با وقوع رویدادهای اخیر در ایران پس از انتخابات ۲۲ خردادماه، موج جدیدی از تبعید و مهاجرت گریبان فعالان اجتماعی – سیاسی را گرفته است. یکی از این افراد مرتضی (سپهر) مساکنی، دانشجوی جامعهشناسی دانشگاه تهران، است. وی علاوه بر فعالیت دانشجویی خود در مجموعه دانشجویان آزادیخواه برابریطلب، مدافع حقوق اقلیتهای جنسی، نیز بوده است، وبلاگنویسی میکرده و با نشریه چراغ و سازمان دگرباشان جنسی نیز همکاریهایی داشته است.
وی پس از فشارهایی که خصوصا پس از انتخابات با آن مواجه شده بود، چندی است که مجبور به ترک ایران و درخواست پناهندگی در ترکیه شده است.
سپهر مساکنی درباره فعالیتهای خود، وضعیت اجتماعی اقلیتهای جنسی، و همچنین شرایط پناهندگان در ترکیه با رادیوفردا گفتوگو کرده و ابتدا در پاسخ به دلایل خروج خود از ایران میگوید:
بعد از دستگیری یکی از بچههای آزادیخواه به نام محمد پورعبدالله که مدت هشت ماه است که در زندان به سر میبرد تقریبا همیشه در معرض فشارهای شدید بودیم. هر هفته با تماسهای تلفنی ما را تحت فشار قرار میدادند؛ فشارهای شخصی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی.
تهدیدهایی که در مورد آن صحبت میکنید در چه زمینهای بود؟ چه جور تهدیدی بود؟ ممکن است بیشتر توضیح دهید؟
این تهدیدها شامل انواع و اقسام تهدیدها و ارعابها میشد. گاهی تهدیدهای شخصی بود و زندگی شخصی افراد مورد توجهشان بود. گاهی اعضای خانواده را تهدید میکردند. میگفتند شما را بازداشت میکنیم و به زندان میفرستیم. احضارم کردند، اما چون مدرک و مستندات کافی دربارهام نداشتند و من همیشه با اسم مستعار فعالیت کرده بودم ناچار شدند که رهایم کنند.
متاسفانه در ایران به خاطر وجود هوموفوبیایی که در مورد دگراندیشان جنسی وجود دارد حتی اگر شما به عنوان یک فرد دگرباش جنسی به صورت آکادمیک هم فعالیت کنید باز هم به علت وجود تابوهای سنتی و ارتجاعی با انواع و اقسام انگها در زندگی شخصیتان مواجه خواهید شد. به شما انگ میزنند که چون از حقوق زنان یا همجنسگراها دفاع میکنید پس مفسدفیالارض هستید و باید اعدام شوید. مخصوصا در این روزهای آخر و همزمان با ایجاد جنبش سبز در ایران من متواری بودم.
شما چند وقت در ایران به صورت مخفیانه زندگی میکردید؟
من اول سعی کردم طبیعی و عادی زندگی کنم. ولی این اواخر حدود دو هفته بود که دیگر به خانه نمیرفتم. حتی نتوانستم با خانوادهام خداحافظی کنم. از کشور خارج شدم.
تلفنهایی که این اواخر به من میزدند از سوی آن شخصی نبود که حدود یک سال با من تماس داشت و مرا احضار کرده بود. این تلفنها از سوی دفتر پیگیری اطلاعات نبود. بلکه فکر میکنم از طرف اطلاعات سپاه بود.
شما خودتان متوجه شدید که اینها از اطلاعات سپاه هستند یا آنها خودشان را معرفی کردند؟
من از آنها اسم میخواستم. پیش از این قبلا احضار شده بودم و با حاج آقا ایکس – که مایل نیستم نامش را ببرم – صحبت کرده بودم. تهدید شده بودم. میدانستم که این رفتار و مکانیزم برخورد افراد جدید با رفتار قبلیها متفاوت است.
به غیر از فعالیتهای دانشجویی و دفاع از حقوق اقلیتهای جنسی در ایران، در دوران انتخابات هم فعال بودید؟
بله. من هم مانند هر ایرانی دیگر فعال بودم. چون مبحث توجه به حقوق شهروندی از سوی آقای موسوی مطرح شده بود من هم به خیابانها میرفتم. یک سری مطالب و عکس داشتم و میخواستم مطالباتمان را مطرح کنم.
کلا وضعیت اقلیتهای جنسی در ایران را چطور میبینید؟ این فعالیت شما تا چه حد زمینه انجام و اجرا داشت؟
در ایران به خاطر بنیادگرایی اسلامی و به علت هوموفوبیای دینی نمیتوانستند این امر را بپذیرند. حتی در حوزه روشنفکران هم ما با این معضل روبهرو بودیم. دوستان دگرباش جنسی در انواع و اقسام فعالیتهای اجتماعی شرکت میکردند. اما در بطن همین جنبش هم از سوی اعضای جنبش سرکوب میشدند. میگفتند این طرز تفکر زیادی رادیکال است و جامعه ایران پذیرنده آن نیست. من سوالم این است که جامعه ایران بالاخره کی میخواهد این مسائل را بپذیرد؟
دست فعالین در ایران بسته است. اتفاقا این حوزه سختترین حوزه فعالیتی است، کمتر کسی به سراغش میرود. اگر اتفاقی در این حوزه برای شما بیافتد هیچ رسانهای حاضر نیست خبرش را کار کند. من دوستان همجنسگرایی داشتم که در جنبش سبز شرکت کرده بودند. کتک خورده بودند و حتی مورد تجاوز قرار گرفته بودند. ولی نمیتوانستند بروند شکایت کنند. چون وقتی برای شکایت بروند به آنها خواهند گفت که شما همجنسگرا هستید. معنی هموسکشوال را نمیفهمند و فکر میکنند اگر کسی هموسکشوال باشد یعنی این که مایل است به او تجاوز شود.
