«زنان انکارناپذیرند. آنان همواره به دنبال یافتن کلیدهایی برای نگاه داشتن یا ساختن زندگی هستند.»
تازهترین کتاب سمر یَزبِک، نویسنده و روزنامهنگار سوری در تبعید، که با عنوان «۱۹ زن» به زبانهای متعدد ترجمه و منتشر شده، سندی دست اول از وضعیت زنان در جنگ سوریه، بهویژه در سالهای ابتدایی آن، است.
سمر یزبک سال ۱۹۷۰ در شهر ساحلی جبله در سوریه به دنیا آمده و از زمانی که از این کشور خارج شده، به «سخنگوی زنان سوریه» تبدیل شده است. او در این سالهای تبعید کتابهایی را منتشر کرده که هر یک به گونهای به وضعیت زنان سوری مربوط میشود.
اما طرح اولیه کتاب «۱۹ زن»، آنطور که خود نویسنده در مقدمه کتاب شرح داده، تقریباً به طور تصادفی شکل گرفته است.
سال ۲۰۱۵، سه سال از آغاز زندگی در تبعید سمر یزبک در فرانسه میگذشت. او که ساکن پاریس شده بود، برای معرفی کتابهایش به شهرهای گوناگون اروپا سفر میکرد. در یکی از این سفرها، در قطار، با خانوادهای سوری آشنا شد که داستان زندگیشان را برای او تعریف کردند. این نویسنده از شنیدن این داستان بسیار مبهوت شد؛ انگار از سوریهای میشنید که او هرگز در آن به دنیا نیامده و زندگی نکرده بود. شروع کرد به یادداشت کردن حرفهای آن خانواده سوری. و چه چیز بهتر از اینکه سوژه کتاب به سراغ نویسنده بیاید؟
سمر یزبک با خود فکر کرد حالا که دسترسی به کشورش ندارد، میتواند برای شناخت سوریه امروز و آن چه در کشور گذشته و میگذرد، با هموطنانش که از سوریه فرار کردهاند، گفتوگو کند. از آن پس، به هر شهر و روستایی که سفر میکرد، به دنبال سوریهایی میگشت که به عنوان پناهنده در آنجا هستند: «در چشمان بزرگسالان، چه مرد چه زن، ترس را میدیدم. در چشمان کودکان، یک خلاء سرد.»
این نویسنده به مکتوب کردن خاطرات کسانی روی آورده بود که نه تنها زندگیشان ویران شده بود بلکه حافظه و تاریخشان نیز در معرض نابودی قرار داشت. سمر یزبک این نابودی را، به شیوهای استعاری، این چنین بیان کرده است: «یک روز، وقتی داشتم در پاریس قدم میزدم، گم شدم. در حالی که در دو قدمی خانهام بودم، نمیدانستم کجا هستم و به کجا میروم. حتی نمیدانستم در کدام شهر دارم زندگی میکنم. حافظهام را از دست داده بودم. نه گذشته، نه حال و نه آینده. چیزی از سرم بخار میکرد. به چپ چرخیدم، به راست رفتم، اما راهم را پیدا نمیکردم. از آن پس، ترس از فراموشی به یک نگرانی جدی من تبدیل شده است.»
او از این خاطره شخصی به یک درد جمعی میرسد و تأکید میکند که خطر از بین رفتن خاطرات، بیش از هر کس دیگری، تبعیدیان و پناهجویان را تهدید میکند: «این کتاب شیوۀ من برای مقاومت است. من فکر میکنم که نویسندگان و روشنفکران وظیفهای اخلاقی در برابر قربانیان دارند و همچنین وظیفهای اخلاقی در برابر فراموشی.»
کتاب «۱۹ زن» حاصل یک مجموعه گفتوگو با ۵۵ سوری پناهنده در کشورهای متعدد است، از ترکیه و فرانسه و آلمان و هلند گرفته تا لبنان و بریتانیا و کانادا. سمر یزبک از این افراد خواست آنچه را بر سرشان طی جنگ سوریه رفته، بازگو کنند: «همۀ عذابی را که در این مدت تجربه کردند.»
او در انتخاب آنچه به دست آورد، تلاش کرد شواهدی از هر منطقه سوریه در مجموعه نهایی وجود داشته باشد، تا به این گونه حتیالمقدور یک «نقشه کامل» از سوریه معاصر به دست آید: دمشق، ادلب، غوطه، داریا، حمص، حماه، دیرالزور، حلب، قنیطره و...
اما زنانی که سمر یزبک به سراغ آنان رفت، زنان معمولی نبودند. اولویت اصلی این نویسنده از گردآوری چنین خاطراتی فراهم آوردن بیشترین اطلاعات درباره زنانی بود که در جنبشهای اعتراضی سوریه نقش زیادی داشتند. این زنان از نسلهای مختلف و بین ۲۰ تا ۷۷ ساله بودند. آنان که علیه رژیم بشار اسد به پا خاسته بودند، چیزی نمیخواستند جز حقوق خود. در بحبوحه جنگ نیز به فکر تغذیه، آموزش و مداوای دیگران بودند.
او با پرسشهایی مثل «چه چیزی شما را به شرکت در این جنبشها سوق میداد؟» یا «وقتی انقلاب سوریه آغاز شد شما چه میکردید؟» گفتوگو با این زنان را آغاز کرد و در ادامه آنها را آزاد گذاشت تا هر آنچه را طی این سالها تجربه کردهاند بازگو کنند.
فرای تجربیات گروهی این زنان، آنچه کتاب «۱۹ زن» را برجسته میکند، روایت تجربیات شخصی زنان است و این تجربیات و احساسات شخصی است که نخ اصلی ربطدهندۀ این ۱۹ روایت است.
برخی از این زنان، با وجود خروج از سوریه، همچنان بیمناک بودند، به طوری که حاضر نشدند سمر یزبک را ملاقات کنند و فقط از طریق اسکایپ و با نام مستعار با او گفتوگو کردند. اما بقیه نامهایی که به صورت کامل در کتاب ذکر شده، واقعی است.
سمر یزبک، که پیشتر کتابهایی چون «دروازههای نیستی» را منتشر کرده، در ابتدا قصد داشت پس از پایان این گفتوگوها، با زبان و کلمات خودش، حرفهای مصاحبهشوندگان را بنویسد، اما بعد از اتمام گفتوگوها نظرش عوض شد. او به این نتیجه رسید که لحن و کلمات خود این افراد، بیانگر ظرافت بسیاری از موقعیتها و احساسات است. اینگونه شاید به انتقال صدای این زنان وفادارتر باشد.
به همین دلیل، داستان همۀ این ۱۹ زن، با روایت اولشخص و تقریباً با کلمات خود آنان روایت شده است. همچنین نسخه نهایی این روایتها در پایان به تأیید خود مصاحبهشوندگان نیز رسید.
مثلاً اولین روایت مربوط به زن جوانی است با نام مستعار «سارا» که هنگام آغاز انقلاب سوریه در مارس ۲۰۱۱، ۲۱ ساله بود و در یک خانواده نسبتاً مرفه در مُعَضمیه، در نزدیکی دمشق زندگی میکرد: «اولین تظاهرات در معضمیه همزمان بود با جشن روز مادر. ما از خانه صدای تظاهرکنندگان را میشنیدیم که شعار میدادند: ای درعا [نقطه آغاز اعتراضات سوریه]، ما تا پای مرگ با تو هستیم، ملت خواهان سقوط رژیم هستند و...، من از پنجره نیروهای امنیتی را میدیدم که با تجهیزاتشان ایستاده بودند. من دیدمشان که پسرعموی ۱۶ ساله مرا میزدند و او را میبردند...»
این زن جوان سوری سپس از آنچه بر سر مردمان معضمیه آمد میگوید؛ اینکه نیروهای رژیم به این منطقه حمله کردند و شبکه تلفن و اینترنت را در این منطقه قطع کردند: «تانکها به خیابانها اعزام شدند. نیروهای رژیم در چهارگوشه شهر سنگر گرفتند...»
اما مردم شهر، از جمله خود سارا، به همراه گروهی از دختران جوان همچنان به اعتراضات ادامه میدادند: «خیلی خطرناک بود، اما ما ترسی نداشتیم. فیلم میدیدیم و کتابهایی میخواندیم که درباره انقلاب در دیگر نقاط جهان نوشته شده بود.»
این شاهد عینی جنگ سوریه بازگو میکند که چگونه رژیم دمشق در سال ۲۰۱۲، به کشتار جمعی مردم معترض در معضمیه دست زد. او همچنین حمله شیمیایی ۲۱ اوت سال ۲۰۱۳ را نیز از سر گذراند. جزئیاتی که او از این حملات و همچنین وضعیت شهر در آن زمان ارائه میکند، شدیداً تکاندهنده است.
با این حال، او و تعدادی دیگر زنده میمانند. او به عنوان نیروی داوطلب شبانهروز فعالیت میکند: «نیروی عجیبی داشتیم؛ مثل ستونی از مورچگان کار خود را انجام میدادیم، به زندگی ادامه میدادیم.»
بالأخره رژیم بشار اسد به تعدادی از محصوران در شهر اجازه خروج داد و سارا به همراه صدها نفر دیگر با اتوبوسهای صلیب سرخ از معضمیه خارج شدند و به یک مرکز آوارگان در نزدیکی دمشق منتقل شدند: «یک نیروی حزبالله دوربین مرا دید، آن را با خشونت از من گرفت.»
سارا میگوید که هرگز نمیخواست سوریه را ترک کند، اما او در سال ۲۰۱۳ بالأخره وطنش را ترک کرد و به لبنان رفت: «انقلاب ما باعث جنگ بعد از آن نشد، مسئولیت اصلی بر عهده رژیم اسد و متحدانش بود.»
یکی دیگر از بخشهای جذاب کتاب، روایت مونا، یک زن جوان دیگر سوری، است که در رقه، پایگاه داعش در سوریه، زندگی میکرد. او شرایط این شهر را در زمان استیلای داعش بهخوبی شرح داده است.
مونا که مادرش را در جنگ از دست داده و اکنون ساکن ترکیه است، میگوید: «من افتخار میکنم که اهل رقه هستم. من میخواهم دنیا بداند که مردم رقه نه افراطگرا هستند و نه بنیادگرا. شهر ما پرورشگاه داعش نبود. شهر ما مثل خیلی از جاهای دیگر به اشغال درآمد. ما به بردگی کشیده شدیم.»
کتاب «۱۹ زن» بهخوبی آرمانهای یک نسل انقلابی را به تصویر میکشد که اسیر جنگ شدند. در جایی از کتاب، به نقل از یکی از این زنان، آمده است: «زنان برای تحقق رؤیای یک جامعه جدید با برابری زن-مرد وارد انقلاب شدند، اما ناگهان به دویست سال پیش پرتاب شدند.»
سمر یزبک در مقدمه کتاب تأکید کرده که یکی از اهدافش برای گردآوری چنین خاطراتی به ثبت رساندن اسنادی است که اگر زمانی عاملان جنایات سوریه محاکمه شوند، در دادگاه از این اسناد استفاده شود؛ تا آن زمان، صرفا صداهایی است از مقاومت فراموشناشدنی زنان.