آذر امسال نوزدهمین سالگرد قتلهاییست که به قتلهای زنجیرهای معروف شده. اول آذر ۱۳۷۷ داریوش فروهر و پروانه اسکندری معروف به پروانه فروهر از رهبران حزب ملت ایران در خانه خود با ضربات چاقو به قتل رسیدند.
به فاصله چند روز پیکر محمد مختاری و محمدجعفر پوینده از اعضای کانون نویسندگان ایران پیدا شد. این دو نفر از خانه خود خارج شده و دیگر بازنگشته بودند. مقامهای جمهوری اسلامی ابتدا اسراییل یا دستگاههای امنیتی خارجی و مجاهدین خلق را عامل این قتلها میدانستند.
محمد خاتمی، رییسجمهوری وقت ایران هیاتی را مسوول رسیدگی به این پرونده کرد. قربانعلی دری نجفآبادی، وزیر اطلاعات وقت استعفا کرد و وزارت اطلاعات به ریاست علی یونسی در بیانیهای که بیسابقه خوانده شد در دیماه ۷۷ اعلام کرد که گروهی از اعضای خودسر در این وزارتخانه در طراحی قتلها دست داشتند.
در برنامه این هفته دیدگاهها به ریشههای قتلهای زنجیرهای، آثار و تبعات آن میپردازیم. با حضور سه مهمان: سهراب مختاری، مترجم و فرزند محمد مختاری از قربانیان قتلهای زنجیرهای در آلمان، شیرین عبادی، حقوقدان و برنده جایزه صلحنوبل ساکن لندن و تقی رحمانی، تحلیلگر سیاسی در پاریس.
آقای رحمانی، سوال اول من این است که اصولا ریشه قتلهای زنجیرهای در کجا بود و از کجا شروع شد؟
اگر بخواهیم یک زمان مشخصی تعیین کنیم، باید از پایان جنگ و سرکوب و پاسخ به عملیات مجاهدین خلق، یک بحث هایی آن موقع در روزنامه جمهوری اسلامی به نام تهاجم فرهنگی مطرح شد. تهاجم فرهنگی را هم بعدها رهبری نظام به عنوان شبیخون فرهنگی مطرح کرد.
یک پروژهای صورت گرفت که نهادهای امنیتی، به اصطلاح خارج از قوه قضاییه و سیستم قضایی، تقریبا وارد عمل شدند و در این دوره شما شاهد قتلهای مشکوکی هستید که حتی شامل برخی از چهرههای به اصطلاح «ناباب مدنی» هم می شود، ولی کلیدش شاید با قتل آقای سامی شروع شد. بعد به نویسندهها رسید، بعد به فعالان اهل سنت رسید، منتهی این قتلها در دوره اصلاحات، به قصد ایجاد آشوب سیاسی و ضعیف کردن دولت آقای خاتمی ادامه پیدا کرد. ولی یک روالی بود که نظام امنیتی ایران برای حذف مخالفین خودش، تقریبا به کار گرفته بود و در خارج از کشور هم انجام می داد. تا به قتلهای زنجیرهای رسید و وقتی که این اتفاق در درون وزارت اطلاعات، رهبری شد و اعلام شد به وسیله بیانیهای که آقای خاتمی داد، که این تاریخچه کوتاه را در مورد قتلهای زنجیرهای از این نوعش در ایران که اهل سنت، دگراندیش ها، نویسندهها و فعالان سیاسی نظام هدف این قتلها بودند و از آقای دکتر سامی کلید خورد...
خانم عبادی، وزارت اطلاعات اطلاعیهای داد و گفت عوامل قتلها معدودی از همکاران کج اندیش و خودسر بوده اند، به گفته وزارت اطلاعات. یک سری از مقامهای جمهوری اسلامی هم اسرائیل و دستگاههای امنیتی یا مجاهدین را مقصر دانستند. چرا عوامل خارجی را مقامهای جمهوری اسلامی به عنوان عوامل قتلهای زنجیرهای معرفی کردند؟
خیلی طبیعی است. برای این که این عوامل خودسر نبودند، بلکه به دستور عالیترین مقامات سیاسی کشور مرتکب این جنایات فجیع شده بودند. نمی خواستند که مسئولیت قبول کنند، چنان که تا الان این مسئولیت را قبول نکرده اند.
آقای مختاری، شما پدرتان در این قتلها کشته شدند. آیت الله خامنهای بعد از قتل پدرتان و همچنین آقای پوینده، گفت که این دونفر نویسندههای شناخته شدهای نبودند که جمهوری اسلامی بخواهد با آنها برخوردی بکند و گفت که این قنلها با سناریوی خارجی برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی صورت گرفته. این گفته آقای خامنهای به چه معناست و فکر می کنید چرا پدر شما باید به آن صورت کشته می شد؟
خب همانطوری که خانم عبادی هم فرمودند، به هرحال از آغاز، پذیرفتن چنین مسئولیتی بسیار سخت بود. به همین دلیل سعی کردند که این قتلها را به عوامل بیگانه نسبت بدهند.
ولی فرصت زیادی نگذشت که بسیاری از حقایق تا حدی برای همه روشن شد، بخصوص در آن زمان روزنامه هایی که فعال بودند، روزنامه نگاران، وکلا، حقوقدانان و فعالان حقوق بشر [با] فشار و جستجویی که برای روشن کردن حقایق در آن زمان صورت دادند، باعث شد خیلی به سرعت پذیرفته بشود که وزارت اطلاعات در این قتلها نقش داشته و به هرحال آن صحبتها چندان نپایید و توضیحی که درباره این قتلها داده شد، تغییرکرد. برای همین وزیر اطلاعات استعفا کرد و در این که چرا پدر من یا محمدجعفر پوینده یا فروهرها، واقعا هنوز نمی دانیم و این موقعی روشن خواهد شد که دسترسی کافی و وسیع به اطلاعاتی داشته باشیم در[باره] نهادهایی که این تصمیم را می گرفتند.
ببینیم آنها بر چه اساسی و با چه پیش بینی هایی و به چه دلایلی این انتخابها را کردند و این قتلها را صورت دادند. تا آن زمان، بیشتر حدس و گمانهای ماست کما این که در گذشته ی کشورهای دیگر یا کشور خودمان هم چنین اتفاقاتی افتاده. این یک پروسه ی خیلی بلند تاریخی نیاز دارد برای این که بتوانیم حقایق این پروندهها را بیشتر به آن دسترسی پیدا کنیم تا بتوانیم چنین سوالی را پاسخ بدهیم.
آقای رحمانی، حاکمیت چه ترسی داشت از افرادی مثل محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، فروهرها و بقیه کشته شدگان قتلهای زنجیره ای؟
این قتلها به یک مفهومی صورت گرفت، به مفهوم آن دوره خاص، به نام قتلهای زنجیره ای، که مجید شریف را هم باید به آنها اضافه کنیم و همچنین پیروز دوانی، این شش نفر در این دوره خاص، وقتی تصفیه شدند، این بیشتر برای بحرانسازی در جامعه بود. این نظام امنیتی بعد از جنگ، در حقیقت با زیرکی موفق شده بود مخالفین خودش را کنترل کند. حالا با آمدن دوره اصلاحات و باز شدن فضای سیاسی، برای کشتن هر کسی دستش باز نبود.
این قتلها با فتوا و با حکم شرعی صورت گرفته. این خیلی مهم است. و حتی در تحلیلها این بود که بعدها می توان به ملیمذهبیها و دیگران هم نزدیک شد و حتی به اصلاح طلب ها. ولی برای این افراد، به خاطر مواضعشان، اینها دگر اندیش و کسانی که برای نظام ضرر دارند قلمداد شده بود. از یک طرف به مجید شریف می گفتند اینها را می کُشیم تا دیگران وارد ایران نشوند.
اینها را می کشیم تا به اصطلاح چپها یا سکولارها را هم بشود سرکوب کرد، ولی شریف به عبارتی از نظر این ها مذهبی بود. در این قتل ها شما یک سازماندهی فکری پشتش می بینید، یک روش امنیتی سرکوب می بینید، که خواست باز هم مشکل دوره اصلاحات سیاسی را این طوری سرکوب کند. دیدیم که این روش متوقف شد و اگرچه سرکوب ادامه پیدا کرد، دوباره رفت به قوه قضاییه، با دستگیریها در یک بحث دیگر، دستگیری روزنامه نگاران و بعدها برای کنترل فضای اصلاح طلبی، جامعه ایران که کنترل فعالان مدنی در جامعه ایران، که اصلاح طلبان داخل حکومت هم هوای خودشان را بفهمند. و این یک روش بود.
یک روشی بود که به اصطلاح معروف است و معمولا در همه دنیا باب است، ولی در هر کشوری با شیوههای خاص خودش انجام می شود. و شیوه خاص خودش این بود که این قتلها انجام گرفت ولی مهم بود که وقتی افشا شد، آقای خاتمی در حقیقت ناچار شد یا تمایل به یک معامله پیدا کرد که جزییات افشا نشود قتلها محدود به این شش نفر بشود و دیگر ادامه پیدا نکند. به عبارتی این شش تصفیه در نظام امنیتی ایران کنار گذاشته شد. می دانیم که افراد زیادی به این نحو تصفیه شدند و این خودش یک ویژگی بود، ولی سرکوب به یک شکل دیگر ادامه پیدا کرد. ولی این قتلها و شکل شرعی اش، حکم شرعی که برایش می گرفتند و ساختار اجرایی اش، به وسیله جریانهای غیر رسمی، گفته شده، بیان شده، با جزییات زیاد، منتهی روش حکومت هم مخدوش کردن این قتلها بود. بعد از دستگیری خانواده سعید امامی، به اصطلاح اگر بگوییم کار خارجی است، سعی کردند این را لوث کنند. ولی واقعا موفق نشدند که مسئله قتلهای زنجیرهای به بیرون از نظام یا بیرون از کشور در افکار عمومی سرایت بدهند. خود بخود این باعث توقف این نوع شیوه سرکوب شد.
شیرین عبادی: من یک توضیحی بدهم، این قتلها برای این نبود که فضای اصلاح طلبی آقای خاتمی را مخدوش بکنند. زیرا که قبل از آقای خاتمی هم شروع شده بود و در حقیقت سابقه این قتلها می رسید به زمان آقای هاشمی رفسنجانی و فلاحیان. از جمله خاطرم هست که مسئله قتل هایی که قبل از آن اتفاق افتاد مثل غفار حسینی، یا این مسئله اتوبوس ارمنستان، که هیچکدام در زمان آقای خاتمی نبود. بنابراین این که ما فکر کنیم برای این است که فضای اصلاح طلبی را که داشت شروع می شد می خواستند سرکوب بکنند، این طور نبود. و از سوی دیگر باید بگویم عالیترین مقامات در جریان بودند و همان طور که دوستان اشاره کردند، این قتلها با فتوا بوده. یکی از افرادی که در این کمیته فتوی بود، آیت الله خوشبخت بود که سعی می شد از عاملین قتلها عنوانی بسازند که آیت الله خوشبخت واسطه مقام رهبری با این کمیته بودند و به این ترتیب ادعا داشتند که با اطلاع و تصویب عالیترین مقامات این کار صورت گرفته...
خانم عبادی یعنی شما فکر می کنید این برای تضعیف اصلاح طلبها نبوده و اصولا مقامهای بالای جمهوری اسلامی می خواستند که روشنفکرها و افراد دگراندیش را سرکوب کنند؟
هدف حذف دگراندیشان یک سرکوب سیاسی بود و کسانی که به نوعی مورد توجه افکار عمومی بودند و قدرت روابط عمومی و معنوی داشتند. وفتی که از متهمین به قتلها و عاملین آنها صحبت می شود، آنها چند نکته را در بازجوییشان می گویند که این حتما در پرونده مکتوب هست: یکی این که خیلی اظهار تعجب می کنند که چرا برای چهار قتل مورد محاکمه قرار می گیرند و می گویند ما که قاتل نیستیم، ما دستورات را اجرا می کردیم. و از همین روست که می گویم هیچ ارتباطی با شروع زمان آقای خاتمی ندارد. از قبل هم شروع شده بود. منتهی پایداری خاتمی باعث شد که این قتلها روشن بشود.
می دانید که من وکیل خانواده فروهرها بودم. کسی که فروهرها را کشته بود تعجب می کرد که چرا دارید من را محاکمه می کنید؟ البته بگویم، آنها نمی گفتند قتل، می گفتند عملیات. می گفتند عملیات از ساعت یازده شب صورت گرفته و شما فیش حقوقی را نگاه کنید، به ما اضافه حقوق دادند بابت این کار، اضافه بر ساعات اداری ما مشغول عملیات بودیم. حالا چرا به ما می گویید قتل و چرا ما را محاکمه می کنید؟
خانم عبادی، شما در یک مصاحبهای با روزنامه زوددویچه سایتونگ گفته بودید که اسمتان را در فهرست ترورهای آینده جمهوری اسلامی دیده بودید، یعنی ترورهای بعد از قتلهای زنجیره ای، و این لیست هم امضای وزیر اطلاعات وقت، یعنی آقای دُری نجف آبادی را داشته. می شود یک مقداری در مورد این لیست توضیح بدهید؟ اسم چه کسانی در لیست بود و این چه لیستی بود؟
در همان اوراق بازجویی، سؤال شده بود که خب برنامههای آتی شما چیست. نفر دوم یعنی آقای عالی خانی عنوان می کند که نفر بعدی شیرین عبادی بوده که قرار بوده با اسلحه او را ترور کنیم و از روی دو شماره تلفنی که در دست داشتیم، برنامههای او را کاملا مطلع بودیم و به قول خودشان "روی سوژه سوار بودیم". یعنی کاملا برنامه ریزی شده بود و می روند پیش آقای دُری نجف آبادی و اجازه شروع عملیات را می گیرند. آقای دری نجف آبادی می گوید ماه رمضان تمام بشود بعدا این عملیات را انجام بدهید.
یعنی تایید می کند، منتهی شروعش را موکول می کند به پایان ماه رمضان. علت این که من را می خواستند به قتل برسانند، طبق محتویات پرونده این بوده که یعنی عنوان می کنند به وزیر که عبادی عضو کانون نویسندگان ایران است و همچنین از دگراندیشان است، ضمنا وکیل سحابی و شمس الواعظین هم بوده. و در وکالت زیاد حرف می زند و شلوغ می کند. باید بگویم من وقتی اینها را دیدم خیلی متاسف شدم زیرا اینها حتی به میزان حقوقی که از وزارت اطلاعات می گرفتند، کار نمی کردند و دقت نمی کردند. من هیچوقت وکیل آقای سحابی نبودم البته متاسفم که نبودم زیرا بسیار مرد شریف و بزرگواری بودند. من وکیل آقای سحابی و وکیل آقای شمس الواعظین نبودم. من عضو کانون نویسندگان بودم و از این کانون متاسفانه علاوه بر شادروانان مختاری و پوینده، چند نفر دیگر از جمله غفارحسینی کشته شد. در حقیقت می توانم بگویم در جریان قتلهای زنجیره ای، بیشترین ضرر و تلفات را کانون نویسندگان داد.
آقای مختاری، اصولا شکایت خانوادههای قربانیان قتلهای زنجیرهای به کجا انجامید؟ قرار بود که شما خانوادهها از مراجع بین المللی پیگیری کنید. آیا پیشرفتی شده؟ هنوز این پرونده باز است؟
پرونده در ایران به صورت حقوقی مختومه اعلام شد. همان طور که سال هاست اعلام شده. و از همان آغاز هم کسانی که در ایران نمی خواستند این حقایق مشخص بشود، سعیشان بر این بود که به نوعی جلو این را بگیرند. می دانیم که پنج سال یکی از وکلای این پرونده، دکتر زرافشان، به زندان افتاد، و فشاری که روی وکلای دیگر خانوادهها بود.و [فشاری که] روی خود خانوادهها بود... به هرحال این پرونده مختومه اعلام شد. قطعا ما از همان زمان هم اعلام کردیم که تا زمانی که همه حقایق این پرونده روشن نشود، این دادخواهی برای ما باز است، برای این پرونده باز است و ما این موضوع را هم به مجامع بین المللی گزارش کردیم، هم به وجدان جامعه رجوع دادیم. و به این طریق اهمیت دارد که ما از آغاز هم اعلام کردیم که قصد ما انتقامجویی نبوده.
اما فکر می کنیم دلیل این که تمام این دوران شاهد این همه فجایع گوناگون بودیم، این همه انسانهای بیگناه [که از بین رفتند]... نام غفار حسینی توسط خانم عبادی برده شد، غفار حسینی مدتها تحت بازجویی اطلاعات بودند، من خودم یادم هست خیلی کوچک بودم به خانه ما می آمدند بعد از بازجویی هایشان، که با پدرم مشورت کنند، بعد هم به آن شکل از دنیا رفتند... یعنی یک برنامه ریزی خیلی دقیقی بود، گروه هایی بودند در وزارت اطلاعات که این برنامهها را پیش می بردند، تحقیق می کردند درباره آدم هایی که فعال بودند در کانون نویسندگان یا نهادها، و بعد تصمیماتشان را می گرفتند.
این پرونده مختومه اعلام شد ولی اهمیت این که وجدان جامعه باید به این پرونده توجه بکند این است که پس از آن هم این اتفاقات ادامه پیدا کردند. با این که خبر خوبی بود که بعد از سالها پرستو فروهر توانست مراسمی را در سکوت برای پدر و مادرش در منزلشان برگزار بکند، من نمی توانم از این فکر غافل شوم که او در دادگاه حاضر میشود و شاکی او در دادگاه همان وزارتخانهای است که این جنایتها را در همان زمان مرتکب شد، حداقل اعلام کردند که اعضای آن وزارتخانه بودند، یعنی متاسفانه در جامعه ما جای شاکی و متهم عوض شده.
درواقع پرستو فروهر شاکی است،پدر و مادرش را با آن شقاوت به قتل رساندند و حالا به عنوان متهم اصلی باید در دادگاه حاضر بشود. علت این که اهمیت دارد به چنین پرونده هایی در تاریخ معاصرمان بپردازیم، دقیقا این است که نباید این جابه جایی اتفاق بیفتد. در جامعهای زندگی می کنیم که وقتی بنیادیترین حقوق انسانها به این شکل ظالمانه و بیرحمانه پایمال می شود، نهادهایی وجود داشته باشند که بتوانند پیگیری بکنند و عدالت را برقرار بکنند نه این که بخش بسیار کوچکی از حقایق را به خانوادهها و وکلای آنها اعلام کنند و بخش بزرگی از آن را همچنان مسکوت بگذارند چنان که اعترافات سعید امامی به کلی از آن پرونده حذف شد و ما امروز متاسفانه به حقایقی که به طور مستند در وزارت اطلاعات وجود داشته، دسترسی نداریم.
آقای رحمانی، قتلهای زنجیرهای به نظر شما چه آثار و تبعاتی داشته است؟ اصولا افشای آن، و اعتراف به این که حالا یک افرادی در وزارت اطلاعات بوده اند و این که تقصیر را انداخته اند گردن یک سری از افراد، یک سری متهم پیدا کردند برای این پرونده، فکر می کنید چه آثار و تبعاتی داشت؟
قتلهای زنجیره ای از سال ۶۷ شروع شد با دکتر سامی. بیشترین قربانی قتلهای زنجیرهای اهل سنت هستند، بعد نویسندهها و کانون نویسندگان. تعداد قربانیان اهل سنت خیلی بیشتر است ولی قتلهای زنجیرهای که در آن دوره اتفاق افتاد، هر عملیاتی یک فلسفهای دارد. آن موقع برای سرکوب این استراتژی بود. [در] فشار از پایین و چانه زنی از بالا، فشار از پایین جامعه مدنی را روشنفکرها انجام می دادند. باید اینها را می زدند تا اصلاح طلبها می ترسیدند.
یعنی این استراتژی بود که خودشان تعریف کرده بودند. یک شیوه از تصفیه مخالفان که خیلی خشن بود و تبعات بعد از جنگ بود و یک منطقی در نگاه قضایی ایران وجود داشت که در سیستم قضایی ایران، آیین دادرسی به شدت مخدوش است، باتوجه به عملیات مجاهدین خلق در دهه شصت، این مخدوش تر شد. یعنی یک نهاد امنیتی، خودش می گرفت، خودش حکم را می داد و قاضی اجرا می کرد. خب وقتی که جنگ تمام شد، باید این سیستم عوض می شد. ولی از یک طرف این نظام دادرسی دیگر توانایی نداشت.
با آمدن آقای یزدی بدتر هم شد. نهاد امنیتی وارد شد تا به وسیله خودش، امنیت برقرار کند. ببینید اینها افراد اراذل و اوباش را هم می کشتند به همین شکل، درِ خانهشان هم می رفتند و شلیک می کردند و فرار می کردند که روزنامه سلام افشاگری می کرد، سال ۱۳۶۸ بود. این روش آمد تا زمان قتلهای زنجیره ای. اینها روش حذف مخالفین به شکل فیزیکی و بسیار خشن به شکل قتل بود. با افشا شدن این قضیه و به مسئولیت وزارت اطلاعات، این روش عوض شد، این هم به خاطر آن بود که افکار عمومی رشد پیدا کرده بود و روی این مسئله حساس شده بود. دوباره روش کنترل مخالفین به شکل نه قتل، بلکه زندان، و انفرادی برگشت. با توجه به فضا، که آقای خامنهای با بستن روزنامهها در سال ۱۳۷۸ کلیدش را زد.
با بسته شدن روزنامه ها، دوباره سیستم امنیتی ایران زیر پوشش قوه قضاییه رفت، چیزی که الان هست. باز هم آیین دادرسی ایران مخدوش شد. طوری شد که متهم را قوه قضاییه می گیرد و تحویل نهادهای امنیتی می دهد تا از او اعتراف بگیرند.
حتی ترورهای خارج از کشور هم به گونهای که حالا برای ما روشن نیست، یا کم شد یا بخشی از آن قطع شد. ولی از داخل ایران، شیوه ی سرکوب عوض شد. شاید بشود گفت قتلهای زنجیرهای به خصوص این چهار بزرگوار، به اضافه پیروز دوانی و مجید شریف و تلاش جامعه مدنی و وکلا باعث شد شکل سرکوب یک مقدار نرم تر بشود. سرکوب ادامه پیدا کرد، منتهی به یک شکل نرم تری، که دیگر قتل دگراندیش به شکل زنجیروار را ما در جامعه شاهد نیستیم. هنوز دستگیری هست... حتی در مورد ستار بهشتی هم در درون همان سیستم قضایی صورت گرفت، بخشی از زندانیها در زندان مردند به خاطر عدم رسیدگی، اینها قتل زنجیرهای نیست، اینها یک دستاورد بود.
این هم به خاطر همان فشار افکار عمومی بود. اگر افکار عمومی نبود آقای خاتمی هم آن موضع را نمی گرفت. این کاملا مشخص است. شکل سرکوب پیچیده تر شد، در درون قوه قضاییه. منتهی دیگر با قتل و کشتر زیاد یا سلسله وار همراه نشد.
خانم عبادی، آقای رحمانی اشاره کردند به توقف قتلهای زنجیرهای با وجود سرکوب. شما در این مورد چه فکر می کنید؟ فکر می کنید بعد از این که قتلهای زنجیرهای افشا شد چرا دیگر به این شیوه قتل متوقف شد؟
همان طوری که آقای رحمانی هم اشاره کردند، فشار افکار عمومی تا حدی بود که مجبورشدند شیوه خودشان را عوض کنند.اما به هرحال به آن شیوه ی سابق، که سیستماتیک و مرتب و مداوم می رفتند جلو، دیگر به خاطر فشار افکار عمومی، آن شیوه متوقف شد و به صورتهای دیگری سعی کردند افراد را مجبور به سکوت بکنند. بنابراین تمام نیروی حکومت بعد از این واقعه، روی این رفت که به هر شیوه ممکن، مخالفین را و دگراندیشان را ساکت کنند. در این ارتباط، می شود سلول انفرادی و یا فشارهایی را که موقع بازجویی بر افراد می آورند، و سایر فجایعی را که در خود قوه قضاییه اتفاق می افتد، نام برد.
آقای مختاری، به عنوان آخرین سؤال. می دانم که بخشی اش برای شما شخصی است، به خاطر این که پدرتان جزو مقتولها بوده در قتلهای زنجیره ای، اما اصولا شما فکر می کنید که آثار و تبعات قتلهای زنجیرهای در ایران چه بوده؟
خب آثار و تبعاتش برای خود من که قطعا فاجعه بار بوده. زخمی است که هرگز درمان نمی شود. اما تبعاتش برای جامعه هم فکر می کنم بسیار گسترده بوده. اولا این که به هرحال جامعه در آن زمان وارد مسیر و راه جدیدی شده بود و به همین دلیل هم بود که واکنشی که بعد تر صورت گرفت خیلی گسترده تر و بزرگ تر و نیرومندتر بود از واکنشی که پیش تر برای عزیزانی [صورت گرفت] مثل غفار حسینی که نامش برده شد و کسانی که پیش از آن به قتل رسیده بودند. و به همین دلیل این قتلها باعث شد که یک انفجار پرسش در جامعه صورت بگیرد که چه طور ممکن است کسانی که ادعا می کنند برای امنیت، از اطلاعات آدم ها استفاده می کنند، از این اطلاعات برای حذف و پایمال کردن بدیهیترین حقوق که حق زندگی یک انسان است، استفاده کردند و این پرسش باعث شد که یک مسیر جدیدی در دادخواهی اتفاق بیفتد و این مسئله در وجدان جامعه به طور گسترده تر طرح بشود.
اما متاسفانه از طرف مقابل هم، سعی و تلاش در مسکوت ماندن این پیگیری تا امروز ادامه داشته و نمی شود خیلی آن را نقطه عطفی دانست که ما امروز در جامعه مان قدمهای خیلی بزرگی به جلو رفته باشیم.
بله، خب به شدتِ آن زمان تکرار نمی شود ولی حداقل خاطراتی که برای ما تکرار می شود... من یادم است یکی دوهفته پیش از آن که این اتفاق بیفتد، پدرم را به دادگاه انقلاب احضار کرده بودند و امروز وقتی می بینم پرستو فروهر به دادگاه انقلاب احضار می شود، برای من دقیقا تداعی کننده همان اتفاق است.
متاسفانه این سالها هم همیشه فشار بوده است که این سالگردها همیشه به سختی برگزار شود. ولی خب، فشاری که روی نشر آثار پدر من و محمدجعفر پوینده بوده امروز کمتر شده و آثار منتشر می شود و ما می بینیم که پرستو فروهر بالاخره مراسم بزرگداشت پدر و مادرش را برگزار می کند، ولی در کنار آن فشارهای دیگری آورده می شود، نظیر همین حکمی که برای پرستو دادند که اساسا ادامه همان چیزی است که پدر من یا محمدجعفر پوینده علیه آن مبارزه می کرد، یعنی آن سانسور، یا یک هنرمندی که آثاری را عرضه می کند و این آثار به دلیل این که با میل کسانی که آن پروندهها را تشکیل می دهند توهین به مقدسات تعبیر می شود یا به بهانهای برای سرکوب آن هنرمند تبدیل می شود.
در صورتی که آرمان کانون نویسندگان این بود که سانسور در ایران برداشته بشود تا همه بتوانند آزادانه حرفشان رابیان کنند. هر کسی هم هر حرفی را می تواند نقد بکند، ولی کشتن انسان ها، زندانی کردن آدم ها، به خاطر بیان نظرشان یک پدیده ی دردناکی است که متاسفانه همچنان ادامه دارد.