دفن پروفسور ريچارد نيلسون فرای، ايرانشناس و پژوهشگر مشهور ايراندوست در اصفهان، به آزمونی مهم برای حسن روحانی مبدل شده است. در برابر جنجال تريبونهای راست افراطی در ايران، دولت اعتدالگرا يا بايد سکوت نمايد و تمکين، و يا وصيت جالب توجه اين استاد تاريخ (دفن در حاشيهی زايندهرود) را مورد حمايت قرار دهد و متحقق کند.
راستهای افراطی از تريبونهايی که در اختيار داشتهاند (از کيهان تا مجلس) تقريبا هر ناسزا و توهين و تهمتی را نثار استاد برجسته دانشگاه هاروارد کردهاند.
همزمان، گروهی از نيروهای ميدانی راست افراطی در اصفهان جولان دادهاند. تجمع اعتراضی افراطیهای همسو با کيهان در آرامگاه پروفسور آرتور پوپ، ايرانشناس برجسته آمريکايی، کنار پل خواجو، يادآور تحرکات خيابانی «انصار حزبالله» و «لباس شخصی»ها در دوران اصلاحات است. مخالفان دولت اعتدال، تجربهی خود از دوران اصلاحات را پيوسته بکار میگيرند.
در چنين وضعی، و در زمانهی سکوت معنادار استادان تاريخ در ايران، که تا هنگام نگارش اين مطلب، تمايلی به دخالت علمی در ماجرا نشان ندادهاند، و آشکارا از چالش غيرمستقيم با جنجال راست افراطی کناره گرفتهاند؛ ورود صريح رئيس مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی با اهميت است. کاظم موسوی بجنوردی از انقلابيون و زندانيان سياسی مشهور در زمان شاهنشاهی، در مقام وصی ريچارد فرای، بیتعارف و تشويش وارد موضوع شده است.
سيدکاظم موسوی بجنوردی، رييس دائرة المعارف بزرگ اسلامی از پيشگامان مبارزه مسلحانه با رژيم سلطنتی در ابتدای دههی ۴۰ بود. دادستان نظامی در مهرماه ۱۳۴۳ برای او و همفکرانش در حزب ملل اسلامی (ازجمله: محمدجواد حجتی کرمانی، عباس آقازمانی/ابوشريف، و ابوالقاسم سرحدیزاده) درخواست اعدام و زندانهای طولانی مدت کرد. آنها به جرم «قيام مسلحانه» محاکمه شدند. بجنوردی، رهبر گروه حبس ابد و ديگر اعضای رهبری حزب نيز احکام حبسهای سنگين دريافت کردند.
حالا، بجنوردی که رياست سازمان اسناد و کتابخانه ملی ايران را در زمان رياست جمهوری خاتمی برعهده داشته و مشاور فرهنگی رييس جمهور اصلاحطلب بوده، در برابر کيهانيان وارد ميدان شده است. او با ستايش از فرای، تاکيد کرده که «مشاراليه بزرگترين ايرانشناس جهان بوده» و با اشاره به اين نکته که «مرحوم دهخدا به او لقب ايراندوست داده»، خطاب به روحانی نوشته است: «بايد از حرکتهای فريبکارانه و دروغپردازان ممانعت فرمائيد. تقاضای اينجانب تعجيل در صدور مجوز ورود پيکر پروفسور فرای است.»
موسوی بجنوردی همچنين مینويسد: «اگر اجازه خاکسپاری به پيکر پاک اين ايرانشناس برجسته داده نشود باعث ايجاد بدبينی نسبت به کشور ما و نظام جمهوری اسلامی ايران میشود... اجازه ندهيد که تعداد اندکی که شايد دچار خبط دماغ باشند منافع ملی ما را ناديده بگيرند.»
حسين شريعتمداری و افراطیهای همسو نمیتوانند پيشينه و جايگاه بجنوردی را در انقلاب نفی کنند. ورود تمام قد او در مقام وصی ايرانشناس آمريکايی، پشتوانهی خوبی برای اقدام جدی دولت روحانی است؛ اگر دولت اعتدال نخواهد به مماشات با مخالفان افراطی و مطالبات غيرقانونی آنان بنشيند.
ماجرای بهظاهر ساده با نامهای که محمدجواد ظريف، وزير خارجه به نهاونديان، رييس دفتر روحانی نوشته، وجهی ديگر از ابعاد و اهميت خود را بروز داده است. آنجا که به مناسبات خارجی و تصوير بينالمللی دولت بنفش مربوط میشود.
