انقلاب ایران و استقرار جمهوری اسلامی پدیده نوظهوری در منطقه بود: برای نخستین بار نیروهای اسلامگرا موفق شدند همه قدرت سیاسی در یک کشور را از آن خود کنند و نظامی را پایهریزی کنند که سودای برپایی جامعه آرمانی مبتنی بر اسلام شیعی را در سر داشت.
با آن که بخشهایی از جنبش مردمی برای مبارزه با استبداد حکومتی به میدان آمده بودند، برجسته شدن نقش آیتالله خمینی به عنوان رهبری فرهمند (کاریزماتیک) و نیز حضور پررنگ نیروهای اسلامگرا سبب شد این انقلاب در ماههای آخر سمت و سوی اسلامی بگیرد و جمهوری اسلامی فقط ۸ هفته پس از سقوط حکومت پهلوی در جریان یک همهپرسی یکطرفه به تصویب رسد.
ضعف نیروهای سیاسی غیرمذهبی و فقدان پروژه دموکراتیک و انقلابیگری در میان بخش بزرگی از آنها بخت دستیابی به دموکراسی در ایران را به حداقل کاهش داد.
کارنامه جمهوری اسلامی
در کارنامه جمهوری اسلامی مانند هر حکومتی میتوان به دستاوردهای مثبت و ناکامیها پرداخت. بحث در اینجا بر سر تعداد مدرسه و دانشآموز و دانشجو، مسافت راههای ساخته شده، یا میزان برقرسانی به روستاها و پیشرفتهای اتمی کشور نیست. شاید اگر قرار باشد حکومتهای غیردموکراتیک را فقط بر اساس برخی دادههای عمرانی و رفاهی مورد داوری قرار دهیم، کارنامه آنها همیشه چندان هم خالی و منفی نیست. کافی است در منطقه خودمان به کشورهای استبدادی نفتخیز نگاه کرد و میزان رشد آنها را در کنار سایر دادههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گذاشت یا به اقدامات رفاهی و عمرانی صدام در عراق (پیش از جنگ کویت) یا قذافی در لیبی از محل فروش نفت اشاره کرد.
امروز در بازخوانی تجربه سه دهه گذشته «امالقرای اسلام» باید نه تنها به سراغ گفتمان آرمانگرایانه انقلاب ۱۳۵۷ و نیز انتظارات و وعدههای آن زمان رفت که تحولات ایران را در مقایسه با سایر کشورها هم مورد داوری قرار داد.
ایران امروز کشوری منزوی، با بحرانها و تنشهای سیاسی دورهای است که طی ۳۲ سال گذشته با کابوس «سقوط» و «استحاله» زندگی کرده و شاخصهای اصلی اقتصادی و اجتماعی آن نشان از جامعهای با مشکلات فراوان «جهانسومی» دارند. مهاجرت گسترده نیروی تحصیلکرده و نخبگان کشور شاید شاخص بسیار گویایی برای سنجش وضعیت کشور در زمینههای گوناگون باشد.
اگر به گفتمان اسلام سیاسی در سال ۱۳۵۷ بازگردیم میتوانیم از نوعی پروژه آرمانی شیعه سخن به میان آوریم که وعده ساختن بهشت زمینی در ایران را میداد. جامعه امروز ایران تا چه اندازه شبیه به آن پروژه انقلابی است و سرنوشت آن وعدههای آرمانی چه شده است؟ با بازخوانی حرفها و وعدههای آن روزها میتوان دستکم از سه شکست مهم در سه دهه تجربه جمهوری اسلامی سخن گفت.
شکست اخلاقی و معنوی دین دولتی
شکست اول به دلیل وجود حکومتی که خود را دینی و خدامحور میداند بدون شک معنوی و اخلاقی است. حکومتی که به نام دین و معنویت بر سر کار آمد نتوانست جامعه «اخلاقی» را که مدعی بود دینی شدن نظام سیاسی در پی خواهد داشت به وجود آورد. در حقیقت دخالت دین در سیاست، اسلامی کردن دولت یا مشارکت روحانیت در امور سیاسی راهی به سوی «اخلاقی»تر شدن جامعه و حکومت باز نکرد.
جریان دینی که میبایست رسالت تاریخیاش مبارزه با «زور و زر» باشد خود صاحب زور و زر شده است. عمکرد واقعی دولت ایران در زمینه سیاست چیزی بسیار متفاوت از دولتهای دیگر در سطح منطقه نیست. دینی شدن دولت نتوانسته حتی جلو تقلب، دروغ، کلک زدن، دزدی و سوء استفاده در بالاترین ردههای سیاسی را بگیرد و جمهوری اسلامی دستاوردی در این زمینه برای افتخار کردن ندارد.
دولتی شدن دین و توجه به بعد ظاهری و آیینی دین سبب رشد ریا و تظاهر دینی در جامعه شده است. دولت دینی با عملکرد خود بیشترین لطمه را به دین و اخلاق زده و ما با نوعی تباهی معنویت و زهد از درون تهی شده و ریاکارانه گسترده در ایران سروکار داریم. کار بیاخلاقی به آنجا کشیده شده که مسئولین درجه اول برای کسب اعتبار و مشروعیت دست به جعل مدرک تحصیلی میزنند یا بدون ترس از مجازات به خود اجازه بیقانونی میدهند. جامعه ایران امروز خود همه بیماریهای «اخلاقی» و ناهنجاریهای اجتماعی را که به سایر کشورها و بهویژه به غرب نسبت میدهد به میزان بیشتری داراست.
شکست اخلاقی دیگر حکومت مخالفت بخش بزرگی از مردم و بهویژه جوانان با فرهنگ دولتی و وجود یک فرهنگ غیررسمی گسترده است که به خاطر سرکوب دولتی شکل زیرزمینی دارد.
وقتی حکومتی ناچار است پلیس و نیروهای رنگارنگ نظامی را برای برقراری نظم «اسلامی» و رعایت قواعد دینی به خیابانها بیاورد و شب و روز بر میزان حجاب و نوع لباس پوشیدن و آرایش زنان، رابطه دو جنس مخالف نظارت کند و مواظب سینما و موسیقی جوانان و سرگرمی و زندگی خصوصی مردم باشد در حقیقت شکست خود در جذب مردم به فرهنگ دولتی و دین حکومتی را به نمایش میگذارد.
بیاعتمادی میان بخش بزرگی از مردم و حکومت نتیجه این شکست و شکاف فرهنگی در جامعهای است که در آن نظام آموزشی ایدئولوژیک و دستگاههای تبلیغاتی و رسانههای دولتی در ۳۲ سال گذشته از هیچ تلاشی برای شستشوی مغزی مخاطبان خود فروگذار نکردهاند.
شکست الگوی «مردمسالاری دینی»
شکست دوم ایجاد جامعهای مبتنی بر دموکراسی ادعایی از جنس اسلامی بود که قرار بود از دموکراسی غربی هم بهتر باشد.
ایران از نظر آزادی بیان، آزادی احزاب، تشکلهای مدنی و صنفی، آزادی رسانهها جایگاه مطلوبی در دنیا و در منطقه ندارد. انتخابات با نظارت سیاسی شورای نگهبان تا حدود زیادی از محتوای دموکراتیک تهی میشود و از محدوده نیروهای اسلامی مجاز فراتر نمیرود. سرکوب خونین و بیرحمانه اعتراضات پس از انتخابات ۱۳۸۸ که خواستار احترام به حقوق شهروندی و رای خود بودند و زندانی کردن مخالفان، روشنفکران، روزنامهنگاران و وکلا یا اعدام شماری از فعالین سیاسی میزان پایبندی جمهوری اسلامی به قواعد و هنجارهای دموکراتیک را در برابر چشم جهانیان به نمایش گذاشت.
نظام سیاسی ایران در جریان تحول پر فراز و نشیب خود نشان داد که حتا ظرفیت اپوزیسیون خودی که شامل نیروهای اسلامگرای میانهرو و اصلاحطلب میشود را هم ندارد و با بروز هر بحران سیاسی همه موجودیت آن مورد پرسش قرار میگیرد.
شاید حیرتآورترین نشانه بنبست این «دموکراسی دینی» سرنوشت تلخ روحانیون و اندیشمندان اسلامی منتقد باشد که در حکومت اسلامی بسیار بیشتر از سالهای پیش از ۱۳۵۷ در زندان و تبعید یا حصر خانگی قرار دارند و حق اظهار نظر و مشارکت از آنها سلب شده است. آن چه بیش از یک قرن پیش روحانی پیشگام مشروطیت میرزا محمد حسین نائینى درباره استبداد دینی و پیچیدگی آن گفته بود را امروز جامعه ایران به طور عینی زندگی میکند.
شکست در ایجاد اقتصاد پررونق و رفاه عمومی
شکست سوم اما بعد اقتصادی را در برمیگیرد. ایران با وجود برخورداری از منابع طبیعی فراوان و فروش نفت و گاز نتوانسته است جایی شایسته در اقتصاد و بازار جهانی پیدا کند.
کافی است ایران را طی ۳۰ سال گذشته با کشورهای نوظهوری مانند کره جنوبی، برزیل، ترکیه، آفریقای جنوبی یا شیلی مقایسه کنیم تا به میزان این عقبماندگی بیشتر پی ببریم. کشورهایی بدون برخورداری از درآمد کلان نفت توانستهاند از جایگاه اقتصادی بهتری از ایران برخوردار شوند که از نظر سرانه تولید ناخالص ملی در رده ۸۷ دنیا قرار دارد.
رهبران اسلامی انقلاب شاه را متهم میکردند که ایران را به فروش نفت وابسته کرده، ۳۲ سال بعد از آن حرفها و وعدهها بودجه دولت همچنان میزان بالای وابستگی به نفت را حفظ کرده و بدون نفتفروشی اداره کشور ناممکن است.
ناکامیهای اقتصادی دولت اسلامی یا عدم توسعه کافی به معنای عقبماندگی در زمینه رفاه عمومی هم هست. فاصله طبقاتی در ایران افزایش یافته و دولت برای جلوگیری از «تشویش» افکار عمومی حتی از اعلام آمار میزان جمعیتی که زیر خط فقر (حدود ۲۰ درصد) زندگی میکند هم طفره میرود. همه شاخصهای اصلی اقتصادی ایران از بیکاری (بیش از ۱۵ درصد) و تورم (دو رقمی) و رشد سرمایهگذاری، سرمایهگذاری خارجی، بهرهوری تولید در مقایسه با کشورهای مشابه در وضعیت خوبی قرار ندارند. جایگاه بسیار بد ایران از نظر میزان فساد اقتصادی نشان میدهد حکومت دینی حتی در این زمینه هم کمکی به جامعه ایران نکرده است.
ایران: تجربه شکست بنیادگرایی اسلامی
تجربه و کارنامه اسلامگرایی ایران در برابر افکار عمومی منطقه است. شکست جمهوری اسلامی شکست گرایشی از بنیادگرایی در منطقه و پایان رویای ساختن بهشت زمینی با تکیه بر متون و سنتهای اسلامی است.
دلایل شکست این پروژه انقلابی را هم در آثار علوم انسانی معاصر ایران و هم در کارهای نظری روشنفکران دینی مانند عبدالکریم سروش، مجتهد شبستری، یوسفی اشکوری، کدیور و بسیاری دیگر میتوان یافت. شکستهای پیشگفته بخشی از اندیشمندان دینی را به بازخوانی آسیبشناسانه تجربه ایران کشاند. مجتهد شبستری، اندیشمند معاصر دینی، بنبست انقلاب اسلامی را به خوبی در دو امر نشدنی خلاصه میکند: بنبست اول به امکان یافتن پاسخ همه مسائل زمان حاضر در متون دینی بازمیگردد. بنبست دوم تلاش برای یافتن پاسخهای دینی برای همه مسائل جامعه امروزی را در برمیگیرد.
اگر بخشی از افکار عمومی منطقه نگاهی مثبت به ایران دارد، این موضوع در رابطه با الگوی جامعهای که ۳۲ سال جمهوری اسلامی در ایران به وجود آورده نیست. امروز ایران نه در زمینه اقتصاد، نه در زمینه رفاه و توزیع عادلانه ثروت، نه در زمینه ایجاد نوعی دموکراسی قابل قبول در سطح منطقه، نه در توسعه جامعه اخلاقی چیزی برای گفتن ندارد.
اما در عوض این غربستیزی ایران و دشمنی آشکار با اسرائیل است که برای بخشی از افکار عمومی منطقه که از حکومتهای فاسد و استبداری خود نومید شدهاند یا از ادامه اشغال سرزمینهای فلسطین و ناتوانی در بازپسگیری آنها سر خوردهاند جذابیت پیدا میکند. مسئولین ایران سعی میکنند از طریق حمایتهای مالی با دلارهای نفتی از حزبالله یا حماس خود را پیشگام مبارزه با اسرائیل نشان دهند. صدام حسین هم در زمان خود این کارها را به خوبی انجام میداد و به دلیل همین «مقاومت» هم محبوبیت فراوانی در کشورهای عربی داشت.
درست به خاطر همین کارنامه نه چندان درخشان است که بسیاری از نیروهای اسلامگرای منطقه اکنون بیش از آن که به تجربه ایران نگاه کنند به ترکیه و کشورهایی که موفق میشوند برای نیازهای امروزی جامعه و شهروندان پاسخهای بهتری پیدا کنند چشم دوختهاند.
زمانی که در ایران حکومت فرهنگ ذوب شدن در ولایت مطلقه فقیه و فصلالخطاب بودن رهبری و اطاعت بیچون و چرا از او را به عنوان نابترین دستاورد جمهوری اسلامی ترویج میکند، مردم منطقه برای دموکراسی و حقوق شهروندی خود به خیابانها میآیند. الگوی ذوب شدن در ولایت فقیه و در امت به دوران شروع رشد جنبشهای اسلامگرا تعلق دارد.
جنبشهایی که امروز کشورهای عربی را به زلزله سیاسی انداختهاند هدفها و خواستهایی متفاوت با ایران سال ۱۳۵۷ دارند. مردم نه در پی ایجاد جمهوری اسلامی و اجرای قوانین اسلامی که پیش از هر چیز خواهان برخورداری از دموکراسی و حقوق شهروندیاند.
کافی است نوع برخورد با دولت یا دوران انتقالی در مصر و تونس با تجربه ایران ۱۳۵۷ مقایسه شود. در حالی که در جریان انقلاب، نیروهای سیاسی با دولت میانجی شاپور بختیار که میتوانست راه را برای انتقال قدرت دموکراتیک باز کند به شکلی افراطی و «انقلابی» مخالفت کردند تا همه ساختمان حکومت یکجا فرو ریزد، امروز در تونس و مصر اپوزیسیون بدون افراطیگری حتی با دولتی که مورد اعتراض افکار عمومی است هم مذاکره میکنند. نشانه دیگر این تفاوت و بلوغ دموکراتیک پذیرش کثرتگرایی سیاسی و عدم مقبولیت شعارهایی از جنس «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله» است.
تجربه جامعه ایران و شکافی که هم اینک میان بخش مهمی از افکار عمومی و دولت ایران وجود دارد آئینه تمامنمای شکست پروژه انقلاب اسلامی است. گفتمان متفاوت جنبشهای جدید منطقه و تکیه آنها بر دموکراسی، حقوق شهروندی و مشارکت هم نشان میدهد که انقلاب اسلامی از نوع ایران برخلاف ادعاهای رسمی نتوانسته است به الگوی جنبشهای جدید منطقه تبدیل شود.
---------------------------------------------------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
با آن که بخشهایی از جنبش مردمی برای مبارزه با استبداد حکومتی به میدان آمده بودند، برجسته شدن نقش آیتالله خمینی به عنوان رهبری فرهمند (کاریزماتیک) و نیز حضور پررنگ نیروهای اسلامگرا سبب شد این انقلاب در ماههای آخر سمت و سوی اسلامی بگیرد و جمهوری اسلامی فقط ۸ هفته پس از سقوط حکومت پهلوی در جریان یک همهپرسی یکطرفه به تصویب رسد.
ضعف نیروهای سیاسی غیرمذهبی و فقدان پروژه دموکراتیک و انقلابیگری در میان بخش بزرگی از آنها بخت دستیابی به دموکراسی در ایران را به حداقل کاهش داد.
کارنامه جمهوری اسلامی
در کارنامه جمهوری اسلامی مانند هر حکومتی میتوان به دستاوردهای مثبت و ناکامیها پرداخت. بحث در اینجا بر سر تعداد مدرسه و دانشآموز و دانشجو، مسافت راههای ساخته شده، یا میزان برقرسانی به روستاها و پیشرفتهای اتمی کشور نیست. شاید اگر قرار باشد حکومتهای غیردموکراتیک را فقط بر اساس برخی دادههای عمرانی و رفاهی مورد داوری قرار دهیم، کارنامه آنها همیشه چندان هم خالی و منفی نیست. کافی است در منطقه خودمان به کشورهای استبدادی نفتخیز نگاه کرد و میزان رشد آنها را در کنار سایر دادههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گذاشت یا به اقدامات رفاهی و عمرانی صدام در عراق (پیش از جنگ کویت) یا قذافی در لیبی از محل فروش نفت اشاره کرد.
امروز در بازخوانی تجربه سه دهه گذشته «امالقرای اسلام» باید نه تنها به سراغ گفتمان آرمانگرایانه انقلاب ۱۳۵۷ و نیز انتظارات و وعدههای آن زمان رفت که تحولات ایران را در مقایسه با سایر کشورها هم مورد داوری قرار داد.
ایران امروز کشوری منزوی، با بحرانها و تنشهای سیاسی دورهای است که طی ۳۲ سال گذشته با کابوس «سقوط» و «استحاله» زندگی کرده و شاخصهای اصلی اقتصادی و اجتماعی آن نشان از جامعهای با مشکلات فراوان «جهانسومی» دارند. مهاجرت گسترده نیروی تحصیلکرده و نخبگان کشور شاید شاخص بسیار گویایی برای سنجش وضعیت کشور در زمینههای گوناگون باشد.
اگر به گفتمان اسلام سیاسی در سال ۱۳۵۷ بازگردیم میتوانیم از نوعی پروژه آرمانی شیعه سخن به میان آوریم که وعده ساختن بهشت زمینی در ایران را میداد. جامعه امروز ایران تا چه اندازه شبیه به آن پروژه انقلابی است و سرنوشت آن وعدههای آرمانی چه شده است؟ با بازخوانی حرفها و وعدههای آن روزها میتوان دستکم از سه شکست مهم در سه دهه تجربه جمهوری اسلامی سخن گفت.
شکست اخلاقی و معنوی دین دولتی
شکست اول به دلیل وجود حکومتی که خود را دینی و خدامحور میداند بدون شک معنوی و اخلاقی است. حکومتی که به نام دین و معنویت بر سر کار آمد نتوانست جامعه «اخلاقی» را که مدعی بود دینی شدن نظام سیاسی در پی خواهد داشت به وجود آورد. در حقیقت دخالت دین در سیاست، اسلامی کردن دولت یا مشارکت روحانیت در امور سیاسی راهی به سوی «اخلاقی»تر شدن جامعه و حکومت باز نکرد.
جریان دینی که میبایست رسالت تاریخیاش مبارزه با «زور و زر» باشد خود صاحب زور و زر شده است. عمکرد واقعی دولت ایران در زمینه سیاست چیزی بسیار متفاوت از دولتهای دیگر در سطح منطقه نیست. دینی شدن دولت نتوانسته حتی جلو تقلب، دروغ، کلک زدن، دزدی و سوء استفاده در بالاترین ردههای سیاسی را بگیرد و جمهوری اسلامی دستاوردی در این زمینه برای افتخار کردن ندارد.
دولتی شدن دین و توجه به بعد ظاهری و آیینی دین سبب رشد ریا و تظاهر دینی در جامعه شده است. دولت دینی با عملکرد خود بیشترین لطمه را به دین و اخلاق زده و ما با نوعی تباهی معنویت و زهد از درون تهی شده و ریاکارانه گسترده در ایران سروکار داریم. کار بیاخلاقی به آنجا کشیده شده که مسئولین درجه اول برای کسب اعتبار و مشروعیت دست به جعل مدرک تحصیلی میزنند یا بدون ترس از مجازات به خود اجازه بیقانونی میدهند. جامعه ایران امروز خود همه بیماریهای «اخلاقی» و ناهنجاریهای اجتماعی را که به سایر کشورها و بهویژه به غرب نسبت میدهد به میزان بیشتری داراست.
شکست اخلاقی دیگر حکومت مخالفت بخش بزرگی از مردم و بهویژه جوانان با فرهنگ دولتی و وجود یک فرهنگ غیررسمی گسترده است که به خاطر سرکوب دولتی شکل زیرزمینی دارد.
وقتی حکومتی ناچار است پلیس و نیروهای رنگارنگ نظامی را برای برقراری نظم «اسلامی» و رعایت قواعد دینی به خیابانها بیاورد و شب و روز بر میزان حجاب و نوع لباس پوشیدن و آرایش زنان، رابطه دو جنس مخالف نظارت کند و مواظب سینما و موسیقی جوانان و سرگرمی و زندگی خصوصی مردم باشد در حقیقت شکست خود در جذب مردم به فرهنگ دولتی و دین حکومتی را به نمایش میگذارد.
بیاعتمادی میان بخش بزرگی از مردم و حکومت نتیجه این شکست و شکاف فرهنگی در جامعهای است که در آن نظام آموزشی ایدئولوژیک و دستگاههای تبلیغاتی و رسانههای دولتی در ۳۲ سال گذشته از هیچ تلاشی برای شستشوی مغزی مخاطبان خود فروگذار نکردهاند.
شکست الگوی «مردمسالاری دینی»
شکست دوم ایجاد جامعهای مبتنی بر دموکراسی ادعایی از جنس اسلامی بود که قرار بود از دموکراسی غربی هم بهتر باشد.
ایران از نظر آزادی بیان، آزادی احزاب، تشکلهای مدنی و صنفی، آزادی رسانهها جایگاه مطلوبی در دنیا و در منطقه ندارد. انتخابات با نظارت سیاسی شورای نگهبان تا حدود زیادی از محتوای دموکراتیک تهی میشود و از محدوده نیروهای اسلامی مجاز فراتر نمیرود. سرکوب خونین و بیرحمانه اعتراضات پس از انتخابات ۱۳۸۸ که خواستار احترام به حقوق شهروندی و رای خود بودند و زندانی کردن مخالفان، روشنفکران، روزنامهنگاران و وکلا یا اعدام شماری از فعالین سیاسی میزان پایبندی جمهوری اسلامی به قواعد و هنجارهای دموکراتیک را در برابر چشم جهانیان به نمایش گذاشت.
نظام سیاسی ایران در جریان تحول پر فراز و نشیب خود نشان داد که حتا ظرفیت اپوزیسیون خودی که شامل نیروهای اسلامگرای میانهرو و اصلاحطلب میشود را هم ندارد و با بروز هر بحران سیاسی همه موجودیت آن مورد پرسش قرار میگیرد.
شاید حیرتآورترین نشانه بنبست این «دموکراسی دینی» سرنوشت تلخ روحانیون و اندیشمندان اسلامی منتقد باشد که در حکومت اسلامی بسیار بیشتر از سالهای پیش از ۱۳۵۷ در زندان و تبعید یا حصر خانگی قرار دارند و حق اظهار نظر و مشارکت از آنها سلب شده است. آن چه بیش از یک قرن پیش روحانی پیشگام مشروطیت میرزا محمد حسین نائینى درباره استبداد دینی و پیچیدگی آن گفته بود را امروز جامعه ایران به طور عینی زندگی میکند.
شکست در ایجاد اقتصاد پررونق و رفاه عمومی
شکست سوم اما بعد اقتصادی را در برمیگیرد. ایران با وجود برخورداری از منابع طبیعی فراوان و فروش نفت و گاز نتوانسته است جایی شایسته در اقتصاد و بازار جهانی پیدا کند.
کافی است ایران را طی ۳۰ سال گذشته با کشورهای نوظهوری مانند کره جنوبی، برزیل، ترکیه، آفریقای جنوبی یا شیلی مقایسه کنیم تا به میزان این عقبماندگی بیشتر پی ببریم. کشورهایی بدون برخورداری از درآمد کلان نفت توانستهاند از جایگاه اقتصادی بهتری از ایران برخوردار شوند که از نظر سرانه تولید ناخالص ملی در رده ۸۷ دنیا قرار دارد.
رهبران اسلامی انقلاب شاه را متهم میکردند که ایران را به فروش نفت وابسته کرده، ۳۲ سال بعد از آن حرفها و وعدهها بودجه دولت همچنان میزان بالای وابستگی به نفت را حفظ کرده و بدون نفتفروشی اداره کشور ناممکن است.
ناکامیهای اقتصادی دولت اسلامی یا عدم توسعه کافی به معنای عقبماندگی در زمینه رفاه عمومی هم هست. فاصله طبقاتی در ایران افزایش یافته و دولت برای جلوگیری از «تشویش» افکار عمومی حتی از اعلام آمار میزان جمعیتی که زیر خط فقر (حدود ۲۰ درصد) زندگی میکند هم طفره میرود. همه شاخصهای اصلی اقتصادی ایران از بیکاری (بیش از ۱۵ درصد) و تورم (دو رقمی) و رشد سرمایهگذاری، سرمایهگذاری خارجی، بهرهوری تولید در مقایسه با کشورهای مشابه در وضعیت خوبی قرار ندارند. جایگاه بسیار بد ایران از نظر میزان فساد اقتصادی نشان میدهد حکومت دینی حتی در این زمینه هم کمکی به جامعه ایران نکرده است.
ایران: تجربه شکست بنیادگرایی اسلامی
تجربه و کارنامه اسلامگرایی ایران در برابر افکار عمومی منطقه است. شکست جمهوری اسلامی شکست گرایشی از بنیادگرایی در منطقه و پایان رویای ساختن بهشت زمینی با تکیه بر متون و سنتهای اسلامی است.
دلایل شکست این پروژه انقلابی را هم در آثار علوم انسانی معاصر ایران و هم در کارهای نظری روشنفکران دینی مانند عبدالکریم سروش، مجتهد شبستری، یوسفی اشکوری، کدیور و بسیاری دیگر میتوان یافت. شکستهای پیشگفته بخشی از اندیشمندان دینی را به بازخوانی آسیبشناسانه تجربه ایران کشاند. مجتهد شبستری، اندیشمند معاصر دینی، بنبست انقلاب اسلامی را به خوبی در دو امر نشدنی خلاصه میکند: بنبست اول به امکان یافتن پاسخ همه مسائل زمان حاضر در متون دینی بازمیگردد. بنبست دوم تلاش برای یافتن پاسخهای دینی برای همه مسائل جامعه امروزی را در برمیگیرد.
اگر بخشی از افکار عمومی منطقه نگاهی مثبت به ایران دارد، این موضوع در رابطه با الگوی جامعهای که ۳۲ سال جمهوری اسلامی در ایران به وجود آورده نیست. امروز ایران نه در زمینه اقتصاد، نه در زمینه رفاه و توزیع عادلانه ثروت، نه در زمینه ایجاد نوعی دموکراسی قابل قبول در سطح منطقه، نه در توسعه جامعه اخلاقی چیزی برای گفتن ندارد.
اما در عوض این غربستیزی ایران و دشمنی آشکار با اسرائیل است که برای بخشی از افکار عمومی منطقه که از حکومتهای فاسد و استبداری خود نومید شدهاند یا از ادامه اشغال سرزمینهای فلسطین و ناتوانی در بازپسگیری آنها سر خوردهاند جذابیت پیدا میکند. مسئولین ایران سعی میکنند از طریق حمایتهای مالی با دلارهای نفتی از حزبالله یا حماس خود را پیشگام مبارزه با اسرائیل نشان دهند. صدام حسین هم در زمان خود این کارها را به خوبی انجام میداد و به دلیل همین «مقاومت» هم محبوبیت فراوانی در کشورهای عربی داشت.
درست به خاطر همین کارنامه نه چندان درخشان است که بسیاری از نیروهای اسلامگرای منطقه اکنون بیش از آن که به تجربه ایران نگاه کنند به ترکیه و کشورهایی که موفق میشوند برای نیازهای امروزی جامعه و شهروندان پاسخهای بهتری پیدا کنند چشم دوختهاند.
زمانی که در ایران حکومت فرهنگ ذوب شدن در ولایت مطلقه فقیه و فصلالخطاب بودن رهبری و اطاعت بیچون و چرا از او را به عنوان نابترین دستاورد جمهوری اسلامی ترویج میکند، مردم منطقه برای دموکراسی و حقوق شهروندی خود به خیابانها میآیند. الگوی ذوب شدن در ولایت فقیه و در امت به دوران شروع رشد جنبشهای اسلامگرا تعلق دارد.
جنبشهایی که امروز کشورهای عربی را به زلزله سیاسی انداختهاند هدفها و خواستهایی متفاوت با ایران سال ۱۳۵۷ دارند. مردم نه در پی ایجاد جمهوری اسلامی و اجرای قوانین اسلامی که پیش از هر چیز خواهان برخورداری از دموکراسی و حقوق شهروندیاند.
کافی است نوع برخورد با دولت یا دوران انتقالی در مصر و تونس با تجربه ایران ۱۳۵۷ مقایسه شود. در حالی که در جریان انقلاب، نیروهای سیاسی با دولت میانجی شاپور بختیار که میتوانست راه را برای انتقال قدرت دموکراتیک باز کند به شکلی افراطی و «انقلابی» مخالفت کردند تا همه ساختمان حکومت یکجا فرو ریزد، امروز در تونس و مصر اپوزیسیون بدون افراطیگری حتی با دولتی که مورد اعتراض افکار عمومی است هم مذاکره میکنند. نشانه دیگر این تفاوت و بلوغ دموکراتیک پذیرش کثرتگرایی سیاسی و عدم مقبولیت شعارهایی از جنس «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله» است.
تجربه جامعه ایران و شکافی که هم اینک میان بخش مهمی از افکار عمومی و دولت ایران وجود دارد آئینه تمامنمای شکست پروژه انقلاب اسلامی است. گفتمان متفاوت جنبشهای جدید منطقه و تکیه آنها بر دموکراسی، حقوق شهروندی و مشارکت هم نشان میدهد که انقلاب اسلامی از نوع ایران برخلاف ادعاهای رسمی نتوانسته است به الگوی جنبشهای جدید منطقه تبدیل شود.
---------------------------------------------------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.