«پیش‌بینی پیامبرانه‌ای» که بیش از ۵۰ میلیون قربانی گرفت

شماری از زندانیان آشویتس پس از آزادسازی این اردوگاه مرگ از دست نازی‌ها

هفتاد و پنجمین سالگرد آزادی‌سازی اردوگاه آشویتس، که در آن برای اولین بار از پیشرفت‌های علمی و صنعتی برای نابودی دسته‌جمعی انسان‌ها استفاده شد با خطر گسترش گرایش‌های بیگانه‌ستیز و اقتداگرا و یهودی‌ستیز توأم شده است. علاوه بر هشدار و زنهار در باره خطر گسترش این گرایش‌ها، خطر سوداگری سیاسی با یاد و خاطره آزادسازی آشویتس هم موضوع کوچکی تلقی نمی‌شود.

۱۲ روزی می‌شد که گردانی از ارتش شوروی کراکوی لهستان را از چنگ قوای هیتلری به درآورده بود و افتان و خیزان در تعقیب این نیروها به سمت غرب پیش می‌رفت. از این گردان ۹۰۰ نفری، ۴۵۰ نفرش در آزادسازی کراکوف جان دادند. روز ۲۷ ژانویه ۱۹۴۵، زمانی که گردان به فرماندهی آناتولی شاپیرو در پیشروی خود به پشت دروازهای‌ آشویتس رسید، هنوز هم نام این جهنم به گوش‌شان نخورده بود. سه ساعتی طول کشید تا دروازه‌ مین‌گذاری‌شده اردوگاه را پاک کردند و فرمانده آناتولی شاپیرو پا در جایی گذاشت که از بهت و حیرت می‌بایست چنگ در بی‌نهایت خویش بیاندازی.

شاپیرو بعدها در خاطراتش از حیرت ورود به آشویتس نوشت: «آدم‌هایی که ما دیدیم فقط اسکلتی ازشان باقی مانده بود. لباس‌های متحدالشکل راه راه به تن داشتند، ولی کفشی در آن سرما و برف به پایشان نبود. توان صحبت کردن نداشتند، حتی سر خود را هم به سختی می‌توانستند بچرخانند. من صدا زدم: ارتش شوروی شما را آزاد کرد. شماری از یهودیان لهستانی توانستند بفهمند که من چه می‌گویم، اما باورشان نمی‌شد و با ناباوری دست و بازوی مرا لمس می‌کردند تا شاید واقعیت حرف من را از این تماس و لمس و نوع واکنش من دریابند.»

اردوگاه مرگ دیگر در منطقه آشویتس اردوگاه بیرکناو بود که ساعت ۱۴ سربازان ارتش شوروی به آن هم وارد شدند. پریمو لوی، نویسنده ایتالیایی در کتاب خود با نام «زنگ استراحت» شرحی از رویارویی اسرای این اردوگاه با اولین سربازان شوروی به دست می‌دهد: «۴ سرباز تفنگ‌ بر سر دست در جاده کنار اردوگاه در حرکت بودند، تفنگشان التبه متوجه ما نبود. این سربازها با چهره‌هایی نوجوان و روستایی و کلاه خز بر سر بودند و نمی‌توانستند آنچه را که می‌بینند باور کنند. لال شده بودند و با حیرت و بی سلام و علیکی از روبروی اسرا می‌گذشتند و در چهره آنها خیره می‌شدند. از دهشت آنچه که می‌دیدند می‌خواستند روی برگرداند، ولی نمی‌توانستند. چپ و راست خیابان لکه‌های سیاه بود، اسرایی که نازی‌ها قبل از خروج از اسارتگاه کشته بودند و رها کرده بودند و هنوز برف همه جسد آنها را نپوشانده بود.»

