آذرتاش آذرنوش، پژوهشگر و مترجم، ایرانشناس و استاد زبان و ادبیات عرب که پنجشنبه ۱۵ مهر در ۸۳ سالگی در تهران درگذشت و دوشنبه ۱۹ مهر پیکرش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد، عمر حرفهای خود را وقت شناساندن پیوند دو زبان فارسی و عربی کرد.
آذرنوش صرفنظر از این که خود شیفته فارسی، زبان مادریاش بود و در آموزش زبان عربی به فارسیزبانان در بالاترین سطوح میکوشید، بلکه در تحقیقات و مقالات و کتابهای مختلفش نیز تأثیر و تأثر عمیق و تاریخی این دو زبان بر یکدیگر را نشان میداد.
ایرانی بودنش او را دچار تعصبات کور علیه فرهنگ و زبان عربی نکرد و تسلط و دانشش به زبان و ادبیات عربی موجب غفلت او از تاریخ و فرهنگ ایران و زبان فارسی نشد.
یک «قمی قلابی» و دوست فریدون فرخزاد
آذرتاش آذرنوش اول بهمن ۱۳۱۶ در شهر تهران به دنیا آمد، اما چون شناسنامهاش را در قم گرفتند در آن نوشتند که در قم به دنیا آمده است: «بنابراین در واقع من یک قمی قلابی هستم.»
با این حال خانواده او در قم زندگی میکردند و او انتخاب نام خود از سوی پدرش را یک ساختارشکنی در فضای بسته و سنتی قم میدانست: «اسم آذرتاش آذرنوش خودش در یک شهری مثل قم، انقلابی بود.»
پدرش که اصالتاً کاشانی بود کارمند و حسابدار شرکت راهآهن بود و بههمین خاطر برای سرکشی و بازرسی به شهرهای مختلف مسافرت میکرد: «یادم هست که چقدر با ایشان مسافرت میرفتیم.»
پدر آذرتاش مثل همه کارمندان دولت در آن زمان، کمی زبان فرانسه بلد بود و او از همان کودکی با این زبان آشنا شد.
دوران دبستان را در تهران شروع کرد و سپس در ۹ سالگی به اهواز رفت و ادامه دوران دبستان را در این شهر گذراند. او بار دیگر به تهران بازگشت و دوره متوسطه را در دبیرستان رازی که یک دبیرستان ایرانی فرانسوی بود آغاز کرد.
در سال ۱۳۳۵ برای تحصیل در رشته ادبی به دارالفنون رفت: «پدرم قبول نمیکرد که من به رشته ادبی بروم، آنقدر گریه کردم تا پذیرفت.»
زمانی که در دارالفنون بود، در انجمن شعرای آن که ماهی یکبار در خانه یکی از شاگردان تشکیل میشد، شرکت میکرد: «این انجمن شعرا برای ما خیلی مهم بود و همه ما فکر میکردیم شاعر بزرگی شدهایم.»
بعضی از شعرهای آذرنوش و همکلاسیهایش در آن دوران در مجلاتی مثل تهران مصور چاپ میشد: «خانه ما در میدان گمرگ، در کوچهای بود که به کوچه دلبخواه معروف بود. در این کوچه چند خانواده بودند که دخترهای بسیار خوشگلی داشتند، بهطوری که کوچه ما به کوچه خوشگلا معروف شده بود. نکته جالب اینکه فروغ فرخزاد و خواهرش جزو همین خوشگلا بودند.»
او به گفته خودش، با فریدون برادر فروغ فرخزاد دوست بود و از طریق او یکی از شعرهایش را به دست فروغ رسانیده بود: «به فریدون دادم گفتم به فروغ بده تا برایم تصحیح بکند، چون شعر من سکته دارد، فروغ چند جا این موارد را شرح داده که من هنوز دستخط ایشان را دارم.»
