ایده این بود که در این برنامه رادیویی پارادوکس من فرصتی داشته باشم تا بتونم دقایقی از این برنامه رو به صورت «شخصیتر» برای خودم داشته باشم و در این چند دقیقه تلاش کنم تا از روزمرگیهای خودم به عنوان یک برنامهساز یا طنزپرداز یا شخصیت رسانهای یا کمدین یا دلقک و یا - هر چی شما میخوای اسمشو بذاری - حرف بزنم!
هفتههایی که میتونم از این فرصت استفاده کنم و در مورد مسائل انسانی که برام مهم هستند حرف بزنم، واقعاً بهم حال میده و من که هیچوقت برنامه خودم رو گوش نمیدم و از صدای خودم و قیافه خودم بدم میاد میشینم دوباره برنامه رو گوش میدم!
این ایده البته چند هفته است داره به فنا میره! چون یه سری اتفاقاتی تو مملکت داره میفته که به خاطر محدودیت زمانی من رو مجبور می کنه که این قسمت محبوب خودم رو در برنامه نگذارم.
این هفته هم یکی از اون هفتههاست.
چی شده؟ آقای خامنهای رفته استادیوم آزادی به قول خودش زورآزمایی خیابانی راه انداخته و گفته شتر در خواب بیند پنبه دانه!
من چون اطلاع دارم که ایشون این برنامه رو گوش میده و اصولاً حال میکنه بشینه پای رسانههای به قول خودش «دشمن» یه چند تا نکته رو مجبورم در این برنامه عرض کنم از شما دعوت میکنم که گوش کنید داستان شتر را!
در ضمن ما خودون تیاتریم! و این جور نمایشهای میدانی و استادیومی تخصص ماست. اگر ایشون فکر میکنه که با این نمایشها میتونه «بچه خر کنه» باید عرض کنم شتر در خواب دیگر نمیبیند پنبه دانه! چون اصلاً پنبهای دیگه وجود نداره که گهی لفلف بخورد و گه دانه دانه! پنبهها رو همه رو احتکار کردند! بعدش هم گرونتر میفروشند و به جای دانه دانه خوردن «میلیارد میلیارد» میخورند و بعدش میرن کانادا عشق و حال!
در ضمن و در حاشیه عرض کنم: شتر فحش نیست؟ الان به یکی بگی «شتر» زشت نیست؟ مثلاً بگی : ای .. شتر!
یه ذره بیادبی نیست؟ یه ذره زشت نیست برات رئیس مملکت؟ برگردی به یکی دیگه بگی شتر!
من فکر میکنم زشته برات!
نتیجه منطقی از سخنرانی آقای خامنهای در استادیوم آزادی اینکه: استادیوم آزادی جای هنرمندی مثل «ابی» است نه ایشان!