نگاهی مستند به وقایع بهمنماه ۹۶ در خیابان پاسداران تهران، به روایت دراویشی که از پشت میلههای زندان با ما سخن میگویند.
روایت از آنچه در گلستان هفتم بر دهها درویش گنابادی گذشت، روایت بازداشت، بازجویی و محاکمه این افراد و حکایت آنچه امروز در زندان بر آنها میگذرد.
روایت حوادث بهمن ۹۶ در خیابان پاسداران، گلستان هفتم، خیابانی که نامش با تجمعی گره خورد که به خشونت کشیده شد، خشونتهایی که در ۲۴ ساعت آخر به اوج خود رسید و به بازداشت صدها نفر انجامید؛ صدها تن از دراویش و پیروان طریقت نعمتالهی گنابادی.
Your browser doesn’t support HTML5
در مستندی که میشنوید، یکسال پس از این وقایع نگاهی دقیقتر خواهیم داشت به روزهایی که خیابان، محل نبرد دراویش شد با نیروی انتظامی، نگاهی نزدیکتر به روایت افرادی که در این تجمع حضور داشتند و بازداشت شدند.
همه آنها از حبس و پشت میلههای زندان با ما سخن میگویند در فضایی امنیتی که میتواند مخاطراتی را بر سر راهشان بنشاند. اما هر چهار نفر آنها مصمم هستند، مصمم به اینکه اگر چه خود در حبساند اما روایتشان را در چهار دیواری زندان نگه ندارند. روایتی از آنچه بر آنها و دهها درویش دیگر گذشت و حکایت آنچه امروز در سلول انفرادی و بند عمومی بر آنها میگذرد.
سعید دوراندیش، رضا یاوریمطلق، احمد ایرانخواه و سعید سلطانپور شاهدان و مهمانان این مستندند از ۳۲ کیلومتری جنوب تهران، از زندان تهران بزرگ، فشافویه.
و روایت الهام احمدی، درویش زن محبوس در زندان زنان شهر ری (معروف به قرچک) که چندی پیش در یک فایل صوتی از داخل این زندان، شرایط زندان قرچک را مانند «شکنجهگاه» نامید.
تجمع دراویش بهمنماه ۹۶ در اعتراض به بازداشت چند تن از همکیشانشان و اعمال محدودیتها برای نورعلی تابنده قطب دراویش برگزار شد. سعید دوراندیش یکی از دراویشیست که در این تجمع حضور داشت. او در زندان تهران بزرگ به سر میبرد و با حکم هفت سال زندان مواجه است، سعید در گفتوگویی که از فشافویه با رادیو فردا انجام شد، میگوید علت آغاز تجمعات اعتراض به بازداشتها و اعمال محدودیتها برای دراویش گنابادی بود:
«اگر به چندماه عقب تر برگردیم، در دیماه سال ۹۶، نیروهای امنیتی-اطلاعاتی به بیمارستان دی حمله کردند و چهار درویش را بدون حکم قضایی بازداشت کردند. چند روز قبل از واقعه گلستان هفتم نیز آقایان حمید لباف و نعمت ریاحی را دستگیر کردند. از طرفی رئیس پلیس شهر تهران در مصاحبه با جراید میگفت که ما برنامهای برای بازداشت دراویش نداریم، اما در عمل اتفاق دیگری میافتاد. از طرفی شائبه بازداشت جناب آقای دکتر نورعلی تابنده به گوش میرسید که با توجه به رفتارهای مسئولین، این نگرانی در دراویش تشدید شده بود. به همین منظور دراویش در اطراف دولتسرای دکتر تابنده حضور پیدا کرده بودند و نگران بازداشت سلامتی ایشان بودند».