وی پس از فشارهایی که خصوصا پس از انتخابات با آن مواجه شده بود، چندی است که مجبور به ترک ایران و درخواست پناهندگی در ترکیه شده است.
سپهر مساکنی درباره فعالیتهای خود، وضعیت اجتماعی اقلیتهای جنسی، و همچنین شرایط پناهندگان در ترکیه با رادیوفردا گفتوگو کرده و ابتدا در پاسخ به دلایل خروج خود از ایران میگوید:
بعد از دستگیری یکی از بچههای آزادیخواه به نام محمد پورعبدالله که مدت هشت ماه است که در زندان به سر میبرد تقریبا همیشه در معرض فشارهای شدید بودیم. هر هفته با تماسهای تلفنی ما را تحت فشار قرار میدادند؛ فشارهای شخصی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی.
تهدیدهایی که در مورد آن صحبت میکنید در چه زمینهای بود؟ چه جور تهدیدی بود؟ ممکن است بیشتر توضیح دهید؟
این تهدیدها شامل انواع و اقسام تهدیدها و ارعابها میشد. گاهی تهدیدهای شخصی بود و زندگی شخصی افراد مورد توجهشان بود. گاهی اعضای خانواده را تهدید میکردند. میگفتند شما را بازداشت میکنیم و به زندان میفرستیم. احضارم کردند، اما چون مدرک و مستندات کافی دربارهام نداشتند و من همیشه با اسم مستعار فعالیت کرده بودم ناچار شدند که رهایم کنند.
متاسفانه در ایران به خاطر وجود هوموفوبیایی که در مورد دگراندیشان جنسی وجود دارد حتی اگر شما به عنوان یک فرد دگرباش جنسی به صورت آکادمیک هم فعالیت کنید باز هم به علت وجود تابوهای سنتی و ارتجاعی با انواع و اقسام انگها در زندگی شخصیتان مواجه خواهید شد. به شما انگ میزنند که چون از حقوق زنان یا همجنسگراها دفاع میکنید پس مفسدفیالارض هستید و باید اعدام شوید. مخصوصا در این روزهای آخر و همزمان با ایجاد جنبش سبز در ایران من متواری بودم.
شما چند وقت در ایران به صورت مخفیانه زندگی میکردید؟
من اول سعی کردم طبیعی و عادی زندگی کنم. ولی این اواخر حدود دو هفته بود که دیگر به خانه نمیرفتم. حتی نتوانستم با خانوادهام خداحافظی کنم. از کشور خارج شدم.
تلفنهایی که این اواخر به من میزدند از سوی آن شخصی نبود که حدود یک سال با من تماس داشت و مرا احضار کرده بود. این تلفنها از سوی دفتر پیگیری اطلاعات نبود. بلکه فکر میکنم از طرف اطلاعات سپاه بود.
شما خودتان متوجه شدید که اینها از اطلاعات سپاه هستند یا آنها خودشان را معرفی کردند؟
من از آنها اسم میخواستم. پیش از این قبلا احضار شده بودم و با حاج آقا ایکس – که مایل نیستم نامش را ببرم – صحبت کرده بودم. تهدید شده بودم. میدانستم که این رفتار و مکانیزم برخورد افراد جدید با رفتار قبلیها متفاوت است.
به غیر از فعالیتهای دانشجویی و دفاع از حقوق اقلیتهای جنسی در ایران، در دوران انتخابات هم فعال بودید؟
بله. من هم مانند هر ایرانی دیگر فعال بودم. چون مبحث توجه به حقوق شهروندی از سوی آقای موسوی مطرح شده بود من هم به خیابانها میرفتم. یک سری مطالب و عکس داشتم و میخواستم مطالباتمان را مطرح کنم.
کلا وضعیت اقلیتهای جنسی در ایران را چطور میبینید؟ این فعالیت شما تا چه حد زمینه انجام و اجرا داشت؟
در ایران به خاطر بنیادگرایی اسلامی و به علت هوموفوبیای دینی نمیتوانستند این امر را بپذیرند. حتی در حوزه روشنفکران هم ما با این معضل روبهرو بودیم. دوستان دگرباش جنسی در انواع و اقسام فعالیتهای اجتماعی شرکت میکردند. اما در بطن همین جنبش هم از سوی اعضای جنبش سرکوب میشدند. میگفتند این طرز تفکر زیادی رادیکال است و جامعه ایران پذیرنده آن نیست. من سوالم این است که جامعه ایران بالاخره کی میخواهد این مسائل را بپذیرد؟
دست فعالین در ایران بسته است. اتفاقا این حوزه سختترین حوزه فعالیتی است، کمتر کسی به سراغش میرود. اگر اتفاقی در این حوزه برای شما بیافتد هیچ رسانهای حاضر نیست خبرش را کار کند. من دوستان همجنسگرایی داشتم که در جنبش سبز شرکت کرده بودند. کتک خورده بودند و حتی مورد تجاوز قرار گرفته بودند. ولی نمیتوانستند بروند شکایت کنند. چون وقتی برای شکایت بروند به آنها خواهند گفت که شما همجنسگرا هستید. معنی هموسکشوال را نمیفهمند و فکر میکنند اگر کسی هموسکشوال باشد یعنی این که مایل است به او تجاوز شود.