شامگاه جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۱ گروهی موتورسوار به پارک طالقانی در مرکز شهر تهران حمله کرده و پس از آسیب رساندن به چند خودرو و مضروب ساختن چند تن از شهروندان از این محل متواری شدند.
بنا به گفتهٔ یکی از شاهدان حاضر در صحنه، «حدود ۲۰ نفر از اراذل و اوباش با چند دستگاه موتور سیکلت وارد محوطه پارک شده و با عربدهکشی و تهدید شروع به شکستن شیشه خودروهای پارک شده در حاشیه پارک کردند. هیچ پلیسی نیز با وجود ایستگاه سیار پلیس در پارک وارد عمل نشد و برخی از شهروندان که به رفتار این افراد اعتراض کردند مورد حمله اراذل قرار گرفتند. این افراد پس از چند دقیقه قدرتنمایی بدون این که ماموری در محل حاضر باشد پارک را ترک کردند.» (خبرگزاری مهر، ۲۱ خرداد ۱۳۹۱)
صحنهٔ نزاع
آن چنان که از گزارشها برمیآید، نه نزاعی میان دو دسته از اراذل و اوباش (به تعبیر شاهدان) در میان بوده تا گروهی به اتومبیلها و افراد گروه دیگر حمله کنند (حملات کاملا تصادفی بوده و اتومبیلهای آسیب دیده به افراد بازدیدکننده از پارک تعلق داشته)، نه مالی به سرقت رفته تا انگیزهٔ این عمل راهزنی و دزدی تلقی شود، نه نزاعی میان بازدیدکنندگان از پارک درگرفته تا نزاع به عدم تحمل شهروندان نسبت داده شود، و نه به زنان و دختران حملهای شده تا انگیزههای جنسی مد نظر بوده باشد. بدین ترتیب منشاء و طرفهای نزاع، مردم عادی از هر سنخ و گروهی نبودهاند.
زهر چشم گرفتن
نوع حضور این گروه با موتور سیکلت، سرعت عمل آنها در تخریب، حرفهای عمل کردن در شکستن شیشه اتومبیلها (چنان که در گزارش تصویری تلویزیون دولتی نمایش داده شد)، و کنار ایستادن پلیس و عدم دخالت آن همه ادلهٔ خوبی هستند برای سازماندهی شده بودن این حرکت، هدایت شدن آن از سوی حزب پادگانی برای ارعاب مردم در آستانهٔ فصل گرما و حضور در پارکها، و نشان دادن ضرب شست دستههای مافیایی حکومت به مردم برای آن که حواس خود را جمع کرده و در نظر داشته باشند که چه کسانی در ایران حکومت میکنند.
از منظر دستهها و باندهای مافیای حاکم بر کشور مردم نباید احساس عادی بودن شرایط را داشته باشند. حضور راحت مردم در یکی دو سال اخیر در پارک طالقانی (پس از چند جنایت در سالهای گذشته مثل قتل دو زن و تجاوز به ۱۶ دختر) چندان خوشایند این باندها که اکنون همه از تجهیزات کامل برای عملیات برخوردارند (و با دستههای بسیجی دههٔ شصت قابل مقایسه نیستند) نبوده است.
تذکر کافی نیست
نیروهای امنیتی و فرماندهان سپاه و نیروی انتظامی میدانند که تنها با اخطارهای پلیس، گشت ارشاد، طرحهایی مثل امنیت اجتماعی یا «تشدید برخورد با بدحجابی و مانکنها در اماکن فرهنگی»، بازداشت دختران و زنان در یک کنسرت موسیقی (مثل عملیات نیروی انتظامی در برج میلاد در ۲۲ خرداد ۱۳۹۱)، و ممنوع کردن حضور دختران در سینماهایی که مسابقات فوتبال را نمایش میدهند تمهیدات لازم برای رعایت آن چه حکومت از مردم کوچه و بازار میخواهد فراهم نمیآید. بخش امنیتی دولت سایه که کاملا از سوی حکومت پشتیبانی میشود این گونه کمبودها را با عملیاتی از قبیل پارک طالقانی جبران میکند.
