لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۹:۴۵

جمهوری اسلامی و مسئله زنان


ویدا موحد که به «دختر خیابان انقلاب» شهرت یافت
ویدا موحد که به «دختر خیابان انقلاب» شهرت یافت

جامعه ایران شاهد رفتار طغیانی دختران و زنانی است که این روزها در گوشه و کنار ایران با برداشتن حجاب خود در عرصه عمومی برآنند فریاد «نیمه دیگر» جمعیت ایران را به گوش کسانی برسانند که گویا مدتهاست توانایی شنیدن صدای مردم را از دست داده اند.

با آنکه این پدیده دارای اهمیت نمادین ویژه‌ای در شرایط کنونی ایران است اما برای درک بهتر آن شاید باید به سراغ زمینه و چند و چونی رابطه پرتنش جمهوری اسلامی با زنان رفت و به رنج‌های بی‌پایانی اشاره کرد که حدود چهاردهه تبعیض، تحقیر، نابرابری و سرخوردگی به بخشی از زندگی روزمره آنها تبدیل شده است.

جمهوری اسلامی در برابر چالش زنان

نیروهای اسلام گرا با شعار حجاب اجباری و محدود کردن زنان به جنگ حکومت شاه نرفتند. این پروژه در روندهای سیاسی پس از بهمن ۱۳۵۷ بتدریج جای خود را در گفتمان اسلام گرایانه آن زمان باز کرد و پس از ۲ سال به یکی از وجوه اصلی سیاست داخلی جمهوری اسلامی تبدیل شد.

حوادث سال‌های پس از ۱۳۵۷ نشان دادند که معنای حجاب اجباری و دیگر محدودیت‌ها علیه زنان فقط بخاطر دغدغه و ملاحضات دینی و بازگشت به سنت و دنیای گذشته نبود. مسئله زنان برای جمهوری اسلامی وجه سیاسی و نمادین مهمی هم در رابطه قدرت پیدا کرد چرا که تحمیل هنجارها و قوانین تبعیض آمیز به زنان به یکی از اصلی‌ترین نمادهای اقتدار نظم دینی در جامعه و کنترل اجتماعی هم تبدیل شد.

یکی از پی آمدهای اولیه سیاست‌های علیه زنان کاهش شدید اشتغال در فاصله ۱۳۵۸ تا سرشماری ۱۳۶۵ است (افت ۳۵ درصدی شمار زنان شاغل). تلاش حکومت دینی برآمده از انقلاب برای کنترل بدن زنان و یا گذاشتن موانع قانونی و عملی برای حضور همه جانبه آنها در عرصه سیاست و جامعه، در بازار کار، در دنیای علم، هنر و فرهنگ بخش جدایی ناپذیر آن چه که اسلامی کردن جامعه ایران نام گرفته بوده و هست. احمد خاتمی امام جمعه تهران روزی در پاسخ خبرنگاری گفته بود که اگر حجاب زن رعایت نشود جمهوری اسلامی معنای خود را از دست می دهد (ایسنا، ۷ مهر ۱۳۹۲). درحالیکه از دیدگاه مذهبی موضوعاتی مانند ربا و دزدی بسیار بیش از حجاب زنان در فقه و سنت‌های اسلامی منع شده اند.

در جستجوی الگوی زن مسلمان

رابطه پرتنش روحانیت و محافل سنتی با زنان در ایران از سال ۱۳۵۷ آغاز نشده است. این مسئله در کانون تنش تاریخی بخش بزرگی از روحانیت و محافل سنتی با روندهای پر پیچ و خم مدرن شدن جامعه ایران قرار داشت.

رابطه پرتنش روحانیت و محافل سنتی با زنان در ایران از سال ۱۳۵۷ آغاز نشده است. این مسئله در کانون تنش تاریخی بخش بزرگی از روحانیت و محافل سنتی با روندهای پر پیچ و خم مدرن شدن جامعه ایران قرار داشت.

بازخوانی تاریخ ایران از قرن نوزدهم تا سال ۱۳۵۷ بروشنی نشان می دهد که مسئله زنان و آزادی آنها یکی از اصلی‌ترین محورهای نقد روحانیت و اسلام گرایان علیه تجدد، نوسازی جامعه و امروزی شدن آن بود. تحولی که در پی انقلاب مشروطیت بتدریج در جایگاه زنان در جامعه شکل می گرفت برای رهبران دینی، دینداران و سنت گرایان قابل تحمل نبود.

بیرون آمدن از خانه، برکشیدن حجاب، راه یابی به آموزش و بازار کار، رها شدن از قیمویت پدر، شوهر، برادر و پسر و تبدیل شدن به فرد صاحب اختیار بدن و سرنوشت خویش همچون کابوسی بر دنیای ذهنی بخش بزرگی از روحانیت و دینداران هوادار آنها سنگینی می کرد. آنچه هم که در کلام دینداران متعصب و قشری فحشاء و بی‌بند و باری نامیده می شود چیزی نیست جز همین آزاد شدن از بندهای فرهنگ دینی و سنتی و کسب جایگاه شهروند خودمختار با حقوق و موقعیت‌های برابر. مفاهیمی مانند ناموس، شرف و نیز غیرت واژه کلیدهای اصلی فرهنگی هستند که سلطه مرد بر زن را امری بدیهی و دینی تلقی می کند. آنها بجای درک انسان و جامعه در حال دگردیسی پیشرفت‌ها در حوزه زنان را سوغات غرب و نتیجه نفوذ فرهنگی غرب می دانستند و می دانند و بدبینی عمیق و تنفر آنها از غرب هم تا حدود زیادی به همین درک از تاثیر غرب در جامعه ایران بازمی گشت.

جمهوری اسلامی از همان فردای استقرار خود در پی شکل دادن به الگوی جدیدی بود برای زن مسلمان در دنیای امروزی و قرار دادن آن در برابر آنچه که خود الگوی غربی زن تلقی می کند. رهبران جمهوری اسلامی بخوبی می دانستند که بازگشت به دنیای سنتی و بازگرداندن زنان به خانه‌ها ناممکن است. همزمان زن امروزی با فردیت مستقل و حقوق برابر با مرد هم با فرهنگ دینی و نگاه سنتی آنها سازگاری نداشت. دست اندرکاران حکومتی هرچند بر سر الگوی زن مسلمان همداستان نبودند اما همگی برابری کامل زن و مرد، آزادی‌های مدرن و سبک زندگی امروزی زنان را نمی خواستند. قوانین ایران در حوزه‌های گوناگون و کتاب‌های درسی شاید دو عرصه مناسبی باشند که در آن هویت مطلوب زن مسلمان از دیدگاه رهبران جمهوری اسلامی بروشنی بیان شده است.

در قوانین مدنی ایران بویژه آنچه که مربوط به خانواده می شود نابرابری میان زن و مرد اصل است.

در قوانین جزایی و نظام قضایی ایران نیز کفه ترازو به سود مردان سنگینی می کند (شهادت دادن، قاضی شدن، قتل ناموسی...). زن در کتاب‌های درسی ایران بیش از آن که فرد مستقل اجتماعی باشد مادر، خواهر، همسر و دختر این یا آن مرد است و حضورش در فضای بیرون از خانه اما و اگر دارد. زن و مرد با یکدیگر برابر نیستند و این نابرابری از دیدگاه دینی توجیه می شود. زن و مرد در گفتمان رسمی "مکمل" یکدیگرند، مرد بطور طبیعی "سرپرست" است و صاحب قدرت اصلی در خانه، جامعه، اقتصاد، سیاست و دستگاه قضایی.

زن می تواند به مدرسه و دانشگاه برود، بطور محدود و بویژه در حوزه‌های زنانه (آموزش دختران، بهداشت، کشاورزی و صنایع دستی) به بازار کار راه یابد اما وظیفه اصلی او، مادری، همسری و خانه داری است. اگر در بخش بزرگی از کشورهای دنیا موضوع برابری زن و مرد بخشی از دغدغه نظام‌های سیاسی را تشکیل می دهد در ایران وضعیت وارونه است، در گفتمان بخش مهمی از روحانیت و مسئولین فرودستی زن و فرا دستی مرد از دیدگاه مذهبی توجیه می شود و پیرامون فضلیت‌های این نابرابری و اشکال تبعیض سخن گفته می شود.

