کریم سجادپور کارشناس مسائل ایران و از پژوهشگران بنیاد صلح کارنگی در آمریکا در مطلبی به بررسی حوادث یکسال گذشته در ایران پرداخته و می نویسد که این هفته همزمان است با سالگرد برگزار انتخابات اختلاف برانگیز ریاست جمهوری که گسترده ترین جنبش اعتراضی را از زمان روی کارآمدن جمهوری اسلامی به دنبال داشت. در حالیکه رژیم توانسته است با اتکا به سرکوب خشن ابتکار عمل را از دست مخالفان گرفته و جنبش سبز را تضعیف کند شکاف های عمیق د رجامعه ایران – هم بین جناحهای حکومتی و هم بین حکومت و جامعه – به هیچ وجه تعدیل نشده اند.
کارشناس بنیاد کارنگی می گوید: یکی از قربانیان اصلی حوادث یکسال گذشته « جمهوری اسلامی » به عنوان نظام مشروع ایران بود. همانطور که مرحوم آیت الله منتظری گفت خشونت و بی رحمی حکومت در برخورد با مردم نشان داد که این رژیم « نه اسلامی است و نه جمهوری.»
کریم سجادپور می افزاید: قربانی دیگر این حوادث مشروعیت رهبر نظام آیت الله علی خامنه ای بود. برای دو دهه علی خامنه ای چهره ای بیطرف و یک راهنمای اعلم را برای خود ساخته بود ولی حمایت آشکار وی از احمدی نژاد او را در مقابل چشم همگان به یک سیاستمدار حزبی و جانبدار و خروده پا بدل کرد. یکی از شعارهای تظاهرات سال گذشته این بود: خامنه ای قاتل است، ولایتش باطل است.»
این کارشناس مسایل ایران می افزاید : تحت رهبری آیت الله خامنه ای مثلث نامقدس متشکل از فرماندهان تازه به ثروت رسیده سپاه، روحانیون تندرو و بسیج بر قدرت و نفوذ خود افزوده اند. با وجود ادعاها و تظاهر وی به داشتن یک جایگاه معنوی و روحانی اما در عمل آینده آیت الله خامنه ای در دست سپاه پاسداران است. با وجودیکه مخالفت مراجع و روحانیون ارشد در قم برای وی نگران کننده است ولی مخالفت در صنوف سپاه پاسداران برای وی می تواند مرگبار باشد.
کریم سجادپور اضافه کرده است: با وجود بحران مشروعیت حکومت و ناکارآمدی دولت جنبش سبز که رهبری آن تا حد زیادی در دست میرحسین موسوی و مهدی کروبی است با مشکلات و ضعفهای فراوانی روبرو است و نمی تواند از این موقعیت بهره بگیرد. اکثر مغزهای متفکر و سازمانگران این جنبش در زندان و یا در خانه تحت نظر هستند. این جنبش همچنین فاقد یک سازماندهی مناسب و یک استراتژیک دقیق و روشن است.
کریم سجاد پور می گوید: در آغاز تظاهرات گسترده خیابانی سال گذشته ، عنصر خودجوش و نداشتن رهبری منسجم نقطه قوت این حرکت فرض می شد. بسیاری می گفتند مردم ایران دیگر گوسفند نیستند که مثل دوران خمینی به یک چوپان نیاز داشته باشند. اما به نظر می رسد که تکیه بیش از حد موسوی و کروبی در آن دوران به تظاهرات خیابانی تاحدی اشتباه بود. در شرایطی که تمامی طرفداران آنها به روش های آرام و صلح آمیز وفادار بودند نیروهای امنیتی با سرکوب شدید و حتی کشتار مردم نشان دادند که به هر وسیله ای می خواهند قدرت را حفظ کنند.
آقای سجاد پور در ادامه می نویسد اگر جنبش سبز می خواهد چالشی بزرگ را به حکومت تحمیل کند باید بازاریان، کارگران در صنایع مهم و کلیدی، اتحادیه های کارکنان حمل و نقل و کارکنان دولت را به خود جذب کند. اعتصاب های پیاپی توسط این اقشار اقتصاد کشور را فلج خواهد کرد. البته این کار ساده ای نیست چون اتحادیه های صنفی و کارگری د رایران درست مثل خود جنبش سبز دستخوش ناهماهنگی و ضعف سازماندهی هستند.
وی اضافه می کند: علاوه بر این موسوی و کروبی احتمالا به دلیل عملی نشدن وعده های حکومت اسلامی و تندروی های دوران انقلاب اسلامی ، چندان علاقه ای به تغییرات یکباره و سریع نشان نمی دهند. به نظر می رسد که آنها تغییرات بسیار تدریجی و سیاست جذب چهره های ناراضی از اقشار سنتی مثل روحانیون و اعضای سپاه پاسداران را به سازماندهی جنبش سبز ترجیح می دهند.
