در فرانسه به تازگی کتابی درباره ایران با نام «قدمت روی چشم، چهره ایران امروز» به قلم سرژ میشل، روزنامهنگار سوئیسی و معاون تحریریه روزنامه لوموند، با عکسهای پائولو وودز منتشر شده است. نویسندگان کتاب که سالها در ایران به عنوان نمایندگان رسانههای خارجی حضور داشتهاند تلاش کردهاند تصویری متفاوت از روایتهای معمول از زندگی ایرانیان ارائه دهند.
نویسندگان کتاب با برگزیدن افرادی از طبقههای مختلف اجتماعی ایران در شهرهای مختلف علاوه بر ترسیم نمایی از ایران سیاسی امروز مناسبات جاری در میان مردم را هم به تصویر کشیدهاند. عکسهای انتخاب شده اغلب تصویری از مردمانی معمولی در زندگی و محل کارشان ارائه میدهد که روایتهای خودشان از زندگی و سیاست در ایران را دارند.
ترجمه فارسی این کتاب دو هفته پیش بدون نام مترجم از طرف نویسندگان بر روی اینترنت قرار گرفته و در همین مدت کم توانسته است توجه مخاطبان فارسیزبان را جلب کند.
پیک فرهنگ درباره این کتاب با سرژ میشل که هم اکنون در فرانسه است گفتوگو کرده و ابتدا از او درباره ایده نوشتن چنین کتابی پرسیده است:
سرژ میشل: فرایندی طولانی داشت. من چهار سال در ایران زندگی کردم که در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی بود. آن زمان من به عنوان روزنامهنگار از تهران برای نشریات فرانسوی مطلب مینوشتم. از همان زمان ایده نوشتن کتابی درباره ایران را داشتم، اما وقت آن را نداشتم.
بعد وقتی برگشتم اروپا و شروع کردم به خواندن کتابهایی که درباره ایران نوشته شده بود ناامید شدم. به خاطر این که ایران موضوع بسیار جالبی بوده همیشه و همه میخواهند دربارهاش بنویسند و بیشتر وقتها نویسندهها نکات و جنبههای خاص و منفی را درباره ایران مینویسند که خب به خاطر تصویر و سابقه منفی از ایران است.
در خیلی از این کتابها ایران به عنوان جایی خطرناک یا ایرانیها به عنوان دشمنان بالقوه توصیف شدهاند، و من همیشه فکر میکردم که چنین کتابهایی بیطرفانه و منصفانه نیست. بعدها کمکم همراه دوست عکاسم، پائولو وودز، به ایده نوشتن کتابی رسیدیم که جامعه و مردم ایران را جدا از نظام و سیستم نشان دهد.
کتاب بعد از مقدمهای طولانی درباره دوران اقامت نویسنده در ایران و مشاهداتش و نیز شرحی از تاریخ سیاسی ایران روایتی از زندگیهای مختلف جامعه ایران را با عکسهای آنها ارائه میدهد، عکسهایی که ایرانیها را در لحظات مختلف زندگیشان نشان میدهد. آقای میشل درباره این عکسها میگوید:
پروژه در اصل ارائه تصویری از ایران و ایرانیان و نشان دادن آنها در زندگیشان بود و نشان دادن این که مردم عادی در زندگیشان مسائل دیگری غیر از تروریسم و اسلامگرایی هم دارند. این که مثلا یک فرد در ایران درباره ازدواج چگونه فکر میکند یا یک زن متخصص ایرانی چگونه است. مثل آن خانم دندانپزشک ایرانی. همه این افراد هم در یک موقعیت عادی و بدون فشار خاصی صحبت کردند. ما برای این کار احتیاج داشتیم که تصویری از آنها هم در زندگیشان ارائه دهیم. این حس به خواننده که ایرانیها چه جور زندگی دارند و شادیها و غمهایشان چگونه است، فقط با نوشتههای من به دست نمیآمد. عکسهای پائولو نوعی مدرک و سند برای اثبات نوشتهها به خواننده است که این شخصیتها واقعا وجود دارند و این هم قیافه و خانه یا محل کارشان است. و همچنین چون که پائولو وودز و من ده سال است که با همدیگر کار میکنیم و با همدیگر در ایران سفر کردیم و واقعا به این اعتقاد دارم که عکس و نوشته با یکدیگر عمل میکنند و مکمل هم هستند و فقط نوشته کافی نیست. هر زمانی که پائولو عکس میگرفت من هم همراهش و در کنارش بودم و هر زمان که من مصاحبه میکردم او هم کنار من بود. در نتیجه ما همه چیز را با هم کشف کردیم و درک کردیم و بعد هم کارهای کتاب را با هم پیش بردیم.