ظريف با ارجاع به نامهی بجنوردی، و اينکه دائرة المعارف بزرگ اسلامی مسئوليت تدفين و ديگر حواشی را بهعهده گرفته، خواستار پيگيری موضوع شده است.
رخدادی که در نگاه نخست، ساده و کوچک بهنظر میرسيد، اکنون ـ و با جنجال افراطیهای مخالف دولت اعتدالگرا ـ به آزمونی بزرگ برای روحانی مبدل شده است. هم راست افراطی که تمايلی به توفيق دولت نشان نمیدهد، و هم حاميان روحانی، چشمانتظار واکنش دولت بنفشاند.
تمکين کردن روحانی به جنجال مخالفان، آنان را برای طرح و تعقيب خواستههای مهمتری، تشجيع میکند. و در نقطهی مقابل، اقدام محکم و بیتزلزل و تعارف دولت برای دفن ايرانشناس آمريکايی در حاشيه زايندهرود، پيام صريحی است به مخالفان دولت که هياهوی آنان اقتدار و برنامههای دولت را تحت تأثير قرار نمیدهد.
در عرصهای متفاوت، حاميان روحانی که هنوز رهبران و فعالان جنبش سبز را در حبس میبينند و تغيير معناداری در وضع مطبوعات و احزاب و سنديکاها مشاهده نمیکنند، منتظر اقدام اثباتی و قاطع دولت و خودنمايی دولت منتخب در برابر تماميتخواهان هستند. در سوی ديگر، انفعال يا گريز دولت از مواجههی مقتدرانه با راست افراطی، پيام نااميدکنندهای به حاميان خواهد داشت؛ و حداقل آنکه موقعيت روانی آنان را در برابر اقتدارگرايی، تحت تأثير قرار خواهد داد.
اينچنين، آنکه در شورای عالی امنيت ملی پرسابقه است و اينک بر صدر قوه مجريه تکيه زده، در برابر آزمون مهمی قرار گرفته؛ موضوعی که هرچند در ظاهر مانند انرژی هستهای و تعامل با غرب، واجد اهميت استراتژيک نيست ولی بهقدر لازم با موقعيت سياسی دولت گره خورده است. روحانی با حمايت از تدفين ريچارد فرای میتواند دولت بنفش را در چشم بدنهی حامی اجتماعی ارتقاء دهد و منزلت بخشد و مقتدر معرفی مکند، و به راست افراطی پيام صريح و قاطع فرستد. جز اين، مماشات و تمکين روحانی، موجب تشجيع و گستاخی مخالفان خواهد شد و موقعيت سياسی متزلزلی برای دولت تعريف خواهد کرد.
روحانی وارث قوه مجريهای شده که احمدینژاد جسور را در رأس خود داشت. در کنار تمام انتقادهايی که عليه دولت احمدینژاد مطرح شده، کمتر در اين نکته اختلاف نظر وجود دارد که او کوشيد در مقام «نفر دوم نظام سياسی»، مقتدر عمل کند و اجرای برنامهها و سياستهای خود را بهشکل جدی و با سماجت و اصرار و قاطعيت، پيگير شود.
ماجرای تدفين فرای اين نکته را بيشتر شفاف خواهد داد که روحانی مايل است در برابر فشارها در چه موقعيتی بايستد و چگونه در برابر مخالفان اقدام کند.
راستهای افراطی از تريبونهايی که در اختيار داشتهاند (از کيهان تا مجلس) تقريبا هر ناسزا و توهين و تهمتی را نثار استاد برجسته دانشگاه هاروارد کردهاند.
همزمان، گروهی از نيروهای ميدانی راست افراطی در اصفهان جولان دادهاند. تجمع اعتراضی افراطیهای همسو با کيهان در آرامگاه پروفسور آرتور پوپ، ايرانشناس برجسته آمريکايی، کنار پل خواجو، يادآور تحرکات خيابانی «انصار حزبالله» و «لباس شخصی»ها در دوران اصلاحات است. مخالفان دولت اعتدال، تجربهی خود از دوران اصلاحات را پيوسته بکار میگيرند.
