یادداشتی از رضا تقیزاده: ورود دومین کشتی از پنج فروند نفتکش ایرانی حامل بیش از ۱.۵ میلیون بشکه سوخت به آبهای ساحلی ونزوئلا بدون مواجهه با واحدهای نیروی دریایی آمریکا، به دلیل زیر تحریم بودنِ هر دو کشور خریدار و فروشنده و بهخصوص نحوه برخورد متفاوت آمریکا در مورد رویدادی مشابه در گذشتهای نه چندان دور، تداوم و یا تغییر رفتارهای سیاسی دولت ترامپ را زیر ذرهبین قرار داده است.
دو روز پیش از پهلو گرفتن نفتکش فارست، نخستین نفتکش بهنام فورچون که با پرچم جمهوری اسلامی و نفت ایران حرکت میکرد، به آبهای ساحلی ونزوئلا رسید و مورد استقبال واحدهای دریایی آن کشور قرار گرفت.
احتمالاً سه نفتکش دیگر، یعنی پتونیا و فاکسون و کلاول، نیز با فاصله زمانی دو تا سه روز از یکدیگر، بدون مزاحمت خارجی، به مقصد برسند.
در نیمه ماه اوت سال گذشته و چند هفته بعد از عبور ابرنفتکش گریس۱ حامل بیش از دو میلیون بشکه نفت ایران از تنگه جبلالطارق و توقیف آن توسط مقامات محلی مستعمره بریتانیا، یک دادگاه آمریکایی بنا به درخواست دولت ترامپ حکم توقیف آن نفتکش را که راهی پالایشگاه بانیاس سوریه در دریای مدیترانه بود، صادر کرد.
انتخاب مسیر تجربهشده!
تصمیم جمهوری اسلامی در ارسال سوخت به مقصد ونزوئلا قطعاً سیاسی است و بر روی کاغذ، فاقد ارزش اقتصادی قابل توجیه در مقایسه با ضریب خطر بالای چنین اقدامی است، اما علیرغم اخطارهای برخی منابع کشورهای عربی مبنی بر در کمین بودن خطر، حکومت تهران به انجام آن اقدام کرد.
با در نظر گرفتن ۲۰ دلار ارزش هر بشکه نفت خام ایران، ۱۰ دلار هزینه پالایش هر بشکه و در همین حدود هزینه حمل، از جمله بیمه کشتی و کالا، ارزش سوخت صادرشده به ونزوئلا را میتوان بین ۶۰ تا ۸۰ میلیون دلار تخمین زد.
نکته قابلملاحظه در ارسال سوخت ایران به مقصد ونزوئلا، انتخاب مسیر آن است که به نوبه خود تحریکآمیز و در ظاهر، هم پرخطر و هم غیرضروری بهنظر میرسید.
در رویداد دیگری که طی آن ابرنفتکش گریس۱ (در اجاره روسیه) قصد حرکت به سمت آبهای سوریه را داشت، اگرچه به دلیل حجم بالا قادر به عبور از کانال سوئز نبود، به هر حال از کنار شاخ آفریقا عبور کرد و پس از دور زدن قاره سیاه، از راه اقیانوس آتلانتیک به تنگه جبلالطارق رسید، ولی در همان نقطه توقیف شد.
در مورد توقیف نفتکش گریس۱ که بعد تغییرنام داد و مراحل قانونی پیچیدهای را برای رفع توقیف طی کرد، جوزف بورل، دیپلمات ارشد اتحادیه اروپا که هنوز در شغل خود تثبیت نشده بود، فاش کرد که «توقیف نفتکش بنا به درخواست مستقیم آمریکا از دولت بریتانیا صورت گرفت».
این بار نیز هر پنج نفتکش ایرانی در میانه راه به تنگه جبلالطارق رسیدند، ولی بیاعتنا به هشدارهای قبلی چند کشور عربی مبنی بر اینکه «آمریکا مانعِ رسیدن آنها به اقیانوس آتلانتیک و تخلیه محمولهها خواهند شد»، مسیری متفاوت با نفتکش گریس۱ را در پیش گرفتند.
نفتکشهای ایرانی بعد از عبور از تنگه بابالمندب و گذشتن از کانال سوئز راهی تنگه جبلالطارق شدند، درحالیکه میتوانستند حرکت خود را در مسیر نفتکش گریس۱ تنظیم کنند و با عبور از شرق آفریقا به اقیانوس آتلانتیک برسند و با ضریب خطر کمتر و حذف تنگه جبلالطارق راهی ونزوئلا بشوند.
بدون شک فرستادن پنج نفتکش به مقصد ونزوئلا، در وضعیت اعمال تحریمهای سختگیرانه نفتی آمریکا علیه ایران و ونزوئلا، اقدامی ماجراجویانه و در عین حال برای جمهوری اسلامی و دولت تحت فشار و آویزان به قدرت مادورو، یک موفقیت سیاسی به حساب میآید.
