سخنرانی یوسف اباذری استاد جامعهشناس ایرانی در نقد میل به بیتفاوتی اجتماعی و گرایش بخش قابل توجهی از جامعه به سوی آنچه او «نوعی ابتذال» نامید، عصر روز سهشنبه ۱۸ آذرماه، در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد و پس از آن با اظهار نظرهای متفاوت و گوناگونی به ویژه در شبکههای اجتماعی همراه بود.
سخنرانی که میخواست به بررسی جامعهشناختی پدیده مرگ مرتضی پاشایی خواننده جوانمرگ پاپ در ایران بپردازد و به این پرسش پاسخ دهد که چرا هزاران ایرانی در مراسم مرگ این خواننده جوان، اینگونه با شور و حرارت کمنظیر حضور یافتند.
اما آیا آنگونه که آقای اباذری در این نشست گفت جامعه دچار نوعی ابتذال و سطینگری شده است؟ برای پاسخ به این پرسش و بررسی واکنشها به سخنرانی جنجالبرانگیز آقای اباذری در دانشگاه تهران به سراغ تقی رحمانی، کنشگر سیاسی ساکن فرانسه رفتیم. حاصل کار، گفتوگویی است که در ادامه میخوانید.
Your browser doesn’t support HTML5
آقای رحمانی آنگونه که آقای اباذری بیان کرد، آیا برخی گرایشها و علایق میتواند با جهتدهی یا استفاده حاکمیت همراه باشد؟
یک جایی بخشی از جامعه مطابق آیینها و سنتهای خود عمل میکند، همچون نوروز یا مراسم مذهبی عاشورا و اربعین که حکومت هم میتواند از آن استفاده کند.
در این بین روشنفکر، وجدان جامعه است، وقتی که جامعه در خودش میرود. در پیوند با سخرانی آقای اباذری درباره مرگ مرحوم پاشایی و واکنش جامعه، باید گفت که آقای اباذری به عنوان یک جامعهشناس باید لایههایی از جامعه را خطاب قرار میداد، ولی به نظر من نه با این زبان، که این مشکل زبانی نیاز به بحث مفصلی دارد.
جدای از بحث ادبیات کلامی که در ادامه به آن میپردازیم، آیا آنگونه که آقای اباذری به عنوان یک جامعهشناس مطرح کرد، بخش قابل توجهی از جامعه ایرانی به ویژه جوانان بیتقاوت یا غفلتزده شدهاند؟
به نطر من جامعه هنوز منفعل و بی تفاوت نشده، ولی بحث اینجاست که مشکل ما این است که نهادهای مدنی در کشور ما وجود ندارد و برعکس بسیاری از کشورهای توسعه یافته که نهادهای مدنی کارکرد مشخص خودشان را دارند، ما چنین چیزی را در ایران نمیبینیم. بله این خطر هست که مردم ایران نسبت به فساد یا وضعیت همنوع خودشان بی تفاوت یا کرخت شوند، ولی این هنوز رخ نداده و باید تدبیری برای این موضوع اندیشید. مقام نخست تذکر دادن و برانگیختن است. البته با ادبیات مناسب. این شاید یک مشکل جامعه ایرانی باشد که برای برانگیختن، زبان تند به کار می برد، شاید این سنت انبیا بنی اسرائیل هم هست! ولی واقعیت این است که آن چیزی که مردم را کرخت می کند و از بی تفاوتی نجات میدهد، نهادهای مدنی و رسانههای مستقل است که بتوانند جدا از رسانهها و نهادهای حکومتی عیب ها را بازگو کنند مثل محرومیت و خشکسالی در سیستان و بلوچستان. درواقع به این نکته باید توجه کرد که مردم چگونه و با چه وسیله ای باید آگاه و برانگیخته شوند؟
فضای بحث بین موافقان و مخالفان سخنان آقای اباذری به ویژه در شبکههای اجتماعی بسیار تند و پرهیجان بود و حتی در مواردی با پرخاشگری هم همراه شد. آیا این ادبیات و گفتمان به حل مسئله کمک می کند؟
درباره واکنش ها به صحبت های آقای اباذری باید بگویم که در شبکههای اجتماعی برخی شروع کردند به حمله کردن و در برابر یکسری هم دفاع کردند و به نظر من اینگونه گفتوگو ها پرداختن به اصل ماجرا و موضوع را از بین میبرد، اینکه طرفین همدیگر را به بی اطلاعی و نا آگاهی متهم کنند. این بدترین نوع زبان در بین روشنفکران ماست که آنان را تبدیل می کند به کدخدایان دهی که یکسری هوادار دارندکه این هواداران در گفتوگو (فراتر از بحث اخیر آقای اباذری) توقع دارند که طرف مقابل از سوی کدخدایشان فقط منکوب شود.
برای همین در جامعه ایرانی گفتوگو برای حل مسئله شکل نمیگیرد و این درد بزرگی است. در باره موضوع اخیر هم زبان آقای اباذری با هجوم روبرو شد ولی خوشبختانه برخی با درایت سخنرانی ایشان را تحلیل کردند و در عین حال ادبیات و زبان ایشان را هم نقد کردند. اغلب روشنفکرانی که در جوامع غربی موثر بوده و هسند به این شکل با هم گفتوگو نمیکنند.
معتقدم حتی اگر این زبان تحریک کند، اثرش خیلی زود از بین می رود، چون حاشیه بر متن غلبه پیدا می کند. می شود جامعه را بیدار کرد ولی به سمت توهین و تحقیر نرفت. متاسفانه پس از انقلاب زبان حاکمان ما بسیار تند و پرخاشگرانه شده است.
زبان جامعه هم پرخاشگرانه شده و ۸ سال جنگ هم به این ادبیات دامن زد و متاسفانه تبدیل به فرهنگ شد. این خودش به اندازه کرختی و خوابآلودگی جامعه خطرناک است، وقتی روشنفکران با هم حرف نزنند و تنها به هم حمله کنند، هیچ بحثی پیش نمیرود و موضوع مهمی در جامعه جا نمی افتد. به گمانم زبان پرخاشگرانه راه گفتوگو و اصلاح را میبندد و حاشیه بر متن غلبه میکند.