در پیش و پس انقلاب اسلامی، واژه لیبرالیسم دشنام بود. دشنامدهندگان لیبرالیسم را نمیشناختند و از آن همچون اسم رمزی برای انگ زدن به هر که انقلابی و هوادار مسلک اشتراکی نبود استفاده میکردند.
انقلاب که فرو نشست و سوسیالیسمِ که فرو ریخت و فجایع هر دو که رو شد، سرسختان کمتر به لیبرالیسم دشنام دادند و دستکم در حرف شکیبای آن شدند. اما هنوز دل در گرو باورهای اشتراکی داشتند و از همین رو، از آن پس به نئولیبرالیسم تاختند، با این ادعا که نئولیبرالیسم یعنی لیبرالیسم تندرو و اگر تندرو نبود با آن دشمنی نداشتند.
از چنین دیدگاهی، نئولیبرالیسم در برگیرنده هر آن چیزی شد که هموندان مسلک اشتراکی نمیپسندیدند: از سیاستهای اقتصادی مارگرت تاچر در انگلستان و رونالد ریگان در ایالات متحده گرفته تا سازمان جهانی تجارت، و از آزادسازی قیمتها تا آلودگی زیستبوم.
حتی سیاستهای اقتصادی هاشمی رفسنجانی، رئیسجمهور پس از جنگ ایران و عراق، و بلکه همه دولتهای پس از او را هم نئولیبرال خواندند و فلاکتهای نظام را به حساب آن گذاشتند. گویا پیدایی و گسترش بحران کرونا هم ناشی از نئولیبرالیسم است.
راستی این که نئولیبرالیسم بهانه است. هواداران مسلک اشتراکی همچنان دشمن لیبرالیسم، رقابت بازار-بنیاد و آزادی بازرگانی (فرامرزی) اند و دولتسالاری را میپسندند.
آهنگ این نوشته نشان دادن تحول تاریخی و گوناگونی دیدگاههای نئولیبرالیسم در سپهر اقتصاد است و اینکه نئولیبرالیسم هر چه هست، آنی نیست که هواداران مسلک اشتراکی میگویند.
بازنگری لیبرالیسم کلاسیک
در سالهای ۱۹۳۰ میلادی، مسلکهای اشتراکی، همچون ناسیونالیسم نژادی و سوسیالیسمِ انقلابی و برنامهریزی دولتی گسسته از بازار به تندی در فرنگ گسترش مییافتند. لیبرالها واکنش نشان دادند و به ابتکار والتر لیپمن[۱]، ۲۶ اندیشهپرداز لیبرال[۲] از ۲۶ تا ۳۰ اوت ۱۹۳۸ در پاریس گرد آمدند تا برای یافتن پاسخهای لیبرال به برآمدن ایدئولوژیهای اشتراکی-دولتی آن روزگار هماندیشی کنند.
واژه نئولیبرالیسم برای نخستین بار در این نشستِ معروف به نشست لیپمن، برساخته شد[۳]. شرکتکنندگان برداشت یگانهای از لیبرالیسم نداشتند، اما برای ایستادگی در برابر مسلک اشتراکی و برنامهریزی دولتی، بدون در نظر داشت قیمت بازار و بازبینی در مورد نقش دولت و نیز لیبرالیسم منچستری همداستان بودند. لیبرالیسم منچستری که در انگلستان سده نوزدهم برآمد، هوادار آزادی تام و تمام بازرگانی در درون و برون مرز بود، بدون کوچکترین دخالت دولت.
همه شرکتکنندگان اقتصاددان نبودند. میزبان نشست، لویی روژیه (Louis Rougier) فرانسوی اقتصاددان بود و به همراه چند تن دیگر از اقتصاد بازار-بنیاد در برابر مسلک اشتراکی، دخالت محدود دولت و گسترش ارزشهای لیبرال به تمامی زندگی اجتماعی و هواداری میکرد. هواداری لویی روژیه از دخالت اقتصادی دولتی بی در و پیکر نبود و سه سامانه داشت:
۱) نهاد قضایی-حقوقی برای پاسداری از حقوق مشتری در برابر گاوبندی و دستهبندی، چه از سوی کارفرمایان و چه از سوی کارگران برای نشاندن قیمت انحصاری به جای قیمت رقابتی بازار.
