گذار از جمهوری اسلامی یا گذار از ایران از طریق نابودی آن؟

یکی از تجمعات اعتراضی ایرانیان در مقابل سفارت جمهوری اسلامی در ایتالیا در دی ماه ۸۸

سیاست بدون تعیین اهداف، استراتژی، تاکتیک‌ها و اصول راه به جایی نمی‌برد. افراد، سازمان‌ها و احزاب سیاسی باید برای خود و دیگران این مسائل را به دقت و شفافیت تمام تبیین کنند. این مسائل باید در سه سطح محلی (داخلی)، منطقه‌ای و بین‌المللی تعیین شوند.

صلح‌طلب، در سطح محلی، منطقه‌ای و بین‌المللی صلح‌طلب است. آنکه از مبارزه غیرخشونت‌آمیز دفاع می‌کند، در سه سطح محلی و منطقه‌ای و بین‌المللی از مبارزه غیرخشونت‌آمیز دفاع می‌کند. عدالت‌طلبی محلی و منطقه‌ای و بین‌المللی نیز متکی به یکدیگرند و ناسازگاری در اینجا (یک بام و دو هوایی) «خودشکن» است. نمی‌توان از عدالت جهانی دفاع کرد و در سطح محلی مدافع ستمگری بود. یا نمی‌توان در سطح محلی از عدالت دفاع کرد و در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی، تبعیض و ستمگری را توجیه کرد. ناسازگاری عدالت محلی با ستمگری جهانی، از دو منظر معرفت‌شناختی و وجودی ناپذیرفتنی است.

مخالفان جمهوری اسلامی نیز باید در این باب به دقت و وضوح سخن بگویند و تکلیف خود و دیگران را روشن سازند. تا حدی که من می‌فهمم، در میان مخالفان جمهوری اسلامی سه سرمشق وجود دارد که می‌توان آنها را بازسازی کرد.

مدل اول: حفظ تمامیت ارضی ایران و گذار به دموکراسی

در این سرمشق، ایران و ایرانیان اساس کارند. این واحد تاریخی باید در هر صوت حفظ شود. انسان‌ها «خودهای انتخابگر نامقید» نیستند، هم بستگی و وفاداری، حفظ تاریخ، ایمان مذهبی و مقتضیات اخلاقی ناشی از باهمادها یا باهمستان ها و سنت‌ها هویت آنان را می‌سازند. مطابق تصویر روایتگرانه (narrative) اَلسدر مکینتایر از آدمیان، انسان موجودی قصه‌گوست. به گفته او، «من پرسش چه خواهم کرد؟ را تنها در صورتی می‌توانم پاسخ بدهم که پیش از آن از خود بپرسم من خودم را جزو کدام قصه یا قصه‌ها می‌یابم؟» همه ما شخصیت‌های یک روایت هستیم و زندگی چیزی جز سفری روایتی نیست که ضمن آن می‌کوشیم به چیزهایی که برایمان مهم هستند، معنای بهتری ببخشیم. داستان زندگی من در داستان‌هایی رخ داده که خودم را در آنها می‌یابم و باید با آنها کنار بیایم. به گفته مکینتایر:

«ما همه با موقعیت‌مان مانند حاملان یک هویت اجتماعی خاص برخورد می‌کنیم. من پسر یا دختر کسی و عمه یا عموی کسی هستم؛ شهروند این یا آن شهرم؛ عضو این یا آن صنف و حرفه‌ام؛ به این قبیله، این قوم، این ملت تعلق دارم. پس چیزی که برای من خوب و خیر است باید برای کسی که در این نقش‌ها قرار دارد خوب و خیر باشد. از این رو من از گذشته خانواده‌ام، شهرم، قبیله‌ام، و ملتم انواع دِین‌ها، ارث‌ها، توقعات و تعهدات برحق را به ارث می‌برم. اینها داده‌های زندگی من و نقطه شروع اخلاقی من را تشکیل می‌دهند. زندگی من خصوصیت اخلاقی‌اش را کمابیش از همین جا می‌گیرد.»