روزی که ارتش شوروی به آشویتس رسید، بیش از یک میلیون نفر در این اردوگاه به قتل رسیده بودند رقمی اندک در قیاس با کل قربانیان جنایات هیتلری، اما به لحاظ روش و متد کم سابقه در تاریخ. این قتل عام به عنوان قتل عام مدرن معروف شده، چون با دستاوردهای صنعتی و عملی بشری همچون «اتاق گاز و ...» انجام گرفت و آن را خوب یا بد بخشی از تاریخ مدرنیته، چنان که جنایات استالین را هم، هر چند که این دو جنایت بزرگ را از نظر بسیاری از تاریخ‌دادنان و جامعه‌شناسان نباید در یک سطح و مقیاس قرار گیرند، چرا که به نسبی‌شدن جنایت بی‌سابقه‌ای می‌انجامد که فاشیسم هیتلری رقم زد.

Your browser doesn’t support HTML5

هفتادوپنجمین سالگرد آزادسازی اردوگاه آشویتس از دست آلمان نازی

آخرین اسناد رسمی مربوط به کشتار در اتاق‌های گاز آشویتس تاریخ نوامبر ۱۹۴۴ را بر خود دارد، اما بعد از آن هم این جنایت ادامه یافت. از اواخر سال ۱۹۴۴ با تشدید عقب‌نشینی ارتش آلمان هاینرتش هیملر، فرمانده شبه‌نظامیان حزب نازی و مدیر کل اردوگاه‌های مرگ، دستور داد که اتاق‌های گاز را به تدریج برچینند، یا با دینامیت یا با اسقاط‌کردن، تا اثری از جنایت آنها باقی نماند. آخرین اتاق‌های گاز روز ۲۶ ژانویه منفجر شدند، یک روز قبل از ورود قوای شوروی به اردوگاه. آناتولی شاپیرو تعریف می‌کند که با ورود به اردوگاه به تک تک اتاق‌های گاز سر زدیم. باد خاکستر قربانیان این اتاق‌ها را در برف می‌پیچید، آن را سیاه می‌کرد و به سر و صورت ما می‌زد.

بخشی از اسرای باقیمانده که قوای هیتلری به هنگام فرار با خود مجبور به حرکت کردند، در سرمای راه جان از دست دادند. هنگامی که آشویتس آزاد شد هنوز ۷۶۵۰ نفر در سه اردوگاه آن اسیر بودند. این عده به انواع و اقسام دلایل از اینکه در مارش مرگ به سوی آلمان قوای در حال فرار هیتلری را همراهی کنند نجات یافتند. نزدیک به ۶۰ هزار نفر اسیر اما مجبور به حرکت در مارش مرگ شدند که بخش عمده آنها از سرما و گرسنگی از پا درآمدند.

اُتو ولکن، پزشک اسرای مرد در آشویتس هم از جمله کسانی بود که از شر مارش نجات یافت در در روزهای آخر در آشویتس ماند. او تعریف می‌کند که روزی که سربازان ارتش سرخ وارد آشویتس شدند شماری از اسرا با نزدیک‌شدن به آنها و دیدن آرم شوروی روی کلاهشان متوجه شدند که رها شده‌اند. عده‌ای آن قدر از حال رفته‌ بودند که با خزیدن روی زمین خودشان را به این سربازها رساندند تا در شادمانی رهایی‌ شریک شوند.

بیشتر در این باره: برگزاری مراسم ۷۵مین سالگرد آزادسازی اردوگاه آشویتس

ولکن سپس یکی از سربازان شوروی که تا حدودی زبان عبری می‌دانست را متقاعد می‌کند که شب در سالن محل استقرار شماری شماری از اسرا از که از سرما و گرسنگی نای راه رفتن نداشتند و درازکش شده بودند حاضر شود و و خود آزادی‌ آنها را هم اعلام کند. سرباز بر سکویی ایستاد و گفت که ترستان را کنار بگذارید. خوشحالم که ولو تعدادی معدود را توانسته‌ایم نجات دهیم.

در روزهای بعد کار بخشی از سربازان شوروی شمردن وسایل قربانیان آشویتس بود. ۳۸۴۸۲۰ لباس مردانه، ۸۳۶۲۵۵ لباس زنانه و بچگانه و انبوهی عینک و دندان مصنوعی میراث کسانی بود که به قعر اتاق‌های گاز فرستاده شدند. از موهای زده‌شده زنان و مردان نیز ۲۹۸ کیسه جمع‌آوری شده بود که قرار بود برای مصارف صنعتی به درون آلمان فرستاده شود اما عقب‌نشینی سریع ارتش هیتلر این کار را ناتمام گذاشت.