در چنين وضعی، و در زمانهی سکوت معنادار استادان تاريخ در ايران، که تا هنگام نگارش اين مطلب، تمايلی به دخالت علمی در ماجرا نشان ندادهاند، و آشکارا از چالش غيرمستقيم با جنجال راست افراطی کناره گرفتهاند؛ ورود صريح رئيس مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی با اهميت است. کاظم موسوی بجنوردی از انقلابيون و زندانيان سياسی مشهور در زمان شاهنشاهی، در مقام وصی ريچارد فرای، بیتعارف و تشويش وارد موضوع شده است.
سيدکاظم موسوی بجنوردی، رييس دائرة المعارف بزرگ اسلامی از پيشگامان مبارزه مسلحانه با رژيم سلطنتی در ابتدای دههی ۴۰ بود. دادستان نظامی در مهرماه ۱۳۴۳ برای او و همفکرانش در حزب ملل اسلامی (ازجمله: محمدجواد حجتی کرمانی، عباس آقازمانی/ابوشريف، و ابوالقاسم سرحدیزاده) درخواست اعدام و زندانهای طولانی مدت کرد. آنها به جرم «قيام مسلحانه» محاکمه شدند. بجنوردی، رهبر گروه حبس ابد و ديگر اعضای رهبری حزب نيز احکام حبسهای سنگين دريافت کردند.
حالا، بجنوردی که رياست سازمان اسناد و کتابخانه ملی ايران را در زمان رياست جمهوری خاتمی برعهده داشته و مشاور فرهنگی رييس جمهور اصلاحطلب بوده، در برابر کيهانيان وارد ميدان شده است. او با ستايش از فرای، تاکيد کرده که «مشاراليه بزرگترين ايرانشناس جهان بوده» و با اشاره به اين نکته که «مرحوم دهخدا به او لقب ايراندوست داده»، خطاب به روحانی نوشته است: «بايد از حرکتهای فريبکارانه و دروغپردازان ممانعت فرمائيد. تقاضای اينجانب تعجيل در صدور مجوز ورود پيکر پروفسور فرای است.»
موسوی بجنوردی همچنين مینويسد: «اگر اجازه خاکسپاری به پيکر پاک اين ايرانشناس برجسته داده نشود باعث ايجاد بدبينی نسبت به کشور ما و نظام جمهوری اسلامی ايران میشود... اجازه ندهيد که تعداد اندکی که شايد دچار خبط دماغ باشند منافع ملی ما را ناديده بگيرند.»
حسين شريعتمداری و افراطیهای همسو نمیتوانند پيشينه و جايگاه بجنوردی را در انقلاب نفی کنند. ورود تمام قد او در مقام وصی ايرانشناس آمريکايی، پشتوانهی خوبی برای اقدام جدی دولت روحانی است؛ اگر دولت اعتدال نخواهد به مماشات با مخالفان افراطی و مطالبات غيرقانونی آنان بنشيند.
ماجرای بهظاهر ساده با نامهای که محمدجواد ظريف، وزير خارجه به نهاونديان، رييس دفتر روحانی نوشته، وجهی ديگر از ابعاد و اهميت خود را بروز داده است. آنجا که به مناسبات خارجی و تصوير بينالمللی دولت بنفش مربوط میشود.
ظريف با ارجاع به نامهی بجنوردی، و اينکه دائرة المعارف بزرگ اسلامی مسئوليت تدفين و ديگر حواشی را بهعهده گرفته، خواستار پيگيری موضوع شده است.
رخدادی که در نگاه نخست، ساده و کوچک بهنظر میرسيد، اکنون ـ و با جنجال افراطیهای مخالف دولت اعتدالگرا ـ به آزمونی بزرگ برای روحانی مبدل شده است. هم راست افراطی که تمايلی به توفيق دولت نشان نمیدهد، و هم حاميان روحانی، چشمانتظار واکنش دولت بنفشاند.
تمکين کردن روحانی به جنجال مخالفان، آنان را برای طرح و تعقيب خواستههای مهمتری، تشجيع میکند. و در نقطهی مقابل، اقدام محکم و بیتزلزل و تعارف دولت برای دفن ايرانشناس آمريکايی در حاشيه زايندهرود، پيام صريحی است به مخالفان دولت که هياهوی آنان اقتدار و برنامههای دولت را تحت تأثير قرار نمیدهد.
در عرصهای متفاوت، حاميان روحانی که هنوز رهبران و فعالان جنبش سبز را در حبس میبينند و تغيير معناداری در وضع مطبوعات و احزاب و سنديکاها مشاهده نمیکنند، منتظر اقدام اثباتی و قاطع دولت