این هفته برنامه «نمای دور، نمای نزدیک» ویژه بررسی کتاب رادیوفردا، روال عادی خود را کنار میگذارد تا به بزرگداشت مردی از اهل قلم ایران بپردازد که چند روز پیش بعد از نزدیک به یک سال بیماری سرطان، فرسنگها دور از سرزمینش چشم از جهان فروبست. منصور کوشان، داستاننویس، شاعر، نمایشنامهنویس، پژوهشگر و روزنامهنگار.
منصور کوشان در حالی در ۶۵ سالگی در صبح یکشنبه بیست و هفتم بهمنماه در بیمارستانی در شهر سرد «استوانگر» نروژ، این جهان را ترک کرد که با وجود تبعیدی ۱۵ ساله و به اجبار، از پس قتلهای زنجیرهای نویسندگان، دستکم ۷ رمان، ۴ مجموعه داستان، ۱۴ نمایشنامه، ۸ مجموعه شعر و ۱۳ کار پژوهشی از او در زبان فارسی به یادگار مانده است.
منصور کوشان از اصفهان برآمد. از همراهان گلشیری، حقوقی، نجفی ومیرعلایی بود، اگرچه از همه آنها جوانتر. در سالهای زندگی در خارج از وطن یک لحظه بیکار و برکنار ننشست. شعر و داستان و پژوهش نوشت و منتشر کرد. نمایشنامه نوشت، تئاتر کارگردانی کرد و به صحنه برد. جُنگ و نشریه منتشر کرد، سخنرانی کرد و مقالات بسیار به چاپ رساند؛ و همواره امید داد و کار کرد و به سکوت نرفت. میگفت: «با بیرون راندنمان از میهن، هدفشان سکوت و انفعال و سترونی ماست، نمیشویم.»
منصور کوشان از پیش از انقلاب، نقد نمایشنامه مینوشت و پس از انقلاب سردبیری مهمترین نشریات ادبی را در کارنامهاش دارد. از دنیای سخن تا آدینه. از تکاپو تا گردون. او عضو کانون نویسندگان ایران هم بود. با این نویسنده پیش از درگذشتش گفتوگویی درباره وضعیت رسانههای ادبی در ایران امروز کرده بودم که پیشتر بخش کوتاهی از آن پخش شد.
بخش مفصلتر این گفتوگوی شنیدنی را اکنون درحالی که او در میان ما نیست خواهید شنید.
رادیوفردا: آقای کوشان، اجازه دهید اول از اینجا شروع کنیم که چه اتفاقی میافتد که نشریات فرهنگی و ادبی مهمی که قادرند تبدیل به نوعی پایگاه روشنفکری-فرهنگی- هنری باشند، پیش از انقلاب شکل میگیرد وبه تدریج میتوانند به نوعی رهبری فرهنگی ادبی را هم برعهده بگیرند؟
منصور کوشان: عرض شود که به سادهترین بیان میشود گفت که احساس مسئولیت نویسندگان و تعهد آنها در قبال وضعیت موجود جامعه سبب میشود که در کنار نوشتن آثار آفرینشی مثل شعر و داستان و رمان و نمایشنامه، مقداری هم وقت خودشان را میگذارند برای انتشار نشریهها. به این دلیل که نشریههای فرهنگی ادبی و هنری میتوانند نقش خیلی مهمی در رشد فرهنگی و شناخت اجتماعی جامعه داشته باشند. ما در دوران محمدرضا شاه پهلوی هم سانسور داشتیم. حتی در سال ۴۹ که شاه دستور میدهد تمام نشریات را بخرید. درواقع به جای این که بگوید ببندید، از طریق پول نفت که شده تمام نشریات آن زمان را میخرد که شاخصترین و مشهورترینش مثلاً نشریه هفتگی فردوسی است یا تهران مصور و یا سپید و سیاه. چیزی حدود ۲۰۰ نشریه کوچک و بزرگ را شاه میخرد و تجهیز میکند. اما از طرف دیگر امکان میدهد به یک سری از روشنفکرانی که از نظر دولت و ساواک آن موقع، سازمان امنیت آن دوره، نگاه چپ یا مارکسیستی ندارند و میتوانند در رشد و تعالی فرهنگ و جامعه نقش بازی کنند. فصلنامههای زیادی را ناشران درمیآورند که مثلاً "جُنگ اصفهان" هست، "آرش" هست، "کتاب زمان" هست. "بررسی کتاب" هست. "کتاب هفته" هست؛ اینها نقش مهمی دارند.
