در بخش پیشین رسیدیم به زمانی که بعد از ترور ولیعهد اتریش-مجارستان توسط تندروهای صرب، این کشور به صربستان اعلان جنگ داد و در پی سلسله وقایعی در تابستان سال ۱۹۱۴ میلادی، تمامی قدرتهای اروپایی وارد جنگ شدند.
جنگ ویرانگر بزرگ شروع شده بود. پای همه وسط بود. و درست در زمانی که به نظر میرسید اروپای ثروتمند در آستانه یکی از بزرگترین اشتباهات تاریخی در راستای تضعیف امپراتوریهای فدرتمندش است، در میانه ماه اوت سال ۱۹۱۴، یعنی در فاصله نزدیک به سه هفته بعد از اینکه آلمان به روسیه اعلان جنگ کرده و به بلژیک حملهور شده بود، امپراتوری عثمانی با آلمان پیمانی محرمانه امضا کرد؛ پیمانی که یک معنا بیشتر نداشت: پای هم عثمانی به این جنگ فراگیر اروپایی باز میشد.
چرا عثمانی وارد جنگی شد که به نظر میرسد جنگش نبود.
به گفته یرواند آبراهامیان، استاد دانشگاه باروک در نیویورک برای یافتن پاسخ این سئوال باید زدوبندهای بریتانیا را با دشمنان عثمانی بررسی کرد.
او میگوید: «بر سر این موضوع در میان مورخین اختلاف نظر هست. برخی معتقدند این اشتباه ترکان جوان بود که وارد جنگ شدند و میتوانستند بیطرف بمانند. مشکل اینجا بود که در مذاکرات بریتانیا و روسیه، بریتانیا به روسیه قول داد که بعد از جنگ، دو تنگه بوسفور و داردانل به روسیه واگذار میشوند. به معنای دیگر آنها یک بخش بسیار حیاتی امپراتوری عثمانی را به روسها وعده دادند. از نظر من ورود عثمانی به جنگ به دلیل این معاملههایی که علیه شان شده بود، اجتناب ناپذیر بود.»
اگر تنگه بوسفور به دست روسیه میافتاد، این کشور از طریق دریای سیاه به دریای مرمره راه پیدا میکرد. واگر تنکه داردانل را هم به دست میآورد از دریای مرمره به دریای مدیترانه راه پیدا میکرد؛ یعنی یک موقعیت استراتژیک استثنایی برای روسها!
پشت پرده
رکسان فرمانفرمائیان، استاد دانشگاه کمبریج معتقد است ضمن اینکه مساله کنترل این تنگهها و چشم طمع روسیه به یک راه ارتباطی به دریای مدیترانه، یکی از دلایل مهم ورود عثمانی به جنگ بوده، اما منافع فرانسه و بریتانیا در مدیترانه نیز در معادلات پیچیده این منطقه موثر بوده و موجب شده تا عملا، امپراتوری عثمانی به شکلی ناخواسته نیز درگیر جنگ بود. موقعیتی کمابیش شبیه به ایران.
این استاد تاریخ خاورمیانه میگوید: «بریتانیا و فرانسه شدیدا در مدیترانه که شرق آن، منطقه تحت نفوذ عثمانی بود، فعال بودند. بریتانیا که همواره نگران محافظت از نگین امپراتوریاش یعنی هند بود، منطقه شام ]سوریه امروز به همراه لبنان، اسرائیل، سرزمینهای فلسطینی و اردن[ را پلی ارتباطی میدید که دسترسی به هند را فراهم میکرد و به طور طبیعی، بریتانیا در چنین جایی فعال بود. این نگرانی وجود داشت که کنترل این منطقه به دست آلمان بیافتد و از آنجا به منافع بریتانیا حمله کنند.»
