هرچه که بود، ظاهراً به پایانش نزدیک میشویم. آیتالله خامنهای همراه با بسیاری از مخالفان اصلاحطلبش آن را عمق استراتژیک مینامیدند و میگفتند که حضور ما دراین عمق حافظ و ضامن امنیت کشور و نشان از قدرت نظام است. بعضی از این اصلاحطلبان حتی این حرف خامنهای را هم تکرار میکردند که اگر در این ژرفا نمیبودیم و در آنجا نمیجنگیدیم میبایست دیر یا زود در پایتخت بجنگیم.
برای مخالفان جمهوری اسلامی اما این عمق راهبردی چیزی جز حفره و باتلاقی نبوده و نیست. جایی که قدرتمداران برای جاهطلبی منطقهایشان منابع مالی و انسانی ایران را به هدر داده و میدهند. عمق راهبردی و یا باتلاق مرگآور؛ هر چه که بود اینک گاه آهسته و گاه با گامهای سریع رو به پایان میبرد.
جولانگاه پاسداران
حضور ایران در این عمق نه به ظهور داعش ربطی داشت و نه بردیپلماسی کارآمد و یا به پشتوانه قدرت سرمایهگذاری دراز مدت استوار بود. آنچه که بوده و هست، مهارت در تشکیل گروههای شبهنظامی بود، آن هم در کشورهایی که دولتهای مرکزیشان یا ضعیف و یا رو به زوالند.
و برای این کار نه به دیپلمات کار کشته نیازی هست و نه به صنعتگر و سرمایهدار آیندهنگر. آنچه لازم است تنها جنگجویان ورزیدهای است که خود تجربهای کافی در سازماندهی گروههای شبهنظامی دارند، که جمهوری اسلامی ایران بزرگترین و زبدهترینشان را دارد؛ سپاهپاسداران انقلاب اسلامی که عمق استراتژیک جولانگاه انحصاری آنهاست.
سرتیپ پاسدار حسین همدانی، عالیترین مقام سپاهی که تا کنون در سوریه کشته شده، خود یک بار پرده از رمز پیروزی سپاه در نجات بشار اسد برداشت و گفت که چگونه او و همکارانش تجربیات خود از سرکوب جنبش سبز در خیابانهای تهران را به سوریه بردند.
به هر حال چنین سپاهیانی، درعمق راهبردی جمهوری اسلامی حرف اول و آخر را زده و میزنند، و از همین رو جای تعجب هم نیست اگر جواد ظریف در این پنج شش سالی که رئیس دیپلماسی ایران بوده، کمتر به بغداد یا دمشق رفته است. پایتختهایی که کانونهای اصلی عمق استراتژی ایران هستند.
شاید بشود گفت که ظریف اجازه نداشته و ندارد که درباره دیپلماسی ایران در عراق و سوریه و لبنان و یمن چیزی بگوید و یا کاری بکند. اینکه چه کسی سفیر ایران در بغداد و دمشق و بیروت بشود، این را نه ظریف، که سپاه تعیین میکند.
در ۱۵ سالی که از سرنگونی صدام میگذرد، همه سفیران ایران در بغداد پاسدار بودهاند، و داستان تعیین آخرین سفیر ایران در عراق نشان از سرسختی پاسداران در حفظ جولانگاهشان است. ماهها بود که ایران در بغداد سفیری نداشت، چون ظاهراً در میان کانونهای قدرت بر سر این پست حساس توافقی حاصل نمیشد.
اما قاسم سلیمانی، مرد یکهتاز جولانگاه عمق استراتژیک میخواست نزدیکترین پاسدار به خودش رابه عنوان سفیر ایران در بغداد آشوب زده بگمارد، که سرانجام حرفش را به کرسی نشاند و ایرج مسجدی، معاون فرمانده سپاه قدس به سفارت ایران در بغداد نایل آمد.
در هر کشوری که در عمق استراتژیک قرار دارد، در بر همین پاشنه میچرخد. این پاسداران هستند که با پول و تفنگشان در آنجا یکهتاز میدانند،حسن روحانی و جواد ظریف هم سخنگویانشان.
به هر حال هر چه که بود، این عمق استراتژیک این روزها گاه با شتاب و گاه آهسته به پایانش نزدیک میشود.
دلایل ناکامی ایران درکشور هایی که در مدار عمق استراتژیکش بودند، گوناگون است. سوریه و عراق و یمن و لبنانهر کدام شرایط خود را دارند، ولی در همه این کشورها حضور ایران همواره ویژگیهای یکسانی داشت.کوتهاندیشی سیاسی، نظامیگری متکی بر شبهنظامیان و نگاه ایدئولوژیک آغشته با فساد.
آغاز پایان در عراق
انتخابات اخیر عراق و نا آرامیهای ماههای گذشته در شهرهای اکثراً شیعهنشین این کشور پیام واحدی داشتند. ناخشنودی از سیاستمداران شیعه و اکثراً وابسته به ایران. بیش از نیمی از مردم عراق به پای صندوقهای رأی نرفتند و آنهایی هم که رفتند اکثرشان به احزاب و گروههایی رأی دادند که در حرف و عمل از ایران فاصله میگرفتند.
دوری از ایران همچون سکه سیاسی رایجی است که این روزها در بازار سیاست عراق خریداران زیادی دارد. حتی هادی العامری هم که با پول و حمایت بیدریغ قاسم سلیمانی به مجلس راه یافت، در سخنرانیهایش از ایران کمتر میگوید. نباید فراموش کرد که عامری سپاهی تمام عیاری است که در ایران بزرگ شده، فارسی را بهتر از عربی میداند و زن و فرزاندانش همچون دیگر خانواده سپاهیاناغلب در محله شهید محلاتی تهران زندگی میکنند.
رفتار مقتدی صدر، این روحانی هزار چهره و درس آموخته حوزه علمیه قم که برنده انتخابات عراق بود، بهتراز هر چیز دیگری نشان میدهد که چرا فاصله گرفتن از ایران، سکه رایج این روزهای بغداد است. او در همه فعالیتهایش در ماههای اخیر همواره دنبال یک هدف بوده و آن اینکه چقدر از ایران فاصله دارد. از نزدیکیاش به آیتالله سیستانی تا مسافرتش به عربستان و یا ائتلافش با کمونیستها.
انتخابات اخیر عراق و نا آرامیهای ماههای گذشته در شهرهای اکثراً شیعهنشین این کشور پیام واحدی داشتند. ناخشنودی از سیاستمداران شیعه و اکثراً وابسته به ایران.
در ۱۵ سالی که از سرنگونی صدام میگذرد، سیاستهای ایران در عراق یکسره همان خصوصیاتی دارد که در پیش گفته شد. نظامیگری با تشکیل گروههای مختلف شبهنظامی چون حشد الشعبی، نجبا، حزبالله و غیره که شمارشان به ۱۷ گروه میرسد، نگاه ایدئولوژیک و انحصارگرایانه شیعی همراه با فساد مالی. عراق همچون ایران در شمار کشورهایی است که فساد در نظام سیاسیاش سیستماتیک است.
مقتدی صدر، برنده انتخابات در پی آن است که با گروههایی ائتلاف کند که تنها یک وجه مشترک دارند، آن هم فاصله با ایران. پس از این همه سرمایهگذاری مادی ومعنوی ۱۵ ساله، حالا حیدر العبادی، نخستوزیر شیعه مذهب عراق که روزی با کمک ایران به قدرت رسید میخواهد با تحریمهای آمریکا علیه ایران همراهی کند. آن هم کشوری که به گفته محمود صادقی، نماینده مجلس ایران، مطابق ماده ۶ قطعنامه ۵۹۸، ۱۱۰۰ میلیارد دلار بابت غرامت خسارات مستقیم جنگ تحمیلی به ایران بدهکار است. آیا اینها همه نشان از به سر آمدن عمق استراتژیک ایران در عراق نیست؟
ایران بازنده اصلی در سوریه
در سوریه وضع عمق استراتژیک به مراتب بدتر است. سپاه پاسداران هزاران جنگجو از پاکستان، افغانستان، لبنان، عراق و ایران را در پنج سال گذشته با خود به سوریه برد، و بر آنان نام مدافعان حرم نهاد. ولی اینان در عمل چیزی جز پیادهنظام نیروی هوایی روسیه نبودند و هدفشان هم همان هدف روسیه بود؛ یعنی ماندن بشار اسد در قدرت.
پس از گذشت این پنج سال و کشته شدن چند صد هزار انسان، آوارگی نیمی از جمعیت سوریه از خانه و کاشانهشان و فرار بیش از پنج میلیون سوری به خارج از کشور، حالا روسیه و ایران به هدفشان رسیدهاند. اسد در خرابهای به نام سوریه در قدرت باقی مانده و جامعه جهانی هم این واقعیت را با اکراه پذیرفته است.
از تلفات انسانی و هزینههای مالی که ایران برای این هدف پرداخت، میگذریم چون آمار و ارقام دقیق و قابل استنادی وجود ندارد. ولی سخن از صدها کشته ایرانی و میلیاردها دلار است که جمهوری اسلامی در این جنگ هزینه کرده است. و حالا موسم بهرهبرداری از این از خود گذشتگیهای بیدریغ است. به جمهوری اسلامی چه خواهد رسید و بر سر عمق استراتژیک ایراندر سوریه چه خواهد آمد؟
همه خواهان خروج ایران از سوریه اند
همه قدرتهای درگیر این جنگ ویرانگر، اکنون برای آینده سوریه نقشه، برنامه و یا آرزویی دارند.قدرت اسد چقدر باشد؟ سوریه در آینده کشوری متمرکز باشد و یا فدرال؟ رابطه کردهای سوری با دشمنشان ترکیه و با اسد چگونه باشد؟ و سرانجام آیا میلیونها آواره سوری به خانه و کاشانه خویش باز میگردند و اگر آری اسد با آنها چه خواهد کرد؟
برای همه این پرسشها و مشکلات دیگر روسیه، آمریکا، ترکیه و اسرائیل هر کدام برنامه و طرحی دارند، که بعضی منسجم و دست و پا دار، و بسیاری ناپختهاند و آرزویی بیش نیستند. ولی با همه اختلافاتشان همهشان در مورد ایران در یک چیز اتفاق نظر دارند. ایران یا باید، آن طور که اسرائیل و آمریکا میگویند، کاملاً سوریه را ترک کند و یا فعالیتهایش به حداقل برساند، طوری که ترکیه و روسیه پیشنهاد میکنند.
چه خواهد شد نمیدانیم. آنچه روشن است ایران به دلیل تحریمها و مشکلات اقتصادی و سیاسی درونیاش دیگر خود توان خودنمایی چندانی در سوریه ندارد. از همین رو دیر زمانی است که دیگر از گزافهگوییهای سرداران سپاه که گویا ایران به ساحل دریای مدیترانه و مرز اسرائیل رسیده است چیزی به گوش نمیرسد.
عمق استراتژی ایران در سوریه مدتهاست که به سر آمده است. و شاید این طنز تاریخ است که متحد ایران یعنی روسیه بارها به روشنی و یا در پرده گفته است که نقش ایران در سوریه به پایان رسیده و سپاه پاسداران باید فعالیتهایش را به حداقل برساند.
به همین علت چندین ماه است که دیگر خبری از مدافعان حرم به گوش نمیرسد. اسرائیل هم عملاً با حملات هوایی مرگبار و هدفمندش همواره نشان داده که تمامی حرکات ایران در سوریه را دقیقاً زیر نظر دارد. حفاظت از مرز اسرائیل و بلندیهای جولان را هم در این میان روسها خود به عهده گرفتهاند و حتی به نیروهای سوری هم اجازه نزدیک شدن به مرز اسرائیل را نمیدهند، تا مبادا سپاهیان ایرانی خود را سوری جا بزنند.
شاید این ادعا گزافه نباشد که در میان تمام کشورهای درگیر در جنگ سوریه ایران بازنده اصلی است.
یمن قله کوتهبینی نظام
و اما قصه پر غصه یمن، اوج کوتهبینی جمهوری اسلامی دربارهعمق استراتژیکاش است. تاریخ جنگ حوثیها با قبایل دیگر یمن تاریخی قدیمیتر از وجود جمهوری اسلامی است. روزگاری بود که حتی محمدرضا شاه و جمال عبدالناصر مصری هم به نحوی در این جنگ قبیلهای دستی داشتند. آن روزگاران عربستان و ایران نگران از تجزیه یمن و شکل گرفتن جمهوری سوسیالیستی یمن جنوبی بودند و از همین روی به قبیله حوثیها در شمال یاری میرساندند.
حوثیهای پنج امامی که اگر در ایران بودند وضعی به مراتب بدتر از دراویش اثنیعشری داشتند، به یکباره به مسلمانان ناب مظلومی تبدیل شدند که استکبار جهانی قصد نابودی آنان را دارد.
آن روزها به سر آمد. یمن تجزیه شد. جمهوری دمکراتیک خلق یمن با کمک اتحاد شوروی پا به عرصه نهاد و سالهای جنگ سرد بر یمن هم سایه افکند. تا به از همپاشیدگی اتحاد شوروی رسیدیم و وحدت مجدد یمن و شروع حکومت دیکتاتوری علی عبدالله صالح.
در تمام این سالها اما جنگهای قبیلهای هیچگاه کاملاً پایان نیافت. در یمن همه مردم همیشه مسلح بودهاند. در هیچ کشور عربی این اندازه اسلحه در میان مردم عادی وجود ندارد که در یمن. تا اینکه بهار عرب هم به این فقیرترین کشور عرب رسید.
ظاهراً در این بلبشوهاست که جمهوری اسلامی میکوشد از نمد حوثیها برای خود کلاهی ببافد و در حیات خلوت سعودیها برای خود جایی بیابد. چند نفری از سران حوثی به تهران و قم دعوت میشوند و اسلحهها و موشکهایی هم از ایران به صعده، شهر اصلی حوثیها میرسد. و طولی نمیکشد که حوثیهای پنج امامی که اگر در ایران بودند وضعی به مراتب بدتر از دراویش اثنیعشری داشتند، به یکباره به مسلمانان ناب مظلومی تبدیل میشوند که استکبار جهانی قصد نابودی آنان را دارد.
بهار عربی به ریاست جمهوری علی عبدالله صالح خاتمه میدهد، ولی نا آرامیها پایان نمیگیرد. حوثیها به کمک اسلحههای ایران و به مدد ائتلافشان با علی عبدالله صالح مخلوع جانی تازه میگیرند و از شمال به جنوب سرازیر میشوند و پایتخت را به تصرف در میآورند.
اینجاست که در عربستان سعودی و امارات و حتی در آمریکا زنگهای خطر به صدا در میآیند که مبادا ایران در همسایگی دیوار به دیوار عربستان پایگاهی دست و پا کند. بیش از سه سال است که هواپیماهای عربستان بمبهای مرگ آفرینشان بر سر مردم یمن فرو میریزند. نه بیمارستان و نه مدرسه ونه حتی اتوبوس حامل دانشآموزان هم از این حملات مرگبار در امان نیستند.
و از زمانی که حوثیها متحدشان علی عبدالله صالح را به قتل رساندند، نه تنها پیشرفتشان متوقف شد که هر روز مناطق بیشتری را از دست دادند و در موضع کاملاً دفاعی رفتند. و حالا حوثیها همراه با ایران خواهان صلح هستند، ولی عربستان و امارات ظاهراًقصد کوتاه آمدن ندارند.
این بود داستان کوتاه عمق استراتژیک جمهوری اسلامی در یمن. یمنی که میرود تا به عصر حجر برگردد و به این زودیها به سامان نخواهد رسید. جایی که در آن القاعده و داعش در کنار قبایل گوناگون مسلح با یکدیگر میجنگند و میمیرند و به این زودی به آرامش نخواهد رسید. در اینجا بود که جمهوری اسلامی میخواست کانونی برای عمق راهبردیاش بسازد.
میماند آخرین کشور مهم دیگری که در این عمق استراتژیک وجود دارد و جمهوری اسلامی برای آن اعتبار ویژهای قائل و برایش حسابی جداگانه گشوده است؛ لبنان و حزبالله. ولی داستان ایران و حزبالله چنان پر ماجرا و پر هزینه است که خود ارزیابی جداگانهای میطلبد. افزون بر این پیچیدگی اوضاع سیاسی لبنان و نقش مستقیم اسرائیل در ماجرا خود داستان درازی است که به بعد وا میگذاریم.