آشکارسازی نامه هاشمی رفسنجانی به آیتالله خمینی در خصوص برقراری رابطه با آمریکا و پایانبخشی به مناسبات خصمانه و نامعلوم و واکنش جناحهای درون حکومت، واقعیتهایی را آشکار ساخت. نخست اینکه تمایل رفسنجانی به عادیسازی روابط با آمریکا به شکل صریح علنی شد. تا پیش از این وی در لفافه، پنهانی و غیر مستقیم این سیاست را دنبال میکرد.
اما واکنش تند و محکم تمامی جناحهای اصولگرایان و نیروهای تشکیلدهنده حاکمیت که عقبنشینی متعاقب رفسنجانی را به دنبال داشت، تنهایی هاشمی و کوتاهی دست وی در بلوک قدرت را منعکس ساخت.
ابقای وی در مسند ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام ذهنیتی را مطرح کرده بود که وی به نقطه پایان در نقشآفرینی در حکومت نخواهد رسید و میتواند دوباره در حد محدودی قدرت بگیرد. ولی محکوم کردن اظهارات وی از سوی جامعه روحانیت تهران و جمعیت موتلفه اسلامی نشان داد که هاشمی تا چه میزان پایگاهش در جناح راست پیشین و اصولگرایان کنونی را از دست دادهاست. همچنین در هیچ بخشی از بلوک قدرت اعم از سیاسی، نظامی، روحانی و امنیتی موقعیتی ندارد.
موج حکومتی اخیر بهراهافتاده علیه هاشمی او را بیشتر به گوشه رینگ راند. موقعیت وی نزدیکتر به اصلاحطلبان خارج شده از قدرت شد. این رویداد مهر تایید دیگری بود که ماندن هاشمی در قدرت با مواضع کنونیاش دشواریهای زیادی دارد و سیاست صبر و شکیب وی برای تغییر مواضع رهبری نیز نتیجه ندادهاست.
آشکار ساختن این نامه نشان میدهد هاشمی رفسنجانی پیش از دوران ریاست جمهوریاش که آشکارا خط مشی متفاوتی از عملکردش در دوران دهه شصت داشت، نیز در اندیشه برقراری رابطه با آمریکا بودهاست. صادق زیباکلام مدعی است تاریخ این نامه به احتمال زیاد سال ۱۳۶۵ است.
هاشمی رفسنجانی به هنگام تسخیر سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸ در عربستان بود. وی در آن موقع حمایت صریحی از حرکت دانشجویان خط امام کرد. اما بعدها فاش ساخت نه وی و نه آقای خامنهای هیچکدام نظر خوشی نسبت به آن اقدام نداشتند. در کل هاشمی رفسنجانی و دیگر چهرههای روحانی حزب جمهوری اسلامی پس از انقلاب در برخی موارد موجسواری میکردند.
مهندس عزتالله سحابی بارها در خاطراتش بیان میکند که در جلسات شورای انقلاب آقایان مخالف سیاستی بودند اما به محض اینکه فضایی در جامعه ساخته میشد آنها همراهی میکردند.
بنابراین میتوان همراهی ظاهری هاشمی را با جو ضد آمریکایی در دهه اول انقلاب از این جنس بهشمار آورد. البته او در خطبههای نماز جمعه عبارات تندی را علیه آمریکا به زبان میراند و برخی از مخالفان و منتقدان را به وابستگی به آمریکا متهم نموده و اتهامات بلااستنادی را به آنان منتسب کرد.
اما وی در دوران سازندگی و پس از درگذشت آیتالله خمینی کوشید تا یخهای عدم رابطه با آمریکا را ذوب کند. وی اما به صورت غیر مستقیم وارد شد. ولی مخالفت صریح و محکم رهبری اجازه تحقق این خواست را نداد.
در دوران اصلاحات نیز هاشمی پشتیبان سیاست تنشزدایی خاتمی بود. اما همه آن تلاشها با کارشکنی بخش مسلط قدرت به بنبست خورد.
پس از اینکه حاکمیت نشانههایی مبنی بر نرمش احتمالی در بحران هستهای نشان داد و قرار شد دور جدید مذاکرات در فروردین ۱۳۹۱ انجام شود، هاشمی رفسنجانی نیز به تکاپو افتاد تا در فرایند تحقق آرزوی دیرینهاش نقشآفرینی بکند.
نوعی مانور قدرت
تحلیلهای گوناگونی میتوان از چرایی بیان خاطره فوق داشت. از آنجایی که هاشمی رفسنجانی در روزهای پس از تعطیلات سال نو حضور رسانهای چشمگیری داشت از اینرو میتوان نتیجهگیری کرد که به احتمال زیاد وی برنامهریزی کرده بود تا با آشکارسازی نامه قدیمی، نقش و جایگاه خود در هموارسازی رابطه با آمریکا را گوشزد کند و همچنین در تداوم ابقاء حضورش در ریاست مجمع تشخیص مصلحت به نوعی مانور قدرت بدهد.
چه بسا او فکر کرده بود حال که قرار است پروژه مصالحه با آمریکا کلید بخورد، چرا وی از عطایای این تصمیمگیری بینصیب بماند. از زاویهای دیگر ممکن است هاشمی این موضعگیری را انجام داد تا امکان آشتی در دور جدید گفتوگوها با جامعه جهانی افزایش بیاید و کشور از مخمصههایی که گرفتار آن شده بیرون آید.
در عین حال وی این پیام را نیز به جهان خارج منتقل ساخت که بخش فرودست قدرت نگاه مثبتی به حل مشکل دارد. امری که خشم تندروها را برانگیخت و او را متهم ساختند که در آستانه مذاکرات به اقتدار نمایندگان حاکمیت در مذاکره ضربه زدهاست.
اما خارج از این مجادلات، فشار خارجی یک فرصت برای نیروهای منتقد سیاستهای موجود در درون نظام است تا کارآمدی و کفایت حاکمان را زیر سؤال ببرند و بدینترتیب خود را بر کشند. یکی از اهداف افزایش تحریمها ایجاد گسست در داخل حکومت و تقسیم نیروها به موافقان و تجدیدنظرطلبان است. به نظر میرسد هاشمی در نزدیکی مذاکرات خواستهاست از این کارت استفاده کند.
همچنین حملات سازمانیافته و هماهنگشدهای که به هاشمی شد، موقعیتی است که نوع نگاه نیروهای اصلی حکومت به رابطه با آمریکا را بازگو میکند. از دید آنها حفظ رابطه خصومتآمیز برای بقای سیاسی آنان و جمهوری اسلامی الزامی است. آنها پیوسته این جمله رهبری را تکرار میکردند که ما امتیازی نداریم تا به آمریکا بدهیم بنابراین برقراری رابطه که مستلزم داد و ستد امتیاز است، معنا ندارد.
این مواضع بر این حقیقت انگشت میگذارد که حل بحران هستهای و یا جلوگیری از رسیدن آن به نقطه جوش به معنای عادی شدن روابط ایران و آمریکا نیست.
در کل محاسبات هاشمی رفسنجانی اشتباه از کار در آمد. ابتکار وی نه تنها توانست زمینه تنشزدایی با آمریکا را مساعد کند بلکه باعث تقویت گفتمان ضد آمریکایی در حکومت شد. همچنین عقبنشینی وی که فاشسازی نامه به آیتالله خمینی را صرفا بیان یک خاطره دانست نه ارائه یک سیاست، نیز موقعیت سستاش در حاکمیت را نمایان ساخت که دیگر در اردوگاه اصولگرایان محلی از اعراب ندارد.
این اتفاق در مجموع به زیان هاشمی تمام شد چون در حال حاضر نه نیروهای اپوزیسیون در موضع قدرتمندی هستند تا از این موضعگیری استفاده کنند و نه اساسا آنها جایگاهی برای هاشمی رفسنجانی قائل هستند. یکپارچگی اصولگرایان در محکومیت موضع هاشمی در زمینه رابطه با آمریکا پرده از نا کارایی سیاست «وسط ایستادن» هاشمی را بر میدارد.
او دیگر چکش تعادل نیست و ناگزیر یا باید سیاست صبر و انتظار را در پیش بگیرد و یا اینکه در دوقطبی روزافزون بین جامعه و مردم یک طرف را برگزیند. واپسنشینی وی و عدم ایستادگی بر روی موضعی که اتخاذ کرده بود نشان میدهد که او کماکان ترجیح میدهد در درون قدرت باقی بماند و پی همه تعرضات و حملات را به تنش بمالد تا شاید دست تصادف و یا دیگر اتفاقات مقتضی به یاریاش بیایند.