تک تک ایرانیان داستان‌های خاص خود را دارند. اما داستان آنها در دل داستان‌هایی رخ داده که آنها را «ایرانی» ساخته است. داستانی که آن را زیسته‌اند و قدمتی بسیار بلند دارد. این داستان سرشار از تلخی و خوشی، شکست و پیروزی، عقب‌نشینی و ایستادگی، ستمگری و عدالت خواهی، عدم تحمل و رواداری، افسانه و حماسه، شعر، ادبیات، عرفان، فلسفه، هنر، مرگ و زندگی است. با این همه، ایران، ققنوس‌وار همیشه از زیر خاکستر دوباره سر بر آورده و آواز دلنشین خوانده است.

جمهوری اسلامی رژیمی ستمگر و غیر دموکراتیک است. هدف گذار از جمهوری اسلامی به نظامی دموکراتیک و ملتزم به آزادی، حقوق بشر، سکولار، کثرت‌گرا و ضد تبعیض‌های قومی و مذهبی و جنسی و طبقاتی است.

خشونت (جنگ داخلی، تروریسم، حمله نظامی خارجی، و...) راهی نیست که کسی را به هدف والای نظام دموکراتیک عادلانه برساند. دموکراسی محصول موازنه قوا میان جامعه مدنی و دولت به مثابه رژیم سیاسی است. مبارزه غیرخشونت‌آمیز و نهادسازی راه رسیدن به این مقصود است. ایران و ایرانیان باید باقی بمانند و دموکراسی را هم با دست خود بسازند. (در این مقاله‌ها تا حدودی راه گذار غیرخشونت‌آمیز از جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک سکولار ضد تبعیض را توضیح داده‌ام: «حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ و تحریر محل نزاع»، «مشکل گذار ایران به دموکراسی»، «کدام نوع دیکتاتوری برای گذار به دموکراسی مساعدتر است؟»، «تناقض "رئیسی جنایتکار" با "مساعدتر بودن حاکمیت دوگانه برای گذار به دموکراسی"؟»).

مدل دوم: جدایی‌طلبی و تجزیه ایران

در این سرمشق ادعا می‌شود که؛ الف) در چارچوب ایران و رژیم موجود ما به حقوق خودمان دست نخواهیم یافت. ب) حتی اگر رژیمی دموکراتیک و برابری‌خواه بر سر کار آید که اساسش مبارزه با تبعیض‌های قومی و دینی و جنسی و طبقاتی باشد؛ باز هم ما نمی‌خواهیم در این واحد باقی بمانیم. جدایی از ایران حق ماست. فرض کنیم وضعیت ایران به وضعیت اسپانیا یا انگلستان تبدیل شود، ما باز هم خواهان جدایی از ایران خواهیم بود.

ما قصد داریم کُردستان بزرگ مرکب از کُردستان‌های عراق، سوریه، ترکیه و ایران را تشکیل دهیم. ما قصد داریم سیستان و بلوچستان‌های جدا شده میان سه کشور ایران و پاکستان و افغانستان را به هم گره بزنیم و کشوری تازه تأسیس کنیم. ما قصد داریم در خوزستان، کشور عربستان را بسازیم. ما قصد داریم مناطق تُرک‌نشین ایران را به جمهوری آذربایجان و ترکیه متصل سازیم. و ماهای دیگر هم همین قصد را دارند.

این سرمشق، به هر شیوه و روشی که پیروز شود، ایرانی باقی نمی‌نهد. ایران بزرگ را به کشورهای کوچک تبدیل می‌سازد.

هویت‌سازی حول محور «ما» و «دیگری» صورت می‌گیرد. تفاوت و تنوع هویت‌ها امری واقعی است. اما وقتی تفاوت‌ها متصلب می‌شوند و از دیگری رفته رفته انسانیت‌زدایی می‌شود و دیگری به حیوان و خوک تبدیل می‌شود، راه کشتار دیگری فراهم می‌شود. این چنین است که جنگ‌های قومی در می‌گیرد و یک کشور بالکانیزه می‌شود.

جدایی‌طلبان هیچ گریز و گزیری از ساختن «ما» و «دیگری» ندارند. باید تا جایی که امکان دارد تفاوت‌های ما و دیگری را برجسته سازند و از دیگری «دشمن» بسازند. در مرحله بعد، کشتن دوستانی که عمری با آنان زندگی کرده‌ایم، بسیار ساده خواهد شد. کتاب بالکان اکسپرس این فرایند هولناک را به خوبی به تصویر کشده است.

