طنزنوشتهای از جلال سعیدی
با اعضای بیت رهبری جلسهای داشتیم تا راههای گرم کردن فضای انتخابات ریاستجمهوری بررسی شود.
آقای وحید پیشنهاد داد بین مردم شایعه بیندازیم که اگر مشارکت در انتخابات بالا باشد، گوگوش و ابی و داریوش و مهستی میتوانند در حسینیه ما کنسرت برگزار نمایند. آقای حجازی پرید توی حرفش که مهستی سالهاست فوت کرده. وحید جواب داد آن که مرده هایده است و مهستی زنده است. آقای حجازی گفت آقازادهاش همسایهٔ پشتی خانهٔ مهستی اینها در بورلی هیلز لوسآنجلس است و مطمئن است حضرت امام و هایده توی یک برهه زمانی فوت کردهاند، ولی مرگ مهستی محل شک است.
قرار شد کمیتهٔ پیگیری صحتوسقم مرگ مهستی و افق آن در گام دوم انقلاب تشکیل شود و نتایج تحقیقاتشان را در جلسهٔ بعدی به محضر ما اعلام کنند.
آقای محمدی گرگانی میگفت آدم یا نباید یک کاری را بکند یا اینکه تا تهش برود. وقتی از ایشان پرسیدم منظورش چیست، کمی سرخ و سفید شد و در موبایلش یک کلیپی را نشانمان داد که در آن یک جوانکی در آن هی سمیهسمیه میکرد و یک عنصر مؤنث معلومالحال آمریکایینما هم هی خودش را در آن تکانتکان میداد.
میگفت جوانها به ایشان میگویند بانوی دو عالم، و ادامه داد نام وی بانو الکسیس است و بین جوانان ایرانی طرفدار زیاد دارد و حتی بعضی از برادران ارزشی هم عکس او را با فتوشاپ چادری کرده به دیوار اتاقشان زدهاند.
پیشنهاش این بود که یک پولی به او بدهیم یک توک پا بیاید ایران و با آقای رئیسی دیدار کند و عکس بیندازد. معتقد بود چنین حرکتی همهٔ طرفداران آقای رئیسی را به جنبش میاندازد.
گفتیم آقای رئیسی داماد علمالهدی است. اگر عکس چنین دیداری منتشر شود، علمالهدی حکم جهاد میدهد. آقای ولایتی خندید و گفت برای مصحلت نظام هم که شده، اگر آقا صلاح بدانند حاضر است آب توبه بر سر این بانو الکسیس بریزد و او را برای آقا علیاصغر آقازادهاش بگیرد.
پرسیدیم آقا علیاصغر الان چه کارها میکند؟ گفت از صبح تا عصر در عرصهٔ برجسازی به اسلام و انقلاب خدمت میکند و عصرها هم ور دست خودمان در هیئت امنای دانشگاه آزاد نظارت میکند که برج اسلام و انقلاب به خوبی بلند شود. گفتیم طیبالله اصغرکم! گفت خانوادگی مخلصیم.
جلسه را جمعبندی کردیم. فعلاً گفتیم از ادویههای انتخاباتی نظام مثل مهندس غرضی و ضرغامی و میرسلیم و محسن رضایی میرقائد بخواهند در انتخابات تحرک داشته باشند. البته آقای غرضی باید ادبیاتش را اصلاح کند چون دفعه پیش ما خودمان چند بار به گناه افتادیم تا بتوانیم کلمهٔ «همهکسکش» را تلفظ کنیم.
بعد از جلسه آقای حدادعادل میگفت نیروهای جوان انقلابی دارند روی راه انداختن مدل ایرانی-انقلابی این اپلیکیشن کلابهاوس کار میکنند و از ما نظر خواستهاند برای نامگذاری آن. گفتیم مثل همان رادیان و تلویزان، این را هم بگذارند کلابان. هیجانزده شد و اجازه گرفت شعری در وصف ما بخواند. خواند:
تو که معروفی
به لبخند ژکوند و اون عطر تندتو
تو که معروفی
که خوشگل هوایی کنی بی وفایی کنی
تو که معروفی...
و بعد صیحهای کشید و درحالی که از عشق ما داشت حال خاصی بر او میرفت، دوان دوان دور شد.