«نخستین»ها در دانشگاه سوربن و دانشگاه تهران
پس از تحصیل در دارالفنون، در سال ۱۳۳۶ در حالی که آذرتاش آذرنوش دوست داشت در رشته ادبیات دانشگاه تهران درس بخواند، با راهنمایی دوستش احمد تفضلی در رشته عربی دانشکده معقول و منقول ثبت نام کرد: «تا میگفتی معقول و منقول میگفتند شنگول و منگول. احمد به من گفت تو برو آنجا یکسال عربی بخوان بعد برگرد بیا دانشکده ادبیات، هم عربی را خوب یاد میگیری و هم زیاد فرقی هم ندارد.»
در حالی که آذرتاش آذرنوش در ابتدا چندان علاقهای به زبان و ادبیات عربی نداشت، اما در دانشکده معقول و منقول که ریاستش بر عهده فروزانفر بود به این زبان و ادبیاتش علاقهمند شد: «در آنجا خیلی زود من شیفته ادبیات عرب شدم.»
او در کنار تحصیل ادبیات عرب، ادبیات فارسی را رها نکرد: «ادبیات فارسی و عربی خیلی به هم نزدیک هستند، شما وقتی که یک شعر جاهلی خواندید، انگار ادبیات فارسی خواندهاید.»
آذرنوش در میانه تحصیل در دانشکده معقول و منقول، در سال ۱۳۳۶ در مسابقهای که این دانشکده برای تخصیص بورس تحصیلی دولت عراق به دو دانشجوی ایران برگزار کرد، شرکت یافت و قبول شد. مدتی به بغداد رفت و از نو در مقطع لیسانس در رشته ادبیات عربی ثبت نام کرد، اما پس از دو سال به دلیل ناآرامیهای سیاسی در این کشور به ایران بازگشت و از همان دانشکده معقول و منقول در سال ۱۳۳۹ لیسانس ادبیات عرب گرفت.
در آن زمان امکان ادامه تحصیل در رشته ادبیات عرب پس از دوران لیسانس در ایران وجود نداشت و آذرنوش مجبور شد برای ادامه تحصیل در این رشته به خارج از کشور برود. در حالی که در ابتدا قصد داشت به مصر برود بالاخره راهی دانشگاه سوربن پاریس شد و در آنجا از رسالهٔ دکتری خود با عنوان «تحقیق و ترجمه بخشی از کتاب طبقات الشعرای ابن معتز» دفاع کرد.
او همچنین در همان دوران، در حالی که در کتابخانههای فرانسه مشغول به کار بود به عنوان رساله دکتری دیگری، جلد دهم کتاب خطی «خریدة القصر وجریدة العصر» اثر عمادالدین اصفهانی را که ادبیات عرب اندلس و شمال آفریقا اختصاص دارد، تصحیح کرد. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۹۷۲ در تونس منتشر شد.
از آذرتاش آذرنوش نه تنها به عنوان «نخستین ایرانی» نام برده میشود که از دانشگاه سوربن پاریس دکترای عربی گرفت، بلکه میگویند او اساساً «نخستین ایرانی» بود که موفق شد دکترای ادبیات عرب را دریافت کند.
در بازگشت به ایران، درخواست استخدام خود را به دانشگاه تهران ارائه کرد و بالاخره در سال ۱۳۴۶ در دانشکده معقول و منقول که آن هنگام به دانشکده «الهیات و معارف اسلامی» تغییر نام داده بود، استخدام شد.
او همچنین نخستین مدیر گروه ادبیات عرب شد و یک سال بعد معاونت این دانشکده را برعهده گرفت. سپس در سال ۱۳۵۶ از معاونت دانشکده استعفا کرد و مدتی برای تحقیق و آموختن زبان آرامی به دانشگاه کمبریج انگلستان رفت.
از همکاری با بنیاد فرهنگ ایران تا دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
آذرنوش پیش از انقلاب با «بنیاد فرهنگ ایران» نیز همکاری میکرد که نهادی پژوهشی و غیرانتفاعی بود و برای پاسداشت، گسترش، و پیشبرد زبان پارسی در مهر ۱۳۴۳ به ریاست ملکه فرح پهلوی بنیان گذاشته شد و پرویز ناتل خانلری دبیرکلی آن را برعهده داشت.