تجمعی که به گفته این افراد از قبل برایش برنامهریزی و سازماندهی صورت نگرفته بود، اما با انتشار اخبار آن پس از چند روز با حضور صدها درویش از شهرهای مختلف ابعادش گستردهتر شد. سعید سلطانپور یکی از این دراویش است که از شهرکرد به تهران رفته بود تا به همکیشان خود بپیوندد، او نیز هماکنون با حکم هفت سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق در زندان تهران بزرگ زندانی است:
«این که تصور شود دراویش با هماهنگیهای قبلی به پاسداران آمدند تصور اشتباهی است. ما دراویش بعد از دریافت اخبار حضور نیروهای حکومتی در مقابل منزل بزرگمان و سایر نقاط، به پاسداران آمدیم، همان طور که دراویش در این سال های اخیر نشان دادهاند که هر وقت خطری آنها را تهدید کند، به صورت هماهنگ و متحد برای دفع خطر اقدام میکنند».
رفع نگرانیهای دراویش از سوی مسئولان و پاسخ شفاف آنان به پرسشهای دراویش از جمله خواستههای معترضانی بود که در گلستان هفتم تجمع کرده بودند. برخوردی مسئولانه؛ نه آنچه که احمد ایرانخواه یکی دیگر از دراویش محبوس در زندان تهران بزرگ آن را برخوردی «قرون وسطایی» مینامد:
«طبیعیاش این است که در یک جامعه سالم، هنجار و قانونمدار، برخورد مسئولانه را شاهد باشیم، نه سکوت غیرمسئولانه، نه ضرب و شتم وحشیانه به مانند قرون وسطی یا ماقبل تاریخ. پسر من، محمد پارسا ایرانخواه، شب اتفاق گلستان هفتم کنار من بود. یعنی با دراویش نعمتاللهی گنابادی در گلستان هفتم بود. نیروهای بسیجی، لباس شخصیها، حتی به این نوجوان ۱۵ساله هم رحم نکردند، با چماق و باتوم به سروجانش افتادند که از ناحیه سر زخمی شد».
تجمع خیابان پاسداران آنطور که دراویش انتظارش را داشتند پیش نرفت و به گونهای دیگر رقم خورد. تجمعی که پس از چند روز ابعاد گستردهتری به خود گرفت و با برخورد نیروهای انتظامی و امنیتی مواجه شد، برخوردی که سعید دوراندیش آن را «سرکوبی خونین با مشتی آهنین» توصیف میکند:
«خواسته دراویش این بود که مسئولین فقط به وظایف خودشان عمل کنند که علیرغم تمامی این وعدهها، اتفاقات دیگری رقم خورد. دراویش که با خانوادههایشان در محل حضور داشتند، زن و کودک و پیر و جوان، فکر نمیکردیم که شرایط به سمت این سرکوب خونین پیش برود و این دستی که مسئولین به عنوان برادری و دوستی دراز کردهاند، تبدیل به یک مشت آهنین خواهد شد. اما این حکومت سالیان سال است که با دراویش این طوری رفتار میکند. اخراج اساتید و دانشجویان از دانشگاهها، برکنار کردن کارمندان دراویش از مشاغل دولتی، تخریب حسینیههای قم، اصفهان، بروجرد، اذیت و آزار حتی بزرگان سلسلههای درویشی».
درگیری میان دراویش گنابادی با ماموران امنیتی و پلیس به خشونت کشیده شد، خشونتی که در روز سیام بهمنماه به اوج خود رسید و در جریان آن صدها درویش بازداشت شدند. از جمله رضا یاوری مطلق، درویش و دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی، که با حکم ۹ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق در فشافویه زندانی است. او صحنه درگیریها را این طور به خاطر میآورد:
«بعد از حدود دو ساعت تحصن، به یکباره نیروهای ویژه و گارد به طرف دراویش حملهور شدند و با تفنگهای ساچمهای درویشها را مورد حمله قرار دادند که بعضی از بچهها از ناحیه چشم و دیگر اعضای بدن دچار جراحت شدید شدند. بعد از حملهور شدن نظامیها، دراویش به سمت گلستان هفتم حرکت کردند و در کوچه جمع شدند. بعد از حرکت دراویش و گارد نیروهای انتظامی و سپاه و لباس شخصیها همگی به سمت گلستان هفتم حرکت کردند و بعد از محاصره از چهارطرف، گاز اشکآور به سمت دراویش پرتاب میکردند تا ساعت حدود سه و سی دقیقه صبح یکم اسفند ۹۶ نیروهای بسیجی و سپاهی شروع کردند به فحش دادن و شعار دادن، از طریق بالا رفتن از آپارتمانهای مردم، بر سر دراویش سنگ و بلوک پرتاب کردند و همین طور جلو میآمدند و شروع کردند به ضرب و شتم و به طور خیلی عجیب به دراویش حمله کردند».
