حکومت شلاق: گرفتن زهر چشم و عادت دادن مردم به شکنجه

کلاه ایمنی،طرحی از مانا نیستانی برای رادیو فردا پس از شلاق خوردن کارگران

در اواخر اردیبهشت ۱۳۹۵، ۱۷ کارگر معدن طلای آق‌دره در آذربایجان شرقی به اتهام ایجاد اغتشاش علاوه بر مجازت حبس و جریمه نقدی ۳۰ تا ۵۰ ضربه شلاق خوردند (حکم حبس بعداً لغو شد).

در موردی دیگر ٣٥ دختر و پسر که در اوایل خرداد باغی در اطراف قزوین در حین جشن فارغ التحصیلی دستگیر شده بودند به اتهام اختلاط و هنجار شکنی به ٩٩ ضربه شلاق تعزیری محکوم و در همان روز بدون تحقیقات مقدماتی در مورد وقوع جرم، قرار مجرمیت و کیفرخواست صادر، رسیدگی ماهیتی انجام، حکم تعزیر صادر و بلافاصله اجرا شده است (عدالت سرپایی).

از منظر بسیاری از اسلامگرایان مهمانی مختلط پسران و دختران یعنی اباحه گری فرهنگی، عرفی گرایی، لجام‌گسیختگی و بی‌توجهی به شعائر اسلامی. وجدان انقلابی اسلامگرایان حکم می‌کند که مرفهان بی‌درد را- تنها آنان که سبک زندگی حکومتی را رعایت نکنند- با اعمال رنج بسیار از شادی و لذت جویی پشیمان سازند. اما چرا حکومتی که با شعارهای کمک به مستضعفان بر سر کار آمده کارگران معترض یک معدن را که دشوارترین کارها را دارند به شلاق می‌بندد؟ چرا یک منتقد فیلم در برابر بی‌ادبی یک عنصر تبلیغاتی رژیم باید خواستار شلاق زدن وی شود؟



تحول تنبیه بدنی توسط مراجع دولتی

از دستاوردهای مهم حکومت پهلوی در حوزه‌ی قضا حذف شلاق به عنوان یک شکنجه‌ی قرون وسطایی بود. در آن دوره تنبیه بدنی از نهادهای انتظامی و امنیتی و حتی مدارس حذف نشده بود اما نه حکومت و نه جامعه شلاق را به عنوان یک مجازات می‌پذیرفت. کسانی که هنوز معتقدند مردم ایران سزاوار جمهوری اسلامی و مجازات‌های خشن آن هستند باید توضیح دهند که چگونه همین مردم به تدریج شلاق را کنار گذاشتند و در ادبیات جاری سیاسی و اجتماعی آن را به حاشیه راندند. مجازات‌های بدنی خشن در دوران انقلاب به فرهنگ سیاسی و اجتماعی مردم ایران وارد شد. در دوران انقلاب غیر از روحانیون بقیه برای مجازات سیاسیون و "طاغوتی‌ها" خواستار شلاق زدن آنها نمی‌شدند اما از اعدام انقلابی سخن می‌گفتند؛ وقتی اعدام بر سر زبان‌ها بیفتد دیگر شلاق و قطع دست و پا و انگشتان به راحتی برای عموم هضم می‌شود.

وفور شلاق

در قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۹۲، ۳۹ بار از شلاق (۳ تا ۱۰۰ ضربه) یاد شده است. در این قانون شلاق هم عرض با حبس و مجازات نقدی یکی از مجازات‌های اصلی است. قانونگزاران برای کاهش تعداد زندانیان شلاق را به مجازات بدیل برای بسیاری از مجازات‌ها تعیین کرده‌اند. شلاق چنان که در قانون مجازات اسلامی آمده مجازات فقراست چون در اکثر موارد افراد یا قاضی (بر اساس وضعیت محکوم) می‌توانند مجازات نقدی یا شلاق را متحمل شوند. کسانی که تمکن مالی ندارند طبعاً مجبورند مجازات شلاق را تحمل کنند و کسانی که تمکن مالی دارند با رضایت جریمه را می‌پردازند تا شکنجه نشوند.

شلاق در قاون مجازات اسلامی رتبه‌ی سوم را در مجازات‌های شدید بعد از اعدام و قطع عضو دارد (ماده‌ی ۱۲۷). قانونگزاران به خوبی به این نکته واقف بوده‌اند که شلاق چه قدرتی برای وارد آوردن رنج و درد برای آدمی دارد. مجازات شلاق فقط به جرائمی خاص محدود نمی‌شود و انواع جرائم (از نوشیدن مشروبات الکلی تا روابط جنسی نفی شده توسط قانونگزار، و از اعمال خسارت بر بدن دیگری تا هتک حرمت) را در بر می‌گیرد. به علت گذاشتن عنوان تعزیر بر شلاق، از آن در هر موردی به صلاح دید قاضی می‌توان استفاده کرد.


مدافعان و مخالفان شلاق

سه دسته نهاد مدافع جدی تنبیه بدنی بوده‌اند: نهادهای دینی، نهادهای نظامی و حکومت‌های اقتدارگرا و تمامیت خواه. تنها وجه صدور حکم شلاق زهر چشم گرفتن و اعلام قدرت است چون اگر جریمه‌ی نقدی با جبران خسارت یا قصاص با عضو در برابر عضو یا نفس در برابر نفس توجیه می‌شود شلاق هیچ کدام از این توجهیات را ندارد. نهادهای دینی و نظامی و سیاسی تنها می‌خواهند نشان دهند که قدرت مستقر هستند و تخلف از دستورات آنها هزینه دارد.

در مقابل سه دسته نهاد با تنبیه بدنی مخالف بوده‌اند: حکومت‌های لیبرال دمکرات، نهادهای آموزشی مدرن، و مؤسسات پژوهشی در حوزه‌ی علوم انسانی و اجتماعی. نهادهای دینی در کشورهایی با اکثریت مسیحی بیشتر با تضعیف از بیرون این گونه تنبیهات را کنار گذاشتند. مؤسسات پژوهشی به علت تمرکز بر نتیجه و کارکرد به خوبی متوجه شده‌اند که تنبیه بدنی اکثر کارکردهای مورد نظر طرفداران این نحوه‌ی رفتار (به‌جز رام و مطیع سازی) را ندارد. متاسفانه در ایران امروز حکومت و نهادهای نظامی و دینی یکصدا مدافع انواع تنبیهات بدنی (اعدام، قطع عضو، شکنجه) هستند.

بیشترین خورندگان شلاق

کسانی که بیشترین شلاق‌ها را در ایران می‌خورند جوانان، کارگران، زنان و اقلیت‌های دینی و قومی هستند. این چهار قشر واجد سه ویژگی مشترک هستند:

۱) از لحاظ قدرت مالی کمترین بنیه را دارند و نمی‌توانند احکام شلاق خود را با پرداخت رشوه یا بدل مجازات بخرند؛
۲) کمترین دسترسی به قدرت سیاسی را دارند؛ و
۳) فاصله‌ی آنان با سبک زندگی قشر حاکم بیش از دیگر اقشار (مثل بازاریان یا معلمان یا کارکنان دولت) است.


حکومت نمی‌تواند افراد را برای کارگری، جوان یا زن یا اقلیت بودن گزینش کند اما معلمان و دیگر کارکنان دولت گزینش می‌شوند و بسیاری از بازاریان نیز از آغاز به دلیل تأمین منافع با جمهوری اسلامی همراهی داشته‌اند. بخشی از جوانان تحت عنوان اراذل و اوباش و برخی به اتهام حضور در مهمانی شلاق می‌خورند. دانشجویان فعال نیز بعضاً حکم شلاق دریافت کرده و حکم در مورد آنها اجرا شده است. (امین نیایی فر و پیمان عارف در مهر ۱۳۹۰) البته برای همسان جلوه دادن کارگر معترض، دانشجوی فعال، و جوان رقصنده با مجرمان دیگر در مواردی حکم شلاق برای متهمان به سرقت نیز به اجرا در آمده است.

مصداق شکنجه

در عرف قضایی امروز دنیا شلاق دیگر یک مجازات تنبیهی نیست بلکه مثل دیگر تنبیهات بدنی مصداق شکنجه است (ماده ۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر). جمهوری اسلامی این گونه قوانین را غربی و غیر اسلامی و غیر بومی معرفی کرده و نام شکنجه را نیز به تعزیر تغییر داده تا هم هویت گرایان و بومی گرایان را در این حیطه راضی نگاه دارد یا از اعتراض انها جلوگیری کند و هم به طرفداران نظام این احساس بد را منتقل نکند که حکومت افراد را شکنجه می‌کند. حکومت دینی افراد را «شکنجه» نمی‌کند بلکه احکام الهی را اجرا می‌کند.

چرا شلاق؟

اگر می‌توان شلاق را از مجازات‌ها در ایران حذف کرد (چنان که در دوران پهلوی به تدریج این اتفاق افتاد) و در دنیا (به‌جز چند حکومت طالبان، اندونزی، داعش، عربستان، سودان، یمن، نیجریه و جمهوری اسلامی) حذف شده است چرا حکومت‌های اسلامی به وفور از آن استفاده می‌کنند؟ نخست آن که شلاق خشونت عریان است: اکثراً در ملأ عام اجرا می‌شود و اثر آن بر بدن باقی می‌ماند. این باعث می‌شود که جامعه ارعاب ناشی از آن را به خوبی درک کرده و در گوشه‌ای ذهن آن را تازه نگاه دارد. بدین ترتیب جامعه به شکنجه و خشونت عادت می‌کند. حکومت‌های دینی نمی‌خواهند مردم فراموش کنند که آنها تا چه حد ظرفیت ایجاد درد و خشونت دارند.

دوم آن که خاطره‌ی آن بر خلاف مجازات با پول نقد یا حبس تا زمان مرگ باقی می‌ماند. شلاق مثل دیگر روش‌های شکنجه ابزاری برای عدم فراموشی قساوت «نظام» است.

سوم آن که شلاق زدن جنبه‌ی آیینی دارد و کسانی که در معرض آن قرار می‌گیرن(و بدیلی برایان نمی‌شناسند) تصور می‌کنند که شلاق زدن موجب پاکسازی جامعه از شر و نادرستی و فساد می‌شود. شلاق زدن در ایجاد این توهم می‌تواند موفق باشد.

و چهارم آن که شلاق در بدن فرد نقص دائمی ایجاد نمی‌کند. این مجازات به نظام‌هایی که در آنها برده داری و ارباب و رعیتی رواج داشته تعلق دارد نظامی می‌خواست برده و رعیت را به علت تخلف از حکم ارباب با رنج بسیار مجازات کند اما وی را ناقص نسازد تا از ارزش تولیدی برده ورعیت کاسته نشود. شلاق مجازات مملوک است از سوی مالک.

——————————————————

یادداشت‌ها نظر نویسندگان خود را بازتاب می‌دهند. آنها الزاما بیانگر دیدگاهی از رادیو فردا نیستند.