۲) تعیین قیمتها حتی برای کالاها و خدمات عمومی بر بنیاد بازار به جای تثبیت قیمت از سوی دولت که همیشه برانگیزنده بازار سیاه است. لویی روژیه از همین رو پیشنهاد میکرد که ممنوعیت تعیین قیمت از سوی دولت در قانون اساسی آورده شود.
۳) کمک به شهروندان فرودست و آسیبپذیر به شرط تراز بودجه و بدون بدهی دولتی برای پوشاندن کسری بودجه. چه هزینه کمک دولتی به کسی، تنها از راه برداشتن از دارایی کس دیگر، مثلاً به شکل مالیات، ممکن است. این شیوه «از این بگیر و به آن بده» باید سقف قابل قبولی داشته باشد وگرنه، شهروندان گرایشی به کار و ابتکار نخواهند داشت. چه در این شرایط، کار و ابتکار بیشتر، نه بر درآمد کوشنده، بلکه بر بدهی مالیاتی وی و سرانجام بر دارایی دیگری خواهد افزود. روژیه گرفتن مالیات از توانگران و دادن آن به آسیبپذیران را رانت وارانه میدانست و از همین رو خواستار مالیات همگانی بود.
پس از نشست لیپمن، لویی روژیه نو کردن اندیشه لیبرالیسم اقتصادی را پی گرفت و آن را در آغاز نئولیبرالیسم و سپس «لیبرالیسم سازنده» (۱۹۳۹) و سرانجام «اقتصاد مصرفکننده» (۱۹۴۹) نامید. چرا که به باور او، شهروند-مشتری در اقتصاد بازار-بنیاد تصمیمگیرنده است و برای برآوردن نیازهای خود، با پرداخت بها میان کالاهای رقیب انتخاب میکند و به اعتباری رأی میدهد[۴].
در همین دوران، ویلهم روپکه (Wilhelm Röpke)، اقتصاددان و فیلسوف آلمانی و همفکرانش نیز به نوسازی لیبرالیسم پرداختند و «اردولیبرالیسم» (Ordolibéralisme) را عرضه داشتند که پیدایی بازار را، نه خودی به خودی، بلکه ناشی از دخالت و پشتیبانی دولت میدانست. دبستان اردو لیبرالیسم در مخالفت با اقتصاد شورویستی سال های ۱۹۳۰ میلادی از لیبرالیسم ضابطهمند پشتیبانی میکرد.
ویلهم روپکه مخالف اقتصاد دولتی و انحصار شرکتهای بزرگ بود، اما مخالف فعالیت شرکتهای دولتی در ترابری و گاز و برق نبود. او فرادستی طبقه متوسط با مالکیت و درآمد کم یا متوسط را «فضیلت مدنی» میدانست و از همین رو انتقادی به دولت رفاه و کمک حداقلی به مردم نداشت. اما به آگهی بازرگانی و فنآوری نو که به باورش به وجودآورنده تورم و شرکتهای دیوپیکر و بیماریهای روانی و از میان برنده زیستبوم طبیعی و همبودهای (Community) مدنی بودند انتقاد داشت. از همین رو برخی او را پیرو رمانتیسم ضد مدرن میدانستند.
زبده سخن این که نخستین موج نئولیبرالیسم، چه با روژیه و چه با روپکه، نه در گسست با ارزشهای لیبرال، بلکه برای برکشیدن آن در برابر مسلک اشتراکی، از نقش دولت برای شرکت هر چه بیشتر شهروندان در اقتصاد بازار پشتیبانی کرد. چنانکه لویی روژیه به روشنی از سیاستهای نیودیل (New Deal) روزولت و والتر لیپمن (Lippmann) از سیاستهای اجتماعی کندی و جانسون در آمریکا پشتیبانی کردند. روپکه نیز پایهگذار که «اقتصاد اجتماعی بازار» در آلمان شد.