درگیریها تا روز بعد یعنی اول اسفندماه ادامه مییابد و در نهایت به بازداشت صدها تن از دراویش منجر میشود، اما به گفته سعید دوراندیش بازداشتشدگان اول باید از یک تونل عبور میکردند، تونلی برای ضرب و شتم:
«گاز اشکآور، تفنگ، ماشین آبپاش و هر آنچه را که در یک جنگ شهری بتوان از آن استفاده کرد، در قلعوقمع دراویش استفاده کردند. تصویری که هرگز فراموش نمیکنیم این بود که تا سر خیابان گلستان هفتم، تونلی انسانی از نیروهای امنیتی درست کردند و دراویش در حال انتقال را با باتوم، گاز اشکآور و هر آنچه دستشان بود، مورد ضربوشتم قرار دادند و در انتهای خیابان، دراویش را روی هم تلنبار کردند».
اما در آن سوی میدان، حسین اشتری بود فرمانده نیروی انتظامی ایران که این اعتراضها را «اغتشاش و فتنه بزرگ» نامید، او دراویش گنابادی را به اعمال خشونت و ضربوشتم ماموران تحت امرش متهم کرد و نیز دستداشتن در حادثهای مرگبار که در ساعات اوج درگیریها در یکی از خیابانهای اطراف به وقوع پیوست، راندن اتوبوسی به سمت ماموران پلیس که جان سه تن از آنان را گرفت.
در حالی که دراویش اعلام کردند حادثه اتوبوس ارتباطی به آنان نداشته است، مقامهای جمهوری اسلامی یکی از دراویش را مقصر شناختند. محمد ثلاث به این اتهام اعدام شد، درحالی که زینب طاهری وکیل مدافع او اعلام کرده بود در پرونده موکلش ابهاماتی وجود داشت که باید روشن میشد.
و پس از آن ۲۴ ساعت پرتنش و نفسگیر عکسهایی از وقایع منتشر شد که دراویش را با سر و صورتی خونین نشان میداد. برخی دیگر هم از ناحیه سر یا دست و پا دچار شکستگیهایی شده بودند. در نهایت مردان به کلانتری پاسداران و آگاهی شاپور و زنان به بازداشتگاه انتظامی خیابان وزرا منتقل شدند. انتقالی که به گفته احمد ایرانخواه با «خشونتهای کلامی و فیزیکی همراه بود» :
«برخورد مامورین آگاهی هیچ وقت یادم نمیرود. بسیار وحشیانه، با چک و لگد و فحاشی و تمسخر و با وضعیتی که لایق انسانیت نیست، ده نفرمان را در یک وانت دربسته جا دادند، ما را به آگاهی شاپور بردند، تشکیل پرونده و عکس، بعد هم سوار بر اتوبوس و انتقال به زندان. تقریبا تا خود زندان، مامور بدرقه دراویش را مورد آزار و فحاشی قرار داد».
ضربوشتم و فحاشیهایی که در کلانتری و بازداشتگاهها هم ادامه یافت؛ این را سعید دوراندیش در گفتوگو با رادیوفردا از داخل زندان فشافویه میگوید:
«این رویه توسط مامورین در آگاهی شاپور هم دوباره و چندباره تکرار شد. حتی وقتی وارد محوطه زندان شدیم، با این که همگی مجروح بودیم و در آگاهی شاپور دستانمان را دو به دو بسته بودند، سربازهای زندان تونل درست کردند و آنها هم دوباره و چندباره زدند و زدند و فحاشی کردند».
