در سالهای گذشته تلاش سازمانیافتهای از سوی محافل اصلی قدرت در جمهوری اسلامی برای تحریف تاریخ در خصوص مناسبات آیتالله بروجردی و آیتالله خمینی انجام شدهاست.
یکی از آخرین موارد مصاحبه خبرگزاری حوزه با آیتالله سیدجواد علوی بروجردی است. این رسانه وابسته به نهاد ولایتفقیه کوشش کرده تا از زبان نوه دختری زعیم حوزه علمیه قم و مرجعیت عامه شیعه از آبان ۱۳۲۳ تا فرودین ۱۳۴۰ هجری شمسی ناگفتههایی از روابط و تعامل بین ایشان و آیتالله خمینی بازگو کند.
هدف نهایی این مصاحبه در ادامه تلاشهای گذشته تأیید دو مدعای غلط است؛ نخست رابطه نزدیک بین آیتالله خمینی و آیتالله بروجردی و سپس اشتراک گفتمانی و نظری بین آنها. در حالی که رصد کردن روابط از ابتدا تا انتها و بررسی مستندات مربوطه خلاف این مسائل را نشان میدهد.
سیدجواد علوی بروجردی که خود فقیه روشناندیشی است و تحت فشار و مضیقه حکومت قرار دارد و حتی شیخ محمد یزدی دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم خواهان برخورد با مرجعیت او شده بود، در این گفتوگو تا حدی تحت تأثیر فضا قرار گرفته و سخنانی بر زبان آورده که تاریخسازان برای مدعاهای کذب خود به آنها استناد کنند.
در ادامه نکاتی در رد این صورتبندی کاذب و روشنگری پیرامون تبیین رابطه واقعی آیتالله بروجردی و خمینی طرح میشود.
ابتدا باید توضیح داده شود که بر خلاف رویکرد کنونی، روحانیون طرفدار آیتالله خمینی و جمهوری اسلامی موضعگیری متغیری نسبت به آیتالله بروجردی داشتهاند. در پیش از انقلاب مشی او را رد میکردند و آیتالله بروجردی از دید آنها عالم درباری، فقیه سازشکار و محافظهکار بود که نسبت به مبارزه با ظلم و تلاش برای اجرای احکام اسلام فعالیتی نمیکند.
برخورد موهن نواب صفوی ویارانش که الگوی مبارزاتی روحانیون بنیادگرا و انقلابی بودند در این خصوص روشنگر است. این سخنان خلاف واقع و توهینآمیز نواب صفوی خطاب به آیتالله بروجردی است:
«تو ای عالم اسلامی، تو ای بیوفا، علوم آلمحمد و معارف الهی تحصیل نمودی، آنگاه که افکارت بدین معارف نورانی پرورش یافت و در گلستان نورانی حق پر و بال یافتی، روش و لباست را تغییر دادی و در صف بدعتگزاران و ظالمین قرار گرفته، بیرحمانه با جعل قوانین خلاف اسلام و اجرای نقشههای دشمنان اسلام، همه روزه بر پیکر اسلام ضربات شدیدی نواختی، تو ای بیوفا بشر، ایکاش وفاداری را از […] آموخته بودی؛ تو برای مرجعیت و ریاست خود آنقدر که کوشیدی، به خدا برای حفظ اساس اسلام یک هزارم آن در تمام مدت عمرت کوشش نکردی. به خدا آن گاهی که احساس کوچکترین خطری برای عنوان و مقام دنیای خود کنی، مهیای هر اقدامی و تکفیری و تفسیقی میباشی و گرچه به بنیاد مقدس اسلام لطماتی وارد آید، اما اگر در پیش چشمت محصول مصائب انبیا و محمد و آل محمد و محصول خون مقدس حضرت سیدالشهداء حسینبن فاطمه(ع) جگرگوشه پیغمبر را آتش زنند، تا جایی که برای شخصیت خود احساس خطر نکنی، باکت نیست و به روی خود نمیآوری… تو ای بیوفا، اگر در محراب و بر مسند پیغمبر و مرجعیت اسلام هم قرار گرفتی، با دشمنان دنیاپرست اسلام بیشتر تماس میگرفتی و مهربانتر بودی و با دلسوختگان و فداکاران اسلام و علمای فداکار و دلسوخته و رنجکشیده اسلام و اولیاء خدا درشتی و مخالفت نمودی؛ به حدی که برای جنگیدن با آنها و پشتیبانی کردن از دشمنان اسلام بهخاطر حفظ منافع دنیای خود از عناوین روحانیت و اسلام هم بر علیه آن دلسوختگان اسلام و دین خدا استفاده نمودی. آخ، آخ ای بشر بیوفا! به خدا، […] باوفا، از تو بیوفا شریفتر است» (علی رهنما، نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی، گام نو، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۴، صص ۵۹ – ۵۸)
طرفداران نواب صفوی از جمله سیدهاشم حسینی تلویحاً آیتالله بروجردی را از ریشقرمزهایی میدانستند که باید از آنان دوری جست و به ایشان جسارت میکردند. این نگرش در ذهنیت روحانیون حامی آیتالله خمینی بود اما جسارت علنی کردن آن را نداشتند. البته شیوه خود آیتالله خمینی هم مؤثر بود که همیشه نسبت به توهین به آیتالله بروجردی حساس بود و بر احترام ظاهری تأکید داشت.
سید هادی خسروشاهی روایت میکند همراه با شیخ رضا گلسرخی کاشانی که از اعضای فداییان اسلام، نزد آیتالله خمینی رفتند تا برای نجات جان نواب پیش آیتالله بروجردی وساطت کند، وقتی گلسرخی اظهارات تندی علیه آیتالله بروجردی بیان میکند، آیتالله خمینی بر میآشوبد و تذکر میدهد که به مرجعیت کاری نداشته باشید.
اما از دهه هفتاد به بعد با افول گفتمان بنیادگرایی اسلامی و طرح حکومت دینی و برجسته شدن مواضع دینی و اجتناب آیتالله بروجردی از اقدام برای تشکیل حکومت دینی و نگاه منفی به مداخله در سیاست در جامعه، نگاه حکومت به تدریج عوض شد و این بار ضمن پذیرش عملی تفاوتها تأکید میشد که آیتالله با بروجردی با حفظ و گسترش حوزه علمیه قم و توسعه شبکه روحانیت توانست بستر و پایه برای نهضت روحانیت در انقلاب اسلامی را فراهم سازد. در ادامه یک گام جلو رفته و مدعی شدهاند که اختلافات فرعی و ناشی از مصلحت بوده است.
اما تفاوت دیدگاههای دینی، مشی، منش و ویژگیهای شخصیتی آیتالله بروجردی و آیتالله خمینی مشهود و بارز است. پیش از آنکه به این بحث پرداخته شود ارزیابی از نقش آیتالله خمینی در حضور آیتالله بروجردی در قم و در دست گرفتن مدیریت حوزه علمیه قم و ادعای رابطه نزدیک بین آن دو ضرورت دارد که بررسی شود.
علوی بروجردی اگرچه به تأثیر آیتالله خمینی اشاره میکند اما به درستی توضیح میدهد اصل دعوت کار آیتالله صدرالدین صدر بوده که در بین مراجع ثلاثه متولی مدیریت حوزه علمیه قم در حد فاصل درگذشت آیتالله عبدالکریم حائری یزدی تا آمدن آیتالله بروجردی به قم معروف به «دوران فترت» ارشدیت سنی داشت. دلیل آن هم ناتوانی در جمعآوری شهریه و نگرانی از تضعیف حوزه علمیه قم و خسارتهای جبرانناپذیر به آن بود. مشکل دیگر پس گرفتن اجازه و وکالت از سوی آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی مرجع تام و علیالاطلاق وقت شیعه از علمای ثلاثه قم بود که اعتبار مذهبی آنها را خدشهدار ساختهبود. اما آیتالله بروجردی شاگرد سید ابوالحسن اصفهانی و مورد وثوق او بود.
آیتالله بروجردی که در نهایت با توجه به نتیجه مثبت استخاره در قم حضور پیدا کرد، ابتدا از طریق جمعی از بازاریهای تهران اطمینان حاصل کرد که هزینههای مالی حوزه قم تأمین میشود. اما باید توجه داشت تقاضا برای حضور آیتالله بروجردی به قم سابقه دیرینه داشت و آیتالله خمینی نه اولین فرد و نه چهره شاخصی در این خصوص بود.
اولین دعوت از آیتالله بروجردی برای مدیریت حوزه علمیه قم بعد از فوت شیخ عبدالکریم حائری یزدی صورت گرفت. اما ایشان آن درخواست را به دلیل شرایط زمانی نپذیرفتند. البته آیتالله بروجردی در زمان زندگی مؤسس حوزه علمیه قم، بعد از بازگشت و یا اخراج محترمانه از شهر مشهد، هفت ماه در قم زندگی کرد و به تدریس مشغول بود. حضور ۴۰ اتوبوس از ساکنان بروجرد و تقاضای بسیار باعث شد که به شهر بروجرد برگردد. در حد فاصله هشت سال دوره فترت، دهها دعوت از او انجام شد که هر بار به علت مخالفت پرشور اهالی و عشایر منطقه یا بعضی ملاحظات سیاسی عملی نشد.
حضور ماندگار آیتالله بروجردی در قم محصول تصمیم بزرگان حوزه علمیه قم و اجماع همه علما و مقتضیات زمانه بود. آیتالله خمینی یکی از صدها مدرس بود که در سطحی پایینتر از علمای طراز اول در این خصوص نقشآفرینی کرد که بیشتر در حوزه عملی مانند جمع آوری امضا برای دعوت بود که در این خصوص هم اغراق شده و میشود.
علوی بروجردی میگوید آیتالله خمینی در دو ماه بستری بودن آیتالله بروجردی در بیمارستان تهران مرتب بر حضور ایشان در قم تأکید کرده و نقش اصلی را در تنظیمات ورود آیتالله بروجردی به قم بر عهده داشتند. بررسی اتفاقات آن زمان تردید جدی در دستی این ادعا ایجاد میکند.
آیتالله خمینی در آن زمان جزو علمای درجه اول قم نبود و نمیتوانست در برنامهریزی برای ورود مدیر حوزه علمیه قم نقش اصلی را داشته باشد، این اتفاق امکان ناپذیر بود. اما اگر منظور در امور اجرایی و عملیاتی باشد، محتمل است منتها نشانگر نقش خاصی نیست، همانگونه که اعضای اجرایی در نوفل لوشاتو و یا هنگام حضور بازگشت آیتالله خمینی به ایران جایگاه خاصی پیدا نکرده و تنها به عنوان تیم اجرایی مطرح بودند. در بیمارستان نیز آیتالله خمینی جزو افراد نزدیک به آیتالله بروجردی نبود و علمای زیادی از آیتالله بروجردی دعوت کردند و از همه مهمتر دعوت مراجع ثلاثه بود.
اما بعد از اینکه آیتالله بروجردی زعامت حوزه علمیه قم را در دست میگیرد مدتی رابطه خوبی بین آنها برقرار میشود. آیتالله خمینی از مدرسان فعال حوزه عملیه قم در اواخر دهه بیست و دهه سی بود. او در جلسات درس آیتالله بروجردی نیز حاضر میشود و شاگردی ایشان را میکند. در زمینه نوع مواجهه با دربار و مسائل سیاسی طرف مشورت آیتالله بروجردی بود و در دو مأموریت به نمایندگی از ایشان با محمدرضا شاه پهلوی دیدار کرد. در آن دوره معروف بود که حاج آقا روحالله وزیر خارجه آیتالله بروجردی است.
اما این نزدیکی در حوزه کارهای اجرایی بوده نه ارتباط خاص دوستی و یا حتی شاگردی نزدیک. در همین مصاحبه علوی بروجردی از قول سیدصادق لواسانی از دوستان نزدیک آیتالله خمینی نقل می کند که او کارهایی میکرده از جمله «جفت کردن کفشهای آیتالله بروجردی» که به نظر لواسانی در شأن فقها و مدرسان نبوده است. آیتالله خمینی هیچگاه جزو حلقه شاگردان خاص آیتالله بروجردی نبود.
علوی بروجردی مدعی است «آیتالله بروجردی در سال اول حضور در قم برای چند ماه به شهر مشهد میرود و مدیریت حوزه علمیه قم را برای چند ماه به آیتالله خمینی میدهد و حتی انگشترش را در اختیار او قرار میدهد»! این ادعا تا الان از سوی هیچ فرد دیگری طرح نشده است. علوی بروجردی نمیگوید منبع این حرف چیست، و از آنجایی که سن و سالش نمیخورد که شاهد دست اول آن اتفاق باشد، اظهارات او نمیتواند مدرک قابل اعتنایی باشد. او به مخالفت آیتالله خمینی با سفر فوق اشاره میکند که نگران بوده به دلیل تازه بودن مرجعیت ایشان استقبال لازم در شهرها نشود.
در نقد این ادعا باید گفت اولاً مراجع بعضاً سفر به مشهد میکنند اما سابقه ندارد کسی را جانشین خود تعیین کنند. پیشکار آیتالله بروجردی حاج احمد و مسئول مالی آقای احسن بود. در آن مدت کوتاه چه اتفاقی قرار بود بیفتد که آیتالله بروجردی مهرش را در اختیار کس دیگر قرار دهد که در حکم دادن چک سفید امضا است! این کار در بین مرجعیت سابقه نداشته که مهرشان را به فرد دیگری بدهند.
حتی این اتفاق هم افتاده باشد، باز دلیل خاصی بر تجربه آیتالله خمینی در مدیریت حوزه علمیه قم نمیشود. چون در سالهای اولیه مدیریت آیتالله بروجردی حوزه قم کوچک و محدود بوده و با مشکلات مالی زیادی مواجه بود؛ حتی توان پرداخت شهریه طلاب را نداشت.
ادعای مشورت با آیتالله خمینی نیز فقط در روایت روحانیت حکومتی و مدافع آیتالله خمینی چون فلسفی دیده میشود. اما در آن مقطع ارتباط گرفتن در سطح مدرسان حوزه با آیتالله بروجردی راحت بود. در اکثر روایتها به تقاضای دیدار از طرف آیتالله خمینی اشاره شده نه بر عکس.
بیشتر بخوانید
چگونه ولایت فقیه به قانون اساسی ایران اضافه شد؟روحانیون ارشدی که به جمهوری اسلامی نه گفتندآیتالله مومن؛ فقیهی با دو چهرهچرا بین آیتالله خامنهای و آیتالله سیستانی «سلام» رد و بدل نشد؟اما رابطه خوب بین آنها برای مدت کوتاهی برقرار بوده و روابط به سرعت تیره میشود. ماجرا از طرح مورد نظر آیتالله خمینی و مرتضی حائری یزدی برای اصلاح نظام درسی حوزه علمیه شروع میشود که آیتالله بروجردی مخالفت میکند و حتی ابراز تردید میکند که قصد آنها واقعاً اصلاح باشد! این تردید به شدت به پسر ارشد مؤسس حوزه علمیه قم بر میخورد و عمامه به زمین میکوبد و آیتالله خمینی نیز استکان چای را به دیوار میکوبد. آیتالله بروجردی به ناراحتی به اندرونی میرود و آن دو هم خارج میشوند.
روابط از اینجا خراب میشود و در ادامه حضور نواب صفوی و حمایت تلویحی آیتالله خمینی از مواضع او باعث تیرهتر شدن میگردد. آیتالله منتظری در خاطراتش در این خصوص مفصل توضیح داده است. دیگر ارتباطی بین آنها تا زمان فوت آیتالله بروجردی برقرار نمیشود. البته آیتالله خمینی دستکم در ظاهر احترام آیتالله بروجردی را نگاه میداشت. اما در مراسم تشییع او شرکت نکرد و توجیه این کار را نگرانی از ایجاد شدن درگیری بر سر تعیین جانشینی و تحرکات برخی از طلاب حامی خود ذکر کرد که موجه به نظر نمیرسد.
اما اوج مغلطه علوی بروجردی در مورد نظریه ولایت فقیه است! او مدعی شده که آیت الله بروجردی موافق این نظریه بوده و آن را در سطح جهان اسلام دنبال میکرده و تلاش کرده تا زیرساختها را فراهم سازد. این ادعای علوی بروجردی همچنین در تناقض با دعاوی نواندیشانه او است.
اما بررسی آثار فقهی آیتالله بروجردی نشان میدهد او به هیچ عنوان نظر مثبتی با مویدی در خصوص نظریه ولایت فقیه به روایت آیتالله خمینی نکرده است. اکثریت قریب به اتفاق مراجع و فقهای بزرگ شیعه با ولایت فقیه موافق هستند، اما در تفسیر از آن اختلاف نظر دارند. پیش از ملااحمد نراقی و شیخ محمدحسن نجفی مؤلف کتاب جواهر الکلام، قریب به اتفاق علمای سلف، ولایت فقیه را در امور سرپرستی مجانین و افراد صغیر، امور حسبیه، منصب قضاوت و امور فرعی جایز میدانستند. نظرات فقهی آیتالله بروجردی مشابه ملااحمد نراقی و صاحب جواهر نیست که آیتالله خمینی نظریه ولایت فقیه خود را بر پایه تفسیر آنها بنا نهاد.
چیزی که علوی بروجردی از «ولایت فقیه» در آرای آیت الله بروجردی میگوید، اهتمام آیتالله بروجردی به رشد اسلام و معارف آن بود نه تشکیل حکومت دینی. همچنین او در حوزه نظری به مداخله فقها در امر قضا باور داشت اما اقدام عملی در این خصوص نکرد و متعرض ساختار نوین دادگستری در ایران نشد.
آیتالله بروجردی رویه حاکم بر تفکیک ولایت دینی و سیاسی را قبول داشت و علاوه بر آنها نسبت به مداخله در سیاست پرهیز داشت و روحانیت را فاقد صلاحیت و تخصص لازم برای اداره کشور میدانست. خاطرات زیادی در این خصوص وجود دارد.
آیتالله گرامی بحث قابل اعتنایی را طرح کرده و مدعی شده که آیتالله بروجردی ولایت فقیه را قبول داشته اما آن را قابل اجرا نمیدانست. این سخن نیز ادعای بلااستناد است، سخنی در مواضع و دیدگاههای آیتالله بروجردی در این خصوص وجود ندارد. ایشان بر پایه نظراتی مشابه آخوند خراسانی اصل تشکیل حکومت دینی در زمان غیبت و دنیای مدرن را قبول نداشت. اهل تعامل انتقادی با حکومت برای رعایت احکام شرع بود و در عین حال به دنبال اجرای اجباری حداکثری آنها نبود. رویکرد دفاعی داشت.
تفاوت این نگرشها با رویکرد آیتالله خمینی خیلی زیاد است و به همین دلیل تلاش گسترده نیروهای حکومتی و بخصوص وابستگان به نهاد ولایت فقیه به جایی نمیرسد.