بار دیگر فرصتی بینالمللی فراهم آمده تا هیات نمایندگی ایران و هیاتهای اعزامی سایر کشورها بتوانند در حاشیه اجلاس سازمان ملل متحد در نیویورک با یکدیگر به مذاکره و تبادل رأی بپردازند. هرچند برنامه مذاکرات جامع اتمی ایران و شش قدرت جهانی قرار است در ۲۴ نوامبر (سوم آذر ماه) سال جاری برای رسیدن به توافق نهایی صورت بگیرد ولی تاکنون هم مرسوم بوده که کشورهای درگیر این مذاکره از هر فرصتی استفاده کرده و در مورد نکات مبهم توافق نهایی تبادل نظر و زمینهسازی کنند. حدود دو ماه به موعد نهایی باقی ماندهاست و تا آن تاریخ هیچ رویدادی به اهمیت اجلاس جهانی سران کشورها در سازمان ملل متحد نیست.
البته اجلاس عمومی سازمان ملل مستقیما ربطی به مذاکرات اتمی ایران ندارد و این بیشتر نقش حاشیهای اجلاس است که میتواند به اهداف سیاست خارجی ایران کمک کند. به همین دلیل اینکه بازیگران چگونه نقش خود را بازی کنند حائز اهمیت میشود. از آغاز انقلاب تا زمان ریاست جمهموری کلینتون در همین اجلاس وقتی نماینده ایران صحبت میکرد هیچ عضو بلندپایه آمریکایی زحمت ماندن در جلسه را بخود نمیداد و نهایتا یک منشی درجه سه گزارشی را به وزارت امور خارجه آمریکا میفرستاد و آن هم بایگانی میشد.
برای نخستین بار در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی خانم مادلن آلبرایت وزیر امور خارجه وقت آمریکا پای صحبت یک رئیس جمهور ایرانی نشست. بعد از او (در زمان جورج بوش) با مهر محور شرارت بار دیگر حرفهای ایران از سکه افتاد. صحبتهای محمود احمدینژاد هم (احتمالاً به دلیل ترس دیپلماتها از هاله نور) خیلی جذابیت نداشت. بهویژه که احمدینژاد از بلندگوی سازمان ملل استفاده میکرد تا بگوید مصوبات سازمان ملل «کاغذپارهای» بیش نیستند. اما از سال پیش معادلات تغییر کرد و دیپلماسی ایران بار دیگر توانست شنوندگانی پیدا کند.
اگر مذاکرات به نتیجه نرسد
البته توافقنامه ژنو امکان ادامه مذاکرات را بعد از نوامبر سال جاری (آذرماه) مسدود نکردهاست ولی رسیدن به نتیجه در مذاکرات سوم آذر از جهات گوناگون حائزاهمیت است:
- اولاً، اگر احتمالاً مذاکرات متوقف بشود برگرداندن طرفین مذاکره به سادگی صورت نخواهد گرفت.
- ثانیاً، در صورت نرسیدن به تفاهم نهائی دست کم برای مدتی جنگ سردی به همراه انواع تهدیدها از جانب طرفهای مذاکره به راه خواهد افتاد و تهدید به برقراری و حتی اقدام به برقراری تحریمهای جدید صورت خواهد گرفت.
- علاوه بر آن با توجه به هرج و مرج و بحران سیاسی-نظامی خاورمیانه و با توجه به اینکه اکثر بازیگران مذاکرات اتمی در تئاتر عملیاتی خاورمیانه نیز نقش یا نفوذ دارند، قطعا با توسل به عوامل قدرت خود در آن بحران اقدام به مبارزطلبی یا امتیازگیری خواهند کرد تا نتیجه یا شکست مذاکرات را تحت تأثیر قرار دهند.
-گذشته از آن، افکار عمومی کشورهای درگیر در قضیه اتمی ایران به شدت اشباع شده و بسته به اینکه در کجای دنیا باشند انتظارات گوناگونی شکل گرفتهاست. طیف این انتظارات در اروپا و آمریکا شامل سرمایهداران، صادرکنندگان و صاحبان صنایعی است که انتظار دارند تحریمها به صورت قطعی لغو شود تا آنان بتوانند به بازارهای ایران دسترسی پیدا کنند. در حالیکه روسها امیدوارند که غرب فشارهایش را بر ایران افزایش دهد تا این «سیب رسیده» کاملاً به دامن روسیه بیافتد.
