آخرین شماره «نماگر» در هرماه به گفتوگویی ویژه پیرامون یکی از موضوعات اقتصاد اختصاص مییابد.
میهمان این ماه نماگر دانش آموخته رشته مهندسی در دانشگاه پلیتکنیک، امیرکبیر، تهران است، او پس از آن در آلمان به تحصیل در رشته فلسفه و علوم سیاسی پرداخت و از دانشگاه کلن دکترای فلسفه گرفت.
محمدرضا نیکفر، در این سالها با نگارش مقالات و کتب معتدد در حوزه فلسفه، حقوق بشر، اخلاق و دین به فلسفه خوانده، محقق و مدرسی نام آشنا تبدیل شده است.
در گفتوگوی ویژه فرودین ماه نماگر، با محمدرضا نیکفر پیرامون نسبت اخلاق و توسعه همسخن شدهایم.
Your browser doesn’t support HTML5
توسعه رویای دیرین ما ایرانیان است، رویایی که در این چند دهه،گاه امیدوار به دست یافتنش میشویم وگاه در حسرت دورشدن از آن، غمگین. این تلاش برای توسعه یافتگی و افت و خیز در مسیر توسعه یافتگی تا چه اندازه اخلاقی است؟ نسبت تلاش برای توسعه یافتگی با اخلاق چیست؟
آقای نیکفر! اگر توسعه یافتگی را هدف غایی و نهایی نظامهای اقتصادی به شمار آوریم و بپذیریم که گفتمان غالب این روزهای اقتصاد، حداکثر کردن سود و منفعت شخصی است، این موتور محرک و این نگاه چگونه میتواند با اخلاق نسبت برقرار کند؟
محمدرضا نیکفر: اگر سوال را منتزع از تعریف دقیق این مفاهیم مطرح کنیم به نظر میرسد که بین اقتصاد و اخلاق یک تقابل جدی وجود دارد.
یعنی شما میگویید که گفتمان غالب در اقتصاد حداکثرکردن سودشخصی است که میتوان نام آن را بیشترین حد خودخواهی گذاشت که خود به خود با اخلاق تقابل دارد که رعایت دیگری است.
یعنی ما در اینجا تقابل خودخواهی را با خواستن دیگری و رعایت منفعت دیگران را شاهد هستیم.
اگر این طور به جریان نگاه کنیم پاسخ روشن است. این تقابل وجود دارد و اخلاق یک چیز است و اقتصاد یک چیز دیگر.
ولی واقعیت، متفاوت از این است و این تقابل به این صورت ساده مطرح نیست. بلکه یک پیچیدگیهایی دارد و پای یک سری از بدفهمیهایی نیز به میان میآید.
بدفهمی از این جهت که وقتی این مفاهیم را ما به حوزه ارزشهای سنتی مثلا در کشور ایران ببریم، کل قضیه را بد میفهمیم.
بنابر این وقتی در باره این مسائل صحبت میکنیم باید نگاه کنیم که در زمینه کدام ارزشها و کدام فرهنگ در مورد این مفاهیم صحبت میکنیم؟
دوم اینکه باید بدانیم اقتصاد و رشد اقتصادی و سرمایه داری مراحل مختلفی را از سر گذرانده است.
رابطه سرمایه دار در آن دورهای که به آن دوره «انباشت اولیه سرمایه» میگفتند تا آن مرحلهای از صنعتی شدن که با صنایع بزرگ فلزی نمایان شد، تا امروز که با صنایع به اصطلاح «نرم» در حال پیگیری است، تفاوتهایی اساسی را تجربه کرده است.
در آن دوره انباشت اولیه سرمایه است که ما با الگویی مواجه میشویم از سرمایه دار ظالم، خونریز و خونخوار یا همان چیزی که به آن «کاپیتالیسم منچستری» میگویند.
ملاحظات اخلاقی توسعه، از طریق موعظه به جایی نمیرسد، این ملاحظات از طریق ایجاد یک نظام سالم سیاسی – اجتماعی – اقتصادی پیش برده میشودمحمدرضا نیکفر
ولی بعدها با چهرههای دیگری از سرمایهداری مواجه میشویم. دیگر از طریق غارت یا استثمار بیش از حد کسی نمیتوان در جامعهای مثل آلمان، فرانسه یا آمریکا سودی کسب کرد بلکه سرمایه دار و سرمایهداری میبایست خیلی چیزها را رعایت کند و مراعات این اصول و «این خیلی چیزها» به اسم موعظه اخلاقی انجام نمیشود بلکه نظامی وجود دارد که در برابر بیشینه خواهی و خودخواهی میایستد.