------------------------------------------------
مقاله منتشر شده لزوماً بازتابدهنده دیدگاههای رادیو فردا نیست.
اما واکنش تند و محکم تمامی جناحهای اصولگرایان و نیروهای تشکیلدهنده حاکمیت که عقبنشینی متعاقب رفسنجانی را به دنبال داشت، تنهایی هاشمی و کوتاهی دست وی در بلوک قدرت را منعکس ساخت.
ابقای وی در مسند ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام ذهنیتی را مطرح کرده بود که وی به نقطه پایان در نقشآفرینی در حکومت نخواهد رسید و میتواند دوباره در حد محدودی قدرت بگیرد. ولی محکوم کردن اظهارات وی از سوی جامعه روحانیت تهران و جمعیت موتلفه اسلامی نشان داد که هاشمی تا چه میزان پایگاهش در جناح راست پیشین و اصولگرایان کنونی را از دست دادهاست. همچنین در هیچ بخشی از بلوک قدرت اعم از سیاسی، نظامی، روحانی و امنیتی موقعیتی ندارد.
موج حکومتی اخیر بهراهافتاده علیه هاشمی او را بیشتر به گوشه رینگ راند. موقعیت وی نزدیکتر به اصلاحطلبان خارج شده از قدرت شد. این رویداد مهر تایید دیگری بود که ماندن هاشمی در قدرت با مواضع کنونیاش دشواریهای زیادی دارد و سیاست صبر و شکیب وی برای تغییر مواضع رهبری نیز نتیجه ندادهاست.
آشکار ساختن این نامه نشان میدهد هاشمی رفسنجانی پیش از دوران ریاست جمهوریاش که آشکارا خط مشی متفاوتی از عملکردش در دوران دهه شصت داشت، نیز در اندیشه برقراری رابطه با آمریکا بودهاست. صادق زیباکلام مدعی است تاریخ این نامه به احتمال زیاد سال ۱۳۶۵ است.
هاشمی رفسنجانی به هنگام تسخیر سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸ در عربستان بود. وی در آن موقع حمایت صریحی از حرکت دانشجویان خط امام کرد. اما بعدها فاش ساخت نه وی و نه آقای خامنهای هیچکدام نظر خوشی نسبت به آن اقدام نداشتند. در کل هاشمی رفسنجانی و دیگر چهرههای روحانی حزب جمهوری اسلامی پس از انقلاب در برخی موارد موجسواری میکردند.
مهندس عزتالله سحابی بارها در خاطراتش بیان میکند که در جلسات شورای انقلاب آقایان مخالف سیاستی بودند اما به محض اینکه فضایی در جامعه ساخته میشد آنها همراهی میکردند.
بنابراین میتوان همراهی ظاهری هاشمی را با جو ضد آمریکایی در دهه اول انقلاب از این جنس بهشمار آورد. البته او در خطبههای نماز جمعه عبارات تندی را علیه آمریکا به زبان میراند و برخی از مخالفان و منتقدان را به وابستگی به آمریکا متهم نموده و اتهامات بلااستنادی را به آنان منتسب کرد.
اما وی در دوران سازندگی و پس از درگذشت آیتالله خمینی کوشید تا یخهای عدم رابطه با آمریکا را ذوب کند. وی اما به صورت غیر مستقیم وارد شد. ولی مخالفت صریح و محکم رهبری اجازه تحقق این خواست را نداد.
در دوران اصلاحات نیز هاشمی پشتیبان سیاست تنشزدایی خاتمی بود. اما همه آن تلاشها با کارشکنی بخش مسلط قدرت به بنبست خورد.
پس از اینکه حاکمیت نشانههایی مبنی بر نرمش احتمالی در بحران هستهای نشان داد و قرار شد دور جدید مذاکرات در فروردین ۱۳۹۱ انجام شود، هاشمی رفسنجانی نیز به تکاپو افتاد تا در فرایند تحقق آرزوی دیرینهاش نقشآفرینی بکند.