در ایران و از بُعد کلان اقتصادی همین تغییرات مختصری که در دولت یکساله روحانی تجربه شده ناشی از عملکرد سیاست خارجی در قبال قضیه تحریم بودهاست. اما اگر قرار باشد راه پیموده شده به عقب برگردد پیامدهای آن غیرقابل پیشبینی خواهد بود.
از طرفی لایههای اجتماعی و فعالان سیاسی (در غیبت احزاب رسمی) در ایران دچار گسست و واگرایی شدید هستند. هرازگاهی حرکات حساب شده تخریبی مانند هجوم برای جمعآوری ماهوارهها و یا مانور شبه نظامیان انصار حزبالله و غیره، آگاهانه یا ناآگاهانه، مردم را چنان تحریک میکنند که حتی امکان نافرمانی مدنی را در جامعه منتفی نمیتوان کرد. از طرف دیگر طیف دزدان اقتصادی و راهزنان بازار قاچاق از همه امکانات خود از جمله حمایت برخی روحانیون استفاده میکنند تا از باز شدن جامعه و نزدیکی آن به غرب جلوگیری شود و مردم بیشتر درگیر امور روزمرگی و مرعوب دشواریهای اجتماعی بشوند تا آنان بتوانند قوانین «داعشی» خود را بر مردم دیکته کنند. تنها در چنین شرایطی است که میتوان قضیه اتمی را به عنوان تحمیل امپریالیسم جهانخوار به مردم معرفی کرد و مسئولیت عقبماندگی را بر دوش غرب انداخت. البته حقوق بشر هم که خود به خود قربانی این شرایط خواهد شد.
راهی که پیموده شد
تا به امروز راه درازی پیموده شدهاست اما دو سال اخیر در طول سی و چهار سال گذشته کاملاً متفاوت است. وقتی در اکتبر ۲۰۱۲ برای اولین بار مقامات ایرانی پس از رایزنیهای محرمانه بالاخره در مورد اصل مذاکرات دو جانبه با آمریکا توافق کردند بازار انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برای دور دوم به شدت گرم بود و در آن زمان باراک اوباما با رقیب انتخاباتیاش میت رامنی چالش بزرگی داشت به نحوی که حتی برخی گمان میکردند اگر دولت اوباما موفق شود فقط رضایت ایران را در اصول برای مذاکره دوجانبه به دست بیاورد توانستهاست در برابر میت رامنی امتیاز قابل ملاحظهای کسب کند.
همزمان در ایران طالع محمود احمدینژاد در آستانه سقوط بود و او داشت به سرعت به سمت پایان دوره پرنشیب خود گام برمیداشت. در آمریکا این نگرانی وجود داشت که ایران ممکن است با تطویل مذاکرات به وقتکشی پرداخته و به اهداف نظامی اتهامی خود نزدیک شود اما به هر حال این که ایران اصل مذاکرات را پذیرفته بود از همان آغاز نشانه بسیار مثبتی محسوب میشد.
مراکز گوناگونی در حال مطالعه بودند که چه چیزی بدهند و در مقابل از ایران چه چیزی بخواهند. فرمولی که از همان زمان تدوین شد «بیشتر برای بیشتر» نام گرفت و در حقیقت عبارت بود از اینکه با استفاده از قضیه تحریم به ایران گفته شود هر قدر محدودیت بیشتری را در ظرفیت و فعالیت غنیسازی بپذیرد تحریمهای بیشتری لغو خواهد شد. این شرط تا به امروز برقرار است و هنوز به میزان قابل قبول طرفین نرسیدهاست. همین شرط میتواند مذاکرات را به بنبست برساند.
بحث دیگری که از همان زمان تا به امروز بر مذاکرات اتمی سایه افکنده و مانند مورد پیشین برایش فرمول قابل قبولی پیدا نشدهاست قضیه درصد غنیسازی و میزان اورانیوم غنیشدهای است که ایران میتواند، بدون اینکه تهدیدی تلقی شود، در اختیار داشته باشد. در این رابطه اروپا، آمریکا، روسیه، چین و خود ایران هریک سطح و درجات متفاوتی را بی خطر دانسته و بر مواضع خویش پافشاری میکنند.
به این ترتیب ملاحظه میکنیم بهرغم آغاز مذاکرات از یک سال پیش، در ماهیت مذاکرات و به موازات آن روابط بین ایران و آمریکا گشایش عمدهای حاصل نشده، جنگ قدرت در داخل ایران ادامه یافته، و یک سال پس از انتخاب آقای روحانی به ریاست جمهوری در به همان پاشنه سابق میچرخد. این به معنی انکار پیشرفتهای به عمل آمده نیست ولی حتی هیات مذاکرهکننده ایرانی نیز تائید میکند که موافقتها جزیی و حدود سی درصد در مسائل غیر حائز اهمیت بودهاست. یعنی هنوز در مورد موضوعات کلیدی اختلاف وجود دارد و پیشرفت بهدستآمده قابل اندازهگیری نیست.
