جنگ در روابط بین الملل، معمولاً آخرین مرحله از یک منازعه سیاسی است که نتوانسته به طریق دیگری حل شود.
با انتخاب جنگ و بگارگیری قدرت نظامی به عنوان تنها راه حل اختلافات سیاسی معمولاً دو کشور یا دو ائتلاف درگیر در منازعه امیدوارند طرف مقابل را مرعوب تاکتیکها و استراتژیهای نظامی خود کرده و در برابر اراده سیاسی خود به تسلیم وادار کنند. پس هدف از توسل به نیروی نظامی معمولاً به زانو درآوردن کشور متخاصم است تا در وضعیتی قرار بگیرد که راه دفاع نظامی نداشته باشد و در نتیجه تسلیم خواستهای سیاسی کشور مهاجم شود.
به عبارت دیگر هدف از منازعه نظامی یا "جنگ" خلق شرایطی است که طرف مقابل خواستههای سیاسی را برای پایان دادن به مخاصمه نظامی بپذیرد. همه جنگها بالاخره به مرحلهای می رسند که یک طرف دیگر از عهده دفاع نظامی یا شبه نظامی بر نمی آید و بناچار به شرایط دشمن تن در می دهد و بر سر میز مذاکره می نشیند.
اما، جنگ چه از نظر بسیج نیروی انسانی متخصص و چه از نظر جنگ افزار، انتخاب بسیار پرهزینهای است. حفظ برتری نظامی پس از جنگ، بازسازی ملتی که برای شرکت در جنگ (حتی اگر برنده جنگ باشد) هزینه می کند، تامین هزینههای بهداشت و درمان معلولین جنگی برای باقیمانده سالهای عمرشان، و بسیاری هزینههای دیگر نیازمند میلیاردها دلار پول است. علاوه بر آن هزینهای که به روح و روان جامعه وارد می آید در محاسبه با عدد و رقم نمی گنجد. به همین دلیل انتخاب جنگ به عنوان آخرین مرحله چالشها باید با دقت و موشکافی خاصی انجام شود.
در عین حال قبل از توسل به قوای نظامی و آغاز رسمی جنگ، مرحله دیگری وجود دارد که به دیپلماسی ارعاب موسوم است. عمر دیپلماسی ارعاب می تواند خیلی کوتاه یا خیلی طولانی باشد، اما هر چه هست، مرحلهای بسیار حساس قبل از شروع جنگ است.
قبل از توسل به قوای نظامی و آغاز رسمی جنگ، مرحله دیگری وجود دارد که به دیپلماسی ارعاب موسوم است. عمر دیپلماسی ارعاب می تواند خیلی کوتاه یا خیلی طولانی باشد، اما هر چه هست، مرحلهای بسیار حساس قبل از شروع جنگ است.
دیپلماسی ارعاب علیرغم کار برد واژه "ارعاب" آنچنان که یاکوبسن آنرا در کتاب مطالعات امنیتی با ویرایش آلن کولینزتوصیف می کند، عبارتست از: "ترکیبی از تهدیدات نظامی و استفاده محدود از نیروهای نظامی (به عنوان چماق) در کنار ایجاد انگیزه و اطمینان (به عنوان هویج) با هدف اثر گذاری بر دشمن تا رفتار خود را به نحوی محسوس تغییر دهد. "دیپلماسی ارعاب اجباراً به عملیات کامل نظامی متوسل نمی شود و سعی می کند از طریق جبر و ارعاب دولت طرف منازعه را به سمت و سوی راه حل سیاسی مطلوب هدایت کند. کاربرد موفق دیپلماسی ارعاب می تواند ابا اجتناب از جنگ موجب شود کشور مقابل که فاقد بنیه کامل نظامی است و یا نمی خوهد کلیه هزینههای یک جنگ را در کنار از دست دادن نیروی انسانی تحمل کند، خود را با امکاناتی که دارد تطبیق دهد و در عین حال منازعه را بپایان ببرد. مقاله زیر این مفهوم را درچارچوب خطر وقوع جنگ بین ایران، عربستان سعودی و دیگر بازگران منطقهای مورد بررسی قرار می دهد.
بحران روابط و تشدید منازعه - شرایط فعلی و متقابل ایران با عربستان سعودی، کشورهای عربی خلیج فارس، اسرائیل و ایالات متحده آمریکا به بهترین وجه کاربرد دیپلماسی ارعاب را یاد آور می شود.
هریک از کشورها به نحوی از هر ابزاری که دارند حداکثر استفاده را می کنند تا طرف مقابل را از توسل به جنگ نظامی منصرف و به سمت چاره اندیشی و توافق سیاسی هدایت کنند. هر روز اصطکاک جدیدی موجب تغییر در روابط کشورهای منطقه شده محاسبات روز گذشته در مورد امکان وقوع جنگ را تغییرمی دهد. چهار شنبه سوم آبان سال جاری دو کشور ایران و عربستان سعودی به این نتیجه رسیدند که نمی توانند از طریق سیاسی با یکدیگر تعامل داشته باشند و با انتخاب دولت ثالث / سوئیس/ به عنوان دولت حافظ منافع روابط دیپلماتیک خود را متوقف کردند.
بحران روابط با عربستان سعودی پس از توافق هستهای ۲۰۱۵ بین ایران و ۱+۵ شدیدتر شد و خیلی زود ابعاد گستردهای یافت.
بحران روابط با عربستان سعودی پس از توافق هستهای ۲۰۱۵ بین ایران و ۱+۵ شدیدتر شد و خیلی زود ابعاد گستردهای یافت. با تغییراتی که در درون سیستم سعودی پدید آمد ناسازگاری دو کشور روز بروز عمیق تر شد و در این میان با پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری امریکا و به دنبال اولین مسافرت وی به عربستان سعودی دو کشور در موضعگیری خود بر علیه ایران مصمم تر شدند. در واقع وجود یک دشمن مشترک به نام ایران به آنها کمک کرد اختلافاتی را که در اواخر دوره پرزیدنت اوباما وجود داشت به کنار گذاشته و با توافقهای تسلیحاتی روابط خود را ترمیم کنند.
اما، هرقدر که عربستان نسبت به آمریکا احساس نزدیکی بیشتری می کند، احساس دوری از ایران تشدید می شود. به دنبال حمله به سفارت و کنسولگری سعودی در تهران و مشهد رابطه بین دو کشور ایران و سعودی آسیب جدی دید. اقدامات و حضور منطقهای ایران برای عربستان دیگر قابل تحمل نیست و کادرهای جوان عرب سعودی روز بروز در اظهارات خود نسبت به ایران بیپرواتر عمل کرده اند. به نحوی که به تدریج اکثر انتخابهای سیاسی اعتبار خود را از دست داده و دیگر ظرفیتی برای رابطه سازی باقی نمانده است. عربستان در بازی رقابت با ایران بر سر مسایل سوریه امکان بُرد را از دست داد و علاوه برآن در جنگ پر هزینهای که در یمن ادامه د ارد جای پای ایران را روز بروز پر رنگ تر می بیند.
موشکی که موازنه را برهم زد – روز شنبه ۱۳ آبان حوثیهای یمنی یک موشک بالستیک را به سمت فرودگاه بین المللی ملک خالد در حومه ریاض پایتخت عربستان سعودی پرتاب کردند. موشک به هدف نرسید و در آسمان توسط سیستم دفاع ضد موشکی عربستان که ساخت آمریکا است منهدم شد.
بلافاصله نگاهها به سمت ایران منعطف گردید و گفته شد ایران موشک بالستیک را به حوثیها داده است. وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران اتهام دست داشتن ایران را در حمله موشکی حوثیها رد کرد و یکی از فرماندهان سپاه پاسداران نیز گفت که "اصلاً امکان انتقال موشک به یمن وجود ندارد". این فرمانده سپاه می گوید موشک متعلق به گروه انصار الله (حوثی ها) است و البته شبه نظامیان حوثی نیز حرف مشابهای می زنند وموشک پرتاب شده را از نوع "آتشفشان ۱" و ساخت یمن معرفی کرده اند. بعید نیست با دریافت کمکهای مستشاری از ایران که می تواند شامل مساعدتهای تکنولوژیک باشد، حوثیها توانسته باشند یکی از موشکهای خود را باز سازی کرده و به سمت عربستان پرتاب کنند.
هر دو کشور ایالات متحده و عربستان، مسئولیت پرتاب موشک به ریاض را بر عهده ایران نهادند برخی منابع مرتبط با ائتلاف عربستان در جنگ یمن گفته اند خودروهای پرتابگر موشک ساخت ایران بوده اند.