بازگشت به لیبرالیسم کلاسیک
دیگر موج نئولیبرال در دهه ۱۹۶۰ برآمد و در دهه ۱۹۷۰ و نیز ۱۹۸۰ جان گرفت. اگر نخستین موج نئولیبرال واکنشی بود به برآمدن اندیشههای دولتسالار فاشیست و سوسیالیست در دهه ۱۹۳۰ میلادی، موج دوم نئولیبرال واکنشی بود به اندیشه دولتسالار اقتصاد کنیزی در کشورهای بزرگ صنعتی و رکود–تورم و مالیاتهای فزاینده ناشی از آن[۵].
چهرههای پیشاهنگ موج دوم همچون میلتون فریدمن، گری بکر، جیمز بوکانان و گوردون تالاک در پی برکشیدن تئوری اقتصاد لیبرال نئوکلاسیک بودند، نه گسست از آن. از همین رو نظریههای ارزشمندی همچون «سرمایهداری و آزادی»، «وارسی اقتصادی زندگی غیراقتصادی»، «سرمایه انسانی»، «انتخاب دیوانی»، «پیشبینی خردمندانه» و دیگر را وارد اندیشه لیبرالیسم کردند. از آنجا که نهادن نام نئونئوکلاسیک بر این جریان سنگین مینمود، آن را جریان اقتصاددانهای نو و کمکم نئولیبرال نامیدند[۶].
در همین دوران، که دوران جنگ سرد هم بود، اندیشمندانی چون کارل پوپر (۱۹۰۲ـ ۱۹۹۷)، ریمون آرون (۱۹۰۵ـ۱۹۸۳) و ایزا برلین (۱۹۰۹ـ۱۹۹۷) در سپهر سیاسی از دموکراسی لیبرال در برابر باورهای اشتراکی و سوسیالیسم و از آزادیهای فردی در برابر برنامهریزی «علمی» و «الگوی» تاریخی برای رسیدن به سعادت بشری پشتیبانی و از سادهگردانی امر پیچیده اجتماعی انتقاد کردند[۷].
نئولیبرالیسم، چه در سالهای ۱۹۳۰ و چه در دوران جنگ سرد، پاسدار ارزشهای بنیادین لیبرالیسم بود. نخست در برابر دولتسالاری توتالیتر و سپس در برابر دولتسالاری رفاهی بدهکار که همواره بر مالیات میافزود و به کارآفرینی آسیب میزد. با وجود این، نئولیبرالیسم هر دو موج گونهای از دخالت دولت برای نگهداشت رقابت آزاد در اقتصاد بازار-بنیاد و نیز توانمندسازی شهروندان برای شرکت در آن را میپذیرفت.
سخن پایانی
از آنچه آمد میتوان چند نکته بر گرفت:
یکم آنکه جریانی که برخی نئولیبرالیسم مینامند از لیبرالیسم نمیگسلد، بلکه آن را نو میکند و بر میکشد. حتی بسیاری از لیبرالها واژه نئولیبرالیسم را نمیپسندند و خود را تنها لیبرال مینامند. پس یعنی چه این سخن بی پایه برخی از انتقادگران که: ما با لیبرالیسم موافق و با نئولیبرالیسم مخالفیم؟
دو دیگر اینکه (نئو)لیبرالیسم، همچنان که آمد، جریان یک دستی نیست. پس هر انتقادی باید روشن کند که به کدام جریان و در چه دورهای اشاره دارد. هر چه هست، همه جریانهای معروف به (نئو)لیبرال، با وجود گوناگونی دیدگاهها، به ستون پایه لیبرالیسم، یعنی حقوق فردی و آزادی داد و ستد و همکاری داوطلبانه میان انسانهای آزاد، بینیاز به دستور دولتی، باور دارند.
سوم آنکه خواست لیبرالی «مقرراتزدایی» را با «بیقانونی» که اتهام هواداران مسلک اشتراکی است، نباید یکی پنداشت و بلکه باید میان قانون و مقررات تمیز داد. قانون نگهبان آزادی و مالکیت خصوصی است و از این رو ستون پایه لیبرالیسم است. بیشینه مقررات اما، رقابت آزاد و حقوق برابر را از میان میبرد و به کسانی امتیاز میبخشد و از همین رو رانتزا است. مخالفت (نئو)لیبرالیسم با مقررات و نه قانون، از همین جاست. قانون مالکیت و آزادی فردی در سپهر حقوقی، قضایی و انتطامی را پاس میدارد، برای آنکه شهروندان بتوانند در ایمنی و با آزادی داد و ستد کنند.
