نیوریپابلیک: آرگو تصویر همه‌جانبه‌ای از ایران نیست

پوستر فیلم آرگو

فیلم داستانی «آرگو» که ماجرای نجات شش کارمند سفارت آمریکا در تهران در روزهای گروگان‌گیری سال ۱۹۷۹ را به تصویر می‌کشد تاکنون واکنش‌های فراوانی برانگیخته است. این فیلم به کارگردانی بن افلک، کارگردان و هنرپیشه جوان هالیوود، از چند هفته پیش در آمریکا و بریتانیا به روی پرده سینماها رفت و تنها در آمریکا در ده روز اول اکران بیش از ۴۰ میلیون دلار فروش داشت.

برخی از صاحب‌نظران آمریکایی آن را تلاشی موفق برای پرده برداشتن از پیچیدگی‌های ماجرایی سیاسی می‌دانند که سرآغاز بحرانی شدن روابط ایران و آمریکا بود. برخی آن را به خاطر ارائه تصویری نسبتا بی‌طرفانه و حتی انعکاس دقیق فضای سیاسی و روحیات مردم ایران در آن سال‌ها ستوده‌اند.

صاحب‌نظران ایرانی نیز می‌گویند که این فیلم اولین تلاش سینمای آمریکا برای بررسی ریشه‌های تنش و بحران از منظر هر دو طرف است.

دیوید تامسون، صاحب‌نظر آمریکایی، در مقاله‌ای در وب‌سایت سیاسی‌اجتماعی «نیوریپابلیک» نزدیک به جناح راست میانه آمریکا به کاستی‌های این فیلم پرداخته و معتقد است که «آرگو» تصویر همه‌جانبه‌ای از شرایط سیاسی و تاریخی ایران ارائه نمی‌دهد.

به گفته وی، این فیلم از نظر زبان سینمایی از شیوه‌های قدیمی هالیوود و ترکیبی از ایجاد جذابیت سرگرم‌کننده و دلهره استفاده کرده است و حتی شاید بتوان گفت که چنین فیلمی می‌توانست در‌‌ همان سال گروگان‌گیری ساخته و پرداخته شود.

شاید نکته‌ای که این فیلم به خوبی تصویر می‌کند این است که آمریکا در موارد متعددی مثل این حادثه تحت تاثیر فشارهای سیاسی شدید از خود شهامت زیادی نشان داده است.

نویسنده تاکید می‌کند که نباید فراموش کرد که این فیلم در مورد حوادث سیاسی است که در ایران اتفاق افتاده و بنابراین معیار اصلی قضاوت باید دقت و صداقت آن در به تصویر کشیدن حوادث سیاسی، روحیات مردم و واکنش‌ آنها در آن دوران و پیش‌زمینه‌های تاریخی آن باشد.

برخی تا آنجا از فیلم «آرگو» ستایش کرده‌اند که آن را از هم اکنون نامزد دریافت بهترین جوایز اسکار می‌دانند، ولی چنین نگرشی ساده‌انگارانه و در عین حال خطرناک است، چون به این معنا خواهد بود که ما تصویر منفی‌ای را که از مردم ایران در این فیلم ارائه می‌شود پذیرفته‌ایم.

دیوید تامسون یادآوری می‌کند که الگوی کلی این فیلم به نوعی شبیه فیلم «کازابلانکا» است که حدود هفتاد سال پیش ساخته شد. در آن فیلم نیز پس از ماجراهای جذاب و سرگرم‌کننده بالاخره قهرمانان یا به اصطلاح آدم‌های خوب داستان می‌توانند از چنگال شخصیت‌های بد داستان بگریزند.

فیلم مدعی است که بر اساس حوادث واقعی ساخته شده است، ولی برای مثال مرحله پایانی فرار این افراد از ایران توسط هواپیمای شرکت هوایی سوئیس به مقصد شهر زوریخ شک‌برانگیز است. آیا ماجرا واقعا این طور اتفاق افتاده است؟ اگر حکومت ایران در آن زمان آن طور که فیلم ادعا می‌کند واقعا بی‌رحم بود فقط کافی بود که به برج مراقبت دستور دهد تا از پرواز این هواپیما جلوگیری کنند. ولی وقوع چنین حالتی صحنه‌های پایانی فیلم را بی‌معنا کرده و جایی برای ستایش از هالیوود باقی نمی‌گذاشت.

دیوید تامسون در ادامه مطلب خود در وب‌سایت «نیوریپابلیک» به وجه دیگری از فیلم آرگو اشاره می‌کند که به دنیای پیچیده و در عین حال پر از حیله و تزویر هالیوود می‌پردازد. اما این تصویر به جای آن که نکات مهم و جدیدی را مطرح کند بیننده را در اعجاب سرگرم‌کننده دنیای فیلمسازی غرق می‌کند.

شاید به همین خاطر است که بیننده در صحنه‌های مربوط به هالیوود غرق در خنده و در صحنه‌های مربوط به گریز شش آمریکایی از ایران دچار هیجانی شدید می‌شود، این یعنی به کار گرفتن‌‌ همان روش‌های معمول هالیوود.

اما در مقایسه با کازابلانکا باید به یاد آورد که بینندگان محصولات هالیوود دیگر مثل هفتاد سال پیش در قبول کردن داستان یا ستایش از آمریکا آنقدرها ساده و زودباور نیستند.

نویسنده با اشاره به تاریخچه مناسبات ایران و آمریکا و کودتای نظامی علیه حکومت محمد مصدق می‌نویسد که تصویری که از حکومت شاه در دهه‌های بعد منعکس می‌شد یک حاکم ملایم، متمدن و خوش‌قیافه بود. ولی یک جنبش اعتراضی بزرگ حکومت وی را سرنگون کرد، حکومت به آیت‌الله‌ها سپرده شد و در ادامه آن کارمندان سفارت گروگان گرفته شدند.

هر چند این گروگان‌گیری اقدامی بی‌رحمانه و غیرانسانی بود، اکنون زمان آن فرا رسیده که ما در غرب و به‌خصوص آمریکا پیچیدگی‌ها و واقعیت‌های جامعه ایران را درک کنیم. اما فیلم آرگو در کنار همه جنبه‌های دیگرش دوباره آن فضای دشمنی و تصورهای کلیشه‌ای از مردم خشمگین در خیابان‌های تهران را زنده کرده است.

بنابراین شاید بتوان آن را مثل عملیات کودتای بیست و هشت مرداد سال ۱۳۳۲ که آژاکس نام داشت عملیاتی موفق تلقی کرد که با دخالت ماموران و دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا برای تغییر حوادث ایران در راستای منافع واشینگتن رخ داد. چنین داستان‌ها و تصویرهایی در خدمت تبلیغاتی قرار می‌گیرند که ایران را صرفا کشوری خطرناک و مذهبی و منبع صدور تروریسم معرفی می‌کند.

به اعتقاد نویسنده این مطلب، در فیلم «آرگو» صدا‌ها و دیدگاه‌های معقول و انسانی‌تری از ایران شنیده نمی‌شوند. ما با شخصیت مستخدم زن در سفارت کانادا در تهران آشنا می‌شویم که از آمریکایی‌های فراری حمایت می‌کند. این نکته مثبتی است، ولی در طول فیلم هیچ گاه فرصت این را پیدا نمی‌کنیم که این شخصیت دلایل خود را برای حمایت از آمریکایی‌ها بیان کند.

سینمادوستان می‌دانند که ایران کشور بسیار پیچیده‌ای است که در عرصه هنر سینما فیلمی مثل «جدایی نادر از سیمین» اثر اصغر فرهادی را تولید کرده که یکی از بهترین فیلم‌های چند سال اخیر است. سایر سینماگران برجسته ایران از جمله عباس کیارستمی در آثار خود نکات و سوال‌های عمیقی را مطرح کرده‌اند.

بنابراین از این که «آرگو» نتوانست از این فرصت برای جلوگیری از تداوم و حتی تشدید سوء تفاهم‌ها و درک‌ غلط در مورد ایران جلوگیری کند باید ابراز تاسف کرد.