برخی از دراویش به مراکز درمانی منتقل میشوند، مراکزی که به گفته احمد ایرانخواه برای دراویش مصدوم پانسمان و درمانهایی سرپایی انجام میشود:
«بعد از ضربوشتم وحشیانه، من و خیلیهای دیگر، اکثر ما چیزی نمیفهمیدیم. چون آن قدر چوب باتوم به سر و بدنمان خورده بود که تقریبا بیهوش بودیم. ما را به بیمارستان امام سجاد انتقال دادند، در خیابان بهار شمالی، یک پانسمان سرپایی و عکسبرداری. ساعت پنج و شش عصر بود که حدود ۷۰ یا ۸۰ نفری را داخل اتاق بیمارستان امام سجاد یک جا جمع کردند و ما را تحویل مامورین آگاهی دادند».
و همزمان بازجوییها؛ بازجوییهایی که مرحله اول آن به گفته سعید سلطانپور در بیمارستان است:
«روند بازجوییها در دو مرحله، و برای بعضیها در چندین مرحله صورت گرفت. مرحله مقدماتی بازجوییهامان در بیمارستان با وجود مجروحیت و زخمی بودن ما انجام شد».
«فضای رعب و وحشت، همراه با فحاشی و تهدید»، آنچه که احمد ایرانخواه از شرایط حاکم بر اتاقهای بازجویی توصیف میکند:
«بازجوییها با رعب و وحشت، با چشمبند و زدن تهمت و افترا. سعی میکردند با دروغ روند بازجویی را پیش ببرند. آخرین چهارشنبه سال ۹۶ بود که مصادف شد با چهارشنبه سوری، من همراه با ۵۰ تن از دراویش با لباس زندان و دستبند و پابند، با دو تا اتوبوس و ۱۲ ماشین اسکورت، دو برابر سرباز و نیروی امنیتی برای بازپرسی به دادسرای اوین رفتیم. بازپرسی من، شعبه ۲ دادسرای اوین بود. یقین دارم همه چیز از پیش مشخص شده بود».
و حالا با گذشت یکسال از این وقایع، هماکنون بیش از ۱۵۰ درویش گنابادی در زندان به سر میبرند و محکومیت خود را سپری میکنند. محکومیتهایی که به گفته سعید سلطانپور در دادگاههایی تشریفاتی و چند دقیقهای صادر شد:
«دادگاهی که برای دراویش تشکیل شد، دادگاهی کاملا تشریفاتی بود و احکامی که برای ما صادر شد، غیر حقوقی و ناعادلانه بود. علیرغم اتهاماتی از قبیل اقدام علیه امنیت ملی، اغتشاش و برهم زدن نظم عمومی که به ما نسبت داده بودند، سوالاتی که از دراویش میشد، سوالاتی عقیدتی و در راستای تفتیش عقاید بود».
محاکمههای دسته جمعی بدون حضور وکیل مدافع که سعید دوراندیش و تعدادی دیگر از این دراویش از حضور در آن خودداری کردند. و به این ترتیب بود که احکام زندان، شلاق و تبعید آنان به طور غیابی صادر شد:
«بعد از این که دادنامهای سراسر تهمت و دروغ و افترا به ما نشان دادند، تاکید میکنم فقط به ما نشان دادند و از تحویل دادن به ما خودداری کردند به دادگاه احضار شدیم. من در جلسه اول دادگاه حضور پیدا کردم. از قاضی پرونده خواستم که حتما وکیل مدافع داشته باشم تا از حق و حقوق بنده دفاع کند. اما هر یک از آقایان یا خانمهای وکلا که به دادگاه انقلاب مراجعه کردند، اجازه حضور در دادگاه را پیدا نکردند. یعنی سیستم قضایی کشور از ما میخواهد در یک عمل غیرقانونی شرکت کنیم و نقض قانون کنیم. دادگاهی که وکیل مدافع در آن حضور ندارد و کسی از من متهم دفاع نمیکند، وجاهت قانونیاش را خودش زیر سوال میبرد. با توجه به این که اجازه نداشتم وکیل داشته باشم، از شرکت در این رویه غیرقانونی دادرسی دادگاهی اجتناب کردم».