در آستانه دور جدیدی از مذاکرات هنوز عمده پیامها و سیگنالهایی که زده میشود عبارتست از اینکه مثلاً وندی شرمن، معاون وزارت امور خارجه آمریکا میگوید:
- «هدف ایالات متحده در مذاکرات اتمی، مسدود کردن همه راهها به روی ایران به سمت دستیابی به سلاح هستهای است» این کلام به معنی آن است که بعد از یک سال مذاکره بیامان هنوز ایران نتوانستهاست از مانع اول که کسب اعتماد غرب در مورد صلحآمیز بودن برنامهاش باشد گذر کند.
عباس عراقچی قائممقام وزارت خارجه ایران در برابر درخواست غرب برای کاهش تعداد سانتریفیوژها آن را «غیر منطقی» خوانده و تأیید میکند که «اختلافات جدی» وجود دارد.
یوکیو آمانو رئیس آژانس بینالمللی انرژی هستهای همچنان بر این باور است که ایران در گذشته «تلاشهایی برای ساخت جنگافزار اتمی» انجام داده و از جمله مطالعاتی بر «چاشنیهای انفجاری» که کاربرد نظامی دارند داشتهاست. در این رابطه، آمانو اصرار دارد که ایران هنوز برخی از پرسشهای مرتبط با آن اتهامها را پاسخ ندادهاست.
این در حالی است که مقامات ایرانی این مسائل را در سایه سابقه مذاکرات یک سال اخیر حلشده دانسته و خواهان حرکت به جلو هستند. در مورد چاشنیهای انفجاری نیز حرفهای مختلفی زده شده از جمله اینکه در استخراج نفت و گاز کاربرد داشتهاست.
اصرار غرب برای بازدید از تاسیسات پارچین به دوبار بازدید از محل منتهی شده ولی ایران با تقاضای بازدید سوم موافقت نمیکند. ناظران فکر میکنند این احتمال وجود دارد که ایران اجازه این بازدید را هنگامی صادر کند که در اوج عدم توافق نشانه حسن نیت مذاکرهکنندگان هستهای باشد و بتواند در برابر آن امتیازی کسب کند.
موضع اسرائیل
از همان سال ۲۰۱۲ مقامات اسرائیلی از کلیات قضیه امکان مذاکره آمریکا با ایران آگاهی داشتند و در ابتدا واکنش منفی نشان ندادند ولی خیلی زود فرمول مخالفت اسرائیلیها پشت ترسی پنهانی و تا حدودی ساختگی مخفی شد و از آن به بعد پیوسته بر این نکته اصرار داشتهاند که ایران قصد دارد از چارچوب مذاکرات استفاده کرده و اهداف برنامه تسلیحاتی خود را پیش ببرد.
البته این موضعگیری اسرائیلیها بیسابقه نیست و از اوایل دهه نود، دنیا را از بمب اتمی ایران ترساندهاند در حالی که موضع ایران پیوسته تاکید بر صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای بوده و هست.
در حال حاضر مقامات اسرائیلی که اصلاً طرف مذاکره با ایران هم نیستند و بهرغم مشکلات و درگیریهای اخیر جنگ با حماس، به هیچ وجه از اعمال فشار دیپلماتیک بر اروپا و آمریکا کوتاهی نمیکنند. اسرائیلیها در عین حال قبول دارند ایران امتیازاتی در خلال مذاکرات داده و اقداماتی هم انجام شدهاست اما عمده اقدامات ایران را حاشیهای و «ثانوی» تلقی میکنند و فکر میکنند برنامه اتمی ایران همچنان دنیا و شاید هم دنیای کوچک اسرائیل را تهدید میکند.