چهارم، (نئو)لیبرالها، به عکس آنچه منتقدان مسلک اشتراکی میگویند، با دخالت بسزای دولت در اقتصاد مخالف نیستند. این سوسیالیسم «علمی» است که برای از میان بردن جامعه طبقاتی در پی از میان بردن دولت یا دستگاه سرکوب طبقه استثمارگر است. حتی فریدریش هایک که پیروان مسلک اشتراکی به لیبرالیسم رادیکال متهم میکنند، نبود یا بیعملی دولت برای اقتصاد بازار-بنیاد را زیانمند میداند.
دولت لیبرال دخالت میکند، اما نه با نگرش مسلک اشتراکی که در مورد دارایی و اموالی که از آن او نیست تصمیم میگیرد و از کسی (توانگری) میگیرد و به دیگری (آسیبپذیر) میبخشد. دخالت دولت لیبرال محدود و برای توانمندسازی بهینه شهروندان در راستای شرکت خود مختار در فعالیت اقتصادی و برآوردن نیازهاست. این گونه دخالت دولت، هر جا لازم آمد، «مشروطه» با در نظر داشت حقوق همه شهروندان است. به دیگر سخن، دخالت دولت لیبرال مشروط است به:
- پاسداشت آزادی فردی. بایدهمواره از نزدیکی نامبارک قدرت سیاسی دولت و امتیازهای اقتصاد پرهیخت. هر گاه دولت زیاده در اقتصاد دخالت کند، فرد شهروند که همواره توان کمتری از حکومت دارد، توان رویارویی نخواهد داشت و امتیازهای خود را از دست خواهد داد.
- برابری شهروندان. دولت لیبرال نمیتواند میان شهروندان تفاوتی قائل شود و به هر دلیلی، امتیازی از شهروندی بگیرد و به دیگری بدهد. از همین رو اگر فردی ابتکاری زد و توانگر شد، دولت لیبرال نمیتواند از دارایی او بردارد و به دلخواه خود به دیگری دهد. همچنان که دولت قانونمند نمیتواند شهروندی را به دلیل نداری، جنسیت، باور و دیگر از حقوق بنیادین فردی محروم کند، شهروند کامیاب از کارآفرینی را نیز نباید به دلیل توانگری از حقوق فردی محروم کرد.
- حسابرسی. دخالت دولت باید بر پایه ساز و کار قیمت بازار و نگهداشت حساب درآمد و هزینه باشد. نه اینکه هر جا کسری بالا آورد پول خلق کند که تورم ایجاد شود و از قدرت خرید مردم کاسته شود یا قرض کند و نسلهای بعدی را مجبور به بازپرداخت آن کند.
نقد بنیادها و نهادهای لیبرالیسم و نئولیبرالیسم بایسته و بلکه نیک و پر سود است و از این رو، هیچ آزاداندیشی نمیتواند با آن مخالف باشد. اما شرط این مهم، آگاهی از جانمایه و تاریخ اندیشه آن است. در بیشنینه انتقادهای هوادار مسلک اشتراکی کوچکترین اشارهای به کتاب و نوشتهای در اندیشه نئولیبرالیسم نشده است.
داستانی است دشمنی هواداران مسلک اشتراکی با لیبرالیسم!
یادداشتها آرا و نظرات نویسندگان خود را بیان میکنند و لزوماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیستند.
پانوشتها:
۱. والتر لیپمن (Walter Lippmann، ۱۸۸۹ تا ۱۹۷۴)، نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی، از پرکارترین اندیشهورزان لیبرالیسم در برابر گسترش ایدئولوژیهای اشتراکی دولتسالار در سده بیستم میلادی بود و واژه «جنگ سرد» را برساخت. همو در سال ۱۹۳۷ کتاب «جامعه خوب» («The Good Society») را منتشر کرد و در آن پرسید: چرا و چگونه اندیشه لیبرالیسم که تا مدتها در سده نوزدهم میلادی فرادست و الهامبخش روشنفکران و مردمان بود از آن پس، و بهویژه پس از جنگ جهانی اول (۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸)، در برابر ایدئولوژیهای دولتی و اشتراکی پس نشست؟ این کتاب و پرسش بازتاب گستردهای در میان روشنفکران لیبرال داشت و چاپ ترجمه فرانسوی آن («Cité libre ») یکی از مهمترین انگیزههای برگزاری نشست لیپمن در پاریس شد.