دادگاههایی که در نهایت احکام زندان از شش ماه تا ۲۶ سال زندان را برای دراویش به دنبال داشت، ۱۰ تا ۱۴۸ ضربه شلاق، تبعید، ممنوعیت خروج از کشور و محرومیت از فعالیت در احزاب، گروهها، رسانهها و فضای مجازی دیگر مواردی است که در احکام بیشتر این دراویش درج شده است. احکامی که مبنای آن اتهامهایی مشابه است. اتهامهایی که رضا یاوری مطلق آنها را مضحک میداند:
«به اجتماع و تبانی، ارتکاب جرم علیه امنیت کشور، اختلال در نظم و آسایش عمومی، تمرد نسبت به مامورین در حین انجام وظیفه، حمل سلاح سرد و گرم، تخریب اموال عمومی متهم شدم. کل واکنشی که من در برابر این اتهامات داشتم این بود که به شدت به فکر فرو رفتم و بعد خندهای از ته دل کردم. خندهآورترین اتهامی بود که میشد به دراویش زد».
و حال با گذشت یکسال از وقایع خیابان پاسداران تهران، ۱۵۶ درویش هنوز زندانیاند، بیشترشان در زندان تهران بزرگ یا همان فشافویه، برخی دیگر در زندان اوین و زنان هم در زندان شهر ری معروف به قرچک. در شرایطی که سعید دوراندیش آن را «فاجعه انسانی» توصیف میکند:
«در مورد شرایط زندان باید عرض کنم اینجا یک فاجعه انسانی شکل گرفته است. برای ۵۰۰ زندانی، فقط پنج سرویس بهداشتی وجود دارد. حمام کردن در این سرمای زمستان، اکثر روزها فقط با آب سرد مقدور است. دسترسی به پزشک و دارو [فقط وقتی میسر است که] درحال احتضار باشی. و بابت خورد و خوراک، اگر آن سهمیه نان ناچیز به دستمان برسد، مطمئنا این وعدههای غذایی، صدمات جبران ناپذیری را به زندانیان وارد میکند».
رضا یاوری مطلق هم از نبود آب آشامیدنی سالم و کمبود امکانات درمانی میگوید، مواردی که بارها توسط سایر زندانیان محبوس در زندان فشافویه تکرار شده است:
«شرایط نگهداری زندانیان در زندان تهران بزرگ واقعا فاجعهبار است. از لحاظ بهداشتی، زندانی از آبی میآشامد که غیرقابل آشامیدن است، از لحاظ درمان هم فوقالعاده دردآور است، من در مدت یکسالی که در زندان هستم از بیماری آسم رنج میبرم و در مدت چندباری که سرماخوردگی داشتم، هیچ وقت من را بهداری نبردند. هیچ وقت دارویی هم در اختیار من نگذاشتند. اکثر اوقات پزشکی وجود ندارد که من این مسئله را با مسئولین زندان هم در میان گذاشتم ولی هیچ وقت رسیدگی نشد».
احمد ایرانخواه میگوید «شرایط موجود در زندان تهران بزرگ با آییننامه سازمان زندانها و اصول حقوق بشری مغایرت دارد»:
«شرایط زندان روز به روز اسفبارتر و غمآلودتر از قبل میشود. الان در سالن ۳ تیپ ۱ تهران بزرگ هستیم، اما زندان با رعایت نکردن قوانین سازمان زندانها، زیرپا گذاشتن قوانین بینالمللی و حقوق بشری، از بهداشت و درمان و غذای خیلی ساده هیچ خبری نیست».