او در این بنیاد درباره واژههای فارسی معرب تحقیق میکرد و در سال ۱۳۴۶، کتاب «فتوح البلدان» (بخش مربوط به ایران) نوشته احمد بن یحیی بلاذری را ترجمه کرد که در همان بنیاد فرهنگ ایران به چاپ رسید.
این کتاب یکی از مهمترین متون در تاریخ فتوحات اعراب به ویژه در ارتباط با فتوحات در ایران است که اطلاعات جغرافیایی و تاریخی بسیاری درباره ایران آن زمان به دست میدهد. بخش دیگری این کتاب چند سال پیشتر (۱۳۳۷) به قلم محمد توکل به فارسی ترجمه شده بود.
پس از انقلاب ایران، وقوع انقلاب دیگری این بار به نام «انقلاب فرهنگی» به مدت سه سال او را از فضای دانشگاه دور کرد. اما او از این فرصت برای نوشتن آثاری درباره آموزش زبان عربی استفاده کرد.
با بازگشایی دانشگاهها به تدریس دوباره در دانشگاه مشغول شد و در سال ۱۳۶۴ به مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی رفت. او به عضویت شورای عالی این مرکز درآمد و سالها نیز مدیریت بخش ادبیات عرب مرکز را برعهده گرفت. او در این مرکز بیش از ۱۷۰ مقاله نوشت و به بیش از ۵۰۰ مقاله دیگران را ویرایش کرد.
آذرتاش آذرنوش در دو دهه گذشته بارها مورد قدردانی قرار گرفت و چهار بار نام او در مراسم کتاب سال جمهوری اسلامی ایران مطرح شد.
در سال ۱۳۷۶ برای ترجمه «کتاب موسیقی کبیر» نوشته ابونصر فارابی برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد. این کتاب با ویرایش احمد سمیعی گیلانی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شد.
همچنین چند سال بعد، «فرهنگ معاصر عربی-فارسی» ترجمه و نوشته آذرنوش جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را گرفت و در دورههای بعد نیز کتابهای «چالش میان فارسی و عربی سدههای نخست» و «آموزش زبان عربی» به عنوان اثر شایسته تقدیر معرفی شدند.
در سال ۱۳۸۰، در اولین دور از همایشهای صداوسیمای جمهوری اسلامی برای قدردانی از «چهرههای ماندگار» به همراه برخی دیگر از استادان دانشگاه، به عنوان «چهره ماندگار» معرفی و در اردیبهشت ۱۳۹۶، مراسم بزرگداشتی برای او در مؤسسه خانه کتاب برگزار شد.
همچنین سال ۱۳۹۶ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کتاب «زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی دکتر آذرتاش آذرنوش» را منتشر کرد و در همان سال، دولت فرانسه از طریق سفارش در تهران نشان نخل آکادمیک را که یک نشان افتخار فرانسوی است و به دانشگاهیان و معلمان ممتاز اهدا میشود، به او تقدیم کرد. این نشان در سال ۱۸۰۸ در زمان امپراتوری ناپلئون برای احترام به اعضای برجسته دانشگاه پاریس ایجاد شد.
روایت دیگری از دو قرن اول اسلام در ایران
بخش مهم و اصلی آثار آذرنوش به معرفی زبان و ادبیات عربی اختصاص دارد که در راستای همان کار اصلی او به عنوان استاد زبان و ادبیات عربی بود.
ترجمه و نوشتن فرهنگ عربی به فارسی، نوشتن کتاب آموزش زبان عربی، ترجمه تاریخ ادبیات عرب، مجموعه مقالات «در باب ادب تازی» و ترجمه کتاب «مقدمه الشعر و الشعرای ابن قتیبه» را که درباره نقد ادبی است، میتوان جزو این دسته اصلی از آثار آذرنوش دانست.
اما بخش مهم و عمده دیگری از آثار آذرنوش به پیوند زبان عربی با ایران و زبان فارسی و همچنین سهم ایرانیان در زبان و ادب عربی و سهم اعراب در زبان فارسی به ویژه در قرنهای نخست پس از اسلام مربوط میشود.