«پیش‌بینی پیامبرانه‌ای که با همراهی عمومی روبه‌رو شد»

از همان سال ۱۹۲۵ که کتاب «نبرد من» هیتلر انتشار یافت و در سال‌های بعد میلیون‌ها نسخه‌اش فروش رفت پنهان نکرده بود که تصرف شرق اروپا به شمول روسیه و گسترش قلمرو آلمان را دنبال می‌کند. در این کتاب آمده است: «اگر بخواهیم در اروپا صاحب زمین و اراضی شویم این کار تمام و کمال باید علیه روسیه پیش برود و راهش هم به راه‌انداختن ارتش بزرگ رایش آلمان است.»

او در همین کتاب شکست آلمان در جنگ جهانی اول را این گونه علت‌یابی می‌کند: «اگر در آغاز و در جریان این جنگ ۱۲ یا ۱۵ هزار نفر از این یهودیان عامل فساد در میان مردم با گاز کشته می‌شدند، پایان جنگ به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد... این وظیفه یک دولت نگران و مسئول (در آلمان) است که مردم‌فریبان این قوم را بی‌رحمانه نابود کند. زمانی که در جبهه‌ها بهترین فرزندان کشور فنا می‌شوند دستکم باید در درون کشور حشرات از میان برداشته می‌شدند.»

هیتلر که به قدرت رسید پیگیری این ایده‌ها هم جنبه عملی یافت.

روز دوم ژانویه ۱۹۳۳، یعنی یک روز بعد از کسب قدرت، در دیدار با فرماندهان نیروی زمینی و دریایی از برنامه خود برای «تصرف فضاها و مکان‌های زندگی در شرق (اروپا) و آلمانی‌سازی‌ بی‌محابای این مناطق‌» سخن گفت. او ۱۰ ماه بعد نیز در برابر فرماندهان سه نیروی ارتش از برنامه الحاق اتریش و چک به آلمان سخن گفت و هدف آن را هم «رفع کمبود فضا و مکان از طریق توسعه اراضی آلمان در شرق» عنوان کرد که «تنها از راه خشونت و قهر قابل دست‌یابی است و هیچ‌وقت عاری از ریسک نیست».

بیشتر در این باره: جنایتی از پیش طراحی‌شده؛ قتل عام در مقیاس صنعتی

روز سی‌ام ژانویه ۱۹۳۹، در ششمین سالگرد کسب قدرت حزب نازی در آلمان، هیتلر سخنرانی معروفی داشت که در آن در میان کف و هلهله و تأیید یک جمعیت بزرگ، از جمله گفت: «من امروز می‌خواهم دوباره پیامبر و پیشگو باشم. اگر یهودیان مسلط بر سیستم مالی جهان در درون و برون اروپا موفق بشوند که یک جنگ جهانی جدید راه بیاندازند، نتیجه‌اش دیگر بلشویزه‌سازی جهان و به طریق اولی پیروزی یهودیت نخواهد بود، بلکه نابودی کل نژاد یهودی (به دست ما) را به دنبال خواهد داشت.»

او به این ترتیب شروع دو جنایت بزرگ تدارک‌دیده در دستگاه جهنمی خود را با این مدعا که کلیدش را خود یهودیان می‌زنند اعلام می‌کند، یکی شروع جنگ جهانی و دوم نابودی سیستماتیک یهودیان.

جنگ در شرق اروپا و به‌خصوص علیه روسیه (شوروی) هم در نگاه هیتلر و اعوان او می‌بایست به جنگی نابودکننده بدل شود، چه نابودی یهودیان و چه نابودی قوم اسلاو. او روز ۱۷ سپتامبر ۱۹۴۱ در بیاناتی در حضور مشاوران و مدیران ارشد کشور تردیدی نگذاشت که «نبرد بر سر هژمونی در جهان در چارچوب اروپا از طریق تصرف فضاها و اراضی روسیه عملی می‌شود. اسلاوها توده‌هایی هستند که ذاتاً برای بردگی ساخته شده‌اند، به دنبال ارباب می‌گردند و لایق به زندگی مستقل و آزادنه نیستند.»

