علیاصغر مونسان میگوید «سفر اینفلوئنسرهای اینستاگرامی به ایران کارِ خودِ وزارتخانه است. ما برای امر تبلیغات، مبارزه با ایرانهراسی و معرفی چهرۀ واقعی ایران کارهای مختلفی را در زمینۀ تبلیغات انجام میدهیم. یکی از حوزهها این است که چهرههای معروف را به ایران بیاوریم تا ایران را از نزدیک به آنها بشناسانیم.»
در پی سخنان وزیر میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، بعضی از روزنامههای رسمی ایران خبر دادند که گروه ۱۲ نفرهای از شاخهای اینستاگرامی با هزینهای تقریباً ۳ میلیارد تومانی به این کشور سفر کردهاند تا تصاویر جذابی از ایران را به دنبالکنندگان خود در شبکههای اجتماعی ارائه کنند.
در بسیاری از این تصاویر، دختران و زنان محجبۀ ایرانی در پیشزمینۀ اماکن تاریخی و مذهبی، از جمله مساجد، دیده میشوند. صحنهآراییِ این تصاویر به بیننده چنین القا میکند که زنان ایرانی نه تنها به حجاب اجباری معترض نیستند بلکه با نوعی سرخوشی و شادمانی سرگرم جنبوجوش و حتی اجرای «حرکات موزون» در این اماکن هستند!
این در حالی است که در اواخر تابستان، ۱۷ زن و مرد «به اتهام بیحجابی و جریحهدار کردن عفت عمومی» در یکی از اماکن گردشگری (سد لفور) «هر کدام به تحمل ۷۴ ضربه شلاق در ملأعام محکوم شدند.» جالب این که چند روز قبل، روزنامهی گاردین با انتشار گزارشی مبسوط خبر داد که دولت عربستان سعودی، رقیب منطقهای ایران و دیگر ناقض مهم حقوق بشر، تعدادی از اینفلوئنسرهای اینستاگرامیِ غربی را استخدام کرده تا با انتشار عکسهایی از سفرهای تجملیِ خود به عربستان، به ترمیم چهرهی این کشور در مجامع بینالمللی کمک کنند.
نظریهپردازان عکاسی از مدتها قبل بر این نکته تأکید کردهاند که آنچه در یک عکس میبینیم نه تنها فقط بخشی از واقعیت (نه کلِ آن) است بلکه ممکن است سرپوش بگذارد بر آنچه در بیرون از عکس میگذرد.
راده ژوده، فیلمساز نامدار رومانیایی، در مستند تکاندهندهی «ملت مرده» (۲۰۱۷) با مهارتی کمنظیر نشان میدهد که گاهی ممکن است میان آنچه در داخل و خارج از قاب تصویر قرار دارد تضادی هولناک وجود داشته باشد. او پس از مرور تعداد زیادی از عکسهای یک استودیوی عکاسیِ رومانیایی در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ به این نکته پی برد که اگر بینندهای ناآگاه از فجایع دوران سلطۀ فاشیسم به این عکسها بنگرد، احتمالاً احساسی نوستالژیک در او انگیخته خواهد شد و با مشاهدۀ رومانیاییهای شاد و خندانی که جلوی دوربین به شکلهای گوناگون ادا درآوردهاند، نظر مثبتی نسبت به حکومت فاشیستیِ ژنرال یان آنتونسکو پیدا خواهد کرد
بر حسب تصادف، ژوده به نسخهای از «روزنوشت»های امیل دوریان، یک پزشک یهودی رومانیایی، دست یافت که جزئیات هولناکی از یهودستیزی آن دوران را در دفتر خاطراتش ثبت کرده است. ژوده، با تدوینی ماهرانه، گزیدهای از این عکسها را با رعایت توالیِ زمانی به ما نشان میدهد و خودش بخشهایی از خاطرات این پزشک یهودی از اتفاقات هولناک همان روزها را روی این تصاویر میخواند.
تضاد میان آنچه میبینیم، یعنی شادمانیِ رومانیاییهای غیریهودی، و آنچه میشنویم، یعنی حکایت مصیبت رومانیاییهای یهودی، شگفتآور و همهنگام غمانگیز است: «خاطرات دوریان هول و هراس فزاینده را نقل میکند؛ از بیرون راندن یهودیان از محل کسبوکار و مدرسه و در نهایت خانههایشان تا دوختن ستارهی زردرنگ روی لباسهایشان و شرح خشونت هولناک واقعی: آنها را مجبور میکردند بنزین بخورند، با جسمی تیز پشتشان صلیب میکشیدند، زبانشان را میبریدند و بچههایشان را در بغلشان میکشتند.» اما در هیچ یک از عکسها اثری از این فجایع نیست.
ژوده میگوید: «حداقل برای من، مهمترین چیز این است که نشان دهم یک تصویر نه تنها چیزی را نشان میدهد بلکه چیزی بیرون از آن نما را هم پنهان میکند. این حقیقتی بدیهی است، اما وقتی به عکسی نگاه میکنیم، معمولاً از این حقیقت غافل میشویم.»