چگونگی تولد نشریات مهم پس از انقلاب
بعد از انقلاب اما، بعد از یک دوره رکود و تسلط امر سیاسی بر نشریات و همه فعالیتهای مطبوعاتی کشور، نشریات مهم ادبی- فرهنگی به تدریج شکل گرفتند. تقریباً میشود گفت از اواسط دهه ۶۰ بود که این اتفاق با انتشار مجله آدینه افتاد. بعد از آن دنیای سخن بود. بعد از آن گردون بود. و پس از آن تکاپو بود. نشریات دیگری هم از این جمله بودند که توانستند به نوعی این مرکزیت روشنفکری- فرهنگی -هنری و فعالیتهای ادبی کشور را بر عهده بگیرند. شما یکی از کسانی بودید که حداقل در دو تا از این نشریات مهم نقش اساسی داشتید. در گردون با عباس معروفی بودید. در تکاپو خودتان به طور مشخص کار کردید؛ در عین حال دنیای سخن هم در دورهای با سردبیری شما راه افتاد و ادامه پیدا کرد. این موقعیت چطور شکل گرفت و این نشریات مهم چگونه تولید شدند؟
خب، اول که شرایط بعد از انقلاب در تاریخ ۱۰۰ ساله ایران بسیار استثناست. طبیعی است که تا سال ۶۴ یعنی از انقلاب تا سال ۶۴ و ۶۵ تلاش کردند که تمام نویسندگان به اصطلاح ناخودی یا دگراندیش را نابود کنند و عرصه را در دست بگیرند. در تمام زمینهها. به خاطر همین هم نهادهای زیادی را به وجود آوردند که مشهورترینش حوزه تبلیغات اسلامی است با نشریههای گوناگونی که درآوردند به نام ادبیات داستانی. حتی روزنامه اطلاعات مجله ادبی درآورد. کیهان مجله ادبی درآورد و تمام این نهادها مجلهها و جنگهای ادبی درآوردند که نشریه سوره خیلی معروف است. هر هفته و هر ماه مجلههای متعددی درمیآورد.
منتها اینها در یک مقطعی به اینجا رسیدند که هیچ دانش و هیچ آگاهی و هیچ نوع درایتی از این مسائل فرهنگی و مدرن ندارند و ناگزیر شدند بدون این که خواسته باشند کمی فضا را باز کنند. به دو دلیل: یک دلیل این که میخواستند ویترین درست کنند؛ ویترین فرهنگی. یکی هم از این طرف از قِبَل تلاش و کار شاعران و نویسندگانی که از گذشته مانده بودند در ایران، ازاین طریق هم خودشان کار بیاموزند و یاد بگیرند؛ آموزشِ[غیرمستقیم] ببینند. این یک فرصتی شد که چندین نشریه خیلی معتبر و راهگشا برای جامعه در آن دوره به وجود آمد. همه اینها که شما اسم بردید؛ دنیای سخن؛ گردون که آنجا من با آقای معروفی همکاری کردم؛ بعد همین تکاپو را درآوردم. بعد من سردبیر آخرین مجلهای که بودم یعنی همان آدینه شدم. دیگران هم بودند. کسانی مثل آقای گوران بود که جامعه سالم را درمیآورد. مجله حمل و نقل بود که نقش بزرگی در مسائل سیاسی-فرهنگی آن زمان داشت. مجله فرهنگ توسعه بود که خیلی نقش اساسی داشت؛ در همان خفقان و وحشتِ واقعا تحملناپذیر دوران آقای هاشمی رفسنجانی دستکم شش هفت نشریه خیلی جدی منتشر میشد.