معمولاً در تحریکهای نظامی بخصوص در شرایط بحرانی حمله به شهرهای عمده و یا پایتخت یک کشور جزو خط قرمزهایی است که نمی توان به سادگی آن را نادیده گرفت. مثلاً اگر ۶ تا موشک به ۶ روستای سعودی اصابت و حتی خسارات جانی و مالی وارد کند به اندازه یک موشک که در آسمان پایتخت منهدم شده باشداهمیت ندارد. حمله به پایتخت حملهای تحریک آمیز و به نوعی اعلام جنگ تلقی می شود. مشکل اینجا است که عربستان با یمن از ماه مارس سال ۲۰۱۵ در حال جنگی است که علیرغم وجود یک ائتلاف و حمایت آمریکا نتوانسته است به آن خاتمه بدهد. حمله موشکی به ریاض توسط حوثیها صورت گرفته نه توسط ایران و بنا بر این هیچ توجیه محکمه پسندی برای اینکه آنرا "تجاوز نظامی" ایران بنامیم وجود ندارد.
البته این تفسیر به معنی توجیه اقدامات مداخله جویانه ایران در منطقه نیست. بخصوص وقتی روزنامه کیهان که تحت نظر نماینده رهبر جمهوری اسلامی ایران منتشر می شود با تیتر درشت خود ضمن اشاره به "شلیک موشک انصارالله به ریاض" پیش بینی می کند که "هدف بعدی، دوبی" در امارات متحده عربی و یا شاید جده، طائف و یا مقر آرامکو باشد. یا روزنامه جوان تیتر اول خود را به "موشک یمنی در بزم شاهزاده کشی سعودی" اختصاص می دهد.
از جانب عربستان پرتاب موشک بالستیک توسط انصارالله از یمن با عبارات مشابهی تعبیر شده و آن را "تجاوز نظامی" و یا "تعرض مستقیم نظامی" ایران تلقی کرده اند. عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان سعودی حمله موشکی حوثیها را" به منزله اعلان جنگ از سوی ایران " دانسته و تهدید کرده است که "در فرصتی مناسب پاسخی درخور به آن خواهیم داد."
در آخرین واکنش آنچنان که خبر گزاری فرانسه نقل کرده است، ولیعهد و وزیر دفاع عربستان محمد بن سلمان نیز عبارت "تهاجم نظامی مستقیم" ایران را بکار برده و حمله موشکی حوثیهای شیعه یمنی را "اقدام جنگی" ایران به حساب آورده است. ظاهراً خبرگزاری فرانسه این تعبیر را از مکالمه ولیعهد عربستان با بوریس جانسون وزیر خارجه بریتانیا نقل قول کرده است.
تاثیر رویدادهای سیاسی لبنان – در همان روزی که حوثیهای یمن موشک بالستیک خود را به سمت ریاض شلیک کردند، سعد حریری نخست وزیر لبنان در عربستان سعودی حضور داشت. بیست و چهار ساعت قبل از آن در بیروت سعد حریری و دیگر سیاستمداران لبنانی با علی اکبر ولایتی نماینده رهبر جمهوری اسلامی مذاکراتی داشتند که از محتوا و پیامهای رد و بدل شده در آن اطلاع دقیقی در دست نیست.
اما بیست و چهار ساعت بعد ناگهان سعد حریری در اقدامی بیسابقه از تلویزیون العربیه در عربستان سعودی اعلام استعفا می کند و علت آنرا اقدامات خصمانه و " دخالت ایران" و گروه مورد حمایتش یعنی حزب الله لبنان در امور اعراب دانسته و ادعا می کند که جانش در "خطر" است. بیانات سعد حریری با اشاره به عمق نفوذ ایران در لبنان ادعا می کند که ایران لبنان را "گروگان" گرفته است و اینکه "دود شرارت ایران در منطقه سر انجام به چشم خودش خواهد رفت."
