اتفاقی که در جریان استیضاح وزیر تعاون، کار و امور اجتماعی رخ داد و روسای دو قوه از سه قوهٔ کشور و نزدیکان آنها را به فساد مالی، ارتباط با مجاهدین خلق، رابطه با قدرتهای خارجی، کار چاقکنی، سوء استفاده از قدرت، جلوگیری از اجرای قانون، اقدامات مافیایی، تلهگذاری، ممانعت از پیگیری قضایی و بیاخلاقی متهم کردند چیزی کمتر از پنجه کشیدن گرگها بر صورت یکدیگر و پاره کردن همقطاران خود در فضای سیاسی جمهوری اسلامی نبود.
نگاهی به فیلم واکنشهای علی لاریجانی به پخش نوار از میکروفون مجلس توسط رئیس دولت و خروج احمدینژاد از مجلس بیندازید تا تحقیر متقابل و عصبانیت دو طرف را که در اقدامات بعدی آنها آشکار خواهد شد مشاهده کنید. احمدینژاد قوهٔ قضاییه را «یک سازمان ویژهٔ خانوادگی» میخواند (پایگاه اطلاعرسانی دولت، ۱۷ بهمن ۱۳۹۱) و رئیس قوهٔ قضاییه برای رئیس دولت پروندهسازی میکند: «نسبتهای رئیس جمهور در مورد قضات محترم قوه قضاییه و نمایندگان محترم مجلس و روسای قوا را کذب و افترا و برخلاف تمام موازین شرعی و قانونی و جرم میدانم.» (تابناک، ۱۸ بهمن ۱۳۹۱) هیئت سهنفرهٔ حل اختلاف سه قوه که سال پیش توسط خامنهای شکل گرفت در این میان هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. اولین بروز این خشم را در دستگیری سعید مرتضوی در ساعات پایانی روز بعد از استیضاح میتوان دید.
صحنهای که در مجلس پیش آمد علیرغم آن چه برخی از مقامات جمهوری اسلامی میگویند («رؤسای دو قوه، حیثیت نظام اسلامی را چوب حراج زدند، به جان هم افتادند، دل رهبری را خون کردند و دوستان نظام اسلامی را به حد سکته رساندند.» مجتبی ذوالنور، مشاور خامنهای، ایلنا، ۱۶ بهمن ۱۳۹۱) نباید چندان ناخوشایند علی خامنهای بوده باشد، چون او شیفتهٔ آن است که مقامات ردهٔ دوم نظام که همه از میان خشنترین، بیرحمترین و نفرتپرورترین وفاداران به ولایت برگزیده میشوند یکدیگر را بیمقدار کنند و بر روی هم پنجه کشند، اما کاری به کار بیت و مقام ولایت نداشته باشند.
ماجرای دیروز نکاتی را در باب سبک مدیریتی خامنهای نیز بیان میکند:
سبک مدیریتی خامنهای
سبک مدیریتی علی خامنهای تفاوت زیادی با سبکهای مدیریتی شناختهشدهترین دیکتاتورهای دنیا ندارد، اما آن چه به کار وی یگانگی میبخشد و باید بدان از این جهت پرداخت بومی کردن مدیریتهای تمامیتخواهانه و اقتدارگرایانهٔ مکتبی در ایران با معرفی عناصر این مکتب به عنوان ارزشهای اسلامی است. او عینا از نسخهٔ خمینی نیز تبعیت نمیکند، چون از آغاز در جایگاه وی نبود تا بتواند از همان ظرفیتها برخوردار باشد. کسی از تشر وی نمیهراسد، مگر آن که این تشر با پروندهسازی، حمله به خانهٔ وی یا بازداشت و شکنجه و ترور و مزاحمت برای تشجیع جنازه و تا حد سیمان کردن قبر مخالفان تکمیل شود. خامنهای در ۲۳ سال گذشته روشی را در پیش گرفته که مقامات منصوب و مورد حمایت وی قبلا از آنها علیه منتقدان و مخالفان و امروز از آنها علیه یکدیگر استفاده میکنند.
از آنِ خود سازی
خامنهای از آن دسته مدیرانی بوده که نمیتوانند کادرهای به ارث رسیده از مدیران پیشین را در تشکیلات تحت خود تحمل کنند. او بالاخره در یک دورهٔ ۱۶ ساله تمام مدیران به ارث رسیده از دوران خمینی را یک به یک حذف کرد و این کار را در سال ۱۳۸۴ به اتمام رساند (کاری که میخواست در خرداد ۱۳۷۶ بخش مهمی از آن را انجام دهد و موفق نشد) و در سال ۱۳۸۸ بسیاری از آنها را به زندان افکند. لاریجانیها، محمدعلی جعفری، قالیباف، حداد عادل، احمدینژاد، هاشمی شاهرودی و مانند آنها مدیران شکل گرفته در دورهٔ خود وی هستند و هرچه هستند به خود وی تعلق دارند. مدیران زیردست وی نیز دستگاههای دولتی را با جابهجاییهای اتوبوسی به مجموعههای از آنِ خود شده تبدیل کردهاند.
هر مدیری که در وفاداری وی شک شود کنار گذاشته میشود. به همین دلیل احمدینژاد و دیگر مدیران تحت خامنهای نمیتوانند به راحتی زیر بار جناحهای دیگر بروند. دو دورهٔ احمدینژاد بیثباتترین دولتهای ۳۴ سال گذشته از حیث کادر بودهاند.
هرچه ترسناکتر
علی خامنهای سیاهکارترین و بدنامترین چهرههای نظامی و امنیتی را که فاقد هرگونه آستانهٔ ابتذال اخلاقی هستند و در انواع سرکوبها نقشی ایفا کردهاند (مثل دستاندرکاران کشتار سال ۶۷، ترورهای خارج کشور، سرکوبهای اهل فرهنگ و هنر، سانسورچیان، مباشران و فتوادهندگان قتلهای زنجیرهای) به مراتب بالای مدیریتی ارتقا میدهد تا خود وی که بر فراز همهٔ آنها میایستد به ترسناکترین چهره تبدیل شود. ماشین «بگمبگم» احمدینژاد یا تاکتیک افشاگری وی همان کاری است که خامنهای با نظریهٔ توطئهاش در ۲۳ سال اخیر انجام داده است. هر کس جلو او بایستد نوکر و مزدور بیگانه است. هر کس هم که با احمدینژاد در درون نظام مخالفت کند پروندهاش بالا میآید. خوششانسی احمدینژاد آنجاست که همهٔ آنها که فعلا مقام و منصبی در حکومت دارند پروندهای نیز در وزارت اطلاعات داشتهاند (خامنهای برای آنها ساخته و احمدینژاد آنها را به دست آورده است).
همهجاحاضر
علی خامنهای در همهٔ امور ریز و درشت مجموعهٔ تحت خود دخالت میکند تا همه حضور وی را به خوبی احساس کنند. در این سبک مدیریتی بدون دخالت همهجانبه، افراد یادشان میرود که چه کسی مجموعه را اداره میکند. زیردستان وی نیز دقیقا در همین چارچوب عمل میکنند، مگر این که با قدرتی فراتر از خود مواجه شوند. احمدینژاد شاگرد وفادار این سبک است. او تا حدی که توانسته قدرتش را بسط داده و حتی قدرت جاری مجلس و قوهٔ قضاییه را به رسمیت نمیشناسد. او مصوبات مجلس را نادیده میگیرد و هر سال بودجه را آن قدر دیر به مجلس میدهد تا مجالس از قانونگذاری در این حیطه یا تدقیق در جزئیات بودجه منصرف شوند. در حیطهٔ قوهٔ قضاییه هم هیئت دولت در پی کندن دادسراها، اداره ثبت اسناد و املاک کشور، سازمان زندانها و روزنامهٔ رسمی از بدنهٔ قوهٔ قضاییه و انتقال آنها به قوهٔ مجریه بوده است (تصویب این لایحه در هیئت وزیران، مهر ۱۴ بهمن ۱۳۹۱). او احکام نهادهای قوهٔ قضاییه مثل دیوان عدالت اداری را مکررا نادیده گرفته است.
احمدینژاد میخواهد در خارج و داخل همه جا و هر روز دیده شود تا حدی که پیشنهاد میدهد خودش به عنوان فضانورد به فضا برود. «خود فربه» احمدینژاد با خود فربهتر خامنهای و خودهای فربه لاریجانیها و دیگر مقامات نظام برخورد کرده است. در نظامهای دموکراتیک و قانونی خودهای فربه سیاستمداران در چارچوب قانون و افکار عمومی کنترل میشوند، اما در جمهوری اسلامی چارچوبی غیر از تنازع برای محدود شدن آنها نیست.
اقشاری که نباید کار کنند
در سبک مدیریتی خامنهای طبقهٔ حاکم ممتازه یعنی روحانیون و فرماندهان نظامی از کار و تلاش معاف هستند تا ظرفیت آنها برای هر گونه سرکوب جهت حفظ شرایط غیرمنصفانه و تبعیضآلود خود افزایش پیدا کند. روحانیون شیعه در ایران برای انجام فرائض مذهبی خود از قِبَل بیتالمال بدون هیچ کاری روزی میخورند که با سنت شیعی نیز نمیخواند: «سیستانی در دیدار تعدادی از روحانیون ایرانی از آنها پرسیده است شغل شما در ایران چیست؟... این افراد در پاسخ گفتهاند نماز اقامه میکنیم و منبر داریم. ایشان در واکنش گفتهاند: مگر نماز خواندن و منبر رفتن شغل است؟ مگر میشود شما در نظام اسلامی باشید و مشغلهای نداشته باشید؟ شما باید شغل در نظام داشته باشید و با نظام همکاری داشته باشید.» (مشرق، ۱۵ بهمن ۱۳۹۱)
در ایران صدها هزار روحانی امروز از حکومت برای نماز و منبر رفتن حقوق مکفی دریافت میکنند. سپاهیان نیز در حالی که هیچ گونه سهمی در افزایش تولید ملی ندارند و ابزارها و سلاحهای آنان نیز عمدتا وارداتی است بیشترین برداشت را از منابع کشور دارند. این اقشار ممتاز برای بهرهگیری از امتیازات بدون هیچ گونه تلاش حاضرند یکدیگر را نیز قربانی کنند.
کسی جز اینها نداشتم
خامنهای از این جهت شیفتهٔ پنجهکشیهای مقامات بر روی یکدیگر است که با تمسک به این موضوع خود را در مقام امام اول شیعیان قرار میدهد. او در خود-علی- پنداری در سنت روحانیون شیعه کمنظیر است. به واسطهٔ همین پندار است که در جلسهای که در اواخر دی ۱۳۹۱ با روسای دولت و مجلس و تیمهای اقتصادی آنها داشته، از رئیس دولت و رئیس مجلس به خاطر اختلافاتشان گلایه کرده و گفته است: «اگر در قیامت خداوند از من بپرسد چه کردی؟ من میگویم که کسی جز اینها را نداشتم.» (کریمی قدوسی، عضو مجلس در گفتگو با خبرگزاری «نسیم»، ۱۱ بهمن ۱۳۹۱) در سنت شیعه این گونه سخنان را از امام اول شیعیان در جنگهای نهروان و صفین و جمل نقل میکنند که با بیوفایی یاران خود مواجه شد. اگر مقامات ردهٔ دوم یکدیگر را تخریب نکنند خامنهای چگونه میتواند در این مقام بسیار فراتر از دیگران بنشیند؟
خامنهای علیه جمهوری اسلامی
کسانی ممکن است فکر کنند که پنجه کشیدن اعضای کاست حکومتی بر صورت یکدیگر و خیز برداشتن برای دریدن به دلیل شاد شدن مخالفان نظام مورد نظر خامنهای نیست. اما خامنهای در ۲۳ سال گذشته نشان داده که حکومت خود وی اهمیتی بسیار فراتر از حفظ جایگاه ولایت فقیه در کشور یا حفظ قانون اساسی یا نظام جمهوری اسلامی دارد. خامنهای در ۲۳ سال گذشته بیش از همهٔ مخالفان نظام به نظامی که به وی به ارث رسیده پشت کرده و اصول و مبانی آن را نقض کرده است. بخشی از جدیترین مخالفان خامنهای کسانی هستند که به نظام جمهوری اسلامی و بنیانگذار آن دلبستگی تامه دارند (اصلاحطلبان مذهبی و نزدیکان خمینی).
خامنهای از یک سو از فرستادن ولایتی و محمدرضا گلپایگانی (مشاور و رئیس دفتر خود) به مشایعت احمدینژاد سر باز میزند، کاری که همیشه در سفرهای رئیس دولت انجام میشده است، اما از سوی دیگر احمدینژاد را برای سخنرانی ۲۲ بهمن انتخاب میکند (شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی زیر نظر وی کار میکند). او میخواهد مدیرانش هم در مقاماتشان مطرح باشند و قدر ببینند و هم از سوی خود وی تحقیر شوند یا بیاحترامی ببینند.
------------------------------------------------------------
نظرات مطرح در اینجا الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
نگاهی به فیلم واکنشهای علی لاریجانی به پخش نوار از میکروفون مجلس توسط رئیس دولت و خروج احمدینژاد از مجلس بیندازید تا تحقیر متقابل و عصبانیت دو طرف را که در اقدامات بعدی آنها آشکار خواهد شد مشاهده کنید. احمدینژاد قوهٔ قضاییه را «یک سازمان ویژهٔ خانوادگی» میخواند (پایگاه اطلاعرسانی دولت، ۱۷ بهمن ۱۳۹۱) و رئیس قوهٔ قضاییه برای رئیس دولت پروندهسازی میکند: «نسبتهای رئیس جمهور در مورد قضات محترم قوه قضاییه و نمایندگان محترم مجلس و روسای قوا را کذب و افترا و برخلاف تمام موازین شرعی و قانونی و جرم میدانم.» (تابناک، ۱۸ بهمن ۱۳۹۱) هیئت سهنفرهٔ حل اختلاف سه قوه که سال پیش توسط خامنهای شکل گرفت در این میان هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. اولین بروز این خشم را در دستگیری سعید مرتضوی در ساعات پایانی روز بعد از استیضاح میتوان دید.
صحنهای که در مجلس پیش آمد علیرغم آن چه برخی از مقامات جمهوری اسلامی میگویند («رؤسای دو قوه، حیثیت نظام اسلامی را چوب حراج زدند، به جان هم افتادند، دل رهبری را خون کردند و دوستان نظام اسلامی را به حد سکته رساندند.» مجتبی ذوالنور، مشاور خامنهای، ایلنا، ۱۶ بهمن ۱۳۹۱) نباید چندان ناخوشایند علی خامنهای بوده باشد، چون او شیفتهٔ آن است که مقامات ردهٔ دوم نظام که همه از میان خشنترین، بیرحمترین و نفرتپرورترین وفاداران به ولایت برگزیده میشوند یکدیگر را بیمقدار کنند و بر روی هم پنجه کشند، اما کاری به کار بیت و مقام ولایت نداشته باشند.
ماجرای دیروز نکاتی را در باب سبک مدیریتی خامنهای نیز بیان میکند:
سبک مدیریتی خامنهای
سبک مدیریتی علی خامنهای تفاوت زیادی با سبکهای مدیریتی شناختهشدهترین دیکتاتورهای دنیا ندارد، اما آن چه به کار وی یگانگی میبخشد و باید بدان از این جهت پرداخت بومی کردن مدیریتهای تمامیتخواهانه و اقتدارگرایانهٔ مکتبی در ایران با معرفی عناصر این مکتب به عنوان ارزشهای اسلامی است. او عینا از نسخهٔ خمینی نیز تبعیت نمیکند، چون از آغاز در جایگاه وی نبود تا بتواند از همان ظرفیتها برخوردار باشد. کسی از تشر وی نمیهراسد، مگر آن که این تشر با پروندهسازی، حمله به خانهٔ وی یا بازداشت و شکنجه و ترور و مزاحمت برای تشجیع جنازه و تا حد سیمان کردن قبر مخالفان تکمیل شود. خامنهای در ۲۳ سال گذشته روشی را در پیش گرفته که مقامات منصوب و مورد حمایت وی قبلا از آنها علیه منتقدان و مخالفان و امروز از آنها علیه یکدیگر استفاده میکنند.
از آنِ خود سازی
خامنهای از آن دسته مدیرانی بوده که نمیتوانند کادرهای به ارث رسیده از مدیران پیشین را در تشکیلات تحت خود تحمل کنند. او بالاخره در یک دورهٔ ۱۶ ساله تمام مدیران به ارث رسیده از دوران خمینی را یک به یک حذف کرد و این کار را در سال ۱۳۸۴ به اتمام رساند (کاری که میخواست در خرداد ۱۳۷۶ بخش مهمی از آن را انجام دهد و موفق نشد) و در سال ۱۳۸۸ بسیاری از آنها را به زندان افکند. لاریجانیها، محمدعلی جعفری، قالیباف، حداد عادل، احمدینژاد، هاشمی شاهرودی و مانند آنها مدیران شکل گرفته در دورهٔ خود وی هستند و هرچه هستند به خود وی تعلق دارند. مدیران زیردست وی نیز دستگاههای دولتی را با جابهجاییهای اتوبوسی به مجموعههای از آنِ خود شده تبدیل کردهاند.
هر مدیری که در وفاداری وی شک شود کنار گذاشته میشود. به همین دلیل احمدینژاد و دیگر مدیران تحت خامنهای نمیتوانند به راحتی زیر بار جناحهای دیگر بروند. دو دورهٔ احمدینژاد بیثباتترین دولتهای ۳۴ سال گذشته از حیث کادر بودهاند.
هرچه ترسناکتر
علی خامنهای سیاهکارترین و بدنامترین چهرههای نظامی و امنیتی را که فاقد هرگونه آستانهٔ ابتذال اخلاقی هستند و در انواع سرکوبها نقشی ایفا کردهاند (مثل دستاندرکاران کشتار سال ۶۷، ترورهای خارج کشور، سرکوبهای اهل فرهنگ و هنر، سانسورچیان، مباشران و فتوادهندگان قتلهای زنجیرهای) به مراتب بالای مدیریتی ارتقا میدهد تا خود وی که بر فراز همهٔ آنها میایستد به ترسناکترین چهره تبدیل شود. ماشین «بگمبگم» احمدینژاد یا تاکتیک افشاگری وی همان کاری است که خامنهای با نظریهٔ توطئهاش در ۲۳ سال اخیر انجام داده است. هر کس جلو او بایستد نوکر و مزدور بیگانه است. هر کس هم که با احمدینژاد در درون نظام مخالفت کند پروندهاش بالا میآید. خوششانسی احمدینژاد آنجاست که همهٔ آنها که فعلا مقام و منصبی در حکومت دارند پروندهای نیز در وزارت اطلاعات داشتهاند (خامنهای برای آنها ساخته و احمدینژاد آنها را به دست آورده است).
همهجاحاضر
علی خامنهای در همهٔ امور ریز و درشت مجموعهٔ تحت خود دخالت میکند تا همه حضور وی را به خوبی احساس کنند. در این سبک مدیریتی بدون دخالت همهجانبه، افراد یادشان میرود که چه کسی مجموعه را اداره میکند. زیردستان وی نیز دقیقا در همین چارچوب عمل میکنند، مگر این که با قدرتی فراتر از خود مواجه شوند. احمدینژاد شاگرد وفادار این سبک است. او تا حدی که توانسته قدرتش را بسط داده و حتی قدرت جاری مجلس و قوهٔ قضاییه را به رسمیت نمیشناسد. او مصوبات مجلس را نادیده میگیرد و هر سال بودجه را آن قدر دیر به مجلس میدهد تا مجالس از قانونگذاری در این حیطه یا تدقیق در جزئیات بودجه منصرف شوند. در حیطهٔ قوهٔ قضاییه هم هیئت دولت در پی کندن دادسراها، اداره ثبت اسناد و املاک کشور، سازمان زندانها و روزنامهٔ رسمی از بدنهٔ قوهٔ قضاییه و انتقال آنها به قوهٔ مجریه بوده است (تصویب این لایحه در هیئت وزیران، مهر ۱۴ بهمن ۱۳۹۱). او احکام نهادهای قوهٔ قضاییه مثل دیوان عدالت اداری را مکررا نادیده گرفته است.
احمدینژاد میخواهد در خارج و داخل همه جا و هر روز دیده شود تا حدی که پیشنهاد میدهد خودش به عنوان فضانورد به فضا برود. «خود فربه» احمدینژاد با خود فربهتر خامنهای و خودهای فربه لاریجانیها و دیگر مقامات نظام برخورد کرده است. در نظامهای دموکراتیک و قانونی خودهای فربه سیاستمداران در چارچوب قانون و افکار عمومی کنترل میشوند، اما در جمهوری اسلامی چارچوبی غیر از تنازع برای محدود شدن آنها نیست.
اقشاری که نباید کار کنند
در سبک مدیریتی خامنهای طبقهٔ حاکم ممتازه یعنی روحانیون و فرماندهان نظامی از کار و تلاش معاف هستند تا ظرفیت آنها برای هر گونه سرکوب جهت حفظ شرایط غیرمنصفانه و تبعیضآلود خود افزایش پیدا کند. روحانیون شیعه در ایران برای انجام فرائض مذهبی خود از قِبَل بیتالمال بدون هیچ کاری روزی میخورند که با سنت شیعی نیز نمیخواند: «سیستانی در دیدار تعدادی از روحانیون ایرانی از آنها پرسیده است شغل شما در ایران چیست؟... این افراد در پاسخ گفتهاند نماز اقامه میکنیم و منبر داریم. ایشان در واکنش گفتهاند: مگر نماز خواندن و منبر رفتن شغل است؟ مگر میشود شما در نظام اسلامی باشید و مشغلهای نداشته باشید؟ شما باید شغل در نظام داشته باشید و با نظام همکاری داشته باشید.» (مشرق، ۱۵ بهمن ۱۳۹۱)
در ایران صدها هزار روحانی امروز از حکومت برای نماز و منبر رفتن حقوق مکفی دریافت میکنند. سپاهیان نیز در حالی که هیچ گونه سهمی در افزایش تولید ملی ندارند و ابزارها و سلاحهای آنان نیز عمدتا وارداتی است بیشترین برداشت را از منابع کشور دارند. این اقشار ممتاز برای بهرهگیری از امتیازات بدون هیچ گونه تلاش حاضرند یکدیگر را نیز قربانی کنند.
کسی جز اینها نداشتم
خامنهای از این جهت شیفتهٔ پنجهکشیهای مقامات بر روی یکدیگر است که با تمسک به این موضوع خود را در مقام امام اول شیعیان قرار میدهد. او در خود-علی- پنداری در سنت روحانیون شیعه کمنظیر است. به واسطهٔ همین پندار است که در جلسهای که در اواخر دی ۱۳۹۱ با روسای دولت و مجلس و تیمهای اقتصادی آنها داشته، از رئیس دولت و رئیس مجلس به خاطر اختلافاتشان گلایه کرده و گفته است: «اگر در قیامت خداوند از من بپرسد چه کردی؟ من میگویم که کسی جز اینها را نداشتم.» (کریمی قدوسی، عضو مجلس در گفتگو با خبرگزاری «نسیم»، ۱۱ بهمن ۱۳۹۱) در سنت شیعه این گونه سخنان را از امام اول شیعیان در جنگهای نهروان و صفین و جمل نقل میکنند که با بیوفایی یاران خود مواجه شد. اگر مقامات ردهٔ دوم یکدیگر را تخریب نکنند خامنهای چگونه میتواند در این مقام بسیار فراتر از دیگران بنشیند؟
خامنهای علیه جمهوری اسلامی
کسانی ممکن است فکر کنند که پنجه کشیدن اعضای کاست حکومتی بر صورت یکدیگر و خیز برداشتن برای دریدن به دلیل شاد شدن مخالفان نظام مورد نظر خامنهای نیست. اما خامنهای در ۲۳ سال گذشته نشان داده که حکومت خود وی اهمیتی بسیار فراتر از حفظ جایگاه ولایت فقیه در کشور یا حفظ قانون اساسی یا نظام جمهوری اسلامی دارد. خامنهای در ۲۳ سال گذشته بیش از همهٔ مخالفان نظام به نظامی که به وی به ارث رسیده پشت کرده و اصول و مبانی آن را نقض کرده است. بخشی از جدیترین مخالفان خامنهای کسانی هستند که به نظام جمهوری اسلامی و بنیانگذار آن دلبستگی تامه دارند (اصلاحطلبان مذهبی و نزدیکان خمینی).
خامنهای از یک سو از فرستادن ولایتی و محمدرضا گلپایگانی (مشاور و رئیس دفتر خود) به مشایعت احمدینژاد سر باز میزند، کاری که همیشه در سفرهای رئیس دولت انجام میشده است، اما از سوی دیگر احمدینژاد را برای سخنرانی ۲۲ بهمن انتخاب میکند (شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی زیر نظر وی کار میکند). او میخواهد مدیرانش هم در مقاماتشان مطرح باشند و قدر ببینند و هم از سوی خود وی تحقیر شوند یا بیاحترامی ببینند.
------------------------------------------------------------
نظرات مطرح در اینجا الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.