مثلاً او در سال ۱۳۵۱ مقاله با عنوان «ایران ساسانی در اشعار عدی بن زید شاعر» نوشت که به نقش این شاعر پیش از اسلام در روابط میان ایران و اعراب میپردازد.
«کتاب موسیقی کبیر»، «تاریخ چوگان در ایران و سرزمینهای عربی» و «راههای نفوذ فرهنگ ایرانی در عصر جاهلی» جزو این بخش از آثار آذرنوش است که آنها را میتوان در حوزه ایرانشناسی و تحقیقات تاریخ ایران و زبان فارسی دانست.
در واقع، آذرنوش یک استاد تمام ادبیات عرب و همزمان یک ایرانشناس برجسته بود.
در میان این بخش از آثار او، کتاب «چالش میان فارسی و عربی» که برای اولین بار در سال ۱۳۸۵ منتشر شد و به سدههای نخست ورود اعراب مسلمان به ایران میپردازد، قرائتی دیگر از این دوره از تاریخ ایران به دست میدهد.
این کتاب را میتوان در ادامه آثار قبلی محققان ایرانی درباره این دوره تاریخی، به ویژه «دو قرن سکوت» اثر عبدالحسین زرینکوب دانست.
با این حال، آذرتاش آذرنوش در همان ابتدای این کتابش تأکید میکند که «آگاهیهای ما درباره ایران، ایرانی، ایرانیت و نیز درباره فارسی دری در سدههای نخست اسلام هنوز مهآلود و از همگسیخته است.»
آذرنوش همچنین در مراسمی به یک پرسش بنیادین تاریخ اسلام در ایران پرداخته و گفته بود: «سؤال اینجا است كه با این همه فشار زبان عربی، چرا ما عرب نشدیم؟ زبان عربی با امكانات بسیار گسترده، همانطور كه در كشورهای دیگر، زبانهای محلی را نابود كرده بود، میكوشید كه زبان فارسی را هم نابود كند.»
او در کتاب «چالش میان فارسی و عربی» مینویسد برخلاف آنچه پیشتر جاافتاده، ستیز با زبان فارسی از سده سوم هجری قمری آغاز میشود و در سدههای چهارم و پنجم به اوج میرسد.
به نوشته آذرنوش، در دو سده نخست اسلام در ایران «هیچگاه عربها نسبت به زبان فارسی کینه و خشم و حتی حساسیتی از خود نشان ندادند.»
نویسنده «چالش میان فارسی و عربی» این دشمنی با زبان فارسی در سدههای آغازین حضور اعراب در ایران را بیشتر از سوی دانشمندانی میداند که دیگر به زبان عربی مسلط شدهاند و میلی ندارند که به زبان فارسی بنویسند. در واقع، به نظر این دسته از دانشمندان ایرانی، فارسی به استواری عربی نرسیده بود و واژگان آن فقیر بود.
به عقیده آذرنوش، «سهمگینترین خطر برای فارسی از جانب دانشمندانی تقریباً همیشه ایرانی پدید آمده بود که به زبان عربی عشق میورزیدند و میل داشتند آن را در سراسر ایران زبان فراگیر سازند هر چه فارسی پویاتر میشد دل نگرانی این دانشمندان نیز فزونی مییافت.»
آذرتاش آذرنوش تأکید میکند «دو پشتوانه توانا» به کمک زبان فارسی آمد و آن را نجات داد: «یکی فرهنگ کهنی که گاه آشکارا و گاه نهان زبان فارسی را به پیش میراند و دیگر تودههای گسترده مردم که از عربی هیچ نمیفهمند.»
بیشتر بخوانید
جلال ستاری؛ اسطورهشناسی که تاریخ را اسطورهای نمیدیدحبیب لاجوردی و میراثی که به چنگ جمهوری اسلامی نیفتادمحمدرضا باطنی؛ مخالف ادبیات فارسی یا دشمنِ فریبِ زبان؟بدرالزمان قریب، راوی زبانی خاموشاحمد شاملو؛ زنده در اعتراض، ماندگار در ادبیاتروایت احسان یارشاطر از تدوین دانشنامه ایرانیکااو ستاره نبود، کهکشانی از ستاره بود!