در منطقه ما، خشونت و جنگ داخلی شرط لازم جدایی‌طلبی/ تجزیه‌طلبی است. برای اینکه هیچ رژیمی اجازه نمی‌دهد که یک اقلیت بخشی از کشور را تجزیه کند. اگر تجزیه‌طلبان اسلحه به دست گیرند، رژیم هم با اسلحه به سراغ آنان خواهد رفت. در زمان استالین، با مداخله مستقیم نظامی شوروی، ارتش باقیمانده روس‌ها از جنگ جهانی در مناطق اشغالی ایران، در کردستان و آذربایجان دو حکومت دست‌نشانده درست کرد. اما رژیم شاه به مقابله آنها رفت. قوام، نخست‌وزیر، با مهارت با حکومت استالین مواجه شد و فشار بین‌المللی -آمریکا و بریتانیا و ...- موجب شد تا استالین به دست‌نشاندگانش بگوید کار تمام است. کار هم تمام شد.

در شرایط تاریخی خاصی که ما در آن زندگی می‌کنیم، تجزیه‌طلبی در ایران می‌تواند به کشته و زخمی و‌ آواره شدن ده‌ها میلیون ایرانی بینجامد.

مدل سوم: بدون مداخله خارجی نمی‌توان از جمهوری اسلامی گذر کرد

در این سرمشق گفته می‌شود:

الف) حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت توتالیتر است. یعنی مانند رژیم‌های هیتلر در آلمان نازی، استالین در شوروی، پینوشه در شیلی، فرانکو در اسپانیا و کیم جون اونگ در کره شمالی است.

ب) جمهوری اسلامی به دنبال تشکیل امپراتوری در کل خاورمیانه است.

پ) هیچ توان و نیروی داخلی برای برانداختن این رژیم وجود ندارد.

ت) تنها راه برانداختن جمهوری اسلامی -علاوه بر تحریم‌های کمرشکن رو به تزاید- مداخله نظامی خارجی است.

ث) حمله نظامی خارجی خوب است. چون جنگ همان صلح است. مردم یوگسلاوی سابق در جنگ بالکان، وقتی توسط جنگنده‌ها بمباران می‌شدند، برای بمباران‌کننده‌ها هورا می‌کشیدند و کف می‌زدند. مردم ایران هم برای آنها که کشورشان را بمباران کنند، همزمان هورا خواهند کشید و کف خواهند زد.

ج) مردم برای رهایی از شر جمهوری اسلامی باید هزینه شدیدترین تحریم‌های طول تاریخ و حمله نظامی را بپردازند.

چ) خامنه‌ای دارد مردم را می‌کشد، حالا کشته شدن تعداد زیادی از مردم توسط خارجی‌های حمله‌کننده به ایران، چه تفاوتی با کشتن آنان توسط جمهوری اسلامی خواهد داشت؟

ح) می‌گویید در این صورت ایران تجزیه خواهد شد، تجزیه امر مبارکی است. برای اینکه بزرگ زشت است و کوچک زیباست.

تجربه افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و یمن در برابر ما قرار دارد. همه این تجربه‌ها متعلق به قرن بیست و یکم هستند. این تجربه‌ها نشان می‌دهند که نتایج دخالت نظامی خارجی چه بوده است.

جو بایدن، در سومین مناظره مقدماتی نامزدهای دموکرات، درباره افغانستان گفت: «این کشور [افغانستان] نمی‌تواند یکپارچه شود و بگذارید آن را دوباره بگویم که این کشور در آینده یکپارچه نخواهد شد. در این کشور سه کشور متفاوت حضور دارند. پاکستان صاحب سه استان در شرق افغانستان است. آنها اصلاً به عنوان بخشی از افغانستان اداره نمی‌شوند و این شبکه حقانی است که آنجا را اداره می‌کند.»