به سادگی سخن گفتن از این مفاهیم به ویژه برای انسان ایرانی که از صبح تا شب در معرض موعظه اخلاقی است، سوء تفاهم ایجاد میکند.
نهایت اینکه، امروزه میتوان و میشود شکلهایی از رشد و دستاورد اقتصادی که منافات اساسی با اخلاق ندارد را داشت و این به وحدت درآوردن این دو یا جلوگیری از تقابل اینها را یک نظام اقتصادی – اجتماعی بسامان به وجود میآورد و نه موعظههای اخلاقی.
آقای نیکفر! اگر توسعه را رشد متوازن و متناسب شاخصهای مختلف در حوزههای گوناگون در نظر بگیریم، در فرآیند توسعه به معنای امروزیاش که پسوندهایی مثل «پایدار» یا ملاحظاتی مثل ملاحظات «زیست محیطی» در این فرآیند مطرح میشود، ملاحظاتی از جنس اخلاقیات تا چه اندازه اهمیت دارد؟
ملاحظات اخلاقی خیلی اهمیت دارد. ولی باز باید تاکید کنم که این ملاحظات از طریق موعظه پیش برده نمیشود، بلکه این ملاحظات از طریق ایجاد یک نظام سالم سیاسی – اجتماعی – اقتصادی پیش برده میشود.
در این نظام است که اخلاق در معنای مدنی و مدرنش نهادینه میشود. من سه جنبه از این اخلاق مدنی را برجسته میبینم که یک نظام سیاسی – اقتصادی- اجتماعی بسامان به این سه جنبه توجه میکند، جنبه نخست «عدالت» است.
نظامی بسامان است که در آن نظام، انسانها برای رشد، پرورش استعدادها و رقابت دارای شانسهای برابر باشند و مانعی از این نظر برای آنها ایجاد نشود.
اما شما در نظر بگیرید در یک جامعهای که بر اساس رانت خواری و تعصبهای گروهی شکل گرفته باشد و به برخی «خودی» بگویند و به برخی دیگر «غیر خودی»، به بعضی امتیاز بدهند و در عوض عده دیگری را سرکوب کنند، هر چقدر که در چنین جامعهای در مورد عدالت موعظه شود باز هم عدالتی تحقق پیدا نمیکند.
پس وقتی از عدالت میگوییم در آن عنصر دموکراسی و کثرت گرایی وجود دارد و بسامان بودن اقتصاد در آن مضمن است چون میبایست شانسهایی برابر به انسانهای جامعه داده بشود که در موقعیتهای نابرابر قرار دارند و این موقعیتهای نابرابر به نوعی باید تعدیل شود.
جنبه دوم مورد توجه، «همبستگی» است. یک تعهد عمومی وجود دارد که اقتصاد میبایست نسبت به مردم- نه تنها مردم خودی و کشور-، بلکه به جهانیان داشته باشد.
مثلا یک اقتصاد پایدار میبایست به منابع انسانی که از آن بهره میگیرد خدمت کند و اجازه ارتقا رشد و فرهنگ به آنها بدهد.
این اجازه ارتقا و رشد، میتواند مثلا از طریق کمکهایی که به دانشگاه صورت میگیرد، انجام شود.
جنبه دیگر از خدمت به جهانیان و همبستگی با مردم جهان، این است که مثلا نباید در پروژههایی شرکت کرد که در خدمت جنگ و یا کشتار جمعی باشد، این تعهدی است که اقتصاد به صلح میدهد.
همچنین نباید در پروژههایی شرکت کرد که همراه با خطرهایی برای سلامت انسانهای روزگار ما و نسلهای آینده باشد.
یکی از این بزرگترین خطرها مشارکت در پروژههایی است که تکنولوژی اتمی در آنجا انباشته شده است.
جنبه مهم دیگر این مسئله حفاظت از محیط زیست است، در واقع به لحاظ اخلاقی توجه به محیط زیست را به تعهدی که ما نسبت به آیندگان داریم، تعبیر میکنیم.
فشرده شده توجه به این سه محور و مفاهیم یعنی «عدالت، همبستگی و تعهد به بقای محیط زیست» را میتوان به «اخلاق مدنی» تعبیر کرد.
آقای نیکفر! حال این پرسش پیش میآید که در نظام اقتصادی که حداکثر کردن منفعت شخصی، محرک آن است، این ملاحظات اخلاقی از قبیل توجه به محیط زیست و مسئولیت اجتماعی شرکتها، برابری و عدالت و سایر فاکتورهایی که شما از آن نام بردید، آیا مانع و بازدارنده یا دستکم سرعت گیر روند ارتقای شاخصهای اقتصادی و روند توسعه نمیشوند؟
این تناقض و پارادوکس را چطور میشود حل کرد؟
این تناقض و پارادوکس را چطور میشود حل کرد؟
به هیچ وجه. ما اکنون براساس مطالعات موجود میدانیم که رعایت اصول مدنی و اصول یک اقتصاد سالم، نه تنها جلوی رشد را نمیگیرد بلکه اجازه میدهد تا یک رشد پایدار ایجاد شود.
در مورد رشد ما باید مشخص کنیم وقتی درباره رشد صحبت میکنیم، چه چیزهایی را شاخص تلقی میکنیم؟ مثلا وقتی از بیلان رشد صحبت میکنیم فقط به بیلان یک کارخانه معین توجه داریم یا اینکه به بیلان کل آن رشته صنعتی توجه میکنیم یا به بیلان کل کشور؟
این افسانه که باید دولت قدرتمندی وجود داشته باشد تا آن دولت بتواند با مشت آهنین راه توسعه را باز کند، میتوانست در شرایطی جذاب باشد، ولی در جهان ما، توسعه اقتدارگرا بیمعناستمحمدرضا نیکفر
و بعد اینکه در این بیلان، فقط به آمار و ارقام اقتصادی اکتفا میکنیم یا اینکه شاخصهای دیگری مثل سلامتی، نشاط، امید به آینده و شاخصهایی از این دست را هم دخالت میدهیم؟
بنابراین، یک اخلاق مدنی خوب و کثرت گرا و رعایت اصول عدالت، همبستگی و زیست محیطی اجازه یک تحول مثبت و تضمین ایجاد یک رشد پایدار را به ما میدهد.
بر همین اساس، درست نیست که بگوییم رعایت این اصول، ترمز زدن بر روند رو به رشد اقتصاد است.
سالهاست که در ایران تحقق توسعه به عنوان یک رویای جمعی دنبال میشود. سالهای متمادی است که ایران در زمره کشورهای در حال توسعه است و هنوز هم نتوانسته است خودش را به عنوان کشوری توسعه یافته مطرح کند.
برای طی کردن این مسیر توسعه، صحبت از پیش نیازهای بسیاری میشود. عدهای میگویند که این روند نیازمند نهادسازی است. عده دیگری به آزادسازی اقتصادی و گروه دیگر به خصوصی سازی و بسیاری چیزهای دیگر به عنوان پیش نیازهای توسعه اشاره میکنند.
در این میان آیا میشود تحول اخلاقی را به عنوان یکی از پیش نیازهای توسعه مطرح کرد؟ و اگر بشود از تحول اخلاقی به عنوان یک پیش نیاز توسعه یاد کرد، این پیش نیاز و تحول اخلاقی چقدر اهمیت دارد؟
مفاهیم اجتماعی مثل توسعه و اخلاق، همه با هم پیش میروند و سیاست درست سیاستی است که متوجه تقویت همه جانبه این لوازم و مفاهیم و الزامهای یک مدنیت بسامان باشد.
وگرنه قضیه به صورت مرغ یا تخم مرغ در میآید که کدام یکی اول بوده است؟ اینکه اول ما باید اخلاق مدنی داشته باشیم تا بعد توسعه پایدار داشته باشیم. در برابر میشود استدلال کرد که این توسعه است که زمینه اخلاق مدنی را فراهم میکند.
هر دوی این گزارهها درست است و ما میبایستی نگاه کنیم که کدام حلقه زنجیر در این لحظه مهمتر است؟
به باور من، پیش نیاز توسعه پایدار، دموکراسی است، مطالعات جهانی هم این موضوع را تایید میکند که دموکراسی شرط توسعه پایدار استمحمدرضا نیکفر، نویسنده و فیلسوف
به باور من، که فکر میکنم این باور نسبتا عمومی هم باشد، پیش نیاز توسعه پایدار، دموکراسی است.
در این مورد، مطالعات جهانی هم وجود دارد و اگر نگاه کنیم به مطالعات آمارتیا سن، اقتصاددان هندی تباری که به خاطر همین مطالعات موفق به دریافت جایزه نوبل اقتصاد شد، میبینیم که او هم معتقد است، دموکراسی شرط توسعه پایدار است.
این افسانه که باید دولت قدرتمندی وجود داشته باشد تا آن دولت بتواند با مشت آهنین راه توسعه را باز کند، میتوانست در یک شرایطی جذاب باشد، البته عدهای دستاوردهای معینی هم برای این افسانه متصور هستند ولی در جهان ما، توسعه اقتدارگرا بیمعناست و این توسعه اقتدارگرا را ما به اندازه کافی در ایران تجربه کردهایم.
چه از نوع «پهلوی» آن و چه از نوع «خمینیستی»اش، به هر دو شکل تجربه شده و تجربه نشان میدهد توسعهای که برای ایران لازم است یک توسعه دموکراتیک است. توسعهای که بر اساس رانت خواری نباشد بلکه بر اساس اقتصاد شفاف بنا شود و مشخص باشد که دخل و خرجها چه طور انجام میگیرد.
حسابرسی همگانی باشد و رسانههای آزادی وجود داشته باشند که بتوانند اقتصاد را کنترل کنند. اقتصادی که همه چیزش در تاریکی جریان داشته باشد، اقتصاد قاچاق و فساد است و از این اقتصاد، توسعه پایدار برنخواهد آمد.
ایران به جایی رسیده است که شرط توسعه پایدار و شرط اینکه اقتصاد بتواند حداقلهایی از الزامات اخلاقی را برآورده کند این است که تمام ابعاد آن شفاف باشد و از تاریکی خارج شود.
بیرون آمدن از تاریکی، یعنی داشتن یک نظام دموکراتیک و همگانی شدن حق بیان و اظهار نظر و کنترل همگانی.
شما در پاسخهایتان به موعظههای اخلاقی و انباشتگی این موعظهها در جامعه و فرهنگ ایرانی اشاره کردید.
به نظر میرسد این «بیان اخلاقی» که شما با عنوان موعظه از آن یاد میکنید در حالت خوشبینانه از یک «ذهن اخلاقی» نشات میگیرد.
اما به گواه آن چه در جامعه ایرانی شاهد آن هستیم این ذهنیت و بیان اخلاقی تبدیل به یک عمل اخلاقی نمیشود.
راه گذار از این ذهن و بیان اخلاقی به عمل اخلاقی چیست؟ آیا دموکراسی که شما به آن اشاره میکنید میتواند راه گذار ذهن و بیان اخلاقی به عمل اخلاقی باشد؟
آنچه که امروز به عنوان بیان اخلاقی رسمی در ایران مطرح است متعلق به یک دوران سپری شده است. اخلاقی که موعظه میشود متعلق به دورانی است که تصور اخلاق، یک رابطه محدود و چهره به چهره در گروههای کوچکی مثل خانواده، طایفه و قبیله یا پیروان یک فرقه و یک مذهب خاص بود.
این اخلاق، امروزه نمیتواند بُعد جهانی داشته باشد چون فقط بر تعصب گروهی یا تعصب یک فرقه و مذهب معین بنا شده است، در نتیجه نمیتواند خیرخواهی جهانی داشته باشد و خواهان صلح جهانی باشد.
هر جا لازم باشد به تشنج روی میآورد و منافع جهانی را در نظر نمیگیرد.
مردم به این نتیجه رسیدهاند که جامعه میبایست سامان دیگری به دور از فساد، تعصبها و تبعیضها داشته باشد و زمینه برای پذیرش این تحول دموکراتیک در منش و بینش اکثریت ایرانیان فراهم استمحمدرضا نیکفر
این مدل از اخلاق در درون کشور هم با تعصب کار میکند و روی یک جمع معینی به نام خودیها متمرکز میشود و به منافع آنها توجه میکند، در نتیجه نمیتواند مصالح عمومی کشور را رعایت کند و پیامد آن فرار مغزها، غمگینی جوانان و افسردگی عمیق اجتماعی میشود و بعد از آن است که ورشکستگی مطلق اقتصادی هم به آن افزوده میشود.
اخلاقی که اینها دارند یک اخلاق کوتاه بُرد است. یعنی بُرد این اخلاق تا همگروههای خودشان است. این بردش رو به آینده نیست که بخواهد مصالح زیست محیطی را رعایت کند.
تصور میکنند برای حفظ قدرت میبایستی همه منابع را در خدمت بگیرند واز آن استفاده بسیار غلط میکنند، این آسیبهای زیست محطیی وحشتناکی که طی این سالها وارد شده، نتیجه همین اخلاق است.
بنابر این میبایست شرایط دگرگون شود و شرط این دگرگونی، برچیده شدن این نظام تبعیض است.
برچیده شدن این نظام تبعیض و آپارتاید که بر اساس خودی و غیر خودی شکل گرفته به معنای یک تحول دموکراتیک است.
این تحول دموکراتیک خودش میتواند سرآغاز یک تحول اخلاقی باشد در عین حال که میتواند تحول اخلاقی ما، خود شروع یک تحول دموکراتیک را تقویت کند و من فکر میکنم بخشهای وسیعی از مردم ایران این اخلاق مدنی را دارند و به این نتیجه رسیدهاند که جامعه میبایست سامان دیگری به دور از فساد و این قبیل تعصبها داشته باشد و زمینه برای پذیرش این تحول دموکراتیک در منش و بینش اکثریت ایرانیان هم اکنون فراهم است.