یادداشتی از علی افشاری: کاندیدا شدن علی لاریجانی در سیزدهمین دورهٔ انتخابات ریاستجمهوری یک اتفاق ویژه است. اگرچه نام او از ماهها قبل بهعنوان نامزد انتخابات ۱۴۰۰ مطرح بود، اما تا روز دوم ثبتنام احتمالش کم بود و تحرک چندانی نداشت. البته بخش تندرو (انقلابی) اصولگرایان از ابتدا او را رقیب جدی خود به شمار میآورد.
معلوم نیست چه عواملی باعث شد تا علی لاریجانی تردیدهایش را کنار بگذارد و برای جانشینی حسن روحانی نامزد شود. ادعای رسمی او نگرانی از تغییر در سیاست خارجی و حاکمیت رویکردهای غیرعقلانی در امر حکمرانی اعلام شده است، اما ژرفکاوی روند تحولات باور این را که انگیزه اصلی لاریجانی چنین باشد دشوار میسازد.
سوابق علی لاریجانی از دهه هشتاد به بعد و تغییرات نگرشی که پیدا کرده و تجاربی که کسب نموده، این انتظار را ایجاد میکند که او با هدف مشخصی پا به انتخابات گذاشته باشد. این ارزیابی که او برای شکست آمده باشد منطقی به نظر نمیرسد، بهخصوص بعد از تجربه ناکام انتخابات سال ۱۳۸۴.
اگرچه لاریجانی قطعاً در رقابت اصلیِ شبهانتخابات حضور خواهد داشت اما با توجه به پایین بودن میزان مشارکت و حساسیت منفی که هستهٔ سخت قدرت و نیروهای اصولگرا علیه او دارند، احتمال پیروزی او در برابر ابراهیم رئیسی در شرایط مشارکتِ زیر پنجاه درصد ضعیف است.
اگر رئیسی کاندیدا نمیشد و قالیباف نیز حضور نمییافت، او این امکان را داشت که در برابر سعید جلیلی برنده شود، اما الان باید میزان مشارکت از نیمی از جمعیت رأیدهنده بیشتر شود و رونق نسبی در فضای انتخاباتی شکل بگیرد تا او بتواند در رأس اداره قوه مجریه قرار بگیرد. در جو سنگین موجود علیه ظرفیت مؤثر راهکارهای انتخاباتی در تغییر وضعیت بعید است علی لاریجانی بتواند موج اجتماعی ایجاد کند.
حال با توجه به چالشهای پیشگفته این سؤال مطرح میشود که چرا این کارگزار قدیمی جمهوری اسلامی ایران که نقطه عزیمت فعالیت سیاسی و مدیریتیاش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جناح «راست» نظام بوده، برای انتخابات ریاستجمهوری نامزد شده است؟
فرضیه اول مبتنی بر تحلیل پیچیده و رفتار دوگانه آقای خامنهای مشابه انتخابات سال ۱۳۹۲ است که برخلاف مواضع ظاهری اولویت او در بین کاندیداها علی لاریجانی است که همیشه در حلقه نیروهای نزدیک و وفادار به او قرار داشته است. منتهی لازمهٔ موفقیت این طرح رونق نسبی فضای انتخاباتی و فعال نشدن ماشین رأی حکومت است. عامل دوم شدنی است؛ تنها کافی است تا به نهادهای خاص چون نمایندگیهای ولی فقیه و تشکیلات بسیج در سراسر کشور پیام خاصی مخابره نشود، اما در شرایط کنونی دوقطبیسازی و تهییج افکار عمومی یک مأموریت ناممکن برای نهاد ولایت فقیه است.
اگرچه رفتار سیاسی مردم ایران پیشبینیناپذیر بوده و در این دوره از انتخابات هم ممکن است غافلگیرکننده باشد، اما رصد کردن سیر تحولات و وقایع نشان میدهد که بیاعتنایی به صندوقهای رأی و رویکردهای انتخاباتی در جامعه ریشهدار است. به عبارت دیگر اگر شگفتی قرار است رخ بدهد، شدت کاهش مشارکت در مقایسه با ادوار انتخاباتهای ریاستجمهوری پیشین خواهد بود.
علی لاریجانی چه به لحاظ مواضع، چه سبک گفتار و چه قابلیتهای سیاستورزی و شگردهای فریبکارانه مزیت خاصی ندارد که بتواند یخ موجود در فضای انتخاباتی را در طیف معترض و خاکستری جامعه بشکند. اصلاحطلبان نیز با بحران مقبولیت اجتماعی مواجهاند و نه تنها در کمک به لاریجانی مشکل دارند بلکه این نگرانی را دارند که با این کار وجههٔ اجتماعیشان بیشتر آسیب ببیند.
اکثریت پایگاه اجتماعی نظام نیز در شرایط فعلی پذیرای علی لاریجانی نیستند چراکه مواضع او با گفتمان کلاسیک جمهوری اسلامی انطباق کامل نداشته و تفاوتهای نه چندان گسترده پیدا کرده است.
اما همانقدر که پیروزی علی لاریجانی در انتخابات ریاستجمهوری پیشرو و نرخ مشارکت مورد انتظار دور از دسترس به نظر میرسد، نیروهای سیاسی موسوم به «ولایتمدار» و طیف جدید اصولگرایان او را رقیبی جدی محسوب میکنند و نگراناند که رقابت را به او ببازند؛ امری که با نتایج نظرسنجیهای انجامشده تا کنون همخوانی ندارد.
البته ممکن است آنها به اطلاعات خاصی دسترسی داشته باشند و بر این اساس باشد که از پیروزی لاریجانی احساس خطر میکنند. این احتمال نیز منتفی نیست که لاریجانی بتواند نیمی از آرای حامیان نهاد ولایت فقیه را در شرایطی خاص کسب کند.
اما در پرتو شواهد موجود، شکاف بین تصورات در بیرون و داخل بلوک قدرت پیرامون فرجامِ انتخابات راه را به روی سناریوی محتمل دوم میگشاید که تصمیم لاریجانی محصول خطای محاسبه و زمانپریشی است که فضای انتخاباتهای سالهای ۹۲ و ۹۶ را به شرایط کنونی تعمیم داده است.
وضعیت موجود از زوایای کنون با مناسبات سیاسی حاکم در دهه نود شمسی تفاوت پیدا کرده است. سهم نیروهای خواهان تغییرات ساختاری و مخالف با کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران در مقایسه با گذشته رشد ملموسی داشته است. آنچه موازنهٔ قوا در بین معترضان به وضع موجود را تغییر داده نیروهای برانداز کلاسیک نیستند که از ابتدا نظر منفی نسبت به نظام داشتند بلکه بروز طیف جدیدی از نیروهای سیاسی و اجتماعی دگرگونیخواهِ پسااصلاحطلب است که بعد از تجربه ناکام دو دهه رویکردهای رفورمیستی و سرسختی نهاد ولایتفقیه در پذیرش مطالبات جامعه اعم از حداقلی و حداکثری و انسداد ساختاری، به سمت عبور از نظام جمهوری اسلامی و طرد کنشگری در درون سازوکار قدرت جمهوری اسلامی متمایل شدهاند.
آرای سیال و بخشهای محروم جامعه که مسائل اقتصادی محرک اصلی فعالیتهای جمعی و سیاسی آنهاست نیز از تشدید مشکلات معیشتی خشمگین هستند و در عمل تأثیری از رأیهای خود در زندگی فردی و جمعی خود ندیدهاند. این تحولات در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران باعث شده تا اقبال اجتماعی برای کنش «تحریم انتخابات» ایجاد شود.
از این رو اگرچه تغییر رفتار انتخاباتی مردم به سمت مشارکت ناممکن نیست اما احتمال قویتر وقوع اتفاقی در روز رأیگیری است که علی لاریجانی را متوجه اشتباه خود کند. پیامد آن اتفاق تضعیف موقعیت علی لاریجانی در درون بلوک قدرت خواهد بود.
وارد نشدن به انتخابات و یا کنارهگیری از رقابت با ابراهیم رئیسی میتوانست او را در شرایط بهتری قرار دهد، ولی حمله سنگین او به نیروهای سپاهی و اصولگرایان تندرو که او را سالهاست «ساکت فتنه» نامیدهاند، رویارویی بین آنها را به سطحی ترمیمناپذیر سوق داده است.
البته این برخورد میتواند مبتنی بر این شناخت باشد که ابراهیم رئیسی همسو با بخشی از نیروهای سیاسی نظام بر حذف و حاشیهنشینی خاندان لاریجانی تأکید دارند. در واقع رقابت و روابط تیره بین صادق لاریجانی و ابراهیم رئیسی این نگرانی را به وجود آورده که قدرت گرفتن بیشتر رئیسی تهدید جدی برای بقای سیاسی لاریجانیهست؛ فرقی نمیکند صادق باشد یا علی! آنها در مناسبات پساخامنهای به دنبال تثبیت موقعیت خود و رفع تهدیدها هستند.
از این رو علی لاریجانی با آگاهی از دشواری کار دست به ریسکی کنترلنشده و بزرگ زده است تا آخرین تیر ترکش را برای جلوگیری از سرنوشتی مشابه اکبر هاشمی رفسنجانی و حفظ موقعیت و امتیازها رها کند. نتیجه هماوردی در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ روشن میکند که کدامیک از سناریوهای طرحشده در عالم واقعیت تحقق پیدا میکند. هنوز زمان برای داوری قطعی زود است.