در انتخابات ریاست جمهوری ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۹ افغانستان -از جمعیت ۳۵ میلیونی این کشور که بیش از ۱۳ میلیون واجد شرایط رأی دادن هستند- فقط ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر شرکت کردند. تهدیدهای طالبان که بر بخش وسیعی از این کشور سیطره دارد، یکی از دلایل میزان بسیار قلیل شرکت‌کننده‌ها بود. اساساً مداخله خارجی علیه طالبان صورت گرفت و اینک پس از ۱۸ سال جنگ، فقط حدود یک میلیارد دلار هزینه آمریکا، کشته شدن هزاران انسان؛ دونالد ترامپ در حال مذاکره با طالبان و خروج از افغانستان است. انتخابات اخیر به سود طالبان تمام شد.

تبعیض و ستمگری طولانی‌مدت تاریخی علیه اقلیت‌های قومی و مذهبی، به حد کافی گریز از مرکز ایجاد کرده است. در این شرایط اگر حمله نظامی به ایران صورت گیرد، ایرانی باقی نخواهد ماند. ادعا این نیست که حمله‌کنندگان پیروز خواهند شد، ادعا این است که ایران هم در بهترین وضعیت به سوریه و لیبی دیگری تبدیل خواهد شد. یا همانند یوگسلاوی سابق، بالکانیزه خواهد شد.

کدام سرمشق میدان‌دار است؟

چند میلیون ایرانی، ساکن خارج از کشور هستند. اکثریت آنان به کشور رفت و آمد دارند. آنها در اجتماعات گروه‌های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی شرکت نمی‌کنند و لذا دقیقاً روشن نیست که اگر مخالف جمهوری اسلامی هستند، از چه سرمشقی دفاع می‌کنند؟

واقعیت این است که مهم‌ترین گروه‌های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی قادر به جمع ۱۰۰ نفر هم نیستند (داستان سازمان مجاهدین خلق را هم همه می‌دانند که چگونه برای اجتماعاتشان نیرو جمع‌آوری می‌کنند). پیرسالاری ویژگی دیگر مخالفان مقیم خارج است. هزاران دانشجوی ایرانی در بهترین دانشگاه‌های آمریکا، اروپا، کانادا و استرالیا درس می‌خوانند ولی در اجتماعات این گروه‌ها شرکت نمی‌کنند. مهم نیست که رهبری اپوزیسیون جمهوری اسلامی پیر و سالخورده باشد (آیت‌الله خمینی هم پیر بود)، مهم این است که بتوانند مردم -به خصوص نسل جوان- را همراه خود سازند. اگر به رهبران گروه‌های سیاسی نگریسته شود، جوان‌ترینشان بالای ۶۰ سال سن دارد. اگر در زمان شاه، کنفدراسیون دانشجویی زمام امور رهبری علیه رژیم شاه را در دست داشت، مسئله کنونی این است که دانشجویان اصلاً در اپوزیسیون شناخته شده حضور ندارند.

در رابطه با دولت‌های خارجی، براساس شرایط، این سرمشق‌ها به متن آمده یا به حاشیه رانده می‌شوند. به عنوان مثال، پس از حمله به عراق -و خصوصاً پس از حمله به لیبی- سرمشق مداخله نظامی خارجی- تحت عناوینی چون مداخله بشردوستانه- به متن آمد و باقی سرمشق‌ها را به حاشیه راند.

وقتی جان بولتون سیطره داشته باشد، برخی سرمشق‌ها برجسته می‌شوند، وقتی دونالد ترامپ بگوید به هیچ وجه به دنبال «تغییر رژیم» در ایران نیست، همان سرمشق‌ها به حاشیه می‌روند. با توجه به اینکه حضور در متن یا حاشیه، حضور میدانی نیست، بلکه حضور در رسانه‌ها و فضای مجازی است، نمی‌توان داوری دقیقی در مورد وضعیت این مدل‌ها در میان ایرانیان خارج از کشور کرد.

تا حدی که من می‌فهمم -براساس قرائن و شواهد بسیار- چند میلیون ایرانی مقیم خارج، اگر هم دشمن جمهوری اسلامی باشند، در عین حال عاشق ایرانند. آنان وارد طرح‌هایی نخواهند شد که به جای گذار از جمهوری اسلامی به نابودی ایران منتهی خواهد شد.

یادداشت‌ها، آرا و نظرات نویسندگان خود را بیان می‌کنند و لزوماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیستند.