داستانهای زیادی هست درباره عشق آلفرد هیچکاک به ستاره جذاب دو فیلمش، تیپی هدرن، و اینکه چطور این استاد نابغه سینما با جواب رد شنیدن از این موطلایی زیبا، عکس العملهای منفی غریبی از خود نشان داد.
جشنواره وین (ویناله) امسال، فرصت مغتنمی است برای تجلیل از تیپی هدرن با نمایش مارنی و پرندگان در حضور این بازیگر حالا هشتاد و پنج ساله- اما قبراق و سر حال- و شنیدن از زبان خود او درباره عشق سودایی هیچکاک.
هدرن پیش از نمایش نسخه سی و پنج میلی متری پرندگان، به سوالات مختلف مجری جلسه، الکساندر هورواث (مدیر موزه سینمای اتریش)، درباره او و رابطهاش با هیچکاک پاسخ داد.
از یک چهره تبلیغاتی تا بازی برای هیچکاک
هدرن که به عنوان یک چهره تبلیغاتی برای آگهیها معروف شده بود و به قول خودش عایدی خوبی هم داشت، با تلفنی از یک استودیو در هالیوود روبرو میشود که او را برای بازی در فیلمی دعوت میکنند، بدون آنکه بگویند چه فیلمی و با چه کارگردانی. او را با یک قرارداد در یک اتاق تنها میگذارند تا بخواند و اگر موافق بود امضا کند. هدرن قرارداد را امضا میکند و تنها زمان شروع کار است که متوجه میشود در فیلمی از استاد افسانهای، آلفرد هیچکاک، بازی خواهد کرد.
از پرندگان مکانیکی تا حمله پرندگان واقعی
تیپی هدرن در پرندگان، اولین فیلمش برای هیچکاک، نقش ملانی دانیلز را بازی میکند؛ دختر پولدار ماجراجویی که به دنبال یک مرد عازم روستایی در حوالی سان فرانسیسکو میشود؛ جایی که مورد حمله پرندگان قرار میگیرد.
اولین سوالی که هدرن پس از خواندن فیلمنامه از دست اندرکاران فیلم میکند، این است که این پرندگان به ویژه در صحنهای که او تنها به طبقه بالای خانه میرود به چه شکل به او حمله خواهند کرد؟ هدرن پاسخ میشنود که این پرندگان مکانیکی خواهند بود.
صبح روز فیلمبرداری این صحنه او از هیچکاک میپرسد در داستان فیلم اساساً چرا او باید تنها به طبقه بالای خانه برود؟ هدرن میگوید هیچکاک برای یک دقیقه سکوت کرد و بعد گفت: «برای اینکه من به تو میگویم!»
پیش از فیلمبرداری این صحنه هدرن متوجه میشود که بجای پرندگان مکانیکی، پرندگان واقعی در این اتاق به او حمله خواهند کرد. نتیجه این صحنه، زخمهایی است که هدرن از این حملهها برمی دارد و دچار ترس شدیدی میشود.
در ادامه فیلمبرداری با پرندگان واقعی در روزهای بعدی، پرندهای به نزدیک چشم او حمله میکند. هدرن میانه صحنه میایستد و فریاد میزند که دیگر کافی است. او برای مدتی همانجا میماند و میگرید. هدرن میگوید، همه اعضای فیلمبرداری اتاق را ترک کردند و او را به طرز عجیبی در همان میان تنها گذاشتند؛ «شاید از شرم». او میگوید این صحنه تنها گذاشتناش را هیچگاه فراموش نخواهد کرد.
بعدتر آلما همسر هیچکاک از او معذرت خواهی میکند. هدرن میگوید به او گفتم که تو میدانستی و باید جلوی این کار را میگرفتی، اما آلما بدون جواب مرا ترک کرد.
عشق سودایی هیچکاک
مجری جلسه با احتیاط وارد موضوع حساس علاقه هیچکاک به تیپی هدرن شد و گفت ظاهراً عشق وسواسی هیچکاک به او شبیه به عشق اسکاتی به مادلین در فیلم سرگیجه است. هدرن با سر این موضوع را تائید کرد و گفت: «دقیقاً!»
هدرن گویی که یادآوری آن روزها و حرف زدن دربارهاش برایش چندان خوشایند نبود، چندین بار تکرار کرد که روزهای تلخ و بسیار بدی بود.
اما او خیلی زود با فاصله به این ماجرا نگاه کرد و گفت: «البته این چیزی نیست که فقط در مورد من یا در مورد سینما اتفاق بیفتد. میتواند برای یک خانمی که در یک کفش فروشی هم کار میکند اتفاق بیفتد، اینکه صاحبکار عاشق این خانم بشود و آن خانم علاقهای به این رابطه نداشته باشد. فکر میکنم اکثر خانمهایی که اینجا هستند چنین چیزی را تجربه کردهاند.»
هدرن گفت به دلیل فشاری که روی او بوده، پس از فیلمبرداری آخرین صحنه مارنی، گفته است که دیگر هرگز پا در این استودیو نخواهد گذاشت و واقعاً هم دیگر به آنجا بازنگشته است، اما هیچکاک قرارداد کاری او را فسخ نکرد و به پرداخت هفتهای ششصد دلار ادامه داد، به این ترتیب هدرن در آن سالها دیگر نتوانست در هیچ فیلم دیگری بازی کند. هدرن گفت زمانی که تهیه کنندهها با او تماس میگرفتهاند، او به قراردادش با هیچکاک اشاره میکرده و آنها وقتی با هیچکاک تماس میگرفتند، او جواب میداده که این خانم در دسترس نیست. به این ترتیب دولت ستارهای به نام تیپی هدرن خیلی زود افول کرد.
با این حال هدرن با نفرت از هیچکاک حرف نمیزند و میگوید بین کار و شخصیت هیچکاک تمایز قائل است و آنها را با هم ترکیب نمیکند: «او یک نابغه بود... این قدرت را داشت که تماشاگر را با خود به بالای بالا ببرد و یکدفعه رها کند.»
پرندگان؛ یک شاهکار
اما فارغ از این حواشی، فیلم پرندگان به شکل حیرت انگیزی هنوزتر و تازه است و قطعاً یکی از شاهکارهای هیچکاک.
نمایش تصویری آخرالزمانی از دنیای ما، جایی که «بلا از بعیدترین جهت میتواند نازل شود» و دنیای امن و آرام ما (جایی که پرندگان در ابتدای فیلم در قفس هستند و همه چیز امن و امان به نظر میرسد) با تلنگری (با توجه به زمان ساخته شدن فیلم در دوران جنگ سرد: بمب هستهای؟) همه چیز میتواند به هم بریزد و صلح و آرامش مصنوعی ما در خطر قرار بگیرد: با پرداختی مینیاتوری در خدمت دنیایی به شدت شخصی (درست خلاف جریان هالیوود؛ «پرندگان» شباهتی به فیلمی هالیوودی ندارد و بیشتر به سینمای اروپا شبیه است) و البته جهانی بسیار تلخ (گزیر و گریزی هست؟ صحنه گریز نهایی که تا چشم کار میکند پرنده هست، چندان امیدبخش به نظر میرسد) با جرات و جسارتی که هیچکاک پس از «کشف شدن توسط مجله کایه دوسینما» در اواخر دهه پنجاه پیدا کرده و به نوعی خودآگاهی رسیده تا بتواند فیلمی در ابتدا بسیار پردیالوگ را در انتها به فیلمی بسیار کم حرف تبدیل کند: جایی که شخصیتهای فیلم- خود فیلمساز؟ - در برابر قدرت و قهر طبیعت تنها میتواند سکوت کند.