تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم
و آن نگفتیم
که به کار آید
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
آزادی!
ما نگفتیم
تو تصویرش کن!
(احمد شاملو)
این بخشی از شعر «اشارتی» سرودهٔ احمد شاملوست که به ایران درودی تقدیم کرد. ایران درودی از پیشگامان نقاشی معاصر ایران است. او در سال ۱۳۱۵ در مشهد به دنیا آمد، پدرش خراسانی بود و مادرش قفقازی، و خانهشان محل تلاقی فرهنگها و زبانهای متفاوت.
در گپوگفت اختصاصی رادیو فردا با ایران درودی به هوای آغاز سال ۱۴۰۰ خورشیدی، از او خواستم از اولین خطوط و نقاشیهایش بگوید.
ایران درودی: به خاطرم نیست، یا چهار سالم بود یا پنج سالم بود یا شش سالم بود. کس دیگری هم به یادش نیست. آن وقتها، خیلی سالها پیش، در مشهد هر خانوادهای یک حمامی داشت ته باغش و یکی از عروسها با بچههایش یا دستهجمعی تمام زنهای خانواده یک روز از صبح با بساط مفصل و تنقلات و اینها میرفتند حمام و یکی از این روزها که ما همگیمان با بقچه ملیلهدوزی و غیره رفته بودیم حمام، من تمام کسانی را که در حال استحمام بودند کشیده بودم و طراحی کرده بودم با یک تکه مداد روی یک تکه کاغذ. بابت این یک کتک مفصلی از مادرم خوردم و برای اولین بار در زندگیام احساس کردم کاری که کردهام چیزی شبیه گناه است و نمیدانستم گناه چیست و نمیدانستم چه چیز بدی من کشیدهام که نباید میکشیدهام.
اینچنین شد که من دیگر طراحی را گذاشتم کنار. سالها بعد که به تهران کوچ کردیم، کلاس نقاشی میرفتم پنهان از خانواده. خواهرم پول کلاس نقاشیام را میداد. کلاسمان به خانهمان هم دور بود. ساعتهایی را که غیبت داشتم، به حساب کلاسهای شیمی و فیزیک و اینجور چیزهایی که توی مدرسه در آن ضعیف بودم میگذاشتم. به هر صورت من تصمیم نگرفتم که نقاش میشوم، که نقاشی می کنم؛ یک جوری باید بگویم که نقاشی مرا انتخاب کرد.
هفده ساله بودم که به فرانسه آمدم و وارد مدرسه بوزار شدم. سالها بعدش یک کارم که توی مجله لز آرتLes Arts آن موقع درآمده بود... باعث شد که آمریکا دعوتم کند. من فقط ۲۲سال داشتم، ولی اولین نمایشگاهم را در شهر میامی برگزار کردم و تقریباً تمام کارهایم فروش رفته بود و من غرق در افتخارات و خوشحال از این که کار فروختهام و فقط ۲۲سال دارم، شهردار میامی هم کلید شهر میامی را به من داد و... از این افتخارات زیاد غرغره کردم، فقط هم ۲۲ سالم بود.
ایران درودی بعد از آن که تحصیلات خود را در بوزار فرانسه به پایان رساند، به ایران بازگشت و توانست اولین نمایشگاهش در ایران را در سال ۱۳۳۹ در تالار رودکی برگزار کند.
بعد از اولین دوره تحصیلاتم در مدرسه پاریس و نمایشگاهم در میامی، برگشتم ایران، بعد از چندسال نبودن در ایران. اولین نمایشگاهم را سال ۱۹۵۹ در تالار فرهنگ آن زمان که امروز تالار رودکی را بهجایش ساختهاند یا تالار وحدت را [برگزار کردم]. آنجا را ما تقریبا ساختیم و آماده کردیم برای نمایشگاه. میگویم من، چون یکی از دوستانم زندهیاد هوشنگ خرسندیان به من کمک کرد که آن محل را به صورت نمایشگاه درآوردیم، و اولین کاتالوگ را چاپ کردم.
نقاشیهای او در آغاز عمدتاً به نقاشی پستامپرسیونیسم نزدیک بود با رگههایی از اکسپرسیونیسم. او سپس به سوررئالیسم گرایش یافت و شماری از مشهورترین آثارش را با تفاوتهایی محسوس در همین سبک خلق کرد. از او میپرسم چگونه به زبان خودش در نقاشی دست پیدا کرد؟
تا ۳۰سالگی هنوز دنبال پیدا کردن شخصیت... توی نقاشی بودم. یک روز تحتتأثیر نقاشانی که دوست داشتم کار میکردم، مکاتب مختلفی را در کارهایم به کار میگرفتم، تا ۳۰سالگی که راه خودم و نحوه بیان کاری خودم را پیدا کرده بودم و یک نوع سوررئالیست خاص خودم بود که هنوز به این بلوغ فکری نرسیده بودم که در نقاشی دنبال چه میگردم. تا آن موقع دنبال این میگشتم که نقاشی کنم، نقاشیام چشمگیر باشد، جالب باشد و غیره. یعنی شخصیت واقعیام از وقتی فرم گرفت که به دنبال ریشههای فرهنگی خودم گشتم و خواستم نقاشی بیان هویت فرهنگی ملیام باشد.
البته شاید دوره واقعی نقاشی من از ۳۲سالگی شروع شد که به دنبال نور رفتم، به دنبال ارزشهای فرهنگیمان رفتم، به دنبال تعبیر فرمها و اشکال در هنرمان رفتم. دنبال نشانههایی از نوع اندیشه و نگرش ایرانیان قدیم، به جهان هستی و بهخصوص این مهربانی خاصی که در فرهنگ ما هست. من به دنبال هویت فرهنگی خودم رفتم و این شد که جایی از خشونت و تلخی و سردی شاید ادعا کنم که در کارهای من نیست، که ویژگی خاص سوررئالیستهاست. برای همین است که من از مکتب خاص سوررئالیستها فاصله میگیرم و یک جوری کار من شبیه آنها نیست. فضای آنها را دارد، ولی شبیهشان نیست.
او در ادامه درباره تکنیک و نحوه کارش میگوید.
من زیاد اهل تکنیک نیستم، بلد هم نیستم. سعی میکنم هرچه ممکن است خلاصهتر نقاشی کنم و هرچه ممکن است توانایی نقاشیام را وقتی نقاشی میکنم از یاد ببرم. برای اینکه آن وقت نقاشی پرداخته میشود. نقاشی حس است، احتیاج به پرداخت ندارد. حسی را القا کردن بیشتر منظور من است تا چیزی را نشان دادن و چیزی را به یاد آوردن.
و سر آخر از او پرسیدم چه تعریفی از خودش بهعنوان ایران درودی نقاش دارد؛ کسی که حالا در تاریخ هنر مدرن ایران نامی برجسته دارد.
من خودم را چهجوری میبینم؟ میبینم که من اگر دنیا بیایم، باز همین جوری زندگی خواهم کرد، با این مشخصات. شاید بهخاطر اینکه این خصوصیات را دارم. خیلی کار سختی بود پنجاه سال پیش در ایران نمایشگاه گذاشتن، نقاشی کردن، و ادعای این را کردن که من هنرِ نو به ایران آوردهام. پیش خودم وقتی حساب میکنم، فکر میکنم که بهنسبت موفق بودهام، بهخصوص هنرجویان امروز ایران را که میبینم و بعد شوقی را که میبینم به نقاشی دارند. چون از ناچاری به نقاشی روی نیاوردهاند. نسل جوان ما از ناچاری و بیکاری به نقاشی رو نیاورده، از روی عشق خودش به نقاشی روی آورده. یک جوری چون همهجانبه کار میکردم، توی مطبوعات، توی تلویزیون، توی رادیو، اصلاً جایی نبود که من نروم و راجع به نقاشی صحبت نکنم.
بگذریم از امشب که اینهمه عجولانه دارم تند و تند یک چیزهایی را میگویم. ولی فکر میکنم که... زنی که دستخالی شروع کرد در ایران نمایشگاه بگذارد و اولین نمایشگاهش با دشنامهای بسیار سختی مواجه شد، چقدر خوب توانست تاب بیاورد که امروز باز هم بهعنوان نقاش شما یادش میکنید. خودم دستکم نمیگیرمش. و فکر میکنم اگر بنا باشد دنیا بیایم، باز هم کارهایی شبیه این خواهم کرد و حتماً باز دومرتبه نقاشی خواهم کرد و کارهایی را که ناتمام مانده، دفعهٔ دیگر انجام خواهم داد. خیلی دلم میخواهد به نسل جوان بگویم که اگر نقاشی را دوست دارید، بدانید که بهمرور زمان نقاشی هم شما را دوست خواهد داشت. یک روز که فکر کردید خودتان دیگر نقاشی شدهاید، آن روز بدانید که خداوند خیلی دوستتان دارد، برای اینکه بزرگترین هدیه را به شما داده، خودتان نقاشی بشوید.
در پایان این گفتوگو، بهرسم برنامههای ویژه نوروزی، از ایران درودی هم خواستم در آغاز سال ۱۴۰۰ در یکی دو جمله بگوید در صدمین سال قرن ایران را چگونه میبیند و چه آرزویی میکند برای سال جدید و سالهایی که پیش روی ایران است.
نوروز سال ۱۴۰۰ بر یکایک هموطنانم فرخنده باد. پیشنهادم به هموطنانم این است که ایران را علیرغم زخمهایش دوست بداریم و سپاسمند هویتمان باشیم. ارزش ایرانی بودنمان را بدانیم و حفظش کنیم. برای شما شنوندگان این پیام، آرزوی سلامت و موفقیت همراه با عشق دارم. آغاز صدسال گذشته ایران با خوبی روبهرو شد، با حوادث خوبی روبهرو شد، از جمله برکناری حکومت نالایق و خرافی قاجار در سال ۱۳۰۴، افتتاح نخستین بانک سپه در رشت در سال ۱۳۰۴، افتتاح معتبرترین بانک ایران، بانک ملی در سال ۱۳۰۶، ساخت راهآهن سراسری ایران در سال ۱۳۰۵، و سال ۱۳۱۳ در نقشه جغرافیایی دنیا نام پرافتخار ایران جایگزین پرشیا شد.
امروز بسیاری از نوابغ ایرانی در رشتههای متفاوت در پیشرفت علوم این جهان هستی سهم بزرگی را بر عهده دارند. آرزو دارم سال ۱۴۰۰ وطنمان سختیها را پشت سر بگذارد و ایران آباد را بسازد. ایران را دوست بداریم.