با امتناع زنان از نشستن بر سر سفره عقد، کاهش زاد و ولد و روشهای نوین انتخاب جنسیت نوزاد، پیشبینی میشود که جمعیت بسیاری از کشورهای جهان، از جمله ایران، در آینده محو شود.
آن طور که پیشبینی میشود، با روند فعلی و ترکیب رشد جمعیتی در ایران، جمعیت کشور تا کمی بیش از ۱۵۰۰ سال دیگر به کلی محو خواهد شد و دیگر اثری از ایران باقی نخواهد ماند. این عدد برای چین نیز ۱۵۰۰ سال و برای کانادا ۲۵۰۰ سال تخمین زده شده است.
به نوشته هفتهنامه معتبر اکونومیست، امروزه زنان بسیاری با دست زدن به آن چه این نشریه «اعتصاب ازدواج» نامیده، زندگی مجردی را به ازدواج ترجیح میدهند که این، به نوبه خود، یکی از دلایل کاهش میزان زاد و ولد در جوامع مختلف به شمار میآید.
بر پایه آمار منتشر شده توسط سازمان ملل، در صورت عدم اصلاح الگوی کنونی باروری در ۸۳ کشور جهان، در این کشورها که نام ایران نیز در میان آنهاست، در آینده تعداد کافی دختر برای جایگزینی مادران امروز وجود نخواهد داشت.
برای روشنتر شدن مطلب، یک گروه هزار نفره زن هنگکنگی را در نظر بگیرید که، طبق آمار زاد و ولد موجود، ۵۴۷ دختر به دنیا خواهند آورد. در صورت حفظ شرایط موجود، این ۵۴۷ دختر در آینده با ۲۹۹ دختر جایگزین شده و و به همین ترتیب الی آخر. با این اوصاف، حساب سرانگشتی اکونومیست نشان میدهد که تنها ۲۵ نسل طول میکشد تا جمعیت ۳.۷۵ میلیون نفری زنان هنگکنگ به تنها یک نفر برسد.
اگر با همین منطق محاسبه کنید، ژاپن، روسیه، ایتالیا و اسپانیا کشورهایی خواهند بود که هزاره چهارم میلادی را تجربه نخواهند کرد. حتی چین، که امروزه پرجمعیتترین کشور جهان محسوب میشود و تاریخش دستکم ۳۷۰۰ سال قدمت دارد، در صورتی که روند کنونی تغییر نکند، فقط ۱۵۰۰ سال دیگر وجود خارجی خواهد داشت.
آمار زاد و ولد سازمان ملل همچنین نشان میدهد که جمعیت کشور کانادا زمانی حول و حوش سال ۴۵۰۰ میلادی (۲۵۰۰ سال دیگر) و کشور بوسنی و هرزگوین حدود سال ۲۷۰۰ میلادی (تقریباً ۶۰۰ سال دیگر) به نقطه «محو جمعیتی» خواهد رسید.
اکونومیست در ادامه مینویسد که راز پیشبینیهای تکاندهنده فوق را باید در تغییر الگوی زناشویی و باروری در میان جوامع مختلف دانست.
امروزه رفتارهای متفاوت در ازدواج، برخلاف گذشته، به جوامع غرب محدود نمیشود و به نظر میرسد زنان شرقی در آسیا نیز، مانند اروپا و آمریکا، به گروه اعتصابکنندگان ازدواج پیوستهاند.
برای نمونه، یک زن ۳۵ ساله اهل تایوان واقع درآسیای شرقی، میگوید: «این دنیا یک دهکده جهانی است، اگر در این سن نتوانم یک مرد تایوانی، که با سنم کنار بیاید، را پیدا کنم، شاید در جایی دیگر او را بیابم. در عین حال، هر زمان خواستم بچهدار شوم میتوانم از خدمات یک بانک اسپرم برای باروری استفاده کنم یا این که از یکی از دوستان مذکرم بخواهم که برایم نقش اهداکننده اسپرم را ایفا کند.»
گفته فوق را میتوان نمادی از فرهنگی دانست که امروز مرزهای شرق را نیز درنوردیده و تغییرات بنیادین در ساختار خانواده و تلقی از مفاهیم آن را به وجود آورده است.
در عین حال، محافظهکاران در دنیای غرب کماکان بر این باورند که خانواده سنتی ستون جامعه است، دیدگاهی که در شرق هم هنوز طرفداران زیادی دارد.
شرق، به شکل سنتی، برای خانواده در زندگی فرد و اعتلای شخصیتی او نقش اساسی قائل بوده است. «خانواده» در مرکز آموزههای اخلاقی کنفوسیوس، فیلسوف سرشناس چینی، قرار دارد و فرد تنها در چارچوب آن میتواند به رشد و پیشرفت شایسته نائل شود.
در بخش دیگری از گزارش اکونومیست آمده است: در جوامع غربی یکچهارم اشخاص سی و اندی ساله یا با زوج خود، خارج از پیوند زناشویی، همزیستی میکنند یا هرگز ازدواج نکردهاند و نیمی از ازدواجها، در این کشورها، به طلاق میانجامد.
در مقابل، در آسیا، پیشنیاز اصلی برای بچهدار شدن، همچنان، ازدواج دانسته میشود. برای مثال، در ژاپن، تنها دو درصد از نوزادان به دنیا آمده در سال ۲۰۰۷ به والدینی تعلق داشتند که زن و شوهر نبودهاند. رقم فوق در اروپا بسیار متفاوت است: در سوئد، در سال ۲۰۰۸ میلادی، ۵۵ درصد وضع حملها متعلق به زنان مجرد بود و در ایسلند ۶۶ درصد.
رفتارهای سنتی در میان شرقیها بیشتر به چشم میخورد. آسیاییها، در مقایسه با اروپاییها، بیشتر بر این نکته اتفاق نظر دارند که «خوشبختی هر زن با ازدواج او محقق میشود.» بسیاری از شرقیها همچنان باور دارند که زن باید پس از ازدواج یا بچهدار شدن از کار کردن دست بکشد، در میان آنها رابطه جنسی پیش از ازدواج کماکان امری ناشایست دانسته میشود.
نقطه اوج
در حالی که غرب با پدیده روزافزون طلاق و کودکان نامشروع مواجه است، در آسیا ازدواجهای دیرهنگام، امتناع از ازدواج و آمار نسبتا بالاتر طلاق را شاهدیم.
با این همه، ترجیح دادن تجرد در آسیا پدیدهای جدید محسوب میشود. تنها ۳۰ سال پیش، فقط دو درصد زنان آسیایی مجرد میماندند. در حالی که، امروز، در برخی نقاط، آمار فوق به ۲۷ درصد افزایش نشان داده است.
نکته حائز اهمیت در تجربه «اعتصاب ازدواج» توسط زنان آسیایی این نیست که آنها ترجیح دادهاند در دهه چهارم عمر خود کماکان مجرد بمانند، بلکه در این حقیقت است که، برخلاف همتایان اروپایی خود، در این سن و سال تجربه ازدواج یا زندگی با یک شریک را نیز ندارند.
در سوئد، به عنوان نمونه، آمار زنان مجرد نزدیک به چهل سالگی رقم ۴۱ درصد را نشان میدهد. اما این مسئله با آن چه در آسیا اتفاق میافتد تفاوت ماهیتی دارد، زیرا در جامعه سوئد اصولاً «ازدواج» به عنوان یک هنجار اجتماعی در حال از بین رفتن است. البته زنان سوئدی، امروز هم خانهداری میکنند و بچهدار نیز میشوند، اما بدون ازدواج.
انتخاب تحصیلکردگان
اکونومیست در ادامه میافزاید: در جوامع بسیار سنتی اصلیترین کاربرد ازدواج نگهداری از کودکان است و روابط عاشقانه به ندرت در این گونه پیوند انسانی نقش اصلی را بازی میکند. پس جای شگفتی نیست اگر عادات معمول در نگهداری از کودکان نیز، به همراه تغییر در الگوی ازدواج، دستخوش تغییر شده باشد.
یکی از دلایل تغییر در الگوی ازدواج بهبود تحصیلات و درآمد زنان و ناهمخوانی جایگاه زنان با این دو عامل است. طبق بسیاری از الگوهای ازدواج در میان جوامع سنتی، زنان، بهویژه زنان جوان، در روند ازدواج استقلال کمی دارند. برای مثال، در جنوب آسیا به محض رسیدن دختران به سن بلوغ آنها را به خانواده داماد تحویل میدهند.
در مقابل، دو عامل وجود دارد که به زن استقلال بیشتر میبخشد: تحصیلات و اشتغال. تحصیلات زنان در آسیای شرقی به میزان قابل توجهی ظرف ۳۰ سال گذشته ارتقا یافته و فاصله سواد آنان با مردان تقریباً به «صفر» رسیده است.
تحصیلات بالاتر زنان به معنای تغییر در سطح انتظارات آنهاست. بر پایه آمار، در آسیای شرقی، میزان تجرد با مقطع تحصیلی رابطه «معکوس» داشته و احتمال ازدواج در زنان دارای تحصیلات پایینتر از متوسطه در بالاترین سطح است، زنان دارای تحصیلات متوسطه در جایگاه بعدی قرار میگیرند و زنان دارای تحصیلات دانشگاهی در پایینترین جایگاه احتمال ازدواج میایستند.
جالب اینجاست که رابطه فوق، در حال حاضر، در کشورهای اروپایی و آمریکا برعکس است. ازدواج، در این کشورها، در میان دانشآموختگان دانشگاهی در مقایسه با افراد دارای تحصیلات متوسطه رایجتر است.
برای تأثیر سطح تحصیلات بر ازدواج زنان میتوان دو دلیل را بر شمرد: اول آن که عدم ازدواج در میان زنان دارای تحصیلات دانشگاهی همواره شایعتر بوده است. از این روی، با افزایش شمار زنان تحصیلکرده، بهتبع آمار و ارقام ازدواج کاهش نشان میدهد.
از آن گذشته، تحصیلات بالاتر به معنای پیشرفت شرایط معیشتی فرد و بالا رفتن میزان شهرنشینی است، که از این منظر نیز بر اساس آمار، ازدواج در میان شهرنشینان نسبت به غیر شهرنشینان در سطح پایینتری قرار دارد.
عروسهای از دست رفته
هم اکنون، در پرجمعیتترین کشورهای جهان، چین و هند، روند خاصی را شاهد هستیم: در جامعه چین «ازدواج» کماکان یک هنجار به شمار میآید و ازدواجهای از پیش تعیین شده در هندوستان همچنان مرسوم است.
بدیهی است مادامی که این وضعیت در دو کشور فوق حاکم باشد، اکثریت آسیاییها در قالب خانوادههای سنتی به دنیا آمده و زندگی خواهند کرد.
بدین ترتیب، با در نظر گرفتن تغییرات در حال وقوع در الگوی ازدواج و زاد و ولد در آن کشورها، تا چه زمانی میتوان پایداری شرایط موجود را انتظار داشت؟ حقیقت آن است که هم اکنون نیز نشانههای تغییر آرام آرام در این جوامع ظاهر شدهاند.
نظام ازدواج در هر دوی این کشورها به دلیل روند جدید و رایج انتخاب جنسیت نوزاد در آستانه تجربه تغییرات بنیادین است. دهها میلیون نوزاد مؤنث تا به امروز، و در نسلهای پیشین، سقط شدهاند. والدین با استفاده از سیستمهای تشخیص جنسیت جنین پیش از تولد نوزادان دختر را سقط میکنند.
در نتیجه، در سال ۲۰۱۰ در چین، در مقابل هر ۱۰۰ نوزاد دختر ۱۱۸ نوزاد پسر به دنیا آمد و در هند نیز نسبت نوزادان پسر به دختر به رقم ۱۰۹ به ۱۰۰ رسید.
بنا بر گزارشهایی از دانشگاههای هاروارد و پنسیلوانیا در آمریکا، تا سال ۲۰۳۰، حدود هشت درصد از مردان چینی ۲۵ سال و بالاتر، به دلیل نسبت ناهمگون مردان به زنان در آن کشور، از انجام ازدواج ناتوان خواهند شد. نرخ مجردها در سال ۲۰۵۰ به ۱۰ تا ۱۵ درصد خواهد رسید.
در سال ۲۰۳۰، در دو کشور هند و چین، ۶۶۰ میلیون مرد بین سن ۲۰ و ۵۰ سال در مقابل ۵۹۷ میلیون زن وجود خواهد داشت. به عبارت دیگر، بیش از ۶۰ میلیون داماد در این کشورهای پرجمعیت بدون عروس خواهند ماند؛ توجه کنید: «بیش از شصت میلیون».
شاخههای بیبار
برآیند تحولات فوق، تغییر الگوی ازدواج و زاد و ولد در جامعه چین، هم اکنون نیز چینیها را تا بدانجا پیش برده است که برای اشاره به نسل مردان و زنان مجرد اصطلاحهای خاصی را هم ساختهاند: «گوآنگ گون» برای مردان به معنای «شاخههای بیبار» و «شنگ-نو» برای زنان به معنای «زنان باقیمانده».
«شاخههای بیبار» امروز بیشتر برای اشاره به مردانی به کار میرود که بر اثر سقط جنینهای مؤنث، و انتخاب جنسیت نوزاد توسط والدین، در آینده توانایی تشکیل خانواده و ازدواج را نخواهند داشت.
این که شرایط فوق و ترک گفتن ازدواج نزد اهالی آسیا باعث بروز چه نتایجی در آینده بشریت خواهد شد مسئلهای است که به نگرانیهایی دامن زده است.
در کنار دیگر مسائل، چنین وضعیتی در کشورهایی با جمعیتهای غولآسای چین و هند، میتواند در آینده نزدیک منجر به رشد روسپیگری در ابعاد غیر قابل تصور، خرید و فروش «عروس» به عنوان کالا یا اجبار دختران به «ازدواج» با چندین مرد شود. همچنان که ممکن است، در این کشورها نیز، شوهران متعصب و حسود زنان خود را در پرده نگاه دارند.
سناریوی وحشتناک، اما ممکن دیگر، آن است که با وجود «زنانی بیمیل به ازدواج» در مقابل «مردانی در آرزوی یافتن سر وهمسر»، در سالیان پیش رو، شاهد واردات عروس از بیرون از مرزها و در مقیاس بینالمللی باشیم.
اکونومیست در پایان با ذکر این نکته که کاهش نرخ ازدواج در گذشته و در کشورهایی مانند ایرلند، در اواخر قرن نوزدهم، و آمریکا و بخش زیادی از اروپا، در دهه ۱۹۳۰ میلادی، سابقه داشته است مینویسد: اما تجربه اروپا و آمریکا با آسیا تفاوت داشت. در آنجا آمار ازدواج با رکود اقتصادی افول کرد و با رونق اقتصادی دوباره رشد نشان داد.
اما در آسیا این مسئله در دوران رونق اقتصادی آن قاره روی میدهد. در حالی که آسیا به تدریج ثروتمندتر میشود، الگوهای سنتی ازدواج در آن قاره رفتهرفته رنگ میبازد.
آن طور که پیشبینی میشود، با روند فعلی و ترکیب رشد جمعیتی در ایران، جمعیت کشور تا کمی بیش از ۱۵۰۰ سال دیگر به کلی محو خواهد شد و دیگر اثری از ایران باقی نخواهد ماند. این عدد برای چین نیز ۱۵۰۰ سال و برای کانادا ۲۵۰۰ سال تخمین زده شده است.
به نوشته هفتهنامه معتبر اکونومیست، امروزه زنان بسیاری با دست زدن به آن چه این نشریه «اعتصاب ازدواج» نامیده، زندگی مجردی را به ازدواج ترجیح میدهند که این، به نوبه خود، یکی از دلایل کاهش میزان زاد و ولد در جوامع مختلف به شمار میآید.
بر پایه آمار منتشر شده توسط سازمان ملل، در صورت عدم اصلاح الگوی کنونی باروری در ۸۳ کشور جهان، در این کشورها که نام ایران نیز در میان آنهاست، در آینده تعداد کافی دختر برای جایگزینی مادران امروز وجود نخواهد داشت.
برای روشنتر شدن مطلب، یک گروه هزار نفره زن هنگکنگی را در نظر بگیرید که، طبق آمار زاد و ولد موجود، ۵۴۷ دختر به دنیا خواهند آورد. در صورت حفظ شرایط موجود، این ۵۴۷ دختر در آینده با ۲۹۹ دختر جایگزین شده و و به همین ترتیب الی آخر. با این اوصاف، حساب سرانگشتی اکونومیست نشان میدهد که تنها ۲۵ نسل طول میکشد تا جمعیت ۳.۷۵ میلیون نفری زنان هنگکنگ به تنها یک نفر برسد.
بر پایه آمار منتشر شده توسط سازمان ملل، در صورت عدم اصلاح الگوی کنونی باروری در ۸۳ کشور جهان، در این کشورها که نام ایران نیز در میان آنهاست، در آینده تعداد کافی دختر برای جایگزینی مادران امروز وجود نخواهد داشت.
اگر با همین منطق محاسبه کنید، ژاپن، روسیه، ایتالیا و اسپانیا کشورهایی خواهند بود که هزاره چهارم میلادی را تجربه نخواهند کرد. حتی چین، که امروزه پرجمعیتترین کشور جهان محسوب میشود و تاریخش دستکم ۳۷۰۰ سال قدمت دارد، در صورتی که روند کنونی تغییر نکند، فقط ۱۵۰۰ سال دیگر وجود خارجی خواهد داشت.
آمار زاد و ولد سازمان ملل همچنین نشان میدهد که جمعیت کشور کانادا زمانی حول و حوش سال ۴۵۰۰ میلادی (۲۵۰۰ سال دیگر) و کشور بوسنی و هرزگوین حدود سال ۲۷۰۰ میلادی (تقریباً ۶۰۰ سال دیگر) به نقطه «محو جمعیتی» خواهد رسید.
اکونومیست در ادامه مینویسد که راز پیشبینیهای تکاندهنده فوق را باید در تغییر الگوی زناشویی و باروری در میان جوامع مختلف دانست.
امروزه رفتارهای متفاوت در ازدواج، برخلاف گذشته، به جوامع غرب محدود نمیشود و به نظر میرسد زنان شرقی در آسیا نیز، مانند اروپا و آمریکا، به گروه اعتصابکنندگان ازدواج پیوستهاند.
برای نمونه، یک زن ۳۵ ساله اهل تایوان واقع درآسیای شرقی، میگوید: «این دنیا یک دهکده جهانی است، اگر در این سن نتوانم یک مرد تایوانی، که با سنم کنار بیاید، را پیدا کنم، شاید در جایی دیگر او را بیابم. در عین حال، هر زمان خواستم بچهدار شوم میتوانم از خدمات یک بانک اسپرم برای باروری استفاده کنم یا این که از یکی از دوستان مذکرم بخواهم که برایم نقش اهداکننده اسپرم را ایفا کند.»
گفته فوق را میتوان نمادی از فرهنگی دانست که امروز مرزهای شرق را نیز درنوردیده و تغییرات بنیادین در ساختار خانواده و تلقی از مفاهیم آن را به وجود آورده است.
در عین حال، محافظهکاران در دنیای غرب کماکان بر این باورند که خانواده سنتی ستون جامعه است، دیدگاهی که در شرق هم هنوز طرفداران زیادی دارد.
شرق، به شکل سنتی، برای خانواده در زندگی فرد و اعتلای شخصیتی او نقش اساسی قائل بوده است. «خانواده» در مرکز آموزههای اخلاقی کنفوسیوس، فیلسوف سرشناس چینی، قرار دارد و فرد تنها در چارچوب آن میتواند به رشد و پیشرفت شایسته نائل شود.
در بخش دیگری از گزارش اکونومیست آمده است: در جوامع غربی یکچهارم اشخاص سی و اندی ساله یا با زوج خود، خارج از پیوند زناشویی، همزیستی میکنند یا هرگز ازدواج نکردهاند و نیمی از ازدواجها، در این کشورها، به طلاق میانجامد.
در مقابل، در آسیا، پیشنیاز اصلی برای بچهدار شدن، همچنان، ازدواج دانسته میشود. برای مثال، در ژاپن، تنها دو درصد از نوزادان به دنیا آمده در سال ۲۰۰۷ به والدینی تعلق داشتند که زن و شوهر نبودهاند. رقم فوق در اروپا بسیار متفاوت است: در سوئد، در سال ۲۰۰۸ میلادی، ۵۵ درصد وضع حملها متعلق به زنان مجرد بود و در ایسلند ۶۶ درصد.
رفتارهای سنتی در میان شرقیها بیشتر به چشم میخورد. آسیاییها، در مقایسه با اروپاییها، بیشتر بر این نکته اتفاق نظر دارند که «خوشبختی هر زن با ازدواج او محقق میشود.» بسیاری از شرقیها همچنان باور دارند که زن باید پس از ازدواج یا بچهدار شدن از کار کردن دست بکشد، در میان آنها رابطه جنسی پیش از ازدواج کماکان امری ناشایست دانسته میشود.
نقطه اوج
در حالی که غرب با پدیده روزافزون طلاق و کودکان نامشروع مواجه است، در آسیا ازدواجهای دیرهنگام، امتناع از ازدواج و آمار نسبتا بالاتر طلاق را شاهدیم.
با این همه، ترجیح دادن تجرد در آسیا پدیدهای جدید محسوب میشود. تنها ۳۰ سال پیش، فقط دو درصد زنان آسیایی مجرد میماندند. در حالی که، امروز، در برخی نقاط، آمار فوق به ۲۷ درصد افزایش نشان داده است.
نکته حائز اهمیت در تجربه «اعتصاب ازدواج» توسط زنان آسیایی این نیست که آنها ترجیح دادهاند در دهه چهارم عمر خود کماکان مجرد بمانند، بلکه در این حقیقت است که، برخلاف همتایان اروپایی خود، در این سن و سال تجربه ازدواج یا زندگی با یک شریک را نیز ندارند.
در سوئد، به عنوان نمونه، آمار زنان مجرد نزدیک به چهل سالگی رقم ۴۱ درصد را نشان میدهد. اما این مسئله با آن چه در آسیا اتفاق میافتد تفاوت ماهیتی دارد، زیرا در جامعه سوئد اصولاً «ازدواج» به عنوان یک هنجار اجتماعی در حال از بین رفتن است. البته زنان سوئدی، امروز هم خانهداری میکنند و بچهدار نیز میشوند، اما بدون ازدواج.
انتخاب تحصیلکردگان
اکونومیست در ادامه میافزاید: در جوامع بسیار سنتی اصلیترین کاربرد ازدواج نگهداری از کودکان است و روابط عاشقانه به ندرت در این گونه پیوند انسانی نقش اصلی را بازی میکند. پس جای شگفتی نیست اگر عادات معمول در نگهداری از کودکان نیز، به همراه تغییر در الگوی ازدواج، دستخوش تغییر شده باشد.
یکی از دلایل تغییر در الگوی ازدواج بهبود تحصیلات و درآمد زنان و ناهمخوانی جایگاه زنان با این دو عامل است. طبق بسیاری از الگوهای ازدواج در میان جوامع سنتی، زنان، بهویژه زنان جوان، در روند ازدواج استقلال کمی دارند. برای مثال، در جنوب آسیا به محض رسیدن دختران به سن بلوغ آنها را به خانواده داماد تحویل میدهند.
در مقابل، دو عامل وجود دارد که به زن استقلال بیشتر میبخشد: تحصیلات و اشتغال. تحصیلات زنان در آسیای شرقی به میزان قابل توجهی ظرف ۳۰ سال گذشته ارتقا یافته و فاصله سواد آنان با مردان تقریباً به «صفر» رسیده است.
دو عامل وجود دارد که به زن استقلال بیشتر میبخشد: تحصیلات و اشتغال. تحصیلات زنان در آسیای شرقی به میزان قابل توجهی ظرف ۳۰ سال گذشته ارتقا یافته و فاصله سواد آنان با مردان تقریباً به «صفر» رسیده است.
تحصیلات بالاتر زنان به معنای تغییر در سطح انتظارات آنهاست. بر پایه آمار، در آسیای شرقی، میزان تجرد با مقطع تحصیلی رابطه «معکوس» داشته و احتمال ازدواج در زنان دارای تحصیلات پایینتر از متوسطه در بالاترین سطح است، زنان دارای تحصیلات متوسطه در جایگاه بعدی قرار میگیرند و زنان دارای تحصیلات دانشگاهی در پایینترین جایگاه احتمال ازدواج میایستند.
جالب اینجاست که رابطه فوق، در حال حاضر، در کشورهای اروپایی و آمریکا برعکس است. ازدواج، در این کشورها، در میان دانشآموختگان دانشگاهی در مقایسه با افراد دارای تحصیلات متوسطه رایجتر است.
برای تأثیر سطح تحصیلات بر ازدواج زنان میتوان دو دلیل را بر شمرد: اول آن که عدم ازدواج در میان زنان دارای تحصیلات دانشگاهی همواره شایعتر بوده است. از این روی، با افزایش شمار زنان تحصیلکرده، بهتبع آمار و ارقام ازدواج کاهش نشان میدهد.
از آن گذشته، تحصیلات بالاتر به معنای پیشرفت شرایط معیشتی فرد و بالا رفتن میزان شهرنشینی است، که از این منظر نیز بر اساس آمار، ازدواج در میان شهرنشینان نسبت به غیر شهرنشینان در سطح پایینتری قرار دارد.
عروسهای از دست رفته
هم اکنون، در پرجمعیتترین کشورهای جهان، چین و هند، روند خاصی را شاهد هستیم: در جامعه چین «ازدواج» کماکان یک هنجار به شمار میآید و ازدواجهای از پیش تعیین شده در هندوستان همچنان مرسوم است.
بدیهی است مادامی که این وضعیت در دو کشور فوق حاکم باشد، اکثریت آسیاییها در قالب خانوادههای سنتی به دنیا آمده و زندگی خواهند کرد.
بدین ترتیب، با در نظر گرفتن تغییرات در حال وقوع در الگوی ازدواج و زاد و ولد در آن کشورها، تا چه زمانی میتوان پایداری شرایط موجود را انتظار داشت؟ حقیقت آن است که هم اکنون نیز نشانههای تغییر آرام آرام در این جوامع ظاهر شدهاند.
نظام ازدواج در هر دوی این کشورها به دلیل روند جدید و رایج انتخاب جنسیت نوزاد در آستانه تجربه تغییرات بنیادین است. دهها میلیون نوزاد مؤنث تا به امروز، و در نسلهای پیشین، سقط شدهاند. والدین با استفاده از سیستمهای تشخیص جنسیت جنین پیش از تولد نوزادان دختر را سقط میکنند.
در نتیجه، در سال ۲۰۱۰ در چین، در مقابل هر ۱۰۰ نوزاد دختر ۱۱۸ نوزاد پسر به دنیا آمد و در هند نیز نسبت نوزادان پسر به دختر به رقم ۱۰۹ به ۱۰۰ رسید.
بنا بر گزارشهایی از دانشگاههای هاروارد و پنسیلوانیا در آمریکا، تا سال ۲۰۳۰، حدود هشت درصد از مردان چینی ۲۵ سال و بالاتر، به دلیل نسبت ناهمگون مردان به زنان در آن کشور، از انجام ازدواج ناتوان خواهند شد. نرخ مجردها در سال ۲۰۵۰ به ۱۰ تا ۱۵ درصد خواهد رسید.
در سال ۲۰۳۰، در دو کشور هند و چین، ۶۶۰ میلیون مرد بین سن ۲۰ و ۵۰ سال در مقابل ۵۹۷ میلیون زن وجود خواهد داشت. به عبارت دیگر، بیش از ۶۰ میلیون داماد در این کشورهای پرجمعیت بدون عروس خواهند ماند؛ توجه کنید: «بیش از شصت میلیون».
شاخههای بیبار
برآیند تحولات فوق، تغییر الگوی ازدواج و زاد و ولد در جامعه چین، هم اکنون نیز چینیها را تا بدانجا پیش برده است که برای اشاره به نسل مردان و زنان مجرد اصطلاحهای خاصی را هم ساختهاند: «گوآنگ گون» برای مردان به معنای «شاخههای بیبار» و «شنگ-نو» برای زنان به معنای «زنان باقیمانده».
«شاخههای بیبار» امروز بیشتر برای اشاره به مردانی به کار میرود که بر اثر سقط جنینهای مؤنث، و انتخاب جنسیت نوزاد توسط والدین، در آینده توانایی تشکیل خانواده و ازدواج را نخواهند داشت.
این که شرایط فوق و ترک گفتن ازدواج نزد اهالی آسیا باعث بروز چه نتایجی در آینده بشریت خواهد شد مسئلهای است که به نگرانیهایی دامن زده است.
در کنار دیگر مسائل، چنین وضعیتی در کشورهایی با جمعیتهای غولآسای چین و هند، میتواند در آینده نزدیک منجر به رشد روسپیگری در ابعاد غیر قابل تصور، خرید و فروش «عروس» به عنوان کالا یا اجبار دختران به «ازدواج» با چندین مرد شود. همچنان که ممکن است، در این کشورها نیز، شوهران متعصب و حسود زنان خود را در پرده نگاه دارند.
سناریوی وحشتناک، اما ممکن دیگر، آن است که با وجود «زنانی بیمیل به ازدواج» در مقابل «مردانی در آرزوی یافتن سر وهمسر»، در سالیان پیش رو، شاهد واردات عروس از بیرون از مرزها و در مقیاس بینالمللی باشیم.
اکونومیست در پایان با ذکر این نکته که کاهش نرخ ازدواج در گذشته و در کشورهایی مانند ایرلند، در اواخر قرن نوزدهم، و آمریکا و بخش زیادی از اروپا، در دهه ۱۹۳۰ میلادی، سابقه داشته است مینویسد: اما تجربه اروپا و آمریکا با آسیا تفاوت داشت. در آنجا آمار ازدواج با رکود اقتصادی افول کرد و با رونق اقتصادی دوباره رشد نشان داد.
اما در آسیا این مسئله در دوران رونق اقتصادی آن قاره روی میدهد. در حالی که آسیا به تدریج ثروتمندتر میشود، الگوهای سنتی ازدواج در آن قاره رفتهرفته رنگ میبازد.