در این میان، امپراتوری عثمانی وقتی به جنگ جهانی اول رسید، به تازگی یکی از مهمترین تحولات سیاسی خود را پشت سر گذاشته بود و دوران جدیدی در این کشور پهناور خاورمیانهای آغاز شده بود. در سال ۱۹۰۸، شش سال قبل از جنگ، انقلاب گروه دموکراسیخواه «ترکان جوان» پیروز شده بود. این گروه مخالف سلطنت استبدادی سلطان عبدالحمید دوم بود که اجرای قانون اساسی سال ۱۸۷۸ را تنها یک سال پس از تصویب این قانون متوقف کرده بود.
در فاصله شش سالی که ترکان جوان در پی پیروزی انقلابیشان به قدرت رسیده بودند، اصلاحات دموکراتیک بسیاری را اجرا کرده بودند. ضمن اینکه برخی از این سیاستمداران اصولا به آلمان علاقهمند بودند.
غلامرضا وطندوست، استاد دانشگاهآمریکایی کویت، از این سیاستمداران میگوید: «در این مقطع زمانی، سه تن از ترکان جوان، به طور مشترک امپراتوری عثمانی را اداره میکردند: انور پاشا [وزیر دفاع]، طلعت پاشا [وزیر کشور] و جمال پاشا [وزیر نیروی دریایی]. در میان این سه تن، انور پاشا به سوی آلمان و اتریش-مجارستان تمایل داشت. بسیاری از مشاورین نظامی عثمانی از آلمان و اتریش-مجارستان بودند. و این هم یکی از دلایل بسیار مهم است.»
ائتلافهای جنگ
با ورود عثمانی به طرفداری از آلمان و اتریش-مجارستان، دیگر تردیدی نماند که جنگی به راستی بزرگ آغاز شده ... جنگی که پایان دهنده همه جنگها توصیف میشد و در نگاه فرماندهانش، خیلی زود به نتیجه میرسید!
ضمن اینکه همپیمانی عثمانی با یک طرف دعوا نشان داد، ائتلافهای نظامی جنگ به پیمانهای دفاعی اتحاد سه گانه و تفاهم مثلث محدود نخواهند ماند و طرفین درگیر در جنگ به دنبال متحدین بیشتری در سراسر جهانند.
در نهایت، یک سوی این جنگ کشورهایی بودند که به «نیروهای مرکزی» معروف شدند؛ شامل آلمان، اتریش-مجارستان، عثمانی و بلغارستان که به یکسال تاخیر به این ائتلاف پیوست.
در مقابل «نیروهای مرکزی» که شالوده اصلی آن، همان اتحاد سه گانه بود، ائتلاف متفقین شکل گرفت که هسته اصلی این ائتلاف هم کشورهای عضو «تفاهم مثلث» بودند.
غلامرضا وطندوست میگوید: «به این کشورها میگفتند Allied Powers یا متفقین. فرانسه، بریتانیای کبیر و روسیه قدرتهای اصلی این ائتلاف بودند. بلژیک به خاطر اینکه از سوی آلمان مورد تجاوز قرار گرفت و اسقلالش پایمال شد وارد جنگ شد. صربستان هم جزو همین ائتلاف بود. در سال ۱۹۱۵ ایتالیا به این ائتلاف پیوست. در سال ۱۹۱۶ هم رومانی به این گروه پیوست. آمریکا هم در سال ۱۹۱۷ که پیش به
عموم مردم به شدت طرفدار جنگ بودند. برخلاف جنگ جهانی دوم که افکار عمومی با جنگ مخالف بود. در سال ۱۹۱۴، مردم در شهرهای سن پترزبورگ یا برلین یا لندن به خیابان می ریختند و خواستار جنگ میشدند.
جنگ کشیده شد در این گروه بود. ژاپن هم البته با اینکه کاری به جنگ اروپا نداشت، به قصد گرفتن مستعمرات بیشتر وارد جنگ شد و موفق شد مستعمراتی برای خودش جمعآوری بکند.»
این دو ائتلاف گسترده جهانی برای رویارویی نظامی، بدون توجه به خواستههای شهروندان این کشورها شکل نگرفت. برعکس! جنگ جهانی اول در حالی آغاز شد که برخی با شنیدن خبر شرکت کشورشان در جنگ به خیابان میآمدند و جشن میگرفتند.
