۱۵ دیماه سال ۹۸، دو روز پس از کشته شدن قاسم سلیمانی، وبسایتهای نزدیک به سپاه پوستری منتشر کردند با تیتر «قاآنی همان قاسم سلیمانی»، بعدا ائمه جمعه خطبه خواندند که «قاآنی سلیمانی دیگر است». این عبارت که یادآور دورانی بود که حامیان خامنهای برای تحکیم موقعیت و برجسته کردن شخصیت او شعار میدادند «خامنهای، خمینی دیگر است». در این میان، پوستر و شعار دیگری هم دست به دست میشد: «قاآنی مخفف قاسم سلیمانی است».
یکسال پس از این تصویرسازی به نظر میرسد اسماعیل قاآنی «مخفف قاسم سلیمانی» هم نبوده و نه تنها از زیر سایه سلیمانی خارج نشده که سایه «زینب سلیمانی» را هم بر سر خود میبیند.
بروز چنین وضعیتی چندان غیرمنتظره نیست. مشکل اول اسماعیل قاآنی این است که در طول یک دهه گذشته، نام سلیمانی بر نیروی قدس سپاه و سیاست منطقهای ایران چنان مسلط بوده که هیچیک از مهرههای این نیرو از جمله قاآنی، فرصت عرضاندام نداشتهاند.
قاآنی که به عنوان «مردی در سایه» شهرت یافته بود، در تبلیغات رسانهای مرتبط با جنگ عراق و سوریه که بیشتر مورد توجه افکار عمومی بودند، چندان درگیر نبود و پس از چهرههایی چون سلیمانی یا حسین همدانی، نقش فرماندهانی مثل محمدرضا فلاحزاده که اکنون معاون هماهنگی نیروی قدس است، بیشتر از قاآنی برجسته شده است.
این غیبت به معنای نقش نداشتن او در این صحنهها نبوده و بنابر برخی روایتها قاآنی با توجه به سابقهاش در افغانستان، نقش کلیدی در شکلدهی گروههایی مثل فاطمیون داشت ولی در مجموع این غیبت رسانهای و تبلیغاتی باعث شد نفوذ و سابقهاش کمرنگتر از آنچه لازم است، به چشم آید.
بیشتر در این باره: ۱۶ فرمانده ارشد سپاه که دخالت نظامی در سوریه را فرماندهی کردندکمرنگبودن نقش و وزن او محدود به داخل ایران نیست، در عرصه خارجی نیز به عنوان نمونه در لبنان، وزن سلیمانی در تبلیغات و تصمیمسازی هماندازه حسن نصرالله نشان داده میشد ولی قاآنی در برابر حسن نصرالله چنین زوری ندارد.
دبیرکل حزبالله لبنان در آخرین اظهارنظرش درباره اسماعیل قاآنی از تجربه فرمانده نیروی قدس سپاه تعریف کرد ولی تاکید کرد که قاآنی «نیاز به وقت دارد و نباید از او توقع بیش از اندازه داشت».
مشکل دوم قاآنی این است که او کاراکتر قاسم سلیمانی را برای تصویرسازی ندارد؛ نه در عکسها بلد است خودش را جذاب نشان دهد، نه سخنران خوبی است و نه سابقه و عملکردش به کار پروپاگاندا میآید، وزن سیاسی اندکی در داخل کشور دارد، «مراد و مرید» بازیاش با خامنهای هم مثل و اندازه سلیمانی نبوده که کانون توجه واقع شود.
اوایل که قاآنی با حکم خامنهای به عنوان فرمانده نیروی قدس منصوب شده بود، لقبهایی چون «مغز متفکر سپاه قدس»، «سردار شامی»، «معمار اطلاعات سپاه قدس» و ... برای او برشمرده میشد ولی اندک اندک این تبلیغات کمرنگ شد و او به یک چهره عادی رسانهای تبدیل شده است.
مشکل سوم قاآنی این است که جمهوری اسلامی کماکان به جنازه قاسم سلیمانی برای پروپاگاندا نیاز دارد. انبوه تبلیغاتی که با محوریت زینب سلیمانی، دختر قاسم سلیمانی صورت میگیرد، روایتهای افسانهوار درباره سلیمانی، سازمانها و طرحهای متعدد درباره سلیمانی، کتاب و فیلمهای انبوه و سازماندهی دهها هزار برنامه درباره سلیمانی، سبب شده که اسماعیل قاآنی در تبلیغات گم شود.
او حداقل یکی دو سال دیگر وقت نیاز دارد که بتواند خود را از زیر سایه پروپاگاندای سلیمانی بیرون بکشد.
بیشتر در این باره: نیروی قدس پس از قاسم سلیمانیمشکل چهارم به وعده «انتقام سخت» باز میگشت که پس از کشته شدن سلیمانی به محور تبلیغات جمهوری اسلامی تبدیل شد. دستگاه پروپاگاندا همواره به چنین وعدههای نمادینی نیازمند بوده، حتی در دوران سلیمانی.
نمونه بارز این موضوع به دوران جنگ با داعش باز میگردد. پاییز ۹۶، دو ماه پس از وعده سلیمانی درباره نابودی داعش، رسانههای سپاه تبلیغات گستردهای با شعار «وعده صادق» راه انداختند و گفتند او به وعدهاش عمل کرده است.
قاسم سلیمانی به مختصات چنین بازیهایی آشنا بود و ۲۰ آذر همان سال نامه نوشت به خامنهای و «پایان سیطره» داعش را اعلام کرد ولی به نظر میرسد قاآنی چندان به این بازیهای رسانهای وارد نیست.
از این منظر، ناکامی و محقق نشدن وعده «انتقام سخت» که پرسش و نارضایتیهایی در میان حامیان نظام برانگیخته، به موقعیت و شخصیت فرمانده نیروی قدس سپاه ضربه زده است.
اسماعیل قاآنی البته در این دوران کوشیده با مهرهچینی در نیروی قدس سپاه، از جمله انتصاب محمد حجازی به عنوان جانشین خود و تغییر علی شیرازی از نمایندگی ولی فقیه در سپاه قدس -که جابجایی مهمی بود-، شبکه خود را تقویت و سازماندهی کند ولی این کار با توجه به وجود نیروهایی همعرض او در ساختار نیروی قدس سپاه مثل محمدرضا فلاحزاده، معاون هماهنگکننده نیروی قدس، و ایرج مسجدی، مشاور عالی سلیمانی که سالهاست سفارت ایران در عراق را در کنترل دارد، آسان نیست و احتمالا او نیازمند تغییرات بیشتری است.
در کشاکش این تلاشها و چالشهای داخلی، انتشار خبرهایی چون نیاز قاآنی به گرفتن ویزا برای ورود به عراق، اختلاف بین گروههای شبهنظامی وابسته به ایران و اراده قویتر نخستوزیر جدید عراق برای مقابله با شبهنظامیان وابسته به ایران و همچنین خلأ ناشی از مرگ ابومهدی المهندس در میان این گروهها نیز به موقعیت مدیریتی قاآنی ضربه زد و او را متزلزلتر از برآوردهای اولیه نشان داد.
وجود چنین مشکلاتی تنها برای او به عنوان فرمانده نیروی قدس بحرانزا نیست، بلکه تاثیر مستقیم و مهمترش به ساختار این شبکه عریض و طویل باز میگردد که قاسم سلیمانی حدود ۱۵ سال و میلیاردها دلار برای سازماندهی و پرورش آن هزینه کرد.
مرگ قاسم سلیمانی به احتمال زیاد تغییر راهبردی در سیاستهای منطقهای ایران که بر پرورش گروههای شبهنظامی، دخالت در سیاست داخلی کشورهای خاورمیانه و تشدید درگیرهای فرقهای ایجاد نخواهد کرد ولی توانایی اجرای این سیاستهای راهبردی به همان اندازه که نیاز به یک شبکه گسترده دارد، به یک فرمانده مسلط هم نیاز دارد. اسماعیل قاآنی چنین چیزی را تاکنون نشان نداده است.