نوعی مانور قدرت
تحلیلهای گوناگونی میتوان از چرایی بیان خاطره فوق داشت. از آنجایی که هاشمی رفسنجانی در روزهای پس از تعطیلات سال نو حضور رسانهای چشمگیری داشت از اینرو میتوان نتیجهگیری کرد که به احتمال زیاد وی برنامهریزی کرده بود تا با آشکارسازی نامه قدیمی، نقش و جایگاه خود در هموارسازی رابطه با آمریکا را گوشزد کند و همچنین در تداوم ابقاء حضورش در ریاست مجمع تشخیص مصلحت به نوعی مانور قدرت بدهد.
چه بسا او فکر کرده بود حال که قرار است پروژه مصالحه با آمریکا کلید بخورد، چرا وی از عطایای این تصمیمگیری بینصیب بماند. از زاویهای دیگر ممکن است هاشمی این موضعگیری را انجام داد تا امکان آشتی در دور جدید گفتوگوها با جامعه جهانی افزایش بیاید و کشور از مخمصههایی که گرفتار آن شده بیرون آید.
در عین حال وی این پیام را نیز به جهان خارج منتقل ساخت که بخش فرودست قدرت نگاه مثبتی به حل مشکل دارد. امری که خشم تندروها را برانگیخت و او را متهم ساختند که در آستانه مذاکرات به اقتدار نمایندگان حاکمیت در مذاکره ضربه زدهاست.
اما خارج از این مجادلات، فشار خارجی یک فرصت برای نیروهای منتقد سیاستهای موجود در درون نظام است تا کارآمدی و کفایت حاکمان را زیر سؤال ببرند و بدینترتیب خود را بر کشند. یکی از اهداف افزایش تحریمها ایجاد گسست در داخل حکومت و تقسیم نیروها به موافقان و تجدیدنظرطلبان است. به نظر میرسد هاشمی در نزدیکی مذاکرات خواستهاست از این کارت استفاده کند.
همچنین حملات سازمانیافته و هماهنگشدهای که به هاشمی شد، موقعیتی است که نوع نگاه نیروهای اصلی حکومت به رابطه با آمریکا را بازگو میکند. از دید آنها حفظ رابطه خصومتآمیز برای بقای سیاسی آنان و جمهوری اسلامی الزامی است. آنها پیوسته این جمله رهبری را تکرار میکردند که ما امتیازی نداریم تا به آمریکا بدهیم بنابراین برقراری رابطه که مستلزم داد و ستد امتیاز است، معنا ندارد.
این مواضع بر این حقیقت انگشت میگذارد که حل بحران هستهای و یا جلوگیری از رسیدن آن به نقطه جوش به معنای عادی شدن روابط ایران و آمریکا نیست.
در کل محاسبات هاشمی رفسنجانی اشتباه از کار در آمد. ابتکار وی نه تنها توانست زمینه تنشزدایی با آمریکا را مساعد کند بلکه باعث تقویت گفتمان ضد آمریکایی در حکومت شد. همچنین عقبنشینی وی که فاشسازی نامه به آیتالله خمینی را صرفا بیان یک خاطره دانست نه ارائه یک سیاست، نیز موقعیت سستاش در حاکمیت را نمایان ساخت که دیگر در اردوگاه اصولگرایان محلی از اعراب ندارد.
این اتفاق در مجموع به زیان هاشمی تمام شد چون در حال حاضر نه نیروهای اپوزیسیون در موضع قدرتمندی هستند تا از این موضعگیری استفاده کنند و نه اساسا آنها جایگاهی برای هاشمی رفسنجانی قائل هستند. یکپارچگی اصولگرایان در محکومیت موضع هاشمی در زمینه رابطه با آمریکا پرده از نا کارایی سیاست «وسط ایستادن» هاشمی را بر میدارد.
او دیگر چکش تعادل نیست و ناگزیر یا باید سیاست صبر و انتظار را در پیش بگیرد و یا اینکه در دوقطبی روزافزون بین جامعه و مردم یک طرف را برگزیند. واپسنشینی وی و عدم ایستادگی بر روی موضعی که اتخاذ کرده بود نشان میدهد که او کماکان ترجیح میدهد در درون قدرت باقی بماند و پی همه تعرضات و حملات را به تنش بمالد تا شاید دست تصادف و یا دیگر اتفاقات مقتضی به یاریاش بیایند.
------------------------------------------------
مقاله منتشر شده لزوماً بازتابدهنده دیدگاههای رادیو فردا نیست.