۲. برخی از این ۲۶ شرکتکننده از بزرگترین اندیشهپردازان لیبرالیسم در سده بیستم میلادی شدند همچون: لودویگ فون میزز (Ludwig von Mises، ۱۸۸۱ تا ۱۹۷۳)، الکساندر روستو (Alexander Rüstow، ۱۸۸۵ـ۱۹۶۳)، لویی روژیه (Louis Rougier، ۱۸۸۹ تا ۱۹۸۲)، آلفرد شوتز (Alfred Schutz، ۱۸۹۹ تا ۱۹۵۹)، ژاک روئف (Jacques Rueff، ۱۸۹۶ تا ۱۹۷۸)، مایکل پول آنی (Michaël Polanyi، ۱۸۹۱ تا ۱۹۷۶)، ویلهم روپکه (Wilhelm Röpke، ۱۸۹۹ تا ۱۹۶۶)، فریدریش هایک (Friedrich Hayek، ۱۸۹۹ تا ۱۹۹۲) و ریمون آرون (Raymond Aron، ۱۹۰۵ تا ۱۹۸۳).
۳) این دیدگاه اقتصاددان فرانسوی فرانسوا بیلژه (François Bilger، ۱۹۳۴ تا ۲۰۱۰)، استاد، نظریهپرداز و کارگزار بلندپایه دولتی است که در نوشته زیر به زبان فرانسه آورده است.
Bilger, François (2003). « La pensée néolibérale française et l’ordo-libéralisme allemand » in Commun Patricia (éd.), L’ordo-libéralisme allemand, Cergy-Pontoise, CIRACC/CICC.
بسیاری دیگر از پژوهشگران نشست لیپمن در پاریس را نخست زادگاه واژه «نئولیبرالیسم» میدانند. همچون:
Audier, Serge (2008). Aux origines du néo-libéralisme : le colloque Walter Lippmann, Éditions du Bord de l'eau.
Clavé, Francis (2005). « Walter Lippmann et le néolibéralisme de la Cité Libre », Cahiers d’économie politique, no 48, p. 79-110.
Pirou, Gaëtan, Néo-libéralisme néo-corporatisme, néo-socialisme, Paris, Gallimard, 1939.
۴. گزارش دیدگاههای لویی روژیه در نشست لیپمن و کارهای پسین او را از این کتاب برگرفتم:
Audier, Serge (2012). Néo-libéralisme(s). Une archéologie intellectuelle, Paris, Grasset.
۵. جان ریچارد هیکسِ (John Hicks، ۱۹۰۴ تا ۱۹۸۹)، که در سال ۱۹۷۲ به همراه کنت آرو (Kenneth Arrow، ۱۹۲۱ تا ۲۰۱۷) برنده جایزه نوبل شد، یک سال بعد یکی از مهمترین کتابهای انتقادی را در مورد پیامدهای سنگین اقتصاد کینزی نوشت:
Hicks John. (1974). The crisis in Keynesian Economics, Oxford, Basil Blackwell & MOH
۶. از مهمترین کتابهای اندیشمندان موج دوم «نئولیبرالیسم» میتوان اشاره کرد به:
Becker, Gary S. (1978). The economic approach to human behavior. University of Chicago press.
Buchanan, J. M., & Tullock, G. (1962). The calculus of consent (Vol. 3). University of Michigan press.
Friedman, M. (1962). Capitalism and freedom. University of Chicago press.
۷. اشاره به این سه چهره، کارل پوپر، ریمون آرون و ایزا برلین در بستر عمومی نئولیبرالیسم را از دو کتاب زیر برگرفتم:
Audrard, Catherine. (2009). Qu’est-ce que e libéralisme ? Éthique, politique, société. Gallimard.
Jones, Daniel, Stedman (2012). Master of universe. Hayek, Friedman, and the birth of neoliberal politics. Princeton University Press, 424 p.