او اضافه کرد که اگر میلیون‌ها اسلاو هم از گرسنگی بمیرند نباید برنامه ما را به هم بزند. ولی نابودی یهودیان به گرسنگی‌دادن و مسائلی از این دست واگذار نشده بود و نوعی قتل‌عام فعالانه علیه آنها در دستور کار قرار گذاشت.

روز ۲۲ ژوئن ۱۹۴۲ که تجاوز به خاک شوروی آغاز شد بلافاصله تیرباران دسته‌جمعی یهودیان در پشت جبهه به وسیله واحدهای ویژه اس اس (شبه‌نظامیان وفادار به هیتلر و حزب او) هم در دستور کار قرار گرفت. دستگاه تبلیغاتی جهمنی هیتلر هم با شدت تمام به کار افتاد تا «توطئه جهانی قوم یهود» را در بوق و کرنا کند و نابودی آنها را توجیه کند. ژوزف گوبلز، وزیر تبلیغات رژیم هیتلری، پس از صحبتی که روز ۱۸ اوت ۱۹۴۱ با «پیشوا» داشت در یادداشت‌های روزانه‌اش از قول او می‌نویسد: «در شرق اروپا یهودی‌ها باید هزینه بپردازند. در آلمان قسما پرداخته‌اند، ولی در آینده هم بیشتر باید بپردازند.»

یک ماه بعد یهودیان آلمان مجبور به زدن ستاره داود بر لباس خود شدند تا از سایر مردم قابل تفکیک و تعقیب باشند. چند ماه بعدتر هم انتقال آنها به شرق و به سوی اتاق‌های گاز شروع شد. در ۱۶ نوامبر ۱۹۴۱ گوبلز ابایی نکرد که در روزنامه معروف آن زمان (Das Reich) با اشاره به «پیش‌بینی پیامبرانه» هیتلر بنویسد که «یهودیت جهان نابودی تدریجی را تجربه می‌کند.»

مرگ شش میلیونی یهودی به شیوه‌های خاص و بیش از ۵۰ میلیون نفر دیگر از مردم اروپا و شوروی در جنگ و گرسنگی و کشتاری که رژیم نازی به راه انداخت، حاصل «پیش‌بینی پیامبرانه» هیتلر بود.

«کاش می‌توانستم بگویم که از تاریخ درس گرفته‌ایم»

تئودور آدرنو، از بنیانگذاران مکتب فرانکفورت در جامعه‌شناسی و متفکر یهودی‌تبار آلمانی که از خطر مرگ به آمریکا گریخت، بعد از جنگ جهانی دوم گفت که بعد از آشویتس شعر گفتن جنایت است. شماری از رهبران آلمان هم به کرات تاکید کرده‌اند که «آشویتس بخواهیم یا نخواهیم بخشی از هویت آلمانی ماست»، بخشی از هویتی که با سرافکندگی ابدی توأم است و این هشدار را می‌دهد که عدم تربیت دمکراتیک و توام با رواداری در تلفیق با ایدئولوژی‌های جهنمی حتی ملت کانت و گوته را به چه جنایت‌ها که قادر نمی‌کنند.

بیشتر در این باره: يهودی‌ستيزی؛ از «جنگ با خدا» تا کوره‌های آدم‌سوزی

با این همه، سخنرانی هفته پیش فرانک-والتر اشتاین‌مایر، رئیس‌جمهور آلمان در مراسم هفتاد و پنجمین سالگرد آزاد‌سازی آشویتس حاوی این هشدار بود که هنوز هم درس لازم از تاریخ گرفته نشده، و هنوز هم باید چشم و گوش و وجدانی هشیار داشت تا آن جنایات ولو در ابعادی دیگر تکرار نشوند.

تازه‌ترین نظرسنجی در آلمان نشان می‌دهد که بیش از یک پنجم جمعیت معتقد است که یادآوری جنایت هلوکاست یا ماجرای سوزاندن و نابودی یهودیان و هشدار و زنهار درباره آن جای زیادی را در گفتمان رسانه‌ای و آموزشی اشغال کرده است. تقریباً همین حدود به گسترش این گفتمان و آموزش معتقد است و ۴۵ درصد هم گفته‌اند که همین مقداری که در مورد آن بحث و آموزش و یادآوری می‌شود، کافی است.

رئیس‌جمهور آلمان البته نگرانی‌اش صرفاً به این نظرسنجی‌ها برنمی‌گشت و به بیرون از مرزهای آلمان هم نظر داشت. او از جمله گفت: « ارواح شرور امروز در هیبتی جدید خود را نشان می‌دهند... آنها تفکرات یهودستیزانه، نژادپرستانه و اقتدارگرایانه خود را به عنوان راه‌حلی برای آینده و کلید جدیدی برای مشکلات زمان ما ارائه می‌کنند. کاش می‌توانستم بگویم که ما آلمانی‌ها برای همیشه از تاریخ درس گرفته‌ایم. واژه‌ها هم همان واژه‌ها نیستند. عاملان هم آن مجرمان سابق نیستند. شرارت اما همان است و پادزهرش هم یکی است: دیگر هرگز! ... و این یعنی این که نباید برای یادآوری فاجعه پایانی قائل شد.»

اشاره به هلوکاست (در اسرائیلی شوا Shoah)، و آشویتس و ... به عنوان بخشی سیاه از تاریخ، البته همیشه برای زنهار و هشدار و درس‌گیری نیست و می‌تواند به مایه‌ای برای سوداگری سیاسی و مرزبندی و خط‌کشی هویتی با دیگران بدل شود. جمهوری اسلامی از طریق نفی هولوکاست که شاخص‌ترین نماینده آن احمدی‌نژاد بود، سیاست خصمانه خود در قبال اسرائیل را رنگ و لعاب می‌داد و هنوز هم هیتلر در ذهن شماری از رهبران و وفاداران به نظام حاکم و بیرون از آن به دلیل یهودی‌کشی («صهیونیست‌کشی»)، ولو پنهانی ستایش می‌شود. این در حالی است که در آن سو، یعنی در اسرائیل هم محافلی از طیف‌های گوناگون راست از فاجعه دهشتناک شوا معصومیتی عمومی برای اسرائیل نتیجه می‌گیرند و بر این اساس هر گونه انتقاد به سیاست دولت این کشور در پایمال‌سازی حقوق فلسطینی‌ها را یهودی‌ستیزی و نفی هولوکاست جا می‌زنند و سیاست‌های نابخردانه و شعاری و ایران برباد ده جمهوری اسلامی نسبت به موجودیت اسرائیل را به همان اندازه سیاست و رویکرد رژیم هیتلری خطرناک می‌دانند.

سوداگری سیاسی با آشویتس

اینکه رئیس‌جمهور لهستان، کشوری که آشویتس در آن واقع است به عنوان اعتراض در مراسم هفتاد و پنجمین سالگرد آزادسازی اسرای این اردوگاه در اسرائیل حضور نیافت نیز به یادها آورد که در شرق اروپا لهستان و روسیه و اوکراین چگونه در مناقشه سیاسی خود آشویتس و تعبیر و تفسیر خاص خود از آن و رهایی‌اش را هم به محملی برای جدل بدل کرده‌اند.

اینکه روسیه و روس‌تبارهای اسرائیل هم به اعتبار روابط نزدیک با دولت این کشور امسال در سازماندهی برنامه بزرگداشت آشویتس در تل‌آویو نقشی محوری داشتند، صرفاً یکی از عوامل ناخوشایندی لهستان بود. عدم توجه و اعتنای لازم آمریکا و آلمان به روایت لهستان مبنی بر اینکه در آشویتس صرفاً یهودیان کشته نشده‌اند بلکه شمار بزرگی از قشر روشنفکر و آکادمیک و رهبران کلیسای کاتولیک این کشور هم اسیر بوده‌اند و نابود شده‌اند، هم برای ورشو ناخوشایند است.

