کابل طی چند روز به تصرف درآمد ولی بعد عملیات «آزاد سازی» افغانستان به فاجعهای کند بدل شد.
پاتریک کاکبورن گزارشگر ویژه افغانستان در روزنامه ایندیپندنت در مطلبی که ۲۷ مارس منتشر شده اشتباهات فاجعه بار غرب در افغانستان را مرور میکند. گزارشگر ایندیپندنت مینویسد پس از هفت سال که در آن اوضاع افغانستان در سایه بحران بزرگتر یعنی عراق قرار گرفته بود جنگ در این کشور به نقطه سرنوشت سازی رسیده است.
دولت آمریکا اکنون باید تصمیم بگیرد که تا چه حد خود را در این بحران درگیر کند. بحرانی که عواقب آن بر مناسبات آمریکا با همسایگان افغانستان مثل هند و پاکستان و حتی کشورهای خاورمیانه از جمله ایران تأثیرات جدی بر جای خواهد گذاشت و همزمان با بحران اقتصادی شدید آمریکا باید تصمیم بگیرد که برای مبارزه جدیتر با طالبان که کنترل خود را بر نواحی جنوب افغانستان افزایش میدهند چقدر زمان، پول و نیروی نظامی صرف خواهد کرد.
گزارشگر ایندیپندنت خاطر نشان می کند که در پایان سال گذشته مقامات آمریکایی در مورد اجرای تاکتیک نظامی موسوم به تعقیب که در عراق نتیجه موفقیتآمیزی داشت، صحبت میکردند. اما حقیقت این است که در مورد عراق عامل اصلی پیروزی بر شورشیان افراطی سنی نه اعزام نیروهای اضافی آمریکایی بلکه قدرت نظامی نیروهای شیعه بود. بنابراین وقوع چنین حالتی در افغانستان بعید است.
در عین حال از سال گذشته جنگ افغانستان از مرزهای این کشور فراتر رفته است. از یک طرف اسلامگرایان جدایی طلب منطقه کشمیر در آن درگیر شدهاند از سوی دیگر شاهد گسترش فعالیت نیروهای بنیادگرای اسلامی در شمال و غرب پاکستان هستیم. تنش در منطقه به شدت رو به افزایش گذاشته و مقامات آمریکا بسیار دیر متوجه این واقعیتها شدهاند.
پاتریک کاکبورن تحلیلگر روزنامه ایندیپندنت مینویسد اگر پرزیدنت بوش به بهانه واهی سلاحهای کشتار جمعی به عراق حمله کرد، جانشین او در افغانستان با بحرانی روبهرو است که ثبات منطقه را با وجود دو قدرت اتمی واقعی یعنی هند و پاکستان به خطر انداخته است. در مقابل آنچه که در عراق گذشت آینده بحران افغانستان امروزه بسیار خطرناکتر به نظر میرسد.
ایندیپندنت مینویسد درمقایسه با مورد عراق فاجعه افغانستان بسیار کند روی داد. هرچند قبل از حمله به افغانستان، بسیاری در مورد دشواریهای حضور و جنگ یک نیروی خارجی در آن کشور هشدار میدادند ولی در سالهای اول به نظر میرسید که نیروهای آمریکایی و متحدان آن به نتیجه مطلوبی رسیدهاند. کما اینکه اعلام شد که طالبان شکست خورده و به آن سوی مرزها گریختهاند و آموزشگاههای القاعده برچیده شده است.
اما همین موفقیتهای سریع باعث شد که آمریکا و بریتانیا ارزیابی خوشباورانهای از موقعیت خود در افغانستان پیدا کرده و استراتژی سیاسی و نظامی همه جانبه و مؤثری برای پایان دادن بحران در این کشور نداشته باشند.
با مروری بر این سالها تحلیلگر ایندیپندنت مینویسد وظیفه و رسالت نیروهای نظامی آمریکایی و بریتانیایی مستقر در افغانستان همیشه در حال تغییر بود. کشورهای عضو ناتو نیز در زمان موافقت با اعزام نیرو به افغانستان نمیدانستند که چه آیندهای در انتظار آنهاست.
در عین حال میزان حمایت افکار عمومی تمامی این کشورها از جنگ در افغانستان رو به کاهش بوده و ادامه حضور و تلفات نظامی برای آنها هزینه سنگینی در بر دارد.
تحلیلگر ایندیپندنت به نقش دولت پاکستان اشاره کرده و مینویسد در آغاز کار پاکستان ظاهراً متحد آمریکا در مبارزه جهانی با تروریسم تلقی میشد . اما به مرور مشخص شد که حاکمیت پاکستان دولت جدید افغانستان را به رسمیت نمیشناسد و بنابراین آنچه را که برای کمک به ثبات در افغانستان لازم بود، انجام نداد.
طالبان زاده و دست پروده سرویس اطلاعاتی ارتش پاکستان بود و با وجودی که رهبران سیاسی پاکستان به آمریکا وعده همکاری میدادند هیچگاه ارتش آن کشور سیاستهای قدیمی خود و از جمله آن، کوشش برای استقرار دولتی همسو و دست نشانده در کابل را رها نکرده است.
تحلیلگر ایندیپندنت در توضیح موقعیت فعلی طالبان مینویسد این نیرو در بخش پشتونتبار کشور که حدود ۴۰ درصد از جمعیت افغانستان را تشکیل میدهد از پایگاه و حمایتهای لازم برای ادامه فعالیت خود برخوردار است.
در عین حال نباید فراموش کرد که به هنگام تصرف کابل و سقوط رژیم طالبان بخش اعظم فرماندهان و واحدهای نظامی این گروه در خاک افغانستان باقی ماندند. برخی از آنها خیلی ساده وفاداری خود را به دولت جدید اعلام کرده و برخی دیگر در خفا منتظر شرایط مناسب برای بازگشت به صحنه بودند. بنابراین آنچه که در سال ۲۰۰۱ به عنوان پیروزی غرب و نابودی طالبان در افغانستان اعلام شد حقیقت محض نبود.
تحلیلگر ایندیپندنت میافزاید طالبان در طول این هفت سال از اشتباهات و شکستهای سیاسی و نظامی دولت جدید افغانستان و حامیان غربی آن بهره جسته اکنون عملاً دولتی موازی با دولت حامد کرزای را در افغانستان در اختیار دارد.
در پیش گرفتن استراتژی نظامی و سیاسی دیگری برای مبارزه با این گروه در عین حال در گرو خنثی کردن پاکستان است. چون دستگاه امنیتی ارتش این کشور حتی اگر مبتکر و راهبر شورش طالبان نباشد حداقل میتواند میزان قدرت آن را کنترل کند.
در عین حال ادامه حضور نیروهای خارجی در افغانستان یک شمشیر دولبه است. آنها از یک سو از دولت نوین افغانستان حمایت کرده و بقا آن را تضمین میکنند ولی همزمان با کاهش از مشروعیت بومی آن این حکومت به آلت دست خارجیان و قدرتی متزلزل بدل میشود.
پاتریک کاکبورن مطلب خود را با این هشدار پایان می دهد که دولت آمریکا نیز به همان گونه که امپراطوری بریتانیا در قرن نوزدهم و ارتش شوروی در قرن بیستم دریافت، روزی به این نتیجه خواهد رسید که ادامه حضور نیروهای نظامیاش در افغانستان واقعاً به مشکلات آن نمیارزد.
پاتریک کاکبورن گزارشگر ویژه افغانستان در روزنامه ایندیپندنت در مطلبی که ۲۷ مارس منتشر شده اشتباهات فاجعه بار غرب در افغانستان را مرور میکند. گزارشگر ایندیپندنت مینویسد پس از هفت سال که در آن اوضاع افغانستان در سایه بحران بزرگتر یعنی عراق قرار گرفته بود جنگ در این کشور به نقطه سرنوشت سازی رسیده است.
دولت آمریکا اکنون باید تصمیم بگیرد که تا چه حد خود را در این بحران درگیر کند. بحرانی که عواقب آن بر مناسبات آمریکا با همسایگان افغانستان مثل هند و پاکستان و حتی کشورهای خاورمیانه از جمله ایران تأثیرات جدی بر جای خواهد گذاشت و همزمان با بحران اقتصادی شدید آمریکا باید تصمیم بگیرد که برای مبارزه جدیتر با طالبان که کنترل خود را بر نواحی جنوب افغانستان افزایش میدهند چقدر زمان، پول و نیروی نظامی صرف خواهد کرد.
گزارشگر ایندیپندنت خاطر نشان می کند که در پایان سال گذشته مقامات آمریکایی در مورد اجرای تاکتیک نظامی موسوم به تعقیب که در عراق نتیجه موفقیتآمیزی داشت، صحبت میکردند. اما حقیقت این است که در مورد عراق عامل اصلی پیروزی بر شورشیان افراطی سنی نه اعزام نیروهای اضافی آمریکایی بلکه قدرت نظامی نیروهای شیعه بود. بنابراین وقوع چنین حالتی در افغانستان بعید است.
در عین حال از سال گذشته جنگ افغانستان از مرزهای این کشور فراتر رفته است. از یک طرف اسلامگرایان جدایی طلب منطقه کشمیر در آن درگیر شدهاند از سوی دیگر شاهد گسترش فعالیت نیروهای بنیادگرای اسلامی در شمال و غرب پاکستان هستیم. تنش در منطقه به شدت رو به افزایش گذاشته و مقامات آمریکا بسیار دیر متوجه این واقعیتها شدهاند.
پاتریک کاکبورن تحلیلگر روزنامه ایندیپندنت مینویسد اگر پرزیدنت بوش به بهانه واهی سلاحهای کشتار جمعی به عراق حمله کرد، جانشین او در افغانستان با بحرانی روبهرو است که ثبات منطقه را با وجود دو قدرت اتمی واقعی یعنی هند و پاکستان به خطر انداخته است. در مقابل آنچه که در عراق گذشت آینده بحران افغانستان امروزه بسیار خطرناکتر به نظر میرسد.
ایندیپندنت مینویسد درمقایسه با مورد عراق فاجعه افغانستان بسیار کند روی داد. هرچند قبل از حمله به افغانستان، بسیاری در مورد دشواریهای حضور و جنگ یک نیروی خارجی در آن کشور هشدار میدادند ولی در سالهای اول به نظر میرسید که نیروهای آمریکایی و متحدان آن به نتیجه مطلوبی رسیدهاند. کما اینکه اعلام شد که طالبان شکست خورده و به آن سوی مرزها گریختهاند و آموزشگاههای القاعده برچیده شده است.
اما همین موفقیتهای سریع باعث شد که آمریکا و بریتانیا ارزیابی خوشباورانهای از موقعیت خود در افغانستان پیدا کرده و استراتژی سیاسی و نظامی همه جانبه و مؤثری برای پایان دادن بحران در این کشور نداشته باشند.
با مروری بر این سالها تحلیلگر ایندیپندنت مینویسد وظیفه و رسالت نیروهای نظامی آمریکایی و بریتانیایی مستقر در افغانستان همیشه در حال تغییر بود. کشورهای عضو ناتو نیز در زمان موافقت با اعزام نیرو به افغانستان نمیدانستند که چه آیندهای در انتظار آنهاست.
در عین حال میزان حمایت افکار عمومی تمامی این کشورها از جنگ در افغانستان رو به کاهش بوده و ادامه حضور و تلفات نظامی برای آنها هزینه سنگینی در بر دارد.
تحلیلگر ایندیپندنت به نقش دولت پاکستان اشاره کرده و مینویسد در آغاز کار پاکستان ظاهراً متحد آمریکا در مبارزه جهانی با تروریسم تلقی میشد . اما به مرور مشخص شد که حاکمیت پاکستان دولت جدید افغانستان را به رسمیت نمیشناسد و بنابراین آنچه را که برای کمک به ثبات در افغانستان لازم بود، انجام نداد.
طالبان زاده و دست پروده سرویس اطلاعاتی ارتش پاکستان بود و با وجودی که رهبران سیاسی پاکستان به آمریکا وعده همکاری میدادند هیچگاه ارتش آن کشور سیاستهای قدیمی خود و از جمله آن، کوشش برای استقرار دولتی همسو و دست نشانده در کابل را رها نکرده است.
تحلیلگر ایندیپندنت در توضیح موقعیت فعلی طالبان مینویسد این نیرو در بخش پشتونتبار کشور که حدود ۴۰ درصد از جمعیت افغانستان را تشکیل میدهد از پایگاه و حمایتهای لازم برای ادامه فعالیت خود برخوردار است.
در عین حال نباید فراموش کرد که به هنگام تصرف کابل و سقوط رژیم طالبان بخش اعظم فرماندهان و واحدهای نظامی این گروه در خاک افغانستان باقی ماندند. برخی از آنها خیلی ساده وفاداری خود را به دولت جدید اعلام کرده و برخی دیگر در خفا منتظر شرایط مناسب برای بازگشت به صحنه بودند. بنابراین آنچه که در سال ۲۰۰۱ به عنوان پیروزی غرب و نابودی طالبان در افغانستان اعلام شد حقیقت محض نبود.
تحلیلگر ایندیپندنت میافزاید طالبان در طول این هفت سال از اشتباهات و شکستهای سیاسی و نظامی دولت جدید افغانستان و حامیان غربی آن بهره جسته اکنون عملاً دولتی موازی با دولت حامد کرزای را در افغانستان در اختیار دارد.
در پیش گرفتن استراتژی نظامی و سیاسی دیگری برای مبارزه با این گروه در عین حال در گرو خنثی کردن پاکستان است. چون دستگاه امنیتی ارتش این کشور حتی اگر مبتکر و راهبر شورش طالبان نباشد حداقل میتواند میزان قدرت آن را کنترل کند.
در عین حال ادامه حضور نیروهای خارجی در افغانستان یک شمشیر دولبه است. آنها از یک سو از دولت نوین افغانستان حمایت کرده و بقا آن را تضمین میکنند ولی همزمان با کاهش از مشروعیت بومی آن این حکومت به آلت دست خارجیان و قدرتی متزلزل بدل میشود.
پاتریک کاکبورن مطلب خود را با این هشدار پایان می دهد که دولت آمریکا نیز به همان گونه که امپراطوری بریتانیا در قرن نوزدهم و ارتش شوروی در قرن بیستم دریافت، روزی به این نتیجه خواهد رسید که ادامه حضور نیروهای نظامیاش در افغانستان واقعاً به مشکلات آن نمیارزد.