چطور این نشریات توانستند تبدیل شوند به مرکزی برای جریانهای مهم فکری، فرهنگی و ادبی در کشور؟
به قیمت یک سری فشارها و یک سری ضربهها و یک سری طعنهها را به جان خریدن بود. به این معنا که خب بنده و کسانی که با بنده همکاری میکردند در تکاپو مثل آقای براهنی، مثل آقای مجابی، مختاری و پوینده و بسیاری دیگر... اینها به دلیل همین همکاریشان با تکاپو از خیلی از امکانات محروم میشدند. به خصوص مثلا کتابهایشان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گیر میکرد و به آنها مجوز نمیدادند. شما باید بعد از هر شمارهای که منتشر میشد میرفتی و بازجویی پس میدادی. این بازجوییها، رفتنش همانا و هیچ کس نمیدانست که بازگشتی هم دارد یا نه.
«حکومت جامعه فرهنگی را خلع سلاح کرد»
بعد از بسته شدن این سری نشریاتی که شما اسم بردید که همهشان هم تعطیل شدند، مثل آدینه و سخن و گردون و تکاپو و کارنامه و اینها... از دهه هشتاد میشود گفت که دیگر شاهد نشریاتی که این نقش را بتوانند ایفا کنند نبودیم و همچنان هم نیستیم. اگر چه نشریات فصلی و گاهگاهی و اینها به تقلا و تلاشی درآمدند و اما هیچ یک جایگاهی که آن نشریات پیشین چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب کسب کردند را نتوانستند به دست بیاورند. این اتفاق از نظر شما تحلیلش چگونه است؟ از چه زاویهای میبینید؟ از زاویه بیشتر سیاسی این را تحلیل میکنید؟ یا از زاویه فقدان بنیههای فرهنگی این را توصیف میکنید؟ یا از زاویه گسست نسلی؟ زاویه دید شما چیست به این فقدان فعلی نشریات مستقل و توانمند ادبی و فرهنگی در ایران این سالها؟
همه آن چه شما میگویید قابل توجه و دخیل است. یعنی نمیتوانیم روی یکیشان فقط انگشت بگذاریم. همه اینها دست به دست هم دادهاند و جامعه ما را در حال حاضر به یک پوچی و تهی بودن اسفناک و رقتانگیزی رساندهاند. شما نکته مهمی را گفتید. ببینید من وقتی آمدم و ناگزیر به تبعید شدم، تقریباً میتوانم به جرات بگویم که ۷۰ درصد از کسانی که با من همکاری میکردند در تکاپو یا در بوطیقای نو یا در آدینه، اینها شدند مسئولان صفحات ادبی آن روزنامهها یا مجلات اصلاحطلب. اما همینها را هم آرامآرام حذفشان کردند.
از آن طرف فراموش نکنید ما در دوران قبل، در دهه شصت و هفتاد، کشتار وحشتناکی داشتیم. از نسل من که فعال بودند، آقای میرعلایی، آقای غفار حسینی، آقای پوینده، آقای مختاری، آقای زالزاده و به همین ترتیب کشته شدند. این کشتارها وحشت ایجاد میکند و وقتی که توانست وحشت ایجاد کند، خب همه را طبعا برگرداند به خانههایشان؛ و هرکس هم هر نوع توانایی که داشت مخفی کرد. از آن طرف بسیاری از بدنه زبده فرهنگی جامعه که متشکل از روشنفکران فعال در جامعه اعم از شاعر و نویسنده و روزنامهنگاربودند، ناگزیر به زندگی در تبعید شدند. یعنی جامعه و جامعه فرهنگی را حکومت جمهوری اسلامی خلع سلاح کرد از همه امکاناتش. از طرف دیگر آمدند و شروع کردند به تلاش برای خریدن آدمها. رسماً به شما پیشنهاد کار میدادند. پیشنهاد پول و امکانات میدادند. خب، البته شما قبول نمیکردید این امکانات را و میگفتی آقا من نویسندهام و میخواهم کار خودم را بکنم. و بله این چنین شد متاسفانه که این امکانات و این درایتها و یا بخشیاش در آن دوران کشتار و خفقان به منصه ظهور نیامد دیگر؛ نسل جوان واقعاً بسیاری از مسائل را نمیدانند. این است که خطاهای فعلی در جامعه ایران خیلی زیاد است و متاسفانه این چشمانداز آینده ایران را میتواند بسیار تیره وتارکند در زمینه فرهنگ و ادبیات وهنر.
منصور کوشان در حالی در ۶۵ سالگی در صبح یکشنبه بیست و هفتم بهمنماه در بیمارستانی در شهر سرد «استوانگر» نروژ، این جهان را ترک کرد که با وجود تبعیدی ۱۵ ساله و به اجبار، از پس قتلهای زنجیرهای نویسندگان، دستکم ۷ رمان، ۴ مجموعه داستان، ۱۴ نمایشنامه، ۸ مجموعه شعر و ۱۳ کار پژوهشی از او در زبان فارسی به یادگار مانده است.
منصور کوشان از اصفهان برآمد. از همراهان گلشیری، حقوقی، نجفی ومیرعلایی بود، اگرچه از همه آنها جوانتر. در سالهای زندگی در خارج از وطن یک لحظه بیکار و برکنار ننشست. شعر و داستان و پژوهش نوشت و منتشر کرد. نمایشنامه نوشت، تئاتر کارگردانی کرد و به صحنه برد. جُنگ و نشریه منتشر کرد، سخنرانی کرد و مقالات بسیار به چاپ رساند؛ و همواره امید داد و کار کرد و به سکوت نرفت. میگفت: «با بیرون راندنمان از میهن، هدفشان سکوت و انفعال و سترونی ماست، نمیشویم.»
منصور کوشان از پیش از انقلاب، نقد نمایشنامه مینوشت و پس از انقلاب سردبیری مهمترین نشریات ادبی را در کارنامهاش دارد. از دنیای سخن تا آدینه. از تکاپو تا گردون. او عضو کانون نویسندگان ایران هم بود. با این نویسنده پیش از درگذشتش گفتوگویی درباره وضعیت رسانههای ادبی در ایران امروز کرده بودم که پیشتر بخش کوتاهی از آن پخش شد.
بخش مفصلتر این گفتوگوی شنیدنی را اکنون درحالی که او در میان ما نیست خواهید شنید.
رادیوفردا: آقای کوشان، اجازه دهید اول از اینجا شروع کنیم که چه اتفاقی میافتد که نشریات فرهنگی و ادبی مهمی که قادرند تبدیل به نوعی پایگاه روشنفکری-فرهنگی- هنری باشند، پیش از انقلاب شکل میگیرد وبه تدریج میتوانند به نوعی رهبری فرهنگی ادبی را هم برعهده بگیرند؟
منصور کوشان: عرض شود که به سادهترین بیان میشود گفت که احساس مسئولیت نویسندگان و تعهد آنها در قبال وضعیت موجود جامعه سبب میشود که در کنار نوشتن آثار آفرینشی مثل شعر و داستان و رمان و نمایشنامه، مقداری هم وقت خودشان را میگذارند برای انتشار نشریهها. به این دلیل که نشریههای فرهنگی ادبی و هنری میتوانند نقش خیلی مهمی در رشد فرهنگی و شناخت اجتماعی جامعه داشته باشند. ما در دوران محمدرضا شاه پهلوی هم سانسور داشتیم. حتی در سال ۴۹ که شاه دستور میدهد تمام نشریات را بخرید. درواقع به جای این که بگوید ببندید، از طریق پول نفت که شده تمام نشریات آن زمان را میخرد که شاخصترین و مشهورترینش مثلاً نشریه هفتگی فردوسی است یا تهران مصور و یا سپید و سیاه. چیزی حدود ۲۰۰ نشریه کوچک و بزرگ را شاه میخرد و تجهیز میکند. اما از طرف دیگر امکان میدهد به یک سری از روشنفکرانی که از نظر دولت و ساواک آن موقع، سازمان امنیت آن دوره، نگاه چپ یا مارکسیستی ندارند و میتوانند در رشد و تعالی فرهنگ و جامعه نقش بازی کنند. فصلنامههای زیادی را ناشران درمیآورند که مثلاً "جُنگ اصفهان" هست، "آرش" هست، "کتاب زمان" هست. "بررسی کتاب" هست. "کتاب هفته" هست؛ اینها نقش مهمی دارند.
چگونگی تولد نشریات مهم پس از انقلاب
بعد از انقلاب اما، بعد از یک دوره رکود و تسلط امر سیاسی بر نشریات و همه فعالیتهای مطبوعاتی کشور، نشریات مهم ادبی- فرهنگی به تدریج شکل گرفتند. تقریباً میشود گفت از اواسط دهه ۶۰ بود که این اتفاق با انتشار مجله آدینه افتاد. بعد از آن دنیای سخن بود. بعد از آن گردون بود. و پس از آن تکاپو بود. نشریات دیگری هم از این جمله بودند که توانستند به نوعی این مرکزیت روشنفکری- فرهنگی -هنری و فعالیتهای ادبی کشور را بر عهده بگیرند. شما یکی از کسانی بودید که حداقل در دو تا از این نشریات مهم نقش اساسی داشتید. در گردون با عباس معروفی بودید. در تکاپو خودتان به طور مشخص کار کردید؛ در عین حال دنیای سخن هم در دورهای با سردبیری شما راه افتاد و ادامه پیدا کرد. این موقعیت چطور شکل گرفت و این نشریات مهم چگونه تولید شدند؟
خب، اول که شرایط بعد از انقلاب در تاریخ ۱۰۰ ساله ایران بسیار استثناست. طبیعی است که تا سال ۶۴ یعنی از انقلاب تا سال ۶۴ و ۶۵ تلاش کردند که تمام نویسندگان به اصطلاح ناخودی یا دگراندیش را نابود کنند و عرصه را در دست بگیرند. در تمام زمینهها. به خاطر همین هم نهادهای زیادی را به وجود آوردند که مشهورترینش حوزه تبلیغات اسلامی است با نشریههای گوناگونی که درآوردند به نام ادبیات داستانی. حتی روزنامه اطلاعات مجله ادبی درآورد. کیهان مجله ادبی درآورد و تمام این نهادها مجلهها و جنگهای ادبی درآوردند که نشریه سوره خیلی معروف است. هر هفته و هر ماه مجلههای متعددی درمیآورد.
منتها اینها در یک مقطعی به اینجا رسیدند که هیچ دانش و هیچ آگاهی و هیچ نوع درایتی از این مسائل فرهنگی و مدرن ندارند و ناگزیر شدند بدون این که خواسته باشند کمی فضا را باز کنند. به دو دلیل: یک دلیل این که میخواستند ویترین درست کنند؛ ویترین فرهنگی. یکی هم از این طرف از قِبَل تلاش و کار شاعران و نویسندگانی که از گذشته مانده بودند در ایران، ازاین طریق هم خودشان کار بیاموزند و یاد بگیرند؛ آموزشِ[غیرمستقیم] ببینند. این یک فرصتی شد که چندین نشریه خیلی معتبر و راهگشا برای جامعه در آن دوره به وجود آمد. همه اینها که شما اسم بردید؛ دنیای سخن؛ گردون که آنجا من با آقای معروفی همکاری کردم؛ بعد همین تکاپو را درآوردم. بعد من سردبیر آخرین مجلهای که بودم یعنی همان آدینه شدم. دیگران هم بودند. کسانی مثل آقای گوران بود که جامعه سالم را درمیآورد. مجله حمل و نقل بود که نقش بزرگی در مسائل سیاسی-فرهنگی آن زمان داشت. مجله فرهنگ توسعه بود که خیلی نقش اساسی داشت؛ در همان خفقان و وحشتِ واقعا تحملناپذیر دوران آقای هاشمی رفسنجانی دستکم شش هفت نشریه خیلی جدی منتشر میشد.
چطور این نشریات توانستند تبدیل شوند به مرکزی برای جریانهای مهم فکری، فرهنگی و ادبی در کشور؟
به قیمت یک سری فشارها و یک سری ضربهها و یک سری طعنهها را به جان خریدن بود. به این معنا که خب بنده و کسانی که با بنده همکاری میکردند در تکاپو مثل آقای براهنی، مثل آقای مجابی، مختاری و پوینده و بسیاری دیگر... اینها به دلیل همین همکاریشان با تکاپو از خیلی از امکانات محروم میشدند. به خصوص مثلا کتابهایشان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گیر میکرد و به آنها مجوز نمیدادند. شما باید بعد از هر شمارهای که منتشر میشد میرفتی و بازجویی پس میدادی. این بازجوییها، رفتنش همانا و هیچ کس نمیدانست که بازگشتی هم دارد یا نه.
«حکومت جامعه فرهنگی را خلع سلاح کرد»
بعد از بسته شدن این سری نشریاتی که شما اسم بردید که همهشان هم تعطیل شدند، مثل آدینه و سخن و گردون و تکاپو و کارنامه و اینها... از دهه هشتاد میشود گفت که دیگر شاهد نشریاتی که این نقش را بتوانند ایفا کنند نبودیم و همچنان هم نیستیم. اگر چه نشریات فصلی و گاهگاهی و اینها به تقلا و تلاشی درآمدند و اما هیچ یک جایگاهی که آن نشریات پیشین چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب کسب کردند را نتوانستند به دست بیاورند. این اتفاق از نظر شما تحلیلش چگونه است؟ از چه زاویهای میبینید؟ از زاویه بیشتر سیاسی این را تحلیل میکنید؟ یا از زاویه فقدان بنیههای فرهنگی این را توصیف میکنید؟ یا از زاویه گسست نسلی؟ زاویه دید شما چیست به این فقدان فعلی نشریات مستقل و توانمند ادبی و فرهنگی در ایران این سالها؟
همه آن چه شما میگویید قابل توجه و دخیل است. یعنی نمیتوانیم روی یکیشان فقط انگشت بگذاریم. همه اینها دست به دست هم دادهاند و جامعه ما را در حال حاضر به یک پوچی و تهی بودن اسفناک و رقتانگیزی رساندهاند. شما نکته مهمی را گفتید. ببینید من وقتی آمدم و ناگزیر به تبعید شدم، تقریباً میتوانم به جرات بگویم که ۷۰ درصد از کسانی که با من همکاری میکردند در تکاپو یا در بوطیقای نو یا در آدینه، اینها شدند مسئولان صفحات ادبی آن روزنامهها یا مجلات اصلاحطلب. اما همینها را هم آرامآرام حذفشان کردند.
از آن طرف فراموش نکنید ما در دوران قبل، در دهه شصت و هفتاد، کشتار وحشتناکی داشتیم. از نسل من که فعال بودند، آقای میرعلایی، آقای غفار حسینی، آقای پوینده، آقای مختاری، آقای زالزاده و به همین ترتیب کشته شدند. این کشتارها وحشت ایجاد میکند و وقتی که توانست وحشت ایجاد کند، خب همه را طبعا برگرداند به خانههایشان؛ و هرکس هم هر نوع توانایی که داشت مخفی کرد. از آن طرف بسیاری از بدنه زبده فرهنگی جامعه که متشکل از روشنفکران فعال در جامعه اعم از شاعر و نویسنده و روزنامهنگاربودند، ناگزیر به زندگی در تبعید شدند. یعنی جامعه و جامعه فرهنگی را حکومت جمهوری اسلامی خلع سلاح کرد از همه امکاناتش. از طرف دیگر آمدند و شروع کردند به تلاش برای خریدن آدمها. رسماً به شما پیشنهاد کار میدادند. پیشنهاد پول و امکانات میدادند. خب، البته شما قبول نمیکردید این امکانات را و میگفتی آقا من نویسندهام و میخواهم کار خودم را بکنم. و بله این چنین شد متاسفانه که این امکانات و این درایتها و یا بخشیاش در آن دوران کشتار و خفقان به منصه ظهور نیامد دیگر؛ نسل جوان واقعاً بسیاری از مسائل را نمیدانند. این است که خطاهای فعلی در جامعه ایران خیلی زیاد است و متاسفانه این چشمانداز آینده ایران را میتواند بسیار تیره وتارکند در زمینه فرهنگ و ادبیات وهنر.