حکومت استالین دگراندیشان را در شرایطی غیرانسانی در اردوگاههای کار اجباری به بیگاری وامیداشت تا با سوءاستفاده از دسترنج آنها «دستاورد»های صنعتی خود را به رخ جهانیان بکشد. اوضاع اردوگاههای کار اجباری چنان طاقتفرسا بود که دگراندیشان نه تنها در زمان حبس و بیگاری بلکه حتی پس از آزادی هم بر اثر آسیبها و بیماریهای مزمن جان میسپردند. برای مثال، در دوران بیست ماههی احداث «کانال دریای سفید» در فاصلهی سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۳، بنا به آمار رسمی، بین ۱۲ تا ۲۵ هزار نفر از ۱۲۶ هزار زندانیای که به بیگاری واداشته شده بودند، جان باختند. نادژدا ماندلشتام، روشنفکر دگراندیش و همسر اوسیپ ماندلشتام، شاعر نامدار آن دوره، در خاطرات خود مینویسد که دو زبانشناس برجسته که برای احداث کانال دریای سفید به بیگاری واداشته شده بودند، پس از آزادی جان سپردند.
طُرفه آن که حکومت با تهدید یا تطمیع روشنفکران، آنها را مجبور میکرد تا از «دستاورد»های کمونیسم تجلیل کنند؛ دستاوردهایی که به بهای جان هزاران دگراندیش حاصل شده بود. به روایت نادژدا، مسئولان حکومت شاعری به نام زنکوویچ را به دیدن کانال دریای سفید فرستادند تا «شعری بندتنبانی در ستایش ترانسفورمرهای طبیعت بسراید.» از آن پس، اوسیپ ماندلشتام بهطعنه وی را «زنکوویچ-کانالسکی» میخواند.
از قضا ابوالقاسم لاهوتی، معاون اتحادیهی نویسندگان شوروی، اوسیپ را تشویق میکرد تا شعری در مدح همین کانال بسراید تا شاید «مشکل او با رژیم حل شود». سرانجام، اوسیپ به این خواسته تن داد اما «شعر مذکور نتوانست رضایت آنهایی را که سفارش نوشتنش را داده بودند برآورده کند ]چون[ ماندلشتام فقط توانسته بود چیزی دربارۀ مناظری که دیده بود، بنویسد». با وجود این، بعدها نادژدا با اجازۀ آنا آخماتووا، شاعر دگراندیش و دوست صمیمی اوسیپ، این شعر را سوزاند.
نادژدا در نکوهش کسانی که فجایع حکومت استالین را نادیده میگرفتند و از بهاصطلاح دستاوردهای این حکومت دفاع میکردند تا چهرۀ دیگری از آن را به دنیا نشان دهند، چنین مینویسد: «این گونه چشمبستنها کار آسانی نیست و به تلاش زیادی نیاز دارد. ندیدن آنچه در اطرافتان میگذرد صرفاً فعالیتی منفعلانه نیست. شهروندان شوروی به درجۀ بسیار بالایی از کورذهنی رسیدهاند و این به بهای عوارض فاجعهبار برای ساختار کلی روحی و روانی آنها بوده است». (امید علیه امید: روشنفکران روسیه در دورۀ وحشت استالینی، ترجمۀ بیژن اشتری، نشر ثالث، ۱۳۹۷).
ماه گذشته گلوریا استاینِم، از رهبران پرآوازۀ جنبش فمینیستی آمریکا در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، و عقیل بیلگرامی، استاد نامدار فلسفه در دانشگاه کلمبیا، ضمن اشاره به موارد متعدد نقض حقوق بشر در دورۀ سروزیریِ نارندرا مودی در ایالت گجرات و در دوران نخستوزیری او در هند، از اهدای جایزۀ «بنیاد گِیتس» به مودی به نشانهی قدردانی از تلاشهای او برای تأسیس دستشوییهای بهداشتی در هند به شدت انتقاد کردند و چنین کاری را با اهدای جایزه به بنیتو موسولینی به نشانۀ سپاسگزاری از او برای حرکت منظم و سرِوقت قطارها در ایتالیا مقایسه کردند!
چهرۀ واقعی یک کشور را نه در اماکن گردشگری آن بلکه در قوانین حاکم بر آن باید جُست. احداث هزاران برج، هتل، جاده، فرودگاه و فروشگاه مجلل نمیتواند به کشورهای ناقض حقوق بشری همچون ایران و عربستان اعادهی حیثیت کند.
لو ژون، نویسنده و شاعر چینی، میگوید: «دروغهایی که با جوهر نوشته میشود، هرگز نمیتواند حقیقتی را که با خون نوشته شده پنهان کند.» با وامگیری از او میتوان گفت «دروغهایی که با دوربین ترسیم میشود، هرگز نمیتواند حقیقتی را که با خونِ "بدحجابان شلاقخورده" نوشته شده پنهان کند.»