روزی که جو بایدن پا به کاخ سفید گذاشت، حرفش این بود که میخواهد شکاف بزرگی را که در جامعه ایجاد شده، ببندد و از قطبیت و تنفر و دشمنی تا حد کاربرد خشونت بکاهد.
چهار سال بعد اما، نتیجهٔ انتخابات ۱۵ آبان آمریکا نشان داد که بایدن در این راه موفق نبوده است و ترامپ، اتفاقاً با سوارشدن بر شکافها و تعمیق آنها، دوباره کلید کاخ سفید را گرفت؛ چنانکه متن سخنرانیهای کمتر تهاجمی را که مشاورانش برای او مینوشتند اغلب به کناری میگذاشت و به عادت مألوف خود برمیگشت تا در حمله به دشمنان و مخالفان و دمیدن در آتش شکافها کم نگذارد. این رویه مشاوران را آزرده میساخت، ولی مخاطبان را در وجه عمده به هیجان میآورد.
او حالا در نتیجهٔ رأیی نسبتاً قاطع در انتخاباتی آزاد برای چهار سال آینده دوباره مستأجر کاخ سفید خواهد بود، با کنگرهای که آن هم به دست جمهوریخواهان افتاده است.
قطبیسازی و شکافی که جامعهٔ آمریکا همچنان با آن روبهرو است، جنبههای متفاوتی داشته و دارد: چه از جنبهٔ فقر و غنای اقتصادی و چه از باب شکاف میان شهر و روستا، یا شکاف میان تحصیلکرده و دانشگاهی و جمعیت فاقد تحصیلات عالی؛ میان سودبرندگان از جهانیشدن و متضرران از آن؛ میان هواداران کمک و دخالت آمریکا در جنگهای اوکراین و خاورمیانه و مخالفان آن؛ میان رویکردهای کرونایی ترامپ و بایدن و مخالفان آنها؛ میان مردانِ نگران از قدرتگیری زنان و زنانی که حقوق بیشتری میطلبند؛ میان مرکز در حال صنعتزدایی آمریکا و کرانهها و سواحل؛ میان هواداران حقوق اقلیتهای جنسی و جنسیتی و مخالفان آنها؛ میان هواداران محیط زیست و نگران تغییرات اقلیمی و مدعیان عدم تأثیر فعالیتهای انسانی در این تغییرات و...
با توجه به رویه و رویکرد ترامپ، محتمل نیست که سال ۲۰۲۹ شکافها در جامعهٔ آمریکا تعمیق بیشتری نیافته باشد و لیبرالدموکراسی در آمریکا و کل جهان به وضعیت دشوارتری نیفتاده باشد؛ بهخصوص با «پروژهٔ ۲۰۲۵» که قرار است شاکلهٔ نظام سیاسی آمریکا را «متحول» کند* و نیز با توجه به حضور کسانی مانند ایلان ماسک، روبرت کندی و جف کلارک که قرار است عهدهدار مصادر اصلی در دولت بشوند و همچنین با توجه به قدرتی که ترامپ با تکیه بر اکثریت جمهوریخواهان در کنگره و نیز در دیوان عالی کشور پیدا کرده است.
آمار و ارقامی که ذهنیتها را بازتاب نمیداد
آمار و ارقام نشان میدهند که آراء هریس در بسیاری از ایالات دو تا سه درصد از بایدن کمتر بوده است. دولت بایدن مفتخر بود که وضعیت اقتصادی آمریکا را بهبود بخشیده و تورم نسبتاً بالای اخیر و ضعف بازار کار چیزی نیست که نظر مثبت رأیدهندگان را عوض کند.
اما روز دو روز پیش از انتخابات که نظرسنجی مشترک شبکهٔ ایبیسی و ایپسوس منتشر شد و ۷۴ درصد پرسششوندگان گفتند که کشور در مسیر درستی پیش نمیرود، معلوم شد که تصور دولت بایدن از رضایت مردم لزوماً با واقعیت نمیخواند.
همین درک و دریافت منفی و نگرانی از وضعیت اقتصادی، محمل محکمی برای مانور ترامپ و زیر سؤال بردن کارنامهٔ اقتصادی دولت بایدن و معاونش هریس بود.
دیر کنار رفتن بایدن و وقت کمتر هریس در کارزارهای انتخاباتی هم به سهم خود در شکست نامزد دموکراتها بیتأثیر نبود.
اینکه کامالا هریس سرمایه و تمرکز ویژهای روی جلب رأی زنان گذاشت هم اشتباه نبود، ولی در برابر جاذبهٔ رفتار و شعارهای بعضاً جنسیتزدهٔ ترامپ برای مردان و ترسی که آنها از قدرتگیری زنان دچار شدند، ایدهٔ خاصی نداشت؛ چنانکه نظرسنجیها پیشاپیش اکثریت رأی مردان را در صندوق ترامپ میدانستند و در روز انتخابات هم عملاً بخشی از مردان سیاهپوست و لاتین و مسلمان نیز رأی خود را به سود ترامپ به صندوق انداختند.
اینکه با ذرهبین باید به دنبال نام زنان در کابینهٔ احتمالی ترامپ گشت هم معنادار است. با این همه، کاهش رأی زنان به هریس در قیاس با بایدن در سال ۲۰۲۰ هم قابل تأمل است.
در برابر تبلیغات شدید ترامپ علیه مهاجران و تأکید او بر بستن مرزها، هریس در موضع دفاعی بود و شعارهای ترامپ جذابیت بیشتری ایجاد کرد؛ چنانکه در دو دورهٔ قبل هم چنین بود.
تمرکز هریس روی اقلیتهای جنسی و جنسیتی هم اشتباه نبود، ولی شاید آنقدر پرملاط شد و تمرکز بر برخی عرصههای دیگر مورد غفلت قرار گرفت که محملی به دست نامزد مخالف داد تا در بخش محافظهکار جامعهٔ آمریکا از آن سندی علیه هریس بسازد.
نیویورکتایمز محاسبه کرده که در ماه منتهی به انتخابات، تیم ترامپ و جمهوریخواهان مجموعاً ۶۵ میلیون دلار خرج تبلیغات و مانور روی توجه و تمرکز هریس بر ترنسجندرها کردهاند؛ هزینهای که ظاهراً جواب داده است.
ترامپ از پس بایدن برنیامد، ولی هم بر هیلاری کلینتون غلبه کرد و هم بر هریس. این نشان میدهد که لزوماً رنگینپوستی کامالا هریس مشکل مردم آمریکا نبوده است، چنانکه در مورد اوباما هم نبود؛ ولی کماکان بخش بزرگی از آنها با ریاستجمهوری یک زن مشکل دارند و مردی مثل ترامپ را در حل مشکلات و رویارویی با آنها و تصمیمگیریها برتر و قدرتمندتر میدانند.
ترامپ با ایران چه خواهد کرد؟
بهرغم همهٔ نگرانیهای بهجا دربارهٔ رویکردها و سیاستهای ترامپ در سطح آمریکا و جهان و از جمله دربارهٔ ایران، آنچه جای عدم قطعیت میگذارد، پیشبینیناپذیریِ برخی رفتارها و رویکردهای او و نیز ترکیب کابینهای است که معرفی خواهد کرد.
ترامپ در دور اول ریاستجمهوریاش ابتدابهساکن از برجام خارج نشد، قاسم سلیمانی را هم بلافاصله نکشت و امتیازها به نفع اسرائیل را هم بیدرنگ عملی نکرد (انتقال سفارت به اورشلیم و ...).
او حدود ۱۸ ماه در خروج از برجام تعلل کرد؛ ۱۸ ماهی که البته هنوز پمپئو و بولتون دور و بر او ظاهر نشده بودند و خامنهای و شرکا شانس استفاده از این فرصت را از دست دادند.
کلیپی که از دیدار شینزو آبه، نخستوزیر وقت ژاپن (حاوی پیام ترامپ) با خامنهای در سال ۱۳۹۸ دوباره در شبکهها میگردد، حکایت گویایی از این فرصتسوزی است. خامنهای به آبه گفت که ترامپ را اصلاً شایستهٔ ردوبدل کردن پیام نمیداند و در همان روز هم دو کشتی ژاپن در آبهای نزدیک ایران هدف قرار گرفت.
تلاش رند پاول، سناتور آمریکایی، برای بردن محمدجواد ظریف به دیدار دونالد ترامپ، یا ناکامماندن تلاشها در رسیدن به توافقی در حاشیهٔ سفر حسن روحانی رئیسجمهور وقت به نیویورک، یا عدم موفقیت سفر ظریف به بئاتریس فرانسه در زمان برگزاری اجلاس گروه ۷ نیز در همان دوران ترامپ اتفاق افتاد و در همهٔ این اتفاقات، آنچه به سهم خود منفی عمل میکرد، دستبستگی و عدم اختیار لازم نمایندگان حکومت ایران با توجه به سختگیری و سیاست امتناع علی خامنهای در مذاکره با آمریکا بود.
در این دور البته اروپا هم دیگر در آن موضع نسبتاً نرمتر گذشته نسبت به تهران قرار ندارد. این که در این دور ریچارد گرنل یا تام کاتن در مقام وزیر خارجه یا مشاور امنیت ملی ترامپ، یا بنیامین نتانیاهو تا چه حد بتوانند او را به رویارویی با جمهوری اسلامی بکشانند، امر محتملی است؛ ولو که این درگیری جنگ گرمی نباشد که ترامپ همچنان در همهٔ دنیا از آن احتراز دارد.
البته این هم منتفی نیست که برعکس، او با رفتار پیشبینیناپذیر خود و تمایل شخصیاش به ثبت این یا آن اقدام بزرگ و نیز مباشرت با کسانی مانند پوتین و اردوغان، ابتدا سیاستی مبتنی بر گشودن باب مذاکره با تهران را پیش ببرد.
این احتمال، اگر شانس موفقیت هم داشته باشد، در گرو تغییر رفتار و رویهٔ علی خامنهای و هستهٔ سخت قدرت در جمهوری اسلامی در قبال آمریکا، کنارگذاشتن سیاست شکستخوردهٔ «نه جنگ و نه مذاکره» و چرخش اساسی در رویکردها با توجه به تجربهٔ دورهٔ اول ترامپ است. انتظاری محال از خامنهای و ابواب جمعی؟
نظرات نویسندگان در یادداشتها لزوماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
*پروژه ۲۰۲۵ یک طرح سیاسی است که توسط اندیشکده محافظهکار «بنیاد هریتیج» تدوین شد و هدف آن آمادهسازی نقشهای برای یک دولت محافظهکار در ایالات متحده است که با تمرکز بر بازگرداندن سیاستهای محافظهکارانه و افزایش قدرت رئیسجمهور اجرایی میشود. در این پروژه، هدف ایجاد تغییرات گسترده در ساختار دولت، کاهش مقررات زیستمحیطی و رفاهی، و حذف برخی سازمانهای فدرال نظیر وزارت آموزش و پرورش است. این پروژه همچنین برنامههای کاهش مالیاتی گسترده و تغییراتی در سیستم مهاجرتی ایالات متحده ازجمله بازگرداندن سیاستهای سختگیرانهٔ مهاجرتی دولت قبلی ترامپ را پیشنهاد میدهد.