شرایطی که نه تنها دراویش گنابادی محبوس در این زندان بلکه صدها زندانی دیگر نیز هر روز با آن زندگی میکنند. رضا یاوری مطلق غذای زندان فشافویه را «ناکافی» توصیف میکند و زندگی در این شرایط را «طاقتفرسا» میداند:
«زندان تهران بزرگ با وجود ۱۴هزار زندانی، شامل چهار تیپ است که هر تیپ بالای پنج هزار نفر زندانی دارد و هر تیپ یک بهداری دارد. ولی جالب اینجاست که در اکثر اوقات پزشکی وجود ندارد. از نظر غذایی هم زندان تهران بزرگ بیکیفیتترین غذایی دارد که دیده میشود. زندانیان هیچ وقت با شکم سیر نمیخوابند و همگی مینالند. وعده صبحانه هم معمولا شامل یک مربای کوچک است که حجم آن دقیقا یک قاشق غذاخوری است و هیچ کس از این بابت راضی نیست. نانی که به زندانی اختصاص میدهند، شامل یک کف دست، که به چهار لقمه تمام میشود».
اما وضعیت زنان درویش هم بهتر از مردان نیست، زنانی که در زندان زنان شهر ری یا همان قرچک محبوساند، زندانی که طی ماههای اخیر نامش بارها بر سر زبانها افتاد و زندانیان سیاسی پیشین از تجربه خود در این زندان گفتند و نوشتند.
الهام احمدی یکی از زنان درویش محبوس در زندان قرچک است که این زندان را «شکنجهگاه» مینامد:
«شبها بهداری دکتر کشیک ندارد. یک قرص و یک شربت میدهند و دیگر تمام. شبها چند بار که میرویم دکتر و پرستار فحاشی میکند. نشان به آن نشان که امروز صبح یک نفر این جا به خاطر فشارخون بالا سکته کرد و مرد. گفتهاند فشارت ۱۲ است، برو بخواب. صبح مرد، جنازهاش را بردند بیرون. این جا از ما میخواهند کار کنیم اگر میخواهیم تلفن بزنیم. به ما میگویند علفهای هرز حیاط را با دست بکنید و گرنه هواخوریتان را تعطیل میکنیم. این جا آب شیرین وجود ندارد، ما را وادار میکنند آب معدنی سمی و تاریخ گذشته بخریم. اوضاع این جا خیلی بد است، اوضاع بد است، بد. این جا شکنجهگاه است».
برخورد با دراویش گنابادی در جریان تجمع آنان در خیابان پاسداران، بازداشتها و صدور احکام زندان و شلاق برای آنان در نخستین گزارش جاوید رحمان گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر در ایران هم بازتاب یافت. علاوه بر آن سازمان ملل متحد در قطعنامه اخیر خود درباره ایران از «سرکوب گسترده اقلیتهای مذهبی از جمله دراویش گنابادی» به شدت انتقاد کرد.
دیدبان حقوق بشر، عفو بینالملل، کمپین حقوق بشر در ایران و دولت آمریکا نیز طی یکسال گذشته در گزارشها و بیانیههایی متعدد از عملکرد مقامهای ایرانی در رابطه با اقلیتهای دینی از جمله دراویش گنابادی انتقادهایی را مطرح کردند.
گزارشها، بیانیهها و قطعنامههایی که مقامهای ایران همواره آنها را «بیاعتبار، مغرضانه و با اهداف سیاسی» توصیف کردهاند.
و در میان این رد و بدل کردن اتهامات، این ۱۵۶ درویش گنابادیاند که روزهای طولانی زندان واقعیت روزمره زندگی آنهاست. سعید دور اندیش، رضا یاوری مطلق، احمد ایرانخواه، سعید سلطانپور، الهام احمدی، و ده ها درویش دیگر.