کریم سجاد پور نوشته است: از زاویه نقش دولتهای دیگر باید گفت که با وجود تمام نگرانی های آمریکا ، اروپا و بخصوص اسرائیل در مورد برنامه های هسته ای ایران نقش این کشورها در تحولات سیاسی داخلی ایران بسیار محدود است. بنابراین دولت باراک اوباما در سیاست خود در قبال ایران با دو چالش بزرگ روبرو است.
وی می افزاید: نکته اول این است که چگونه با حکومتی که همیشه به دشمنی با آمریکا نیاز دارد وارد نوعی مصالحه شد؟ با وجودیکه بخش اعظم ایرانیان طرفدار نوعی ترمیم مناسبات با آمریکا هستند برای جناح تندرو دشمنی با آمریکا به بخشی از هویت نظام اسلامی بدل شده است.
کریم سجادپور اضافه می کند: نکته دوم ظرافت لازم برای دفاع آمریکا از دمکراسی و حقوق بشر در ایران است بدون آنکه استقلال نیروهای مخالف حکومت خدشه دار شود. با توجه به تنوع گرایشات موجود در جنبش سبز توافق دقیقی بین این گرایشات در مورد سیاستهای آمریکا وجود ندارد. در مجموع در دیدگاه عمومی در میان گرایشات موجود در جنبش سبز وجود دارد که آمریکا نباید به حمله نظامی متوسل شود ، نقض حقوق بشر توسط حکومت ایران را باید محکوم کند و با مردم ایران به شکل اخلاقی و معنوی اعلام هبستگی کند. اما در مورد اقدامات بحث برانگیز و قاطع تری مثل اعمال تحریم گرایشات موجود در جنبش سبز اتفاق نظر ندارند.
کریم سجادی کارشناس بنیاد کارنگی در پایان این تحلیل می افزاید که از قول مهدی بازرگان اولین نخست وزیر پس از انقلاب در ایران نقل می شود که گفته بود رهبر اصلی انقلاب اسلامی سال 57 نه آیت الله خمینی بلکه شاه بود که با اقدامات خود تمام مردم ایران راعلیه رژیم پهلوی متحد کرد. امروزه نیز روند مشابهی در ایران وجود دارد و به همین منوال دو شخصیت اصلی که باعث تداوم مبارزه مخالفان می شوند نه موسوی و کروبی بلکه خامنه ای و احمدی نژاد هستند.
وی می افزاید: خشونت و بیرحمی یک حکومت می تواند چند سالی تاریخ را به تاخیر بیندازد ولی برای همیشه پایدار نیست. هر آنچه که در کوتاه مدت بر سر جنبش سبز بیاید، میلیونها تظاهر کننده جسور ایرانی سال گذشته به جهانیان نشان دادند که این کشور آماده و خواهان تغییرات گسترده دمکراتیک است.
کارشناس بنیاد کارنگی می گوید: یکی از قربانیان اصلی حوادث یکسال گذشته « جمهوری اسلامی » به عنوان نظام مشروع ایران بود. همانطور که مرحوم آیت الله منتظری گفت خشونت و بی رحمی حکومت در برخورد با مردم نشان داد که این رژیم « نه اسلامی است و نه جمهوری.»
کریم سجادپور می افزاید: قربانی دیگر این حوادث مشروعیت رهبر نظام آیت الله علی خامنه ای بود. برای دو دهه علی خامنه ای چهره ای بیطرف و یک راهنمای اعلم را برای خود ساخته بود ولی حمایت آشکار وی از احمدی نژاد او را در مقابل چشم همگان به یک سیاستمدار حزبی و جانبدار و خروده پا بدل کرد. یکی از شعارهای تظاهرات سال گذشته این بود: خامنه ای قاتل است، ولایتش باطل است.»
این کارشناس مسایل ایران می افزاید : تحت رهبری آیت الله خامنه ای مثلث نامقدس متشکل از فرماندهان تازه به ثروت رسیده سپاه، روحانیون تندرو و بسیج بر قدرت و نفوذ خود افزوده اند. با وجود ادعاها و تظاهر وی به داشتن یک جایگاه معنوی و روحانی اما در عمل آینده آیت الله خامنه ای در دست سپاه پاسداران است. با وجودیکه مخالفت مراجع و روحانیون ارشد در قم برای وی نگران کننده است ولی مخالفت در صنوف سپاه پاسداران برای وی می تواند مرگبار باشد.
کریم سجادپور اضافه کرده است: با وجود بحران مشروعیت حکومت و ناکارآمدی دولت جنبش سبز که رهبری آن تا حد زیادی در دست میرحسین موسوی و مهدی کروبی است با مشکلات و ضعفهای فراوانی روبرو است و نمی تواند از این موقعیت بهره بگیرد. اکثر مغزهای متفکر و سازمانگران این جنبش در زندان و یا در خانه تحت نظر هستند. این جنبش همچنین فاقد یک سازماندهی مناسب و یک استراتژیک دقیق و روشن است.
کریم سجاد پور می گوید: در آغاز تظاهرات گسترده خیابانی سال گذشته ، عنصر خودجوش و نداشتن رهبری منسجم نقطه قوت این حرکت فرض می شد. بسیاری می گفتند مردم ایران دیگر گوسفند نیستند که مثل دوران خمینی به یک چوپان نیاز داشته باشند. اما به نظر می رسد که تکیه بیش از حد موسوی و کروبی در آن دوران به تظاهرات خیابانی تاحدی اشتباه بود. در شرایطی که تمامی طرفداران آنها به روش های آرام و صلح آمیز وفادار بودند نیروهای امنیتی با سرکوب شدید و حتی کشتار مردم نشان دادند که به هر وسیله ای می خواهند قدرت را حفظ کنند.
آقای سجاد پور در ادامه می نویسد اگر جنبش سبز می خواهد چالشی بزرگ را به حکومت تحمیل کند باید بازاریان، کارگران در صنایع مهم و کلیدی، اتحادیه های کارکنان حمل و نقل و کارکنان دولت را به خود جذب کند. اعتصاب های پیاپی توسط این اقشار اقتصاد کشور را فلج خواهد کرد. البته این کار ساده ای نیست چون اتحادیه های صنفی و کارگری د رایران درست مثل خود جنبش سبز دستخوش ناهماهنگی و ضعف سازماندهی هستند.
وی اضافه می کند: علاوه بر این موسوی و کروبی احتمالا به دلیل عملی نشدن وعده های حکومت اسلامی و تندروی های دوران انقلاب اسلامی ، چندان علاقه ای به تغییرات یکباره و سریع نشان نمی دهند. به نظر می رسد که آنها تغییرات بسیار تدریجی و سیاست جذب چهره های ناراضی از اقشار سنتی مثل روحانیون و اعضای سپاه پاسداران را به سازماندهی جنبش سبز ترجیح می دهند.
کریم سجاد پور نوشته است: از زاویه نقش دولتهای دیگر باید گفت که با وجود تمام نگرانی های آمریکا ، اروپا و بخصوص اسرائیل در مورد برنامه های هسته ای ایران نقش این کشورها در تحولات سیاسی داخلی ایران بسیار محدود است. بنابراین دولت باراک اوباما در سیاست خود در قبال ایران با دو چالش بزرگ روبرو است.
وی می افزاید: نکته اول این است که چگونه با حکومتی که همیشه به دشمنی با آمریکا نیاز دارد وارد نوعی مصالحه شد؟ با وجودیکه بخش اعظم ایرانیان طرفدار نوعی ترمیم مناسبات با آمریکا هستند برای جناح تندرو دشمنی با آمریکا به بخشی از هویت نظام اسلامی بدل شده است.
کریم سجادپور اضافه می کند: نکته دوم ظرافت لازم برای دفاع آمریکا از دمکراسی و حقوق بشر در ایران است بدون آنکه استقلال نیروهای مخالف حکومت خدشه دار شود. با توجه به تنوع گرایشات موجود در جنبش سبز توافق دقیقی بین این گرایشات در مورد سیاستهای آمریکا وجود ندارد. در مجموع در دیدگاه عمومی در میان گرایشات موجود در جنبش سبز وجود دارد که آمریکا نباید به حمله نظامی متوسل شود ، نقض حقوق بشر توسط حکومت ایران را باید محکوم کند و با مردم ایران به شکل اخلاقی و معنوی اعلام هبستگی کند. اما در مورد اقدامات بحث برانگیز و قاطع تری مثل اعمال تحریم گرایشات موجود در جنبش سبز اتفاق نظر ندارند.
کریم سجادی کارشناس بنیاد کارنگی در پایان این تحلیل می افزاید که از قول مهدی بازرگان اولین نخست وزیر پس از انقلاب در ایران نقل می شود که گفته بود رهبر اصلی انقلاب اسلامی سال 57 نه آیت الله خمینی بلکه شاه بود که با اقدامات خود تمام مردم ایران راعلیه رژیم پهلوی متحد کرد. امروزه نیز روند مشابهی در ایران وجود دارد و به همین منوال دو شخصیت اصلی که باعث تداوم مبارزه مخالفان می شوند نه موسوی و کروبی بلکه خامنه ای و احمدی نژاد هستند.
وی می افزاید: خشونت و بیرحمی یک حکومت می تواند چند سالی تاریخ را به تاخیر بیندازد ولی برای همیشه پایدار نیست. هر آنچه که در کوتاه مدت بر سر جنبش سبز بیاید، میلیونها تظاهر کننده جسور ایرانی سال گذشته به جهانیان نشان دادند که این کشور آماده و خواهان تغییرات گسترده دمکراتیک است.