من فکر نمیکنم ایرانیها زندگی پنهانی داشته باشند. چیز محرمانهای نبود که بخواهیم آن را آشکار کنیم. حتی آن عکس از آن فرش با تصویر یک زن نیمهبرهنه در بازار تهران هم چیز خیلی مخفی و محرمانهای نیست. شما اگر به بازار تهران بروید و دنبال فرش باشید واقعا بعد از چند دقیقه یکی پیدا میشود که بخواهد چنین فرشهایی به شما بفروشد. این کتابی درباره محرمانهها و راز و رمزهای زندگی ایرانیان نیست. یا حتی چهره پنهان شده ایرانیها. این کتابی است درباره پیچیدگی زندگی ایرانیها. میخواهم بگویم ایران بسیار تو در تو و چند لایهتر از آن چیزی است که رسانهها ارائه میدهند. خواستم بگویم که اینها همه آدمهای معمولی در زندگی ایرانیها هستند که زندگی عادی دارند. ما میخواستیم این عادی بودن را نشان دهیم.
در کتاب «قدمت روی چشم» طیفهای مختلفی از افراد مورد توجه نویسنده قرار گرفتهاند. از جوانان مدرن شهری گرفته تا روحانیون و بازاریان و زن و شوهری معمولی، حتی فعالان دفاتر صیغهیابی در مشهد.
آقای میشل درباره چگونگی انتخاب این افراد میگوید:
فرایندی طولانی داشت. بعضی از آنها دوستان ما بودند، مثل آن نقاش معروف خسرو حسنزاده که ما با او سالها دوست بودیم و میخواستیم دربارهاش صحبت کنیم. بعضی دیگر را ما دنبالشان گشتیم. مثلا میخواستیم نشان دهیم که یک ازدواج سنتی در ایران چگونه شکل میگیرد. وقتی عروس و داماد قبل از ازدواج همدیگر را نمیشناسند و این که عشق چگونه بعد از ازدواج شکل میگیرد. این خب در غرب عجیب است و عشق قبل از ازدواج ایجاد میشود. برای این کار ما شروع کردیم از دوستانمان بپرسیم که آیا در میان اطرافیانشان چنین افرادی وجود دارند که این جوری ازدواج کرده باشند و آنها کمک کردند و ما با سه چهار زوج آشنا شدیم و آخر هم همین زوجی که در کتاب دربارهشان آمده و خیلی هم خجالتی بودند اینها را انتخاب کردیم. ما با افراد خیلی بیشتری ملاقات کردیم که داستان و تصویرشان در کتاب نیامده.
کتاب شرح مفصلی هم درباره جنبههای مذهبی زندگی ایرانیها میدهد. نویسنده درباره دلایل تاکید زیادش بر این موضوع اعتقاد دارد:
تصمیم ملاقات با افراد مذهبی در ایران کار کلیشهای نبود. یک حقیقت بود. بیشتر ایرانیها آدمهای مذهبی هستند که عدهای از آنها هم برخلاف تعبیر و تفسیر سیستم حکومتی به مذهب اعتقاد دارند، اما به هر حال مذهبی هستند و به مذهب معتقدند. به زیارت امام رضا میروند، احترام زیادی برای امام حسین قایلاند و واقعا احساس مذهبی در درونشان دارند و این کلیشه نیست. حقیقت است.
کلیشه این چیزی است که اینجا زیاد میشنوید که مذهب در ایران بسیار زیاد توسط حاکمیت به کار گرفته میشود و ایرانیها خودشان مذهبی نیستند. در حالی که غرب هم دوره مذهبی خودش را در تاریخ داشته. این خیلی سخت است که بخواهید برای مخاطبان غربی توضیح دهید که چه طور در میان طرفداران جنبش سبز افراد مذهبی بسیار زیادی حضور دارند. غربیها دوست دارند که ایرانیها را مثل خودشان ببینند. ولی این واقعیت نیست. ما تلاش کردیم از این قشر مذهبی افراد مختلفی پیدا کنیم. جوان و پیر و پولدار و بیپول و تلاش کردیم نوعی توازن بینشان برقرار کنیم. همین حالا هم در کتاب میتوانید ببینید این را. البته خب ایران کشور بزرگ و پرجمعیتی است و نمیشد از همه شهرها و همه قشرها نمایندهای داشت و ما تلاش کردیم از بین افراد دست به انتخاب بزنیم. افرادی که جالب بودند و داستانهایشان برای مخاطبان غربی جالب و تازه باشد. هر شخصیت در کتاب قرار است یک دیدگاه و نظر جدید درباره ایران برای خواننده غربی مطرح کند.
در مقدمه کتاب نویسنده با صراحت از مشکل بودن درک ایرانیها صحبت میکند. او همچنان اعتقاد دارد که بعد از این سالها درک ایرانیها هنوز برایش دشوار است:
من دوست دارم بگویم که دوست داشتن ایران خیلی آسان است، اما درک کردنش خیلی سخت. البته که درک ایران سخت است. مردم ایران هم ملت بسیار پیچیدهای هستند. آنها تناقضهای زیادی دارند. هم خیلی مدرناند و هم خیلی سنتی. مثلا ایرانیها در میان کشورهای منطقه بیشتر از همه به دنبال دموکراسی بودهاند. مثل جریان مشروطیت یا مصدق. اما هیچ وقت کار خودشان را کامل نکردند و نیمهتمام مانده. تناقض دیگر این که در زمان انقلاب اسلامی همه موافق انقلاب بودند، ولی حالا همه نسبت به رژیم گذشته نوستالژی دارند. همه تغییر میخواهند اما نمیتوانند خودشان را برای یک تغییر واقعی سازماندهی کنند. این موقعیت خیلی سختی است. از این تناقضها در جامعه ایران زیاد است و من میتوانم ساعتها دربارهاش صحبت کنم.
از زمان انتشار نسخه ترجمه کتاب در اینترنت نکات مختلفی از سوی خوانندگان درباره اشتباهات تاریخی نویسنده و نیز مشکلات در ترجمه آن بیان شده است. سرژ میشل این مشکلات را میپذیرد و درباره نظراتی که از خوانندگان ایرانی دریافت کرده میگوید:
مشکل اصلی این است که من فقط میتوانم کمی فارسی حرف بزنم، اما نمیتوانم فارسی بخوانم. به همین دلیل نتوانستم آن ترجمه فارسی را خودم کنترل کنم. میدانم که در نسخه فرانسوی اشتباهات کمتر است و از مترجم هم خواستم که اشتباهات را تصحیح کند. اما میدانم که باز هم اشتباه داریم و من در همان مقدمه کتاب از همه خواستهام که اشتباهاتی را که به نظرشان میرسد به ما بگویند. در همین مدت هم ما نظرات و نکتههای درستی دریافت کردیم که میخواهیم آنها را در نسخه فارسی بعدی که منتشر میکنیم اعمال کنیم. از زمان انتشار کتاب هم به صورت چاپی و هم به صورت اینترنتی زمان زیادی نمیگذرد. برای نسخه اینترنتی از همه خواستیم آن را وارد چرخههای اشتراک و لینک کنند تا عده زیادتری بتوانند به آن دسترسی پیدا کنند. من عکسالعملها و نظرات بسیار خوبی دریافت کردهام در همین مدت که تعدادی از آنها واقعا شگفتانگیز بودند. مثلا نظری دریافت کردم که میگوید شما به رهبر احترام کافی نگذاشتید که احتمالا باید از طرف مقامات مسئول باشد.
انگیزه اصلی من از در اختیار قرار دادن ترجمه فارسی این بود که ایرانیها خودشان ببینند که یک نفر خارجی چگونه دربارهشان فکر میکند. به همین دلیل برای من بسیار جالب است که بتوانم نظراتشان را بشنوم. این که آیا آنها با این روایت من موافق هستند یا نیستند و اگر نیستند چرا.
من میخواهم چنین بحثها و نظراتی با ایرانیها داشته باشم. امیدوارم ایرانیها به وسیله این کتاب با افراد مختلفی در کشورشان آشنا شوند. چون احساس کردم جامعه ایران شدیدا در حال طبقهبندی شدن است و اختلاف طبقاتی در حال افزایش است و من با افرادی برخورد کردم که میگفتند خیلی از شهرهای ایران را ندیدهاند و علاقهای هم ندارند به دیدنش، اما به شدت نسبت به سفر به ترکیه و دوبی و تایلند مشتاق بودند. یا این که کمتر کسی در جنوب شهر تهران میدیدید که راهی به خانهها و خانوادههای بالای شهر پیدا کند. شاید این کتاب بتواند چرخهای میان مخاطبان در این دو قشر پیدا کند.
از میان نظرات چیزی که شنیدم و الان احساس میکنم درست است، این است که در کتاب کمتر به نخبگان ایرانی پرداخته شده. ما این کتاب را در ماههای بعد از انتخابات و در جو خاص آن روزها جمعآوری کردیم و خب حالا فکر میکنم میشد از میان تعداد زیادی از دوستان نخبهام که در ایران داشتم داستان افراد بیشتری را آورد.
نویسندگان کتاب با برگزیدن افرادی از طبقههای مختلف اجتماعی ایران در شهرهای مختلف علاوه بر ترسیم نمایی از ایران سیاسی امروز مناسبات جاری در میان مردم را هم به تصویر کشیدهاند. عکسهای انتخاب شده اغلب تصویری از مردمانی معمولی در زندگی و محل کارشان ارائه میدهد که روایتهای خودشان از زندگی و سیاست در ایران را دارند.
گفتوگوی بابک غفوری آذر در پیک فرهنگ با سرژ میشل
Your browser doesn’t support HTML5
ترجمه فارسی این کتاب دو هفته پیش بدون نام مترجم از طرف نویسندگان بر روی اینترنت قرار گرفته و در همین مدت کم توانسته است توجه مخاطبان فارسیزبان را جلب کند.
پیک فرهنگ درباره این کتاب با سرژ میشل که هم اکنون در فرانسه است گفتوگو کرده و ابتدا از او درباره ایده نوشتن چنین کتابی پرسیده است:
سرژ میشل: فرایندی طولانی داشت. من چهار سال در ایران زندگی کردم که در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی بود. آن زمان من به عنوان روزنامهنگار از تهران برای نشریات فرانسوی مطلب مینوشتم. از همان زمان ایده نوشتن کتابی درباره ایران را داشتم، اما وقت آن را نداشتم.
بعد وقتی برگشتم اروپا و شروع کردم به خواندن کتابهایی که درباره ایران نوشته شده بود ناامید شدم. به خاطر این که ایران موضوع بسیار جالبی بوده همیشه و همه میخواهند دربارهاش بنویسند و بیشتر وقتها نویسندهها نکات و جنبههای خاص و منفی را درباره ایران مینویسند که خب به خاطر تصویر و سابقه منفی از ایران است.
در خیلی از این کتابها ایران به عنوان جایی خطرناک یا ایرانیها به عنوان دشمنان بالقوه توصیف شدهاند، و من همیشه فکر میکردم که چنین کتابهایی بیطرفانه و منصفانه نیست. بعدها کمکم همراه دوست عکاسم، پائولو وودز، به ایده نوشتن کتابی رسیدیم که جامعه و مردم ایران را جدا از نظام و سیستم نشان دهد.
کتاب بعد از مقدمهای طولانی درباره دوران اقامت نویسنده در ایران و مشاهداتش و نیز شرحی از تاریخ سیاسی ایران روایتی از زندگیهای مختلف جامعه ایران را با عکسهای آنها ارائه میدهد، عکسهایی که ایرانیها را در لحظات مختلف زندگیشان نشان میدهد. آقای میشل درباره این عکسها میگوید:
پروژه در اصل ارائه تصویری از ایران و ایرانیان و نشان دادن آنها در زندگیشان بود و نشان دادن این که مردم عادی در زندگیشان مسائل دیگری غیر از تروریسم و اسلامگرایی هم دارند. این که مثلا یک فرد در ایران درباره ازدواج چگونه فکر میکند یا یک زن متخصص ایرانی چگونه است. مثل آن خانم دندانپزشک ایرانی. همه این افراد هم در یک موقعیت عادی و بدون فشار خاصی صحبت کردند. ما برای این کار احتیاج داشتیم که تصویری از آنها هم در زندگیشان ارائه دهیم. این حس به خواننده که ایرانیها چه جور زندگی دارند و شادیها و غمهایشان چگونه است، فقط با نوشتههای من به دست نمیآمد. عکسهای پائولو نوعی مدرک و سند برای اثبات نوشتهها به خواننده است که این شخصیتها واقعا وجود دارند و این هم قیافه و خانه یا محل کارشان است. و همچنین چون که پائولو وودز و من ده سال است که با همدیگر کار میکنیم و با همدیگر در ایران سفر کردیم و واقعا به این اعتقاد دارم که عکس و نوشته با یکدیگر عمل میکنند و مکمل هم هستند و فقط نوشته کافی نیست. هر زمانی که پائولو عکس میگرفت من هم همراهش و در کنارش بودم و هر زمان که من مصاحبه میکردم او هم کنار من بود. در نتیجه ما همه چیز را با هم کشف کردیم و درک کردیم و بعد هم کارهای کتاب را با هم پیش بردیم.
- از او میپرسم که آیا تلاش کرده جنبههای پنهانمانده زندگی ایرانیها را آشکار کند؟
من فکر نمیکنم ایرانیها زندگی پنهانی داشته باشند. چیز محرمانهای نبود که بخواهیم آن را آشکار کنیم. حتی آن عکس از آن فرش با تصویر یک زن نیمهبرهنه در بازار تهران هم چیز خیلی مخفی و محرمانهای نیست. شما اگر به بازار تهران بروید و دنبال فرش باشید واقعا بعد از چند دقیقه یکی پیدا میشود که بخواهد چنین فرشهایی به شما بفروشد. این کتابی درباره محرمانهها و راز و رمزهای زندگی ایرانیان نیست. یا حتی چهره پنهان شده ایرانیها. این کتابی است درباره پیچیدگی زندگی ایرانیها. میخواهم بگویم ایران بسیار تو در تو و چند لایهتر از آن چیزی است که رسانهها ارائه میدهند. خواستم بگویم که اینها همه آدمهای معمولی در زندگی ایرانیها هستند که زندگی عادی دارند. ما میخواستیم این عادی بودن را نشان دهیم.
در کتاب «قدمت روی چشم» طیفهای مختلفی از افراد مورد توجه نویسنده قرار گرفتهاند. از جوانان مدرن شهری گرفته تا روحانیون و بازاریان و زن و شوهری معمولی، حتی فعالان دفاتر صیغهیابی در مشهد.
آقای میشل درباره چگونگی انتخاب این افراد میگوید:
فرایندی طولانی داشت. بعضی از آنها دوستان ما بودند، مثل آن نقاش معروف خسرو حسنزاده که ما با او سالها دوست بودیم و میخواستیم دربارهاش صحبت کنیم. بعضی دیگر را ما دنبالشان گشتیم. مثلا میخواستیم نشان دهیم که یک ازدواج سنتی در ایران چگونه شکل میگیرد. وقتی عروس و داماد قبل از ازدواج همدیگر را نمیشناسند و این که عشق چگونه بعد از ازدواج شکل میگیرد. این خب در غرب عجیب است و عشق قبل از ازدواج ایجاد میشود. برای این کار ما شروع کردیم از دوستانمان بپرسیم که آیا در میان اطرافیانشان چنین افرادی وجود دارند که این جوری ازدواج کرده باشند و آنها کمک کردند و ما با سه چهار زوج آشنا شدیم و آخر هم همین زوجی که در کتاب دربارهشان آمده و خیلی هم خجالتی بودند اینها را انتخاب کردیم. ما با افراد خیلی بیشتری ملاقات کردیم که داستان و تصویرشان در کتاب نیامده.
کتاب شرح مفصلی هم درباره جنبههای مذهبی زندگی ایرانیها میدهد. نویسنده درباره دلایل تاکید زیادش بر این موضوع اعتقاد دارد:
تصمیم ملاقات با افراد مذهبی در ایران کار کلیشهای نبود. یک حقیقت بود. بیشتر ایرانیها آدمهای مذهبی هستند که عدهای از آنها هم برخلاف تعبیر و تفسیر سیستم حکومتی به مذهب اعتقاد دارند، اما به هر حال مذهبی هستند و به مذهب معتقدند. به زیارت امام رضا میروند، احترام زیادی برای امام حسین قایلاند و واقعا احساس مذهبی در درونشان دارند و این کلیشه نیست. حقیقت است.
کلیشه این چیزی است که اینجا زیاد میشنوید که مذهب در ایران بسیار زیاد توسط حاکمیت به کار گرفته میشود و ایرانیها خودشان مذهبی نیستند. در حالی که غرب هم دوره مذهبی خودش را در تاریخ داشته. این خیلی سخت است که بخواهید برای مخاطبان غربی توضیح دهید که چه طور در میان طرفداران جنبش سبز افراد مذهبی بسیار زیادی حضور دارند. غربیها دوست دارند که ایرانیها را مثل خودشان ببینند. ولی این واقعیت نیست. ما تلاش کردیم از این قشر مذهبی افراد مختلفی پیدا کنیم. جوان و پیر و پولدار و بیپول و تلاش کردیم نوعی توازن بینشان برقرار کنیم. همین حالا هم در کتاب میتوانید ببینید این را. البته خب ایران کشور بزرگ و پرجمعیتی است و نمیشد از همه شهرها و همه قشرها نمایندهای داشت و ما تلاش کردیم از بین افراد دست به انتخاب بزنیم. افرادی که جالب بودند و داستانهایشان برای مخاطبان غربی جالب و تازه باشد. هر شخصیت در کتاب قرار است یک دیدگاه و نظر جدید درباره ایران برای خواننده غربی مطرح کند.
در مقدمه کتاب نویسنده با صراحت از مشکل بودن درک ایرانیها صحبت میکند. او همچنان اعتقاد دارد که بعد از این سالها درک ایرانیها هنوز برایش دشوار است:
من دوست دارم بگویم که دوست داشتن ایران خیلی آسان است، اما درک کردنش خیلی سخت. البته که درک ایران سخت است. مردم ایران هم ملت بسیار پیچیدهای هستند. آنها تناقضهای زیادی دارند. هم خیلی مدرناند و هم خیلی سنتی. مثلا ایرانیها در میان کشورهای منطقه بیشتر از همه به دنبال دموکراسی بودهاند. مثل جریان مشروطیت یا مصدق. اما هیچ وقت کار خودشان را کامل نکردند و نیمهتمام مانده. تناقض دیگر این که در زمان انقلاب اسلامی همه موافق انقلاب بودند، ولی حالا همه نسبت به رژیم گذشته نوستالژی دارند. همه تغییر میخواهند اما نمیتوانند خودشان را برای یک تغییر واقعی سازماندهی کنند. این موقعیت خیلی سختی است. از این تناقضها در جامعه ایران زیاد است و من میتوانم ساعتها دربارهاش صحبت کنم.
از زمان انتشار نسخه ترجمه کتاب در اینترنت نکات مختلفی از سوی خوانندگان درباره اشتباهات تاریخی نویسنده و نیز مشکلات در ترجمه آن بیان شده است. سرژ میشل این مشکلات را میپذیرد و درباره نظراتی که از خوانندگان ایرانی دریافت کرده میگوید:
مشکل اصلی این است که من فقط میتوانم کمی فارسی حرف بزنم، اما نمیتوانم فارسی بخوانم. به همین دلیل نتوانستم آن ترجمه فارسی را خودم کنترل کنم. میدانم که در نسخه فرانسوی اشتباهات کمتر است و از مترجم هم خواستم که اشتباهات را تصحیح کند. اما میدانم که باز هم اشتباه داریم و من در همان مقدمه کتاب از همه خواستهام که اشتباهاتی را که به نظرشان میرسد به ما بگویند. در همین مدت هم ما نظرات و نکتههای درستی دریافت کردیم که میخواهیم آنها را در نسخه فارسی بعدی که منتشر میکنیم اعمال کنیم. از زمان انتشار کتاب هم به صورت چاپی و هم به صورت اینترنتی زمان زیادی نمیگذرد. برای نسخه اینترنتی از همه خواستیم آن را وارد چرخههای اشتراک و لینک کنند تا عده زیادتری بتوانند به آن دسترسی پیدا کنند. من عکسالعملها و نظرات بسیار خوبی دریافت کردهام در همین مدت که تعدادی از آنها واقعا شگفتانگیز بودند. مثلا نظری دریافت کردم که میگوید شما به رهبر احترام کافی نگذاشتید که احتمالا باید از طرف مقامات مسئول باشد.
انگیزه اصلی من از در اختیار قرار دادن ترجمه فارسی این بود که ایرانیها خودشان ببینند که یک نفر خارجی چگونه دربارهشان فکر میکند. به همین دلیل برای من بسیار جالب است که بتوانم نظراتشان را بشنوم. این که آیا آنها با این روایت من موافق هستند یا نیستند و اگر نیستند چرا.
من میخواهم چنین بحثها و نظراتی با ایرانیها داشته باشم. امیدوارم ایرانیها به وسیله این کتاب با افراد مختلفی در کشورشان آشنا شوند. چون احساس کردم جامعه ایران شدیدا در حال طبقهبندی شدن است و اختلاف طبقاتی در حال افزایش است و من با افرادی برخورد کردم که میگفتند خیلی از شهرهای ایران را ندیدهاند و علاقهای هم ندارند به دیدنش، اما به شدت نسبت به سفر به ترکیه و دوبی و تایلند مشتاق بودند. یا این که کمتر کسی در جنوب شهر تهران میدیدید که راهی به خانهها و خانوادههای بالای شهر پیدا کند. شاید این کتاب بتواند چرخهای میان مخاطبان در این دو قشر پیدا کند.
از میان نظرات چیزی که شنیدم و الان احساس میکنم درست است، این است که در کتاب کمتر به نخبگان ایرانی پرداخته شده. ما این کتاب را در ماههای بعد از انتخابات و در جو خاص آن روزها جمعآوری کردیم و خب حالا فکر میکنم میشد از میان تعداد زیادی از دوستان نخبهام که در ایران داشتم داستان افراد بیشتری را آورد.