یرواند آبراهامیان در تشریح فضای حاکم بر افکار عمومی اروپائیان در سال ۱۹۱۴ میگوید: «عموم مردم به شدت طرفدار جنگ بودند. برخلاف جنگ جهانی دوم که افکار عمومی با جنگ مخالف بود. در سال ۱۹۱۴، مردم در شهرهای سن پترزبورگ یا برلین یا لندن به خیابان می ریختند و خواستار جنگ میشدند. اصطلاحی که برای توصیف این وضعیت استفاده میشد جینگوئیسم بود. به این معنا که مردم با اشتیاق بسیار فراوان از کشورشان حمایت میکردند و متعقد بودند که کشور آنها به شکل مطلق در جبهه حق است و طرف مقابل به شکل مطلق، در جبهه باطل ایستاده است.»
جبهههای اروپایی
ژنرالهای سوار بر اسب که به همسرانشان وعده میدادند که هر روز برایشان نامه خواهند نوشت و سربازانی که فکر میکردند تا کریسمس جنگ به پایان خواهد رسید، از میانه تابستان سال ۱۹۱۴ میلادی در جبهههای مختلف در اروپا، در جنگ جهانی اول شرکت کردند.
در یکی از نخستین نبردهای این جنگ، آلمانیها وارد خاک بلژیک شدند و برخلاف انتظارشان با مقاومت جدی ارتش بلژیک در منطقه لیژ روبهرو شدند. اما ارتش منظم و قدرتمند آلمان به رغم توقف نزدیک به دو هفته در این منطقه موفق شد ارتش بلژیک را به عقبنشینی وادارد و عملا آلمانیها پیش از پایان ماه اوت به نزدیکی مرز فرانسه رسیدند.
اما در این زمان نیروهای بریتانیایی که برای کمک به بلژیک وارد جنگ شده بودند به خاک بلژیک رسیدند و در نزدیکی شهر کوچک مانز با آلمانیها روبهرو شدند. آلمانیها بار دیگر پیروز شدند. اما وقتی به شهر ایپر رسیدند، این بار هم با بلژیکیها روبهرو شدند و هم با برینانیاییها و هم با فرانسویهایی که برای کمک وارد خاک بلژیک شدهبودند. اینبار هر دو طرف در برابر هم متوقف شدند.
در جبهه شرقی آلمان اما روسیه خیلی سریعتر از آنچه که آلمانها انتظار داشتند نیروهای خود را به جبهه جنگ رساند. اما آنها نیز نتوانستند در نخستین نبردها در برابر آلمان که در خاک لهستان رخ داد، ارتش آلمان را شکست دهند.
تا پایان سال ۱۹۱۴، بریتانیا نیز با ارتش عظیمی که از سربازان هندی در اختیار داشت، به عثمانی حمله کرد.
هر چه بود وقتی کریسمس سال ۱۹۱۵ میلادی از راه رسید و آتش بس در جبهههای جنگ به سربازان دو طرف فرصت استراحت داد، دیگر همه میدانستند که از جنگ کوتاه و پیروزی قاطعانه و سریع خبری نیست.
همزمان آنچه در ماههای نخست این جنگ برای نظامیان تازگی داشت، میزان تلفات گسترده جنگ بود. ادوات نظامی پیشرفته در غیاب تاکتیکهای دفاعی مدرن، کار جنگ را برای ژنرالهایی که میخواستند سربازانشان را با تاکتیکهای جنگهای قرن ۱۹، فریادزنان به سوی خطوط دشمن رهبری کنند، بسیار دشوار کرده بود. به بیان دیگر در پایان سال ۱۹۱۴، جنگ جهانی اول، نخستین نشانههای چهره متفاوت و البته مرگبار خود را به اروپائیان درگیر جنگ، نشان داده بود.
(در قسمت بعدی جنگ اول از ایران خواهیم گفت. ایران در سال ۱۹۱۴ میلادی چه وضعیتی داشت؟ قدرت نظامی ایران در آن زمان چگونه بود؟ «جنگ اول»، دوشنبهها ساعت هشت شب از رادیو فردا پخش میشود.)