اگر نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست گروه های تروريستی وزارت امور خارجه آمريکا جای بگيرد، اين تحول به همان اندازه که برای دولت آمريکا، موضوعی کاملا منحصر به فرد و بی سابقه خواهد بود، برای اين تشکيلات نظامی بزرگ نيز، چالشی است که برای نخستين بار با آن رو به رو خواهد شد.
فهرست گروههای تروريستی که از سال ۲۰۰۱ ميلادی و به دستور رييس جمهوری آمريکا تهيه می شود، تلاشی است برای قطع ارتباطات مالی سازمان هايی که به گفته دولت آمريکا در «تروريسم بين المللی» دست دارند.
در اين فهرست نام سازمان هايی چون القاعده، مجاهدين خلق، حماس و حزب کارگران کردستان ترکیه (پ کا کا) ديده می شود. اگر نام سپاه پاسداران به اين فهرست افزوده شود، برای نخستين بار سازمانی با ابعاد يک ارتش رسمی – با ساختاری شبيه به يک ارتش - از سوی وزارت امور خارجه آمريکا به عنوان يک سازمان «تروريست» معرفی خواهد شد.
در اين صورت سپاه پاسداران نيز که فعاليت گسترده اش در عرصه اقتصاد و سياست ايران، از سوی منتقدانش به شکل گيری «میلیتاریسم» در ايران تعبير شده بود، برای نخستين بار به شکلی گسترده و همه جانبه، هدف سلسله تحريم های اقتصادی و محدوديت های مالی قرار خواهد گرفت.
سابقه برخورد تصميم گيران واشينگتن با سازمان هايی از اين دست نشان می دهد که ورود نام سپاه پاسداران به فهرست معروف تروريست های جهان، تنها به مسدود کردن دارايی های تک تک اعضای آن در خاک آمريکا يا ممنوعيت معامله با آنها ختم نمی شود.
آمريکا تا امروز گام به گام به گستره تحريم های جمهوری اسلامی ايران افزوده است. نام چندتن از اعضای سپاه و شرکت های وابسته به آن از قطعنامه های سازمان ملل سر درآورده است. برخی مقام های آمريکايی در تورهای اروپايی، به دولت ها، بازرگانان عمده و بانک ها فشار می آورند که به جبهه تحريم ايران بپيوندند.
و در اين شرايط است که ناگهان وزرات امور خارجه آمريکا بر روی نهادی دست گذاشته که کمابيش، در جای جای مناسبات سياسی، اقتصادی و امنيتی ايران حضور دارد: سپاه معروف پاسداران!
پاسدارهای ديروز و کت و شلواری های امروز
شايد نام سپاه پاسداران در ذهن مخالفان کهنه کار جمهوری اسلامی ايران، تصويری دهشتناک و خشن خلق کند، اما با گذشت نزديک به ۲۸ سال از تاسيس اين سازمان نظامی، اگر کارکردهای سپاه يکسره دگرگون نشده باشند، چهره پاره ای از رهبران سابق سپاه، دستخوش تحول شده است.
پاسدارهای ديروز، اين روزها مانند محمود احمدی نژاد، رييس جمهوری، لبخند می زنند. چون محمد باقر قاليباف، شهردار تهران، کت و شلوار سفيد می پوشند. مانند علی لاريجانی، دبير شورای عالی امنيت ملی از واژه هايی فاخر در صحبت هايشان استفاده می کنند و همانند محسن رضايی، خود را نظريه پرداز مسايل استراتژيک معرفی می کنند.
سپاه پاسداران که به گفته مخالفان جمهوری اسلامی در سرکوب های سياسی ابتدای پيروزی انقلاب سال ۵۷ نقش داشته، سال ها است که گستره نفوذ خود را وسعت بخشيده و به تشکيلاتی کاملا متفاوت با آنچه در ابتدای شکل گيری وجود داشته، بدل شده است.
اين تشکيلات که دفاع از «انقلاب اسلامی ايران»، در نامش هويدا است، برای اين «وظيفه»، در هر مقطعی، راهی تازه انتخاب کرده است.
پيش از جنگ، حذف انقلابيونی که به آيت الله خمينی وفادار نبودند، در دوران جنگ، حضور فعال در نبرد با ارتش صدام حسين و بعد از جنگ، تلاش برای تداوم نظام سياسی دينی که با انقلاب شکل گرفته بود، ساده ترين تصوير مراحل گوناگون فعاليت های اين تشکيلات پيچيده در ۲۷ سال اخير است.
اما به گفته صاحب نظران تلاش برای تداوم قدرت روحانيون، برای سپاه پاسدارانی که با پايان جنگ، حتی تک کرسی خود را در دولت از دست داد، روندی ساده نبوده و نيست.
پاسدارهای سرشناس برای اين هدف خود، با اتکا به حمايت يکی از دو گروه سياسی قدرتمند جمهوری اسلامی، يعنی محافظه کاران، چنان در هزارتوی قدرت اين نظام سياسی رخنه کردند که حالا به سختی می توان سپاه را از اين گروه سياسی تميز داد. آنها اصولا بخش بزرگی از محافظه کاران امروز را تشکيل می دهند.
اوج نفوذ و قدرت
به گفته پاره ای تحليل گران، کليدی ترين چالشی که رو در رويی سپاه پاسداران با سياستمدران مخالف با حضور نظاميان را در عرصه عمومی عيان کرد، به قدرت رسيدن محمد خاتمی در جمهوری اسلامی ايران بود.
در سال هفتاد و شش، با حضور «اصلاح طلبان» در کاخ رياست جمهوری، سپاه با گروهی رو به رو شد که جمعی از آنها همرزمان سابق بودند، اما با شعارهايی از پلکان قدرت بالا رفتند که مبنای توجيه حضور نظاميان را در سياست زير سوال می بردند.
سردارانی که بر پايه گزارش هايی تاييد نشده، با رهبر جمهوری اسلامی ايران رابطه نزديکی داشتند، در تمام مدت حضور اصلاح طلبان در قدرت ساکت ننشستند. آنها هرازگاهی بيانيه هايی که «تهديد آميز» خوانده می شد صادر کردند، به رييس جمهوری نامه سرگشاده نوشتند و حتی خود به ميدان سرکوب منتقدان در مقاطعی چون شورش دانشجويان در سال ۷۸، وارد شدند.
اما با به قدرت رسيدن محمود احمدی نژاد که خود سپاهی خوانده می شد، مناسبات حضور سپاه در اقتصاد و سياست ايران، چهره ای کاملا آشکار به خود گرفت و اين سازمان از يک نيروی نظامی منتقد برخی سياستمدران، به تشکيلاتی فعال در عرصه های غيرنظامی بدل شد.
در حال حاضر تنها پنج تن از اعضای کابينه محمود احمدی نژاد سابقه فعاليت های امنيتی و نظامی ندارند.
در زمينه فعاليت های اقتصادی اگر چه هنوز سپاه پاسداران گزارشی از مسايل مالی خود منتشر نمی کند و بودجه اين تشکيلات نيز کماکان محرمانه مانده است، اما دولت از امضای قراردادهای کلان چند ميليون دلاری با سپاه در حضور خبرنگاران هيچ ابايی ندارد.
از مهم ترين قراردادهايی که به اين شکل به امضا رسيد، قرارداد احدث خط لوله گاز عسلويه – ايرانشهر بود که ارزش آن يک ميليارد و ۳۰۰ ميليون دلار است. وزير نفت، در زمان امضای اين قرار داد با سردار رحيم صفوی، به خبرنگاران گفت که در اين پروژه «ترک تشريفات» شده و سپاه در گرفتن اين پروژه هيچ رقيبی نداشته است.
امضای علنی اين قرار داد از سوی برخی ناظران، اعلام عمومی ورود سپاه به عرصه نفت – حياتی ترين بخش فعاليت اقتصادی در ايران – تفسير شد.
پيش از آن سپاه از انتشار روزنامه و توليد فيلم سينمايی تا انواع فعاليت های اقتصادی نقش داشت. چنين شرايطی برای وابستگان سپاه، «اوج نفوذ و قدرت» توصيف شده است.
بن بست سپاه در اصلاح طلبی ايرانی
به گفته شماری کارشناسان مسايل ايران، رويارويی آمريکا با سپاه پاسداران که از ۱۲۵ هزار نيرو، قدرت سياسی گسترده، حمايت مالی يک دولت نفتی، نفوذ جدی ميان شيعيان عراق و لبنان و همچنين قدرت نظامی قابل ملاحظه ای برخوردار است، می تواند به مقابله ای طولانی مدت و حتی خونبار بدل شود.
اين در حالی است که در عرصه مناسبات داخلی سياست روز ايران نيز، برخی اصلاح طلبان – دستکم در لايه های تندروتر – پيش از اين به صراحت گفته اند که اصلاحات نظام سياسی ايران به بن بست سپاه پاسداران برخورد کرده است.
عليرضا رجايی، از ملی – مذهبی های اصلاح طلبی که تا يک قدمی ورود به مجلس شورای اسلامی، در جريان مبارزات انتخاباتی مجلس ششم حضور داشت، از جمله کسانی بود که سال گذشته در يک سخنرانی، سپاه پاسداران را سد اصلی اصلاح طلبی در ايران معرفی کرد.
اگر جمهوری اسلامی ايران در دهه ۶۰ خورشيدی، نظامی مبتنی بر نفوذ روحانيون در جامعه، با اتکا به وجهه کاريزماتيک آيت الله خمينی توصيف می شد، در سال های اخير، بارها برخی فعالان جامعه مدنی، تشکيلات امنيتی، نظامی، سياسی و اقتصادی سپاه پاسداران را «پايه های مستحکم» اين نظام دينی توصيف کرده اند و کمتر نامی از روحانيون مذهبی به ميان کشيده می شود.
اما اينکه آيا روش های مقابله جويی دولت کنونی ايالات متحده آمريکا، در اوضاع سياسی ايران، چه تاثيری – چه مثبت و چه منفی – خواهد گذاشت، از سوالاتی است که در حال حاضر پاسخ آن بيشتر با گمانه زنی همراه است.
برخی از آگاهان سياسی ايران، معتقدند که سخت گيری های خارج از ايران، برای تندروهای داخل، به ويژه نظاميان، مشروعيت خشونت و توجيه های عوام فريبانه برای سرکوب جنبش های آزادی خواهانه به ارمغان می آورد.
در برابر کم نيستند صاحب نظرانی که می گویند، رشد «اختاپوسی» يک سازمان نظامی قدرتمند چون سپاه، در سال های اخير چنان بی مرز و محدوده پيش می رود که اگر مقابله ای جدی با آن صورت نگيرد، خاتمه کار، چيزی جز خشونتی سخت نخواهد بود.
در هر دو صورت، آنچه اين سال ها مدام در زبان برخی آگاهان، «میلیتاریسم» رو به گسترش جمهوری اسلامی ايران توصيف می شود، همانند بسياری حکومت های مبتنی بر قدرت نظاميان، در صورت ريشه دواندن و رشد و باليدن، مجموعه ناملايمات خاورميانه توفان زده را، بار ديگر در آستانه آشوب و خشونت های تازه قرار می دهد؛ خشونتی که به گفته ناظران می تواند اين بار، سخت تر از هميشه باشد.