در عوض اسرائیل و اروپا و آمریکا به شدت در مورد قانونی در لهستان که سخن گفتن از کمک مردم این کشور به نازی‌ها در تعقیب و کشتار یهودیان را لعن و نفی می‌کند و حالتی از ممنوعیت به آن می‌دهد حساس بوده‌اند و با آن از در مخالفت درآمده‌اند. از نظر مخالفان این قانون، اقدام نازی‌ها در کشتن سه میلیون از سه میلیون و ۲۰۰ هزار نفر یهودی این کشور (نیمی از یهودیان قربانی در جریان جنگ جهانی دوم) بدون همکاری بخشی از مردم لهستان میسر نمی‌شده و کسی که این را نفی‌کند، در واقع اقدام شجاعانه و انسانی بخش دیگر جمعیت را که به پنهان‌شدن یهودیان کمک کرده، نفی و بی‌ارزش می‌کند.

مناقشه لهستان و روسیه البته جنبه‌های دیگری هم دارد. لهستان همچنان روسیه را متهم می‌کند که قرارداد استالین و هیتلر مشوقی برای رژیم نازی در جهت حمله به اروپا بوده و بعدتر هم شوروی در تقسیم لهستان همدست آلمان شده است. شماری از تاریخ‌دانان لهستان علاوه بر برخی تضییقات در حق یهودیان در رژیم استالین، همچنین به این موضوع اشاره می‌کنند که مردم بخش‌هایی از روسیه که به اشغال آلمان درآمد هم در تحویل یهودی‌ها به قوای نازی همکاری کرده‌اند، واقعیتی که دو نویسنده معروف شوروی، ایلیا ارنبورگ و واسیلی گروسمن، بعد از جنگ اثری تحقیقی درباره آن تهیه کردند، ولی اجازه انتشار نیافت. چرا که در روایتی سراسر حماسی که دولت شوروی از رویکرد ارتش و مردم این کشور در جریان جنگ به دست می‌داد خدشه وارد می‌آورد.

برخی از تاریخ‌دانان لهستان حالا می‌گویند که عرصه تازه‌ای برای تحقیق در مورد آشویتس یافته‌اند، تحقیقی در این زمینه که بخشی از این اردوگاه را شوروی‌ها به اسارتگاه افسران ارتش زیرزمینی لهستان (AK) و آلمانی‌‌تباران بخش غربی لهستان بدل کرده بودند.

در مقابل در روسیه به این موضوع اشاره می‌شود که دولت لهستان در سال‌های پیش از جنگ، خود نیز سیاستی ضدیهودی را دنبال می‌کرد و سفیر این کشور در آلمان هم به ضدیت با یهودیان شهره بود. تاریخ‌دانان در خارج از روسیه هم عمدتاً بر این نظرند که دولت پیش از جنگ لهستان با حمایت و تأیید کلیسای کاتولیک در پی منزوی‌سازی یهودیان بوده و با فشارهای اقتصادی و اداری اجبار آنها به ترک لهستان را دنبال می‌کرده است.

بر سر اینکه افتخار آزادسازی آشویتس هم به نام کدام کشور باید ثبت بشود مناقشه بالاست. همانطور که در ابتدا آمد، گردانی که آزادسازی آشویتس را رقم زد عمدتاً شامل سربازانی از اوکراین (یکی از جمهوری‌های وقت شوروی) بود. حالا بر همین زمینه، هم اوکراین و هم متحد لهستان مدعی‌اند که روسیه اجازه ندارد این اقدام را به نام خود جا بزند. مسکو هم در مقابل از این که شکست فاشیسم کار کل ارتش سرخ بوده و یک گردان به تنهایی نمی‌توانسته چنین کار سترگی را انجام دهد سخن می‌گوید.

آناتولی شاپیرو که با گردان تحت فرماندهی‌اش آشویتس را آزاد کرد، هم اوکراینی بود و هم یهودی. و گرچه بعدها به خاطر فضای ضدیهودی در شوروی مجبور به مهاجرت شد اما تا آخر عمر هم روی حرفش ایستاده بود که من نه به عنوان یهودی یا اوکراینی، بلکه به عنوان سرباز ارتش سرخ آشویتس را با گردانم آزاد کردم.

شایپر در سن ۹۲ سالگی در آمریکا از دنیا رفت. روی قبرش چیزی نوشته‌اند که معلوم نیست ربطش به آشویتس چیست:

Soldier – Hard Working Man – Poet