پافشاری برای تفکیک سازی جنسیتی در آموزش، محیط کار و جامعه، مسابقات ورزشی هم بخشی از سیاستی است که به بهانه شرعی تلاش می کند از الگوی زن مسلمان پاسداری کند.

پافشاری برای تفکیک سازی جنسیتی در آموزش، محیط کار و جامعه، مسابقات ورزشی هم بخشی از سیاستی است که به بهانه شرعی تلاش می کند از الگوی زن مسلمان پاسداری کند.

در این میان آنچه در الگوی زن مطلوب مسلمان مرکزی است موضوع بدن و حجاب است. در این نگاه بدن زن می تواند او را به موجود شیطانی تبدیل کند که مردان را می فریبد و پای آنان را به دنیای گناه و عذاب الهی می گشاید. بدین گونه است که مرد دارای حق مالکیت بر بدن زن می شود و اوست که باید زن را مانند شیئی خصوصی و کالای فریبنده از چشم «نامحرم» دور سازد و در پناه خود بگیرد. جمهوری اسلامی در مقیاس یک کشور به نام نظم دینی می خواهد صاحب بدن زن باشد و سلطه بر بدن زن بخشی از اعمال قدرت او در سطح جامعه است.

شکست الگوی زن مسلمان

جمهوری اسلامی با در دست داشتن همه ابزار تبلیغاتی، قانونی و نظام آموزشی تلاش کرد از طریق کنترل فضای‌های اجتماعی، روندهای جامعه پذیری جوانان و رسانه‌ها الگوی زن مسلمان مطلوب خود را از بالا به جامعه ایران تحمیل کند.

دست اندرکاران حکومتی ساده اندیشانه بر این باور بودند که کافیست دختران را در مدرسه و دیگر عرصه‌های اجتماعی و یا از طریق رسانه‌ها و مراکز دینی با فرهنگ اسلامی تربیت کنند تا الگوی زن مسلمان مورد نظر آنها بتدریج در جامعه همه گیر شود. درک آنها از روندهای پیچیده جامعه پذیری نسل جوان بیشتر چیزی بود شبیه شستشوی مغزی و تربیت ربات‌های دیندار بدون هویت فردی و ذهنیت مستقل. زنانی که می بایست با کنار گذاشتن فردیت خود و درونی کردن این فرهنگ به فرودستی خود ببالند و به نام امر قدسی به آنچه که مردان می گویند گردن نهند و چون و چرا نکنند.

این الگوی دینی آرمانی عبوس اما با دنیای امروز و فرهنگ و ذهنیت جوانان بسیار بیگانه بود. به کار گرفتن روش‌های آمرانه و پلیسی سبب شد تا شکاف میان فرهنگ و دنیای ذهنی جوانان بویژه دختران و الگوی حکومتی زن باز هم بیشتر شود و اشکال آشکار و نهان مقاومت در برابر سیاست های رسمی گسترش یابد. بدین گونه بود که جامعه ایران به صحنه نوعی نبرد دایمی میان سیاست‌های جمهوری اسلامی برای تحمیل الگوی زن مسلمان و جامعه‌ای که نمی خواست در برابر یک فرهنگ روبه قهقرا رفته و ناسازگار با دنیای کنونی سر تسلیم فرود آورد تبدیل شد.

سال‌های ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ را می توان دوران مقاومت خاموش زنان نام داد. آنها با هوشمندی سلاح آموزش را علیه خود جمهوری اسلامی به کار گرفتند و از طریق موفقیت‌های بزرگ در دستیابی به علم و فرهنگ نه تنها جایگاه اجتماعی خود را درعمل دگرگون کردند که به قدرتی نوظهور در جامعه تبدیل شدند.

نظام آموزشی ایدئولوژیکی که قرار بود از طریق تلقین ایدئولوژیک و شستشوی مغزی الگوی زن مسلمان با حجاب و سربزیر را به جوانان تحمیل کند به محلی برای کسب قدرت علیه نظام ارزشی و فرهنگ رسمی تبدیل شد. این شورش خاموش زنانه توازن قوا در نبرد اجتماعی را به سود آنها دگرگون کرد.

نظام آموزشی ایدئولوژیکی که قرار بود از طریق تلقین ایدئولوژیک و شستشوی مغزی الگوی زن مسلمان با حجاب و سربزیر را به جوانان تحمیل کند به محلی برای کسب قدرت علیه نظام ارزشی و فرهنگ رسمی تبدیل شد. این شورش خاموش زنانه توازن قوا در نبرد اجتماعی را به سود آنها دگرگون کرد.

دگرگون شدن شاخص‌های کلان و نیز الگوی‌های رفتاری از جمله در حوزه جمعیت شناسانه، آموزش، فرهنگ و بازار کار حکایت از تحولات ژرف جامعه شناسانه این دوران و پویایی درونی بی‌نظیر بخش بزرگی از زنان ایران دارد. جامعه ایران شاهد گسترش ذهنیت جدیدی است که زن را پیش از آنکه شهروند ثانوی و در نقش مادری و همسری و یا تکمیل کننده و رعیت مرد بیند به عنوان شهروند و انسان برابر حقوق نگاه می کند.

پیروزی زنان در جنگ نابرابر

جامعه ایران چهار دهه تنش و بحران میان زنان و جمهوری اسلامی را تجربه کرده است. در این جنگ نابرابر آنچه که کمتر شاید دیده شده رنج‌های خاموش و درونی نسل هایی است که تحقیرها، اشکال گوناگون خشونت، سرخوردگی‌ها و تبعیض‌ها را زندگی کرده اند. در وجه بیرونی اما زنان به قدرت بزرگ جامعه در حوزه‌های گوناگون علمی، فرهنگی و اجتماعی در ایران امروز تبدیل شده اند.

حوزه‌های مهم زندگی اجتماعی و فرهنگی زنانه شده اند و زنان نویسنده و شاعر، هنرمند، پژوهشگر، متخصص، دانشمند و کنشگر اجتماعی از مریم میرزا خانی تا نسرین ستوده، نرگس محمدی و شیرین عبادی نمادهای نسلی هستند که توازن نیرو را در عمل به سود زنان برهم زدند. مطالبات امروزی زنان آیئنه تمام نمای تحولات خاموش اما ژرف سه دهه اخیر جامعه ایران است.

آنها خواهان جایگاه شایسته خود، رفع تبعیض‌ها و ممنوعیت‌های ظالمانه‌ای هستند که عرصه پیشرفت را برای زنان تنگ می کنند. حجاب اجباری در این میان شاید نمادین‌ترین و ملموس‌ترین تبعیض، خشونت و ستمی باشد که زنان هر روز با آن سروکار دارند و با آن تحقیر می شوند.

دست اندرکاران اما بجای درک تغییرات ژرف در جامعه، معنای مطالبات زنان و تن دادن به واقعیت‌ها جنگ ضد اجتماعی خود با زنان را با سماجت کم نظیری پی می گیرند و برآنند چرخ پیشرفت جامعه را به عقب برگردانند. زنان مطالباتی دارند که با دنیای ارزشی و فرهنگ رسمی جمهوری اسلامی ناسازگار است و این شکاف بزرگ یکی از بحران‌های اصلی جامعه ایران را تشکیل می دهد.

زنان و جنبش‌های اجتماعی معاصر

خشم زنان از اندوه و رنج‌های بی‌پایان زندگی در دنیایی پر از تبعیض و نابرابری و خشونت شاید در به میدان آوردن آنها در ۲۰ ساله گذشته نقش مهمی بازی کرده است. آنها کنشگران اصلی بخش مهمی از حرکت‌های مطالباتی اعتراضی ۲۰ ساله گذشته بودند. پویایی زنانه کنونی جامعه ایران همزمان نشان از نوعی هوشیاری جدید تاریخی دارد که آنرا با نوع مشارکت دهه ۱۳۵۰ متفاوت می کند. اگر در گذشته‌های دورتر کنشگری زنان در سایه مردان معنا داشت و مطالبات زنانه در برابر سایر مطالبات عمومی اجتماعی ثانوی و فرعی بود، امروز خواست‌های زنان بخشی از دمکراسی است و آنها به نیروی اصلی تغییر در جامعه تبدیل شده اند.

---------------------------------------

یادداشت‌ها و مقالات آرا و دیدگاه‌های نویسندگان خود را بازتاب می‌دهند و بیانگر دیدگاهی از سوی رادیو فردا نیستند.

XS
SM
MD
LG