نخستین نفتکش ایران موسوم به فورچون روز یکشنبه چهارم خرداد مطابق با اول شوال از ماههای قمری به ونزوئلا رسید؛ روزی که علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، آن را عید فطر اعلام کرده بود و تقارن این اقدام با عید فطر، نماد سیاسی آن را با رنگ مذهبی نیز درآمیخت و موجب تقویت آن شد.
نیروی دریایی آمریکا در اقیانوس آتلانتیک قدرتمند است و بنا بر اطلاعات منتشرشده، حضور واحدهای آن در دریای کارائیب بهمنظور مقابله با قاچاق مواد مخدر، طی ماههای اخیر بیش از پیش تقویت شده و چنانچه تصمیم سیاسی اتخاذ شده بود، واحدهای یادشده میتوانستند نفتکشهای ایرانی را که برخلاف گریس۱ ردیابهای خود را در هیچ مرحلهای از سفر طولانی به اقیانوس آتلانتیک خاموش نکردند، متوقف و دستکم آنان را به وادار به بازگشت کنند.
برخلاف پارهای پیشبینیها، دولت آمریکا بدون مبادرت به کوچکترین اقدام بازدارنده و یا تنبیهی، نسبت به انجام معامله نفتی دو کشور تنها از زبان خانم اورتگاس، سخنگوی وزارت خارجه، ابراز نارضایتی کرد و همسو با بیانیهای که خوان گوایدو، رهبر مخالفان دولت مادورو منتشر کرده بود، اقدام جمهوری اسلامی را محکوم کرد.
سازش در پس پرده؟
مذاکرات غیرمستقیم و استفاده از دیپلماسی موسوم به خط دوم (Track Two Diplomacy) متداولترین نوع گفتوگو بین دولتهای متخاصم است و بین کشورهای دارای اختلاف نظر بهکرات استفاده میشود.
جمهوری اسلامی طی حدود ۴۲ سال حاکمیت در ایران هرگز با آمریکا در وضعیت قطع کامل تماس قرار نداشته و بنا بر شواهد متعدد، حتی پس از به قتل رسیدن قاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد و پیش از حمله موشکی تلافیجویانه تهران علیه پایگاه نظامی عینالاسد، محل استقرار نظامیان آمریکا در حاشیه بغداد، نیز این تماسها ادامه داشته است.
طی چند هفته اخیر و در اوج مبادله حملات زبانی مسئولان جمهوری اسلامی و نمایندگان دولت آمریکا، دو تحول مهم سیاسی در دو کشور همسایه غربی و شرقی ایران صورت گرفته که به دلیل نفوذ ایران و آمریکا در هر دو کشور، بدون حصول توافق لازم بین تهران و واشینگتن، نتیجه رویدادهای یادشده همچنان دور از دسترس باقی ماند.
در تحول نخست، ریاست دولت مصطفی کاظمی، چهره امنیتی مورد قبول آمریکا در بغداد، تثبیت شد و در تحول دوم، چند ماه پس از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری افغانستان، اشرف غنی رئیسجمهور منتخب و عبدالله عبدالله مدعی او برای تشکیل دولت ملی و تکرار الگوی دولت اول اشرف غنی به توافق رسیدند.
در هر دو مورد، اگرچه همراه با تعلل، جمهوری اسلامی در نهایت رضایت خود را ابراز کرد و به این ترتیب عراق و افغانستان از ثبات سیاسی بیشتری برخوردار شدند.
دادن مجوز صدور سوخت ایران به ونزوئلا که میتواند بخشی از معامله بزرگتر به ارزش تا پانصد میلیون دلار و معادل ارزش ۹ تن طلاباشد -که گفته میشود از جانب دولت مادورو به جمهوری اسلامی تحویل شده - آیا هویج تازهای است که دولت آمریکا در مقابل جلب همکاری جمهوری اسلامی در عراق و افغانستان (مبادله محدود زندانیان، قطع حملات علیه کشتیهای تجاری در خلیج فارس، جابهجایی نیروهای ایرانی در سوریه و...) به تهران عرضه کرده است؟
با توجه به توافقهای اخیر ایران و آمریکا در عراق و افغانستان که عمدتاً با چراغ خاموش صورت گرفته، و همچنین خودداری روسیه از فروش سوخت مورد درخواست ونزوئلا که نقض تحریمهای آمریکا تلقی میشد، و محول کردن کار به جمهوری اسلامی، به نظر میرسد با وساطت احتمالی مسکو و استفاده از دیپلماسی خط دوم، نه تنها معامله بزرگتر (۹ تن طلا) و محل خرج باقیمانده اعتبار که حتی مسیر انتقال سوخت ایران از بندرعباس تا تنگه جبلالطارق و آبهای ونزوئلا و امنیت نفتکشها نیز با «شیطان بزرگ» مورد «توافق قبلی» قرار گرفته باشد.
در دنیای سیاست، تحولات هرگز تصادفی نیست!