«بیداری اسلامی» به کارهایی فراتر از اینها نیاز دارد که در مرحلهٔ سوم امر به معروف و نهی از منکر (مرحلهٔ ارعاب و خشونت) مد نظر قرار میگیرند. حملهٔ غافلگیرانه به سینما (زمان نمایش فیلم آدم برفی)، آتش زدن کتابفروشی، بمبگذاری در دفتر روزنامهها، حمله به دفتر مجلات، لشکرکشی خیابانی و رنگ کردن دستان مردانی که لباس آستین کوتاه پوشیدهاند و کتک زدن دو وزیر خاتمی در نماز جمعه از اقداماتی بودهاند که میتوانستند به جامعه شوک وارد کنند و حزب پادگانی یا بخش امنیتی دولت سایه که کاملا از سوی بیت رهبری حمایت میشود استاد چنین صحنهگردانیهایی است.
نادیده گرفتن نقش حکومت
یک گرایش در میان برخی از تحلیلگران مسائل ایران وجود دارد که در تحلیل رخدادها از این که پای حکومت را به میان کشند خودداری کنند. این گرایش هم سویههای مثبت و هم سویههای منفی دارد. سویهٔ مثبت آن این است که همهٔ تقصیرها را نمیتوان در مشکلات اجتماعی بر گردن حکومت انداخت و جامعه و تکتک شهروندان را از خطا مبرا دانست و از افراد خلع مسئولیت کرد. این موضوع مثلا در بحث مواد مخدر یا چکهای برگشتی یا رانندگی دیوانهوار ممکن است صدق کند، چون در این گونه جرائم یا خطاها نمیتوان از تکتک شهروندان رفع مسئولیت کرد و صرفا کاستیهای حکومت را در قانونگذاری و سیاستگذاری و تصمیمگیری و اعمال قانون مطرح ساخت. حتی در آن محدودهها نیز سیاستها و قوانین میتوانند نقش مخرب یا سازنده داشته باشند. حداقل، تغییرات در این محدودهها را نمیتوان صرفا بر دوش شهروندان گذاشت. در حالی که تغییرات نسلی چندانی از دورهٔ خاتمی به دورهٔ احمدینژاد صورت نگرفته بود، در دورهٔ احمدینژاد چکهای برگشتی دو برابر شد (از ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۸). یا کاهش سن اعتیاد در دورهٔ احمدینژاد را نمیتوان یکسره به تصمیمات خود تکتک شهروندان نسبت داد.
اما سویهٔ منفی این گونه تحلیلها آن است که در مواردی چشم بر آشکارترین حقایق مثل آن که حکومت در ایران حضوری همه جایی در همهٔ عرصهها دارد بسته میشود. به عنوان نمونه در یکی از ابراز نظرها در باب حملهٔ موتورسواران به پارک طالقانی نقش حکومت و دستههای اراذل و اوباش وابسته به آن کاملا نادیده گرفته میشود و خود مردم عادی مسئول شناخته شده و سرزنش میشوند: «جامعه ما به یک جامعه وحشتناکی برای زیستن و زندگی کردن بدل شده است. از دروغهای ساده و روزمره معمولی بگیرید تا رقابت و نزاع بر سر هر منبعی که فکر کنید در جامعه ما ارزشی دارد. همه اینها وضعیتی را در جامعه به وجود آورده است که امنیت و رفاه و آزادی و معنویت و اخلاق شکلی رو به زوال و انحطاط پیدا کرده است. این همان چیزی است که در جامعه ما تولید وحشت میکند و این وحشت در طول زمان در شریانهای جامعه پخش شده و به همین خاطر ما را اذیت نمیکند؛ چرا که پخش شده و آرام آرام در زیست و زندگی ما وارد شده و ما نمیدانیم در چه جامعه جهنمی زندگی میکنیم. همه ما داریم به همدیگر آسیب میزنیم و آسیب میبینیم.» (حسین قاضیان، رادیوفردا، ۲۲ خرداد ۱۳۹۱)
در سخن گفته شده معلوم نمیشود که افراد حملهکننده بر اساس چه انگیزهای یا برای کسب کدام منبعی به این عمل اقدام کردهاند یا چه نهادهایی در تولید این وحشت نقش دارند. آیا تولید وحشت و ارعاب در ایران بدون اتکا بر قوای قهریه یا هماهنگی با آنها ممکن است؟ آیا ایدئولوژی و طرز تفکر حاکمان مبتنی است بر وحشتزدایی یا ایجاد ترس؟ آیا پلیس و نیروهای نظامی در ایران صرفا در جهت تامین امنیت عمل میکنند یا کارکردهای دیگری نیز دارند؟
بر اساس تحلیل فوق «همه» یا مردم عادی (از جمله موتورسواران حملهکننده) بدون سازماندهی و صرفا با انگیزههای خودخواهانه و نامشروع در یک شب در یک پارک به جان هم افتاده و اتومبیل دیگران را لت و پار میکنند و میروند. گروهی که این کار را انجام داده بر موتور سوار بوده (همان وسیلهای که همهٔ نیروهای لباسشخصی و عوامل سرکوب بدان مجهز هستند) و به تجهیزات تخریبی و ارتباطی مجهز؛ کار خود را به سرعت انجام داده و از محل گریختهاند در حالی که مقر نیروی انتظامی در چند صد متری آن بوده است.
چگونه در کشوری که یک معترض را با پیگیری خط تلفن وی در یکی از شهرهای شمال کشور بازداشت میکنند (عیسی سحرخیز) یا حکومت مدعی است که هواپیمای رهبر جندالله را در آسمان تحت کنترل قرارداده و مجبور به نشستن کرده حدود بیست نفر به یک عملیات ارعاب خیابانی دست زده و راحت به سراغ زندگیشان میروند؟ آیا موتورهای آنها شماره نداشته تا شاهدان آن شمارهها را گزارش دهند؟ و اگر شماره نداشتهاند، چرا؟ آیا یکی از شاهدان فیلمی با تلفن همراه خود از آنها بر نداشته است؟ آیا شاهدان نمیتوانند مشخصات ظاهری حملهکنندگان را برای پلیس توصیف کنند تا بتوان متهمان را یافت؟ اگر چهار تن از آنها بازداشت شدهاند (فرمانده انتظامی تهران، فارس، ۲۴ خرداد ۱۳۹۱) (بقیه چرا بازداشت نشدهاند) نام و مشخصات آنها چیست و چه زمانی محاکمه میشوند؟
قهرمان اردوکشی خیابانی
علی خامنهای نام تظاهرات مسالمتآمیز و سکوت در اعتراض به نتایج انتخابات سال ۸۸ را در خطبههای نمازجمعهٔ ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ «اردوکشی خیابانی» گذاشت تا آن را غیرقانونی جلوه دهد. اما سی و چهار سال است نیروهای انصار حزبالله و لباسشخصیهای سازماندهی شده توسط حکومت ولایت هر روز به اردوکشی خیابانی اشتغال دارند و مکانی نیست که مورد تعرض آنها واقع نشده باشد. اصولا حکومت دینی بدون اردوکشی خیابانی نمیتوانست فضای عمومی را تحت استیلای خود قرار دهد. نیروهای لباسشخصی و بسیج قهرمان اردوکشی خیابانی هستند.
ترس از مردگان
استیلا بر فضای عمومی تا آن حد برای حکومت کلیدی است که حتی به دوستان و خانوادههای هنرمندان و دیگر چهرههای مشهور (مثل ایرج قادری یا حسن کسایی) اجازه نمیدهند جسد آنها را چند متری در خیابان تشییع کنند و آنها را مجبور میکنند شبانه عزیز خود را خاک کنند تا مبادا چند صد نفر یا چند هزار نفر به طور طبیعی گرد هم جمع شوند و مشخص شود که افرادی در جامعه محبوبیت دارند. حکومت معمولا برای هنرمندان مقبول خود از جلو تالار رودکی مراسمی را برای تشییع برگزار میکند و سخنرانان این گونه مراسم نیز مقامات حکومتی هستند.
----------------------------------------------------------------
نظرات نویسنده الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
بنا به گفتهٔ یکی از شاهدان حاضر در صحنه، «حدود ۲۰ نفر از اراذل و اوباش با چند دستگاه موتور سیکلت وارد محوطه پارک شده و با عربدهکشی و تهدید شروع به شکستن شیشه خودروهای پارک شده در حاشیه پارک کردند. هیچ پلیسی نیز با وجود ایستگاه سیار پلیس در پارک وارد عمل نشد و برخی از شهروندان که به رفتار این افراد اعتراض کردند مورد حمله اراذل قرار گرفتند. این افراد پس از چند دقیقه قدرتنمایی بدون این که ماموری در محل حاضر باشد پارک را ترک کردند.» (خبرگزاری مهر، ۲۱ خرداد ۱۳۹۱)
صحنهٔ نزاع
آن چنان که از گزارشها برمیآید، نه نزاعی میان دو دسته از اراذل و اوباش (به تعبیر شاهدان) در میان بوده تا گروهی به اتومبیلها و افراد گروه دیگر حمله کنند (حملات کاملا تصادفی بوده و اتومبیلهای آسیب دیده به افراد بازدیدکننده از پارک تعلق داشته)، نه مالی به سرقت رفته تا انگیزهٔ این عمل راهزنی و دزدی تلقی شود، نه نزاعی میان بازدیدکنندگان از پارک درگرفته تا نزاع به عدم تحمل شهروندان نسبت داده شود، و نه به زنان و دختران حملهای شده تا انگیزههای جنسی مد نظر بوده باشد. بدین ترتیب منشاء و طرفهای نزاع، مردم عادی از هر سنخ و گروهی نبودهاند.
زهر چشم گرفتن
نوع حضور این گروه با موتور سیکلت، سرعت عمل آنها در تخریب، حرفهای عمل کردن در شکستن شیشه اتومبیلها (چنان که در گزارش تصویری تلویزیون دولتی نمایش داده شد)، و کنار ایستادن پلیس و عدم دخالت آن همه ادلهٔ خوبی هستند برای سازماندهی شده بودن این حرکت، هدایت شدن آن از سوی حزب پادگانی برای ارعاب مردم در آستانهٔ فصل گرما و حضور در پارکها، و نشان دادن ضرب شست دستههای مافیایی حکومت به مردم برای آن که حواس خود را جمع کرده و در نظر داشته باشند که چه کسانی در ایران حکومت میکنند.
از منظر دستهها و باندهای مافیای حاکم بر کشور مردم نباید احساس عادی بودن شرایط را داشته باشند. حضور راحت مردم در یکی دو سال اخیر در پارک طالقانی (پس از چند جنایت در سالهای گذشته مثل قتل دو زن و تجاوز به ۱۶ دختر) چندان خوشایند این باندها که اکنون همه از تجهیزات کامل برای عملیات برخوردارند (و با دستههای بسیجی دههٔ شصت قابل مقایسه نیستند) نبوده است.
تذکر کافی نیست
نیروهای امنیتی و فرماندهان سپاه و نیروی انتظامی میدانند که تنها با اخطارهای پلیس، گشت ارشاد، طرحهایی مثل امنیت اجتماعی یا «تشدید برخورد با بدحجابی و مانکنها در اماکن فرهنگی»، بازداشت دختران و زنان در یک کنسرت موسیقی (مثل عملیات نیروی انتظامی در برج میلاد در ۲۲ خرداد ۱۳۹۱)، و ممنوع کردن حضور دختران در سینماهایی که مسابقات فوتبال را نمایش میدهند تمهیدات لازم برای رعایت آن چه حکومت از مردم کوچه و بازار میخواهد فراهم نمیآید. بخش امنیتی دولت سایه که کاملا از سوی حکومت پشتیبانی میشود این گونه کمبودها را با عملیاتی از قبیل پارک طالقانی جبران میکند.
«بیداری اسلامی» به کارهایی فراتر از اینها نیاز دارد که در مرحلهٔ سوم امر به معروف و نهی از منکر (مرحلهٔ ارعاب و خشونت) مد نظر قرار میگیرند. حملهٔ غافلگیرانه به سینما (زمان نمایش فیلم آدم برفی)، آتش زدن کتابفروشی، بمبگذاری در دفتر روزنامهها، حمله به دفتر مجلات، لشکرکشی خیابانی و رنگ کردن دستان مردانی که لباس آستین کوتاه پوشیدهاند و کتک زدن دو وزیر خاتمی در نماز جمعه از اقداماتی بودهاند که میتوانستند به جامعه شوک وارد کنند و حزب پادگانی یا بخش امنیتی دولت سایه که کاملا از سوی بیت رهبری حمایت میشود استاد چنین صحنهگردانیهایی است.
نادیده گرفتن نقش حکومت
یک گرایش در میان برخی از تحلیلگران مسائل ایران وجود دارد که در تحلیل رخدادها از این که پای حکومت را به میان کشند خودداری کنند. این گرایش هم سویههای مثبت و هم سویههای منفی دارد. سویهٔ مثبت آن این است که همهٔ تقصیرها را نمیتوان در مشکلات اجتماعی بر گردن حکومت انداخت و جامعه و تکتک شهروندان را از خطا مبرا دانست و از افراد خلع مسئولیت کرد. این موضوع مثلا در بحث مواد مخدر یا چکهای برگشتی یا رانندگی دیوانهوار ممکن است صدق کند، چون در این گونه جرائم یا خطاها نمیتوان از تکتک شهروندان رفع مسئولیت کرد و صرفا کاستیهای حکومت را در قانونگذاری و سیاستگذاری و تصمیمگیری و اعمال قانون مطرح ساخت. حتی در آن محدودهها نیز سیاستها و قوانین میتوانند نقش مخرب یا سازنده داشته باشند. حداقل، تغییرات در این محدودهها را نمیتوان صرفا بر دوش شهروندان گذاشت. در حالی که تغییرات نسلی چندانی از دورهٔ خاتمی به دورهٔ احمدینژاد صورت نگرفته بود، در دورهٔ احمدینژاد چکهای برگشتی دو برابر شد (از ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۸). یا کاهش سن اعتیاد در دورهٔ احمدینژاد را نمیتوان یکسره به تصمیمات خود تکتک شهروندان نسبت داد.
اما سویهٔ منفی این گونه تحلیلها آن است که در مواردی چشم بر آشکارترین حقایق مثل آن که حکومت در ایران حضوری همه جایی در همهٔ عرصهها دارد بسته میشود. به عنوان نمونه در یکی از ابراز نظرها در باب حملهٔ موتورسواران به پارک طالقانی نقش حکومت و دستههای اراذل و اوباش وابسته به آن کاملا نادیده گرفته میشود و خود مردم عادی مسئول شناخته شده و سرزنش میشوند: «جامعه ما به یک جامعه وحشتناکی برای زیستن و زندگی کردن بدل شده است. از دروغهای ساده و روزمره معمولی بگیرید تا رقابت و نزاع بر سر هر منبعی که فکر کنید در جامعه ما ارزشی دارد. همه اینها وضعیتی را در جامعه به وجود آورده است که امنیت و رفاه و آزادی و معنویت و اخلاق شکلی رو به زوال و انحطاط پیدا کرده است. این همان چیزی است که در جامعه ما تولید وحشت میکند و این وحشت در طول زمان در شریانهای جامعه پخش شده و به همین خاطر ما را اذیت نمیکند؛ چرا که پخش شده و آرام آرام در زیست و زندگی ما وارد شده و ما نمیدانیم در چه جامعه جهنمی زندگی میکنیم. همه ما داریم به همدیگر آسیب میزنیم و آسیب میبینیم.» (حسین قاضیان، رادیوفردا، ۲۲ خرداد ۱۳۹۱)
در سخن گفته شده معلوم نمیشود که افراد حملهکننده بر اساس چه انگیزهای یا برای کسب کدام منبعی به این عمل اقدام کردهاند یا چه نهادهایی در تولید این وحشت نقش دارند. آیا تولید وحشت و ارعاب در ایران بدون اتکا بر قوای قهریه یا هماهنگی با آنها ممکن است؟ آیا ایدئولوژی و طرز تفکر حاکمان مبتنی است بر وحشتزدایی یا ایجاد ترس؟ آیا پلیس و نیروهای نظامی در ایران صرفا در جهت تامین امنیت عمل میکنند یا کارکردهای دیگری نیز دارند؟
بر اساس تحلیل فوق «همه» یا مردم عادی (از جمله موتورسواران حملهکننده) بدون سازماندهی و صرفا با انگیزههای خودخواهانه و نامشروع در یک شب در یک پارک به جان هم افتاده و اتومبیل دیگران را لت و پار میکنند و میروند. گروهی که این کار را انجام داده بر موتور سوار بوده (همان وسیلهای که همهٔ نیروهای لباسشخصی و عوامل سرکوب بدان مجهز هستند) و به تجهیزات تخریبی و ارتباطی مجهز؛ کار خود را به سرعت انجام داده و از محل گریختهاند در حالی که مقر نیروی انتظامی در چند صد متری آن بوده است.
چگونه در کشوری که یک معترض را با پیگیری خط تلفن وی در یکی از شهرهای شمال کشور بازداشت میکنند (عیسی سحرخیز) یا حکومت مدعی است که هواپیمای رهبر جندالله را در آسمان تحت کنترل قرارداده و مجبور به نشستن کرده حدود بیست نفر به یک عملیات ارعاب خیابانی دست زده و راحت به سراغ زندگیشان میروند؟ آیا موتورهای آنها شماره نداشته تا شاهدان آن شمارهها را گزارش دهند؟ و اگر شماره نداشتهاند، چرا؟ آیا یکی از شاهدان فیلمی با تلفن همراه خود از آنها بر نداشته است؟ آیا شاهدان نمیتوانند مشخصات ظاهری حملهکنندگان را برای پلیس توصیف کنند تا بتوان متهمان را یافت؟ اگر چهار تن از آنها بازداشت شدهاند (فرمانده انتظامی تهران، فارس، ۲۴ خرداد ۱۳۹۱) (بقیه چرا بازداشت نشدهاند) نام و مشخصات آنها چیست و چه زمانی محاکمه میشوند؟
قهرمان اردوکشی خیابانی
علی خامنهای نام تظاهرات مسالمتآمیز و سکوت در اعتراض به نتایج انتخابات سال ۸۸ را در خطبههای نمازجمعهٔ ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ «اردوکشی خیابانی» گذاشت تا آن را غیرقانونی جلوه دهد. اما سی و چهار سال است نیروهای انصار حزبالله و لباسشخصیهای سازماندهی شده توسط حکومت ولایت هر روز به اردوکشی خیابانی اشتغال دارند و مکانی نیست که مورد تعرض آنها واقع نشده باشد. اصولا حکومت دینی بدون اردوکشی خیابانی نمیتوانست فضای عمومی را تحت استیلای خود قرار دهد. نیروهای لباسشخصی و بسیج قهرمان اردوکشی خیابانی هستند.
ترس از مردگان
استیلا بر فضای عمومی تا آن حد برای حکومت کلیدی است که حتی به دوستان و خانوادههای هنرمندان و دیگر چهرههای مشهور (مثل ایرج قادری یا حسن کسایی) اجازه نمیدهند جسد آنها را چند متری در خیابان تشییع کنند و آنها را مجبور میکنند شبانه عزیز خود را خاک کنند تا مبادا چند صد نفر یا چند هزار نفر به طور طبیعی گرد هم جمع شوند و مشخص شود که افرادی در جامعه محبوبیت دارند. حکومت معمولا برای هنرمندان مقبول خود از جلو تالار رودکی مراسمی را برای تشییع برگزار میکند و سخنرانان این گونه مراسم نیز مقامات حکومتی هستند.
----------------------------------------------------------------
نظرات نویسنده الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.