزاب کمونیست جهان در آن زمان، وضعیتی طبیعی بوده است.
نهاوندی میگوید: «حزب توده، حزب کمونیستی بود شبیه تمامی احزاب کمونیستی جهان در آن زمان و مهمترین اولویتش اجرای خواستها و سیاستهای مسکو بود. حزب کمونیست فرانسه یا ایتالیا هم دقیقاً همین نقش را داشتند.»
بدین ترتیب وقتی در سال ۱۳۲۹ خورشیدی، محمد مصدق در گرماگرم مبارزه سیاسی و نفسگیرش برای ملیکردن نفت بود، تشکیلات پیچیده و چندلایه حزب توده، با سابقه نزدیک به یک دهه فعالیت سیاسی مستمر و پیگیر، عملاً به یک بازیگر مهم سیاست داخلی ایران تبدیل شده بود.
(در قسمت بعدی سلسله برنامه سقوط از تودهایها و مصدق خواهیم گفت. حزب توده در برابر ملی شدن نفت چه موضعی داشت؟ ماجرای نفت شمال و علاقه شوروی به امضای قرارداد نفتی با ایران چه بود؟ و خطر کمونیسم در آن سالها چه معنایی داشت؟ همه در قسمت بعدی سقوط که سهشنبهها ساعت شش و نیم به وقت تهران از رادیو فردا پخش میشود.)
قسمتهای دیگر سری سقوط را میتوانید در اینجا بشنوید:
همه چیز از شمال شروع شد. شمال کشور. یا به معنای دقیقتر، همسایگان شمالی.
در نیمه دوم قرن ۱۹ و در حالی که روشنفکران ممکلت ایران برای یک جنبش فراگیر سیاسی آماده میشدند، همراستا با دانش علوم سیاسی روز، با ایدئولوژیهای تازهای نیز آشنا میشدند و در همین زمان است که تحولخواهان در منطقه قفقاز، به پلی ارتباطی میان گروهی از ایرانیان با سوسیالدموکراسی تبدیل شدند.
و این ارتباط شد سنگ بنای چپ ایران. یک جنبش جهانی که در آن سالها آرمانی انقلابی بود برای دنیایی که در آستانه قرن بیستم، خود را برای دورهای کاملاً متفاوت از حکومت و حکومتداری آماده میکرد.
وقتی در ابتدای پاییز سال ۱۲۹۶ خورشیدی، ۱۹۱۷ میلادی، بولشویکهای مسلح به رهبری ولادیمیر لنین، تئوریسین کمونیست، تمامی اماکن دولتی را در روسیه فتح کردند، بیش از یک دهه از امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه گذشته بود و در ظاهر، جنبش مشروطه در ایران پیروز شده بود.
مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ در لندن، معتقد است موفقیت انقلاب کمونیستها در همسایه شمالی از روز نخست، جنبش چپ ایران را تحت تأثیر خود قرار داد.
از ۱۹۱۷ به بعد روابط چپهای ایران با حکومت مرکزی دگرگون میشود و عده زیادی – حتی کسانی که عقبه درباری داشتند مانند سلیمان میرزا اسکندری – جذب دیدگاههای چپ میشوند.مجید تفرشی
از این زمان، زمینه آشنایی روشنفکران ایرانی با عقاید کمونیستی، روز به روز بیشتر فراهم میشد و همزمان با تحولات در روسیه که پنج سالی بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» تبدیل شده بود، دانشآموختگان ایرانی در دانشگاههای اروپا نیز، با اندیشههای انقلابی جبنش چپ به ایران باز میگشتند. به ویژه در سالهایی که رضا شاه به قدرت رسید و به شکل سیستماتیک تلاش کرد با هزینه دولت، گروه بیشتری از جوانان ایرانی را برای تحصیل به اروپا بفرستد.