اینکه نخست وزیر کشوری با اراده خود در کشور دیگری از مقام خود استعفا و نهادهایی از حاکمیت کشور خود را در کنار یک قدرت خارجی مسوول آن بداند امر بیسابقهای است. اینکه چرا مثلاً سعد حریری از ابزارهای موجود در داخل حاکمیت برای حل مشکل استفاده نکرده و چرا به تلویزیون عربستان متوسل شده تا استعفایش را اعلام کند سوالاتی را مطرح می کند که برایشان پاسخ نداریم. مثلاً آیا سعد حریری نمی توانسته ابتدا استعفای خود را به رئیس جمهور تسلیم و پیام مشابهی را ضبط و در نزد یکی از نزدیکان بگذارد تا پس از ترک لبنان آنرا دراختیار رسانهها قرار دهند؟ برخی منابع آشنا با زبان و ادبیات عرب حتی متن پیام قرائت شده را در چارچوب زبان عربی رایج در لبنان نا مانوس تشخیص داده و آنرا مشابه زبان رایج در عربستان سعودی دانسته اند. به عبارت دیگر، داوطلبانه بودن استعفا مورد تردید قرار گرفته و این امکان مطرح شده که سعد حریری علیرغم خواست خود چنان متنی را قرائت کرده است.
در ادامه این تحولات است که مشاهده میکنیم ثامر السبهان، وزیر مشاور عربستان حزب الله را عامل اقدامات «خصمانه» علیه عربستان معرفی می کند و این اقدامات را به مثابه "اعلان جنگ دولت لبنان" و گروه حزب الله "علیه عربستان" می داند.
در هر صورت، استعفای سعد حریری نشان می دهد تا چه حد گروه حزب الله که به ظاهر فقط بخشی از حاکمیت لبنان است تا چه حد قدرت گرفته و تا چه حد نقش آفرینی ایران در این تحولات اثر گذار بوده است. البته ترجیع بندی که از جانب ایران شنیده می شود انکار و تکذیب مداخله در امور سایر کشورهای منطقه است.
در هر صورت، استعفای سعد حریری نشان می دهد تا چه حد گروه حزب الله که به ظاهر فقط بخشی از حاکمیت لبنان است تا چه حد قدرت گرفته و تا چه حد نقش آفرینی ایران در این تحولات اثر گذار بوده است. البته ترجیع بندی که از جانب ایران شنیده می شود انکار و تکذیب مداخله در امور سایر کشورهای منطقه است.
گرچه هیچ یک از این تحریکها ارزش استراتژیک و نظامی زیادی ندارند و در حدی نیستند که نتوان با آن مقابله نظامی کرد و حتی در سطحی نیستند که به عنوان "اعلام جنگ" بین دو کشور ایران و عربستان سعودی تلقی شوند ولی در عین حال نشان می دهند که توان و ابتکار عمل دیپلماتیک دو کشور برای حل و فصل مسایل فیمابین از طریق روشهای معمول سیاسی به بن بست رسیده و روابط دو کشور وارد سطح "دیپلماسی ارعاب" گردیده است.
پژواک جنگ – در شرایط فعلی هیچیک از سه کشور ایالات متحده، ایران و یا عربستان سعودی به تنهایی منفعتی برای ورود به یک جنگ تمام عیار نظامی ندارند. اما عربستان که در جنگ یمن توفیقی نداشته، امیدوار است از ناخشنودی آمریکا و اسرائیل در قبال ایران استفاده کرده و با حمایت آنان جنگ محدودی در منطقه آغاز شود که به اهداف عربستان کمک کند و عدم پیروزی این کشور را در جنگ یمن بپوشاند.
گرچه عربستان سعودی ممکن است منابع مالی مناسبی برای هزینه کردن در یک جنگ محدود را داشته باشد ولی به تنهایی فاقد منابع انسانی و نظامی کافی برای ورود به یک جنگ با جمهوری اسلامی ایران است.
از طرف دیگر عربستان درجنگ سوریه نیز نتوانسته است به نتایج مطلوب خود برسد و در روابطش با عراق و حتی این اواخر با قطر نیز احساس رضایت نمی کند.
گرچه عربستان سعودی ممکن است منابع مالی مناسبی برای هزینه کردن در یک جنگ محدود را داشته باشد ولی به تنهایی فاقد منابع انسانی و نظامی کافی برای ورود به یک جنگ با جمهوری اسلامی ایران است.
ایران هم که خود سالها است در عراق و سوریه در گیر دو جنگ نیابتی است به احتمال زیاد خواهد کوشید از ورود مستقیم به یک جنگ دیگر در منطقه اجتناب کرده و یا آن را به نقطه سومی هدایت کند که یک گروه نیابتی دیگر (گرچه با حمایت ایران) در گیر آن باشد و حاصل آن بیشتر برای کشورهای عربی هزینه زا باشد تا ایران. به دلایل متعدد این نقطه می تواند لبنان باشد. مهمترین استدلال این ترجیح نزدیک کردن منطقه جنگی به مرزهای اسرائیل است.
اما اسرائیل در همسایگی لبنان به هیچ وجه در مورد وقوع جنگی تازه در آنسوی مرزهایش خوشحال نخواهد شد چرا که نمی تواند از لبریز شدن عوارض و خرابیهای آن به داخل اسرائیل جلوگیری کند. تا کنون اسرائیل به هر وسیلهای متوسل شده تا از نزدیک شدن گروههای مسلحی که در جنگ سوریه توسط ایران حمایت می شوند به حدود مرزهای خود با سوریه جلوگیری کند. به همین منظور اسرائیل به دفعات نقاط مشکوک را در داخل خاک سوریه هدف بمبارانهای هوایی قرار داده است. اما جنگی که از لبنان آغاز شود به یقین می تواند نتایج اسفناکی برای اسرائیل و منطقه داشته باشد.
پس از حمله موشکی نا موفق حوثیها به ریاض، بین پرزیدنت ترامپ و پادشاه عربستان سعودی مکالمهای تلفنی صورت گرفت که تحلیل محتوایی آن دو نکته را بیش از هر چیزی تائید می کند. اول آنکه آنچه عربستان در مورد نقش ایران در پذتاب موشک حوثیها مطرح می کند همسوی نظریات پرزیدنت ترامپ در مورد موشکهای بالستیک ایران و قضیه توافق اتمی است. دوم، اینکه انهدام موشک پرتاب شده نشان دهنده کارآمدی سیستم دفاعی آمریکا است که سعودیها از آن بهره مند هستند و این قضیه از جنبه تبلیغاتی برای فروش تسلیحات آمریکا در آسیا مورد بهره برداری قرار گرفته است. هیچیک از این دو موضعگیری ثابت نمی کند که آمریکا تمایل به وقوع جنگ جدیدی در منطقه داشته باشد گرچه موسسات صنعتی نظامی آمریکا از بازار تسلیحاتی که به وجود خواهد آمد استقبال می کنند.
حوثیهای یمن – به دنبال اعلام مسدود کردن بنادر و فرودگاههای یمن از جانب نیروهای ائتلاف با عربستان سعودی، که به نوعی واکنش این کشور در برابر حمله موشکی به ریاض است، حوثیها اعلام کرده اند کلیه نقاط حساس و مهم عربستان سعودی و امارات متحده عربی ( متحد عربستان در جنگ یمن )، هدف مشروعی برای حملات حوثیها تلقی می شود. اعم از اینکه حوثیها قادر باشند تهدید خود را عملی کنند یا نه، این قضیه نشان می دهد تا چه تفکر رادیکال در منطقه مانند شعلههای آتش گسترش می یابد و مهاری برای آن وجود ندارد. این واکنش حوثیها ۲۴ ساعت پس از تیتر اول روزنامه کیهان است که نوشته بود: " شلیک موشک انصارالله به ریاض، هدف بعدی دوبی".
نتیجه – منطقه در بالاترین مراحل دیپلماسی ارعاب به سر می برد و سطح تحریک روانی برای آغاز یک جنگ شدت یافته است. بین این مرحله و جنگ واقعی فاصله چندانی وجود ندارد. اگر دیپلماسی ارعاب نتواند طرفین را به دور میز مذاکره بکشاند، وقوع جنگ چاره ناپذیر خواهد بود. در منطقهای که اتحادها و ائتلافها نتوانند اوضاع را کنترل کنند و دیگر ابزار موثر و مفید دیگری باقی نمانده باشد که بکار گرفته شود، این نگرانی لحظه به لحظه تقویت می شود که جنگی در شرف تکوین است؛ جنگی که به سادگی یمن، سوریه، عراق، لبنان، ایران، عربستان سعودی، قطر، امارات متحده عربی را در روزهای اول جنگ در گیر خواهد کرد. اما اگر جنگی شروع شود، هیچ قدرتی نمی تواند آنرا به مسیری که فقط خود به تنهایی می خواهد هدایت کند.
-----------------------------------------------------------------------------
یادداشتها و گفتارها بیانگر آرا و نظرات نویسندگان خود هستند و نه بازتاب دیدگاهی از سوی رادیو فردا
* جلیل روشندل - استاد علوم سیاسی و امنیت بین المللی در دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی.