با انتخاب ویلیام برنز و وندی شرمن به عنوان دو چهره کلیدی در دولت جدید بایدن، عملاً تیمی سیاست خارجی و امنیتی این دولت را در دست میگیرد که نقشی محوری در شکلگیری برجام داشته است. با این همه، احیای برجام و به جریان افتادن دوباره مذاکرات با ایران در شرایطی بسیار متفاوت دشوارتر از سال ۲۰۱۶ رقم میخورد و حد موفقیت آن بیش از همه به سمتگیری ایران و اسرائیل ربط دارد.
«اواخر سال ۱۳۹۱ ما یک نامه رسمی از سلطان عمان گرفتیم و آقای ویلیام برنز در حضور سلطان اعلام کرد که ما غنیسازی ایران را به رسمیت میشناسیم و سلطان هم عین همین مطلب را برای آقای احمدینژاد به صورت مکتوب نوشت، یک نسخه هم برای آقای اوباما فرستاد. وقتی این نامه آمد بحث اصل شناسایی غنیسازی حل شد چون تا پیش از آن آمریکاییها رسما میگفتند شما نباید غنی سازی داشته باشید... در اواخر سال ۹۱ نوشته شد و قرار بود بقیه کارها بعد از این نامه پی گرفته شود و چارچوب توافق نوشته شود که آقای حجازی از دفتر رهبری به من گفتند که ایشان خواسته اند دست نگه داشته شود و ادامه وضعیت به بعد از انتخابات و دولت بعدی سپرده شود.»
ویلیام برنز که در روایت علیاکبر صالحی، امضایش در آن نامه محرمانه راهگشای مذاکراتی شد که به توافق برجام انجامید، حالا قرار است با تصمیم جو بایدن ریاست سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا را به عهده بگیرد.
پیشتر آنتونی بلینکن و جیک سالیوان، دو فرد دیگری که در دولت اوباما نقشی محوری در مذاکرات هستهای با ایران داشتند به عنوان وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی معرفی شدهاند.
البته برنز در کتاب خاطراتش با عنوان «کانال پشت پرده» که اوایل سال ۲۰۱۹ منتشر شد، روایتی نسبتاً متفاوت از صالحی، آخرین وزیر خارجه دولت محمود احمدینژاد، از گفتوگوها در مسقط ارائه میکند. او در بخشی از این خاطرات از گفتوگوهایش با طرف اصلی ایران در این مذاکرات، علی اصغر خاجی، معاون وقت وزیر خارجه ایران، چنین مینویسد: «خاجی تأکید کرد ایران "به هر قیمتی" از "حق" خود برای برخورداری از چرخه کامل سوخت هستهای از جمله غنیسازی، دفاع خواهد کرد... مشکلی که ایرانیها با سرسختیشان برای خود ایجاد کرده بودند این بود که جامعه جهانی نسبت به قصد و نیت آنها به شک افتاده بود. جامعه جهانی مطمئن نبود ایران خواهان برنامه صلحآمیز هستهای است یا میخواهد یک برنامه هستهای نظامی را دنبال کند و وظیفه ایران بود که این شک و تردید را برطرف کند. تاکید مداوم بر حق و حقوق خیالی، کمکی به ایران نمیکرد...در سوم ماه مارس (۲۰۱۳)، در آستانه پایان یافتن آخرین نشست، من و جیک (سالیوان) به صراحت به ایرانیها گفتیم ادامه گفتوگوهای مخفی، بیش از این، دیگر معنا ندارد مگر اینکه آنها قدمهای محسوستری در مسیر اعتمادسازی بردارند. انتظارات ایرانیها حقیقتا غیرواقعگرایانه بود؛ گویی آنها اساسا در باغ نبودند و عزم جزم جامعه جهانی درباره برنامه هستهای ایران را نمیدیدند.»
خانم وندی شرمن، معاون وقت وزارت خارجه آمریکا که از ابتدای دولت اوباما در مذاکرات رسمی هستهای شرکت داشت، از اکتبر ۲۰۱۳، چند ماهی پس از شروع ریاست جمهوری حسن روحانی، به مذاکرات محرمانه هستهای در عمان هم وارد شد. او نیز زمان انعطاف دولت اوباما در مورد ظرفیت غنیسازی ایران را در کتاب خاطراتش به گونهای دیگر روایت میکند: «رئیسجمهور اوباما که انتخاب روحانی به ریاستجمهوری را فرصتی میدید، تصمیم گرفت در مسیر مذاکرات محرمانه تغییر عمدهای ایجاد کند. او مطرح کرد حاضر است حداقل به پذیرش میزان محدودی از غنیسازی، فکر کند به شرطی که به طور جدی تحت نظارت و تاییدشدنی باشد.»
اولویتهایی که با هم نمیخواند
هر چه که هست، برنز حالا زمانی به ریاست سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا میرسد که برجام با خروج دولت ترامپ از آن به محاق رفته است و در ایران هم هسته سخت قدرت زیاد مایل به بازگشت به آن نیست. آنها حالا تأکید دارند که مسئله اصلی «نه احیای برجام که رفع تحریمهاست». و گرچه به بحثی که در اروپا و آمریکا بر سر لزوم مذاکره در باره مفاد برجام و اصلاحاتی در آن، از جمله تمدید مهلت محدودیتها برای برنامه هستهای ایران، راه افتاده روی خوش نشان نمیدهند، ولی در عین حال اصرار دارند که (با مذاکره؟) مکانیسم ماشه که اعضای ۵+۱ با استناد به آن میتوانند به سهولت تحریمهای ایران را احیا کنند، هم از برجام و هم از قطعنامه ۲۲۳۱ حذف شود.
این در حالی است که هم برنز و هم خانم وندی شرمن نیز، حالا وضعیت را نسبتاً متفاوت میبینند و تأکید دارند که با توجه به تجربه چند سال اخیر، با ایران زمانی توافق مطلوب به دست میآید که در ازای تصمیم دولت بایدن به بازگشت به برجام و برچیدن دستکم بخشی از تحریمها، جمهوری اسلامی، هم در مورد اصلاحات در برجام و هم در مورد سایر مسائلی که قرار بود برجام راهگشای حل آنها شود، منعطف و آماده مذاکرات سریع و همهجانبه باشد.
برنز با پنج رئیسجمهور مختلف آمریکا کار کرده و «حسابشده» و «زیرکانه» سخن میگوید. او سال ۲۰۰۲ در تحلیلی که برای دولت بوش مینویسد تلویحاً حمله به عراق را با ریسکها و خطراتی بزرگ توام میبیند. عدم صراحت لازم در مخالفت با این جنگ را حالا برنز در کتاب خاطراتش بزرگترین اشتباه کارنامه دیپلماتیک خود تلقی میکند. به عقیده او همین جنگ بود که هنوز آمریکا از پیامدهای منفی آن رهایی نیافته است.
شاید همین تجربه و نیز غیرمتعارفبودن سیاستهای دولت ترامپ بود که سبب شد برنز اولین دیپلماتی باشد که پس از ورود او به کاخ سفید با یک نامه مبسوط به ناکارآمدی سیاست خارجی دولتش بتازد و از کار خود استعفا دهد.
او که در پنج سال گذشته مدیر «بنیاد کارنگی برای صلح بینالملل» بوده، همچنین ابایی نکرده که صراحتاً خروج دولت ترامپ از برجام را به شدت به باد انتقاد بگیرد و این اقدام را به لحاظ جنبههای منفی، در تاریخ دیپلماسی آمریکا بیسابقه توصیف کند. او بسان جان برنارد، رئیس سابق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، کشتن قاسم سلیمانی در بغداد را جنایت نخوانده، ولی آن را «پسرفت استراتژیک بزرگ» در مناسبات واشینگتن و تهران توصیف کرده است.
در عین حال او در مقاله مشترکی که ۱۵ ماه پیش (اکتبر ۲۰۱۹)، در نیویورکتایمز منتشر شد، تصریح کرده که بازگشت به مذاکرات با ایران باید شامل بحث در باره اصلاحاتی در برجام هم بشود: «اینکه فکر کنیم ایالات متحده بدون اینکه مطمئن شود ایران بلافاصله وارد مذاکرات در مورد تمدید زمان محدودیتهای هستهای و مذاکره در مورد موشکهای بالستیک میشود، معافیتهای قابل توجهی به این کشور خواهد داد، واقع بینانه نیست.»
این مقاله البته امضای جیک سالیوان را هم دارد. سالیوان که به عنوان مشاور امنیت ملی بایدن در دوران اوباما همراه با برنز نقشی محوری در مذاکرات محرمانه با ایران داشت حالا به مشاور امنیت ملی دولت آمریکا گمارده شده است.
وندی شرمن هم دو ماه پیش و قبل از آن که حضورش در دولت بایدن قطعی باشد در مصاحبهای با یک رسانه آمریکایی سخنی گفت که به معنای این است که او هم با توجه به تحولاتی که در این چهار سال، چه در رابطه با برجام و چه در مناسبات آمریکا و منطقه با ایران پیش رفته بازگشت ساده به وضعیت سال ۲۰۱۶ و شروع برجام را بعید میداند: «ما در سال ۲۰۱۶ نیستیم بلکه اکنون در سال ۲۰۲۰ و نزدیک به سال ۲۰۲۱ قرار داریم. زمان گذشته و اوضاع تغییر کرده است. اگرچه این توافق توسط همپیمانان اروپاییمان و همچنین روسیه و چین طی سال گذشته زنده نگه داشته شد، اما اندکی دستخوش برخی مسائل قرار گرفته است.»
اهمیت این سخن وندی شرمن از این جهت است که او هم حالا همراه با برنز دوباره به دولت آمریکا برمیگردد، این بار در مقام فرد دوم وزارت خارجه و با مأموریت احیای برجام و ادامه مذاکرات با ایران.
شرمن هم سابقه مذاکرات با کره شمالی در دوران بیل کلینتون و به سرانجام رساندن آن را دارد و هم به فرجام رساندن برجام در کارنامه اوست. او هوادار مذاکرات محرمانه است و مذاکرات را با استناد به جملهای از مادلین آلبرایت، وزیر خارجه دوران بیل کلینتون، همچون قارچی توصیف میکند که در تاریکی بهتر رشد میکند. او چنان که آمد عضوی از هیئت مذاکرهکننده محرمانه آمریکا با ایران در اوایل دولت روحانی بود که بعداً در مذاکرات علنی هم نقشی محوری یافت و برجام از جمله دستاورد مذاکرات اوست.
تردید و محکمکاری اسرائیل
طرفه اینکه شرمن در خاطراتش اشاره میکند که در همان مذاکرات رسمی ژنو هم بخشی از مذاکرات، محرمانه بوده و کسانی مثل سالیوان و برنز را که در مذاکرات رسمی شرکت نداشتند، از در آشپزخانه هتل وارد میکردهاند تا دور از چشم سایر اعضای گروه ۵+۱ با ظریف به مذاکره بنشینند: «کانال مخفیانه در مقایسه با مذاکرات چندجانبهای که سر و صدای زیادی داشت، به ما اجازه میداد مسائل مهمتری را به صورتی صریح با ایران در میان بگذاریم. در ژنو مجبور بودیم مخفیانه جیک سالیوان و ویلیام برنز را از راه آشپزخانه هتل وارد کنیم تا با ظریف دیدار کنند. من نیز مجبور بودم از روشهای مشابهی استفاده کنم. یک شب در ژنو، من هتل اینترکنتیننتال (محل مذاکرات) را ترک کردم، در یک پمپ بنزین قدم زدم و در آنجا یک ماشین سیاه مرا سوار کرد و به محل مذاکرات دوجانبه بین ایرانیها با برنز و سولیوان برد. مذاکره محرمانه همچنین به ما و ایرانیها اجازه داد تا خطرهای بیشتری را بپذیریم. ما میتوانستیم با ایدههای جدیدی کلنجار برویم و آنها را از دخالت گروههای سیاسی که به هیچ وجه توافقی نمیخواستند، حفاظت کنیم.»
این گروههای سیاسی مداخلهگر و مزاحم البته اسرائیلیها نبودهاند، چرا که خود شرمن در همین کتاب مینویسد: «من پیوسته با اسرائیلیها در ارتباط بودم، به قول خودشان، درخصوص مذاکرات، منافع حیاتی داشتند. آنها همچنین متخصصان فنی خیلی خوبی داشتند و ما از مهارتهای آنها در فرآیند تأیید و بررسی و نقد برخی از نظرات استفاده میکردیم».
حالا هم گرچه در مجموع دولت اسرائیل از مخالفان سرسخت برگشت آمریکا به برجام است و توقف کامل غنیسازی ایران و برچیدهشدن تأسیسات اتمی این کشور و نهایتا محدودشدن قدرت موشکی و حضور ایران در منطقه را دنبال میکند، ولی بحثهای جاری در محافل و رسانههای اسرائیل حاکی از آن است که دولت این کشور دغدغهاش لزوماً حضور کسانی مثل آنتونی بلینکن و وندی شرمن در دولت بایدن نیست، چرا که اینها ورای پایبندی به دکترین دولت آمریکا در «حفظ استراتژیک امنیت و منافع اسرائیل»، خود نیز به اعتبار یهودی بودن و نزدیکی به نظام اسرائیل حساسیت مضاعفی نسبت به این مسئله دارند.
حضور کسانی مثل جان کری در دولت بایدن، که نقش عمده را در انعطاف آمریکا در مذاکرات هستهای با ایران داشت و همچنین شکست تلاش خود در مذاکرات صلح میان اسرائیلیها و فلسطینیها را تلویحاً به سرسختی دولت نتانیاهو ربط داد، شاید بیشتر برای دولت اسرائیل حساسیتانگیز باشد.
ویلیام برنز نیز نوعی نگاه معین به نقش و جایگاه آمریکا در صحنه بینالمللی دارد که ملاحظه منافع و مصالح اسرائیل تنها یک وجه آن است. از نگاه او، آمریکا باید سیاست چرخش به شرق را که از دوران اوباما شروع شده و رقابت و مهار چین را در مرکز خود دارد تسریع کند و تمرکز کنونی خود بر خاورمیانه را کاهش دهد، چه از راه سوق ایران و کشورهای سنی به قبول موجودیت و منافع متقابل، و چه با اعتنا به این واقعیت که اسرائیل حالا خود به تنهایی در موقعیتی هست که قادر به دفاع از منافع امنیتی و راهبردی خویش باشد.
البته کری در مقام جدید خود (مسئول دولت آمریکا در مسائل اقلیمی) قاعدتاً نباید به طور رسمی تأثیری در سیاستهای امنیتی و نظامی آمریکا داشته باشد. در مورد برنز نیز صحبت بایدن این بوده است که سازمان اطلاعات مرکزی را دوباره باید از عرصه معادلات سیاسی روزمره خارج کرد و مدیر جدید آن را نه مانند دولت ترامپ به عنوان عضوی از دولت، بلکه همچون مدیری دارای استقلال نسبی از مباحث و منافع روزمره کاخ سفید به حساب آورد که کارش صرفاً تأمین اطلاعات جامع لازم برای تصمیمگیریهاست و نه اطلاعات جانبدار برای تأیید این یا آن تصمیم. این سخن بایدن در «سیاستزدایی» از کار و رویکرد سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا و نیز این گفته او که مردم آمریکا با حضور برنز در رأس این سازمان شبها راحتتر میخوابند، شاید با سیما و وجههای که به طور عمومی از سی.آی.ای. شناخته میشود تطبیق نداشته باشد، ولی دستکم میتواند ناظر بر کاهش تأثیر سیاستهای روز بر جهتگیری نهادهای امنیتی باشد.
ایران و دولت بایدن
دولت بایدن و سیاست معطوف به ایرانبا دولتمردان انتخابی جو بایدن، آیا اسرائیل درباره ایران «آسودهخاطر» شده است؟کابینه بایدن، دولتی برای وصل یا برای فصل؟سیاست جو بایدن در برابر جمهوری اسلامی چه خواهد بود؟فیتزپاتریک: راهحل بازگشت به برجام «همزمانی» اقدامات طرفین استآیا بازگشت آمریکای بایدن به برجام گره از تحریمها خواهد گشود؟آیا لغو تحریمهای ایران از مسیر انتخابات آمریکا میگذرد؟تفاوتی که سود آن برای تهران مشروط است
اینکه دولتهای مختلف آمریکا در وجه عمده مصالح و رویکردی عمومی در عرصه منافع ملی و سیاست خارجی دارند نافی این نیست که ترکیب دولت بایدن در مسائل امنیتی و خارجی با دولت ترامپ تفاوتی اساسی دارد.
با توجه به سابقه تیمی که قرار است این مسائل را هدایت و تمشیت میکند، هم استفاده فشرده از اهرم دیپلماسی و هم عدم افراط در تحریمها و هم ایجاد هماهنگی و اجماع با سایر بازیگران اصلی بینالمللی و تبعاً ملاحظه نظرات و درنگهای آنها برجستگی خواهد یافت و این چیزی است که جمهوری اسلامی زمانی از آن به سود خود بهره خواهد برد که به سهم خویش چرخشهای اساسی در سیاستهای منطقهای و بینالمللی خود صورت دهد.
این چرخش مستلزم آن است که تهران از این تصور و توهم دست بشوید که همچنان میتوان موردی و در این یا آن عرصه محدود و معین با واشینگتن به توافق رسید و در سایر مسائل به سیاق همیشگی عمل کرد.
گرچه چنین چرخشی در سیاستهای تهران و لذا گشایش جدی در مناسبات ایران و آمریکا بعید مینماید، ولی دولت اسرائیل نگران و حساستر از آن است که دست روی دست بگذارد. در همین راستا برای تأثیرگذاری بر دولت بایدن و متقاعدکردن و سوق آن به سوی تداوم سیاست سختگیرانه علیه ایران تلاشها و تماسهایی فشرده را شروع کرده و همزمان به صورت موازی هم، طرح و برنامههایی برای مقابله مستقل با تلاشهای هستهای و موشکی و منطقهای ایران را در دستور کار گذاشته و هم یارگیریهای بیشتر در منطقه از میان کشورهای مخالف جمهوری اسلامی را شدت بخشیده است.
به این ترتیب، بر خلاف دولت ترامپ که تکلیف خود را مشخص کرده بود و تمام و کمال و همراه با اسرائیل بر سیاست فشار حداکثری علیه جمهوری اسلامی متمرکز شده بود، رویکرد و موفقیت یا شکست دولت بایدن در قبال ایران تابعی خواهد بود از حد انعطاف تهران و چرخش احتمالی در سیاستهای آن از یک سو، و تداوم تلاش و سختگیری اسرائیل برای به ضعفکشاندن کامل جمهوری اسلامی و ناتوان و منزویکردن آن، تا نه تنها یک رقیب مدعی هژمونی در منطقه، بلکه دشمنی خنثی شود که سیاستهای منطقهایاش و «عمق استراتژیکی» که برای خود قائل است، عمدتاً تعریفی سلبی دارد و نابودی اسرائیل را ولو در شعار یا به صورت نیابتی از اهداف اصلی خود تعیین کرده است.