۵۳ نفر
رضا شاه از ایده تأسیس نخستین دانشگاه مدرن ایران حمایت کرد؛ دانشگاهی که به محیطی مناسب برای بحث و جدل درباره ایدههای گوناگون حکومتداری در قرن بیستم تبدیل شد.
پیوند دانشآموختهای در اروپا با گروهی از دانشجویان و جوانان مشتاق تحول در میانه دهه دوم سلطنت رضا شاه، موجب شد تا یک محفل مطالعاتی کوچک شکل بگیرد.
خیلی زود، حکومت رضا شاه به این محفل مشکوک شد و همه اعضای این محفل بازداشت شدند. همه ۵۳ نفرشان.
دستگیری «۵۳ نفر» یکی از نقاط عطف سرنوشتساز برای جنبش چپ ایران است. این گروه که برخیشان حتی با هم ارتباطی جدی نداشتند، حول یک شخص گردآمده بودند: تقی ارانی؛ روشنفکری آذربایجانی که در آلمان دکترای فیزیک گرفته بود.
مجید تفرشی معتقد است که مطالعه درباره گروه ۵۳ نفر نشان میدهد که برخی اعضای این گروه هیچ شباهتی به هم نداشتند و «درونشان از آدمی که خودشان میگویند جاسوس بوده مانند عبدالصمد کامبخش وجود داشته تا خود ارانی که روشنفکری بود یک سر و گردن بالاتر از بقیه.»
اکثریت ۵۳ نفر از زمان دستگیری در سال ۱۳۱۶ تا سقوط رضا شاه در شهریور ۲۰ در زندان ماندند. در همین دوره زندان، تقی ارانی، رهبر معنوی این گروه درگذشت.
حزب توده
بعد از استعفای رضا شاه، در روز ۲۸ شهریور ماه سال ۱۳۲۰ فرمان عفو عمومی اعلام شد. اکثریت اعضای گروه «۵۳ نفر» در فاصله چند روز بعد از آزادی در منزل سلیمانمیرزا اسکندری جمع شدند.
سلیمانمیرزا، شاهزاده مشروطهطلب قاجار، عموی جوان ۳۴ سالهای بود به نام ایرج اسکندری که از یاران نزدیک تقی ارانی بود و همراه با ۵۳ نفر، به تازگی از زندان آزاد شد بود.
در این جلسه، حزبی متولد شد که برای سالیان متمادی، یکی از قویترین تشکیلات سیاسی ایران بود و نامش بارها و بارها در کنار مهمترین تحولات کلیدی تاریخ قرن بیستم ایران به عنوان بازیگری سرنوشتساز تکرار شد: حزب توده.
حزب توده در آغاز دهه ۲۰ و در روزگار استثنایی آزادیهای سیاسی در آن سالها، خیلی زود جایش را در میان جوانان باز کرد. حزبی که گویی همه چیز داشت: از آرمانهای عدالتجوی سوسیالیستی برای یک جهان بهتر تا دختر-پسرهای شیکپوش آلامد که موزیک متفاوت گوش میکردند و با هم میرقصیدند.
حتی هستند پژوهشگرانی که معتقدند برخی از جوانانی که بعد از شهریور ۲۰ جذب حزب توده شدند، لزوما به دنبال آرمانهای سیاسی و ایدئولوژیک این حزب نبودند.
مجید تفرشی از آن جمله است که میگوید: «حزب توده بعد از شهریور ۲۰ یک مفر روشنفکری بود و خیلیها بدون اینکه کمونیست یا مارکسیست - لنینیست باشند جذب حزب توده شدند. ضمن اینکه برخی جوانها از خانوادههای سنتی به حزب میرفتند چون میتوانستند آنجا پدیدههای مدرن و نوین ببینند. مجلس رقص بود. موسیقی بود. پسرها و دخترها با هم آشنا میشدند. یا در خود حزب یا در کانونها و انجمنهای وابسته مانند کانون فرهنگی ایران و شوروی.»
اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی
چه به خاطر موزیک و رقص و کتاب و چه به خاطر آرمانهای چپ، گروهی از کسانی که به حزب توده میپیوستند، اطلاعات دقیقی از روابط این حزب با اتحاد جماهیر شوروی نداشتند.
در این سالها، شوروی دیگر یک کشور جنگزده انقلابی نبود که چونان سالهای آغاز سلطنت رضا شاه، در درونش، کمونیستها با سلطنتطلبان بجنگند، سطنتطلبان با جمهوریخواهان بجنگند، کمونیستها با کمونیستها بجنگند و این میان هر روز یک جمهوری تازه از مناطق اشغال شده روسیه تزاری اعلام موجودیت کند.
وقتی رضاشاه از ایران میرفت و حزبتوده، پیش از آنکه او حتی خاک ایران را ترک کند، اعلام موجودیت کرد، شوروی عملاً یک ابرقدرت اروپایی بود که با مشت آهنین استالین، ارتشی بزرگ در اختیار داشت و خود را برای یک اتحاد جهانی سوسیالیستی آماده میکرد.
عباس میلانی، استاد علوم سیاسی دانشگاه استنفورد، معتقد است رابطه شوروی و حزب توده، عملاً این حزب را در آن زمان به جمع اضداد تبدیل کرد.
او میگوید: «حزب توده از یک طرف برخی از برجستهترین روشنفکران ایران و ایدهآلیستترین و کمالطلبترین انسانها را به خودش جذب کرد، از طرف دیگر دستگاهی بود که از روز اول، عملاً برساخته شوروی بود و دستورش را از شوروی میگرفت. بعضیها حتی حقوقبگیر شوروی و عوامل کاگب بودند و در آنجا نقش رهبری داشتند و عملاً بدون اجازه ارباب بزرگ کاری انجام نمیدادند.»
میزان وابستگی حزب توده به اتحاد جماهیر شوروی، یکی از اصلیترین ابعاد فعالیت این حزب در ایران است که امروز – بعد از فروپاشی شوروی و انتشار اسناد مختلف حزب توده و مهمتر، کتابهای اعضای حزب توده در آن سالها، بیش از هر زمان دیگری شفاف شده است.
وضعیتی که از نظر هوشنگ نهاوندی، پژوهشگر و از کارگزاران دوره محمدرضا شاه پهلوی، در فضای سیاسی آن سالها و تاریخچه و حیات احزاب کمونیست جهان در آن زمان، وضعیتی طبیعی بوده است.
نهاوندی میگوید: «حزب توده، حزب کمونیستی بود شبیه تمامی احزاب کمونیستی جهان در آن زمان و مهمترین اولویتش اجرای خواستها و سیاستهای مسکو بود. حزب کمونیست فرانسه یا ایتالیا هم دقیقاً همین نقش را داشتند.»
بدین ترتیب وقتی در سال ۱۳۲۹ خورشیدی، محمد مصدق در گرماگرم مبارزه سیاسی و نفسگیرش برای ملیکردن نفت بود، تشکیلات پیچیده و چندلایه حزب توده، با سابقه نزدیک به یک دهه فعالیت سیاسی مستمر و پیگیر، عملاً به یک بازیگر مهم سیاست داخلی ایران تبدیل شده بود.
(در قسمت بعدی سلسله برنامه سقوط از تودهایها و مصدق خواهیم گفت. حزب توده در برابر ملی شدن نفت چه موضعی داشت؟ ماجرای نفت شمال و علاقه شوروی به امضای قرارداد نفتی با ایران چه بود؟ و خطر کمونیسم در آن سالها چه معنایی داشت؟ همه در قسمت بعدی سقوط که سهشنبهها ساعت شش و نیم به وقت تهران از رادیو فردا پخش میشود.)
قسمتهای دیگر سری سقوط را میتوانید در اینجا بشنوید: