اگر مقامات جمهوری اسلامی در ادارهی کشور ناتوانند، آینده نگر نیستند، مدیریت علمی و عقلانی را نمی دانند یا نمی خواهند به آن تن در دهند و ملتی را در طی چهار دهه به فلاکت و تحقیر و افسردگی دچار ساختهاند در اموری بسیار خوباند و با اتکا به همین امور چهار دهه در کشور حاکم بودهاند. یکی از این امور عوام فریبی است. برای روشن شدن این موضوع به سه نمونه اشاره و آنها را تحلیل می کنم.
زنبیل قرمز حمید بقایی
حمید بقایی معاون احمدی نژاد در جریان حضور خود در دادگاه از زنبیلی قرمز برای حمل وسایل خود استفاده می کند. این زنبیل قرمز پلاستیکی عمدتا در دست طبقات فقیر مردم ایران باری خرید مواد غذایی دیده می شود. حمید بقایی در حالی با این زنبیل به عرضهی خود به عنوان یکی از مردم عادی و کم درامد اقدام می کند که در دوران قدرت با اموال عمومی مثل اموال شخصی خود برخورد می کرده است. یکی از اعضای مجلس می گوید:
"در منزل آقای بقایی ۷۰۳ سکه تمام بهار آزادی، ۱۸۴۲ نیمسکه، مبلغ ۲۱ میلیارد و ۱۷۵ میلیون و ۳۰۰ هزار ریال وجه نقد، ۴۵۴ میلیون و ۵۱۰ هزار ریال از پول نهاد ریاستجمهوری موجود بود...
زمانی که آقای بقایی در سازمان میراث فرهنگی مسئولیت داشتند چندین شرکت با نامهای توسعه فناوری اطلاعات، میراث آریا، بهار سرزمین من، تور گردشگری ایران، کانون جهانگردی اتومبیلرانی ایران تأسیس کردند و با شرکتهایی که خود و اطرافیانشان اعضای آن بودند به مبلغ ۵۱۲ میلیون و ۶۸۳ هزار و ۹۷۳ تومان قرارداد صوری تنظیم کردند و از عموزاده و خالهزاده و اقوام در این شرکتها به عنوان کارمند بهره گرفتند و پولهای مذکور برداشت شده است. همچنین ۱۰ میلیارد تومان دیگر نیز از بیتالمال توسط تیم آقای بقایی برداشت شده است...
صندوقی به نام شهیدان رجایی و باهنر در نهاد ریاستجمهوری برای کارکنان تأسیس شده بود تا به کارکنان وام داده شود. آقای بقایی و ۱۵ تن از ارکان دولت از صندوق مذکور به عنوان وام ۳۰۰ میلیون تومان دریافت کردند و بر اساس گزارش دیوان محاسبات، آنها اعلام کردند به استناد موادی از برنامه چهارم توسعه مستضعف هستند و قادر به عودت پولها نیستند و خزانه دولت پولها را پرداخت کند... افرادی مانند خانم اکرم حسینی، مرتضی بقایی، مرضیه اویسی فیضی، همسر مرتضی بقایی معاملات صوری انجام دادند و پولهایی برداشت کردند و در تاریخ ۹۱/۹/۲ به عنوان موسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران ۲۰ میلیارد تومان پول دادند و پس از ۲۶ روز صد میلیارد دیگر به آنها پرداخت شد." (ایسنا ۸ آبان ۱۳۹۶)
یادگیری زبان انگلیسی یادگار امام
محمود دعایی عضو مجمع روحانیون مبارز در بخشی از گفتوگوی خود پیرامون شخصیت حسن خمینی در مورد چگونگی یادگیری زبان انگلیسی ایشان می گوید:
"یکی از آرزوهای من این بود که یادگار ارجمند و عزیز امام حتماً یکی - دو زبان خارجی را بیاموزد. من اصرار داشتم که شما زبان بخوانید. خوشبختانه ایشان پذیرفت و زبان انگلیسی را هم در همنشینی با همسر ارجمندش که او هم لیسانس زبان انگلیسی دارد، با ایشان خواند و هم در شرایط خوب دیگری که ایجاد شد با استقبال سفیر ما که به امام علاقهمند و ارادتمند بود، برای ایشان در آفریقای جنوبی شرایط خیلی خوبی فراهم شد و ایشان توانست به مدت شش ماه در پانسیونی در سفارت، اقامت کند و کاملاً به زبان مسلط شود." (مشرق ۲۳ خرداد ۱۳۹۴)
دعایی با فرض این که تک تک مردم ایران مثل خود وی عاشق خاندان امام هستند و می خواهند اعضای این خاندان به هر قیمتی پیشرفت کنند و همهی امکانات دولتی ملک شخصی این خاندان هستند با اشتیاق از تحقق این خواست سخن می گوید. حتی برای یک لحظه به ذهن وی خطور نمی کند که این کار سوء استفاده از امکانات عمومی است. این گونه سخنان ارادتمندانه برای فریب عوامی است که اصولا تصوری از سوء استفاده از امکانات دولتی ندارند. ریشهی فساد در کشور همین گونه نگاه است که منابع کشور را ملک طلق روحانیون و آقازادههای آنها با نمایش خوشدلی و خوش نیتی می داند، گویی که اینان فرزندان مردماند و مردم برای پیشرفت آنها هر کاری می کنند و باید بکنند.
جاوید قرباناوغلی سفیر وقت جمهوری اسلامی در آفریقای جنوبی برای درست کردن این سوء استفاده آن را بیشتر آشکار می سازد. او می گوید:
"در فضای شبهه ناک سیاسی کشور که تیغهای نامردمان علیه حاج حسن آقا و بیت مکرم امام خمینی از نیام درآمده و غوغاسالاران در تلاش برای خدشه دارکردن شخصیت بیبدیل ایشان هستند، اعلام موضوعِ حضور ایشان در آفریقای جنوبی و به کاربردن واژه "پانسیون" به مصلحت نبود... حضور ایشان در آفریقای جنوبی در دو مقطع بود، دوره اول در زمان سفارت اینجانب بود که سه ماه طول کشید ... در این مقطع سه ماهه ایشان هر روز (به جز روز شنبه و یکشنبه) به مدت قریب به شش ساعت در کالجی در ژوهانسبورگ در کلاس درس انگلیسی حاضر میشدند. از سه ماه مذکور دو ماه (اول و آخر) بدون حضور خانواده و با دو همراه بودند، ماه دوم، خانواده به ایشان ملحق شدند و یک ماه در آفریقای جنوبی اقامت داشتند. کلیه هزینهها را شخصا میپرداختند (کلاس، خرید مایحتاج روزانه زندگی). تنها امکاناتی که سفارت در اختیار ایشان گذاشته بودند ساختمان خالی بازمانده از دوران رژیم سابق در شهر ژوهانسبورگ بود، به همراه یک دستگاه اتومبیل با راننده. جهت مزید استحضار پول بنزین را نیز شخصا میپرداختند." (الف ۱ تیر ۱۳۹۴)
این که ساختمان، اتومبیل و رانندهی سفارت در اختیار ایشان قرار می گرفته برای سفیر جمهوری اسلامی امری عادی به نظر می رسد چون همهی مقامات این گونه سوء استفادهها را انجام می دادهند.
اعطای دکترا توسط خمینی
عبدالرضا داوری یکی از نزدیکان محمود احمدینژاد در صفحه فیس بوکش نوشت:
"اواخر فروردین امسال در یکی از جلساتی که خدمت دکتر احمدینژاد بودم، بحث به دوران تحصیلات دکتری ایشان افتاد و دکتر احمدینژاد خاطرهای را تعریف کرد که جالب و خواندنی است. دکتر احمدینژاد گفت: «زندگی من در ۴۵ سال اخیر تماما درگیر مسأله انقلاب اسلامی بوده است؛ اما سال ۱۳۷۶ که مدرک دکترایم را گرفتم مدام در ذهنم این درگیری بود که آیا بدون مدرک دکتری نمیتوانستم در خدمت انقلاب باشم و آیا اخذ مدرک دکتری و عضویت در هیأت علمی دانشگاه، برای رویکردهای شخصیام بوده یا تلاش در مسیر انقلاب اسلامی؟» دکتر احمدینژاد در ادامه گفت: «این دغدغه ذهنی تا سال ۱۳۸۰ با من بود. دهه فجر سال ۸۰ یک شب خوابی دیدم که این دغدغهام را بر طرف کرد. خواب دیدم با پژویی که آن زمان داشتم، در جاده هراز، از تهران به سمت شمال رانندگی میکنم و یک شیخ هم که البته نامش را نمیبرم کنارم نشسته بود.
در جاده هراز گردنهای هست که وقتی به آن گردنه میرسید، قله دماوند ظاهر میشود. وقتی به این گردنه رسیدیم و کوه دماوند رویت شد ناگهان دیدم در وسط جاده ۳ صندلی گذاشته شده است، در دو صندلی امام خمینی و مقام معظم رهبری نشسته بودند و صندلی سوم خالی بود. پژو را کناری پارک کردم و به همراه شیخی که همسفرم بود به سمت امام و آیت الله خامنهای رفتیم. من در کناری ایستادم اما آن شیخ همسفر ما مدام تلاش میکرد تا روی صندلی سوم بنشیند که امام خمینی به او اجازه نداد.
ناگهان امام خمینی رو به من کردند و با حالت تحکم گفتند: «آقای دکتر احمدینژاد! بفرمایید روی این صندلی بنشینید!». این گفته امام خمینی باعث شد تا آن شیخ به کناری رود و من روی صندلی کنار امام خمینی و آیت الله خامنهای بنشینم».
به نوشته داوری، احمدینژاد در پایان گفت: «در همین لحظه از خواب پریدم و دیدم که نزدیک اذان صبح است. از اینکه امام خمینی مرا در خواب با عنوان «دکتر احمدینژاد» مورد خطاب قرار داده بود احساس کردم که تحصیلات دکترایم حتما در خدمت انقلاب اسلامی خواهد بود و همین خواب و خطاب امام خمینی باعث شد تا دغدغه چهار سالهام پس از دوره دکتری برطرف شود."
احمدی نژاد در داستانی که برای نزدیکانش تعریف کرده- که مطمئنا برای اولین بار و پس از اتمام دورهی ریاست جمهوریاش نیز نبوده- عوامفریبی مقامات جمهوری اسلامی را به اوج خود رسانده است.
او به خوبی از این نکته آگاه است که خواب تا چه حد در میان باورمندان شیعه دارای وثوق است، البته خواب مردان باورمند که رویای صادقه به حساب می آید و نه خواب زنان یا خواب غیر مومنان که انها را در آمیخته با نیات شیطانی تصور می کنند. او در این روایت همهی رخدادها و تصمیمات زندگی خود را به تصمیم گیریها و ارادههای بیرون از خود نسبت می دهد گویی که در دست مشیت الهی بوده و نفسانیتی در کارهایش نبوده است.
او همچنین رقابت خود با رفسنجانی را به زیباترین وجه دراماتیزه کرده است: آوردن کوه دماوند به عنوان نماد ملی ایرانیان و دلیری و شجاعت آنها، صندلی که نماد قدرت است، و حرکت در جاده که نماد پویایی و حرکت است. در این داستان گویی برای "الهی" معرفی کردن یک اقدام مشخصا سیاسی و دنیوی، احمدی نژاد قدرت داستانگویی خود را نشان داده است. محروم کردن رفسنجانی از صندلی نیز نمایانگر پایان عمر سیاسی وی است.
--------------------------------------------------------------
یادداشتها و گفتارها بیانگر آرا و نظرات نویسندگان خود هستند و نه بازتاب دیدگاهی از سوی رادیو فردا.