تحولات دو هفته اخیر
جهان در چند ماهه اخیر شاهد نمایش عجیبی بودهاست. مرحله جدیدی از توحش بشریت تحت عنوان مذهب سنتتیک و یا خلافت اسلامی پدیدارشدهاست که در جای خود موضوع بسیاری از مباحث بینالمللی بوده و در همین زمان کوتاه دهها هزار صفحه مطلب در موردش نوشتهاند. اما جالبتر از آن این بود که:
- درست در حالی که اروپا و آمریکا شاهد سر بریدن روزنامهنگاران و امدادگران غربی به دست مدعیان خلافت الهی بر زمین بودند؛ درست در میانه کارزاری که افکار عمومی برای درک آن سردرگم بود و نمیتوانست هضم کند که مثلاً چرا در تنها نماز جماعتی که در مسجد اشغال شده شهر موصل به خلیفهگری ابوبکر البغدادی برگزار شده سعی شد چهره زاهدانهای نشان داده شود [هرچند که ساعت مچی جناب خلیفه در دست راستش مفهوم فرهنگی- اجتماعی خاص را القا کرد که با آن چهره زاهدانه همخوانی ندارد]؛ و معلوم نشد چرا به دنبال اعلام وجود دولت اسلامی خونریزیها خاتمه نیافت و رفتار دولتی جایش را نگرفت تا مردم باور کنند که مثلا یک دولتی وجود دارد که قصدش حکومت است نه آدمکشی، و حیرت مردم افزونتر شد وقتی که نماینده دولت بهاصطلاح اسلامی با لهجه بریتانیایی و با چاقوی تیزش در برابر دوربین به راحتی سر بیگناهانی را برید و آن را به عنوان مبارزه با آمریکا و انگلیس توجیه کرد.
اما در اوج کشت و کشتار کردهای ایزدی و ناتوانی غرب در مقابله با داعش ناگهان معلوم شد کردستان از ایران پول و اسلحه دریافت کرده و توانستهاست در مقابل داعش ایستادگی کند. عراق از ایران و ایران از سوریه حمایت کرد و بالاخره معلوم نشد در زمانی که غرب بیش از همیشه به متحد نیاز داشته و ایران بیش از همیشه چنین ظرفیتی را داشتهاست چرا ایران به ائتلاف ضد گروهی که خود را حکومت اسلامی میخواند نپیوست و یا چرا آمریکا از ایران تقاضای همکاری نکرد؟
راهی که در پیش است
آیا در اوج چنین هرج و مرج بینالمللی که اصولاً در سرشت روابط بینالملل است، زمینه کافی و لازم برای حل معضل بزرگ اتمی ایران فراهم است؟ چند روز آینده و در درجه اول ملاقاتهای حاشیهای هیات ایرانی و یا حتی رئیس جمهور ایران با آمریکاییها و دیگر سران دولتهای دنیا میتواند چارهساز باشد.
آقای روحانی پیش از ورود به آمریکا مصاحبهای با شبکه تلویزیونی انبیسی انجام داد که موضوع بحثهای داغی در سطح جامعه آمریکا شدهاست. امیدواریم بتوانیم در مقاله دیگری به تحلیل محتوایی این مصاحبه بپردازیم، اما همینقدر لازم است که گفته شود کار دولتمرد تبدیل فرصت به منفعت ملی است. یازدهم سپتامبر و جنگ غرب بر علیه تروریسم فرصت بینظیری برای ایران ایجاد کرد ولی ایران فقط از منظر خود به این فرصت نگاه کرد و نتوانست از آن پلی برای ایجاد ارتباط با غرب بسازد. هماکنون گروهی که خود را «حکومت اسلامی» میخواند فرصت و راه مناسبتری را ایجاد کردهاست. راهی که شاید کمک کند ایران جایگاه مناسب خود را در عرصه بینالمللی پیدا کند.
ضرورتی ندارد که ایران یکشبه ۱۸۰ درجه چرخیده و زیر پرچم آمریکا علیه داعش بجنگد. گاهی وقتها یک قدم در مسیر درست به اندازه صدها کیلومتر جلو و عقب رفتن در همان مسیر مؤثر است. اگر ایران و بریتانیای کبیر میتوانند روابط دیپلماتیک را از سر بگیرند در حالی که بریتانیا شریک آمریکا در تمام جنگهای دو دهه اخیر بوده است؛ پس چطور است که نمیتوان با آمریکا حتی در پایینترین سطوح دیپلماتیک ارتباط برقرار کرد؟ چنین اقدامی بیش از جنگیدن زیر پرچم آمریکا مؤثر است. بالاخره آن لایههای داخلی ایران نیز باید دیر یا زود راهشان را پیدا کنند. با آرمانگرایی اسلامی اقتدار ملی ساخته نمیشود؛ و تازه با مهر و تسبیح وارداتی از چین که نمیتوان اقتدار اسلامی را ساخت.
--------------------------------
مقاله منتشر شده لزوماً بازتابدهنده دیدگاههای رادیو فردا نیست.