سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر میکنم گاهی هستم و گاهی نیستم و این ویژگی هر انسانی است که باشد و نباشد. احساس میکنم روزهای بد، خوب که نمیشوند هیچ، بدتر میشوند و این شاید دست من و توست.
من فکر میکنم ما چون مدت مدیدی است با هم دست نداده ایم، یادمان رفته که روزگاری و زمانی به چشمهای همدیگر نگاه میکردیم و دست در دست هم میگذاشتیم. شاید این دست دادن ساده که از زندگی ما حذف شده و به جایش حالا ما مشت به هم میزنیم -که یعنی سلام- باعث شده آن بند نازک تنهایی مان تبدیل به طنابی کلفت شود. حالا من که باشم که بگویم، ولی شاید این طناب بر گردن خودمان است و دارد خفه میکند ما را و دور نگه داشته آدمیان را از آن حس طبیعی انسانی دوست داشتن و دوست داشته شدن و این طبیعی نیست.
من فکر میکنم دست ماست. همه چیز دست ماست. قدرت دست ماست. اراده برای تغییر اوضاع دست ماست. همه چیز دست ماست و ما میتوانیم دوباره رنگ روح زندگی را به زندگی برگردانیم و زندگی را به زندگی برگردانیم.
در این برنامه من از شما خواهش میکنم که در چشمان من نگاه کنید و دستتان را در دست من بگذارید. غم را رو سیاه کنید و دستتان را در دست من بگذارید. اگر ابر باران شود باران بیامان شود دل را سر پناه کنید و دستتان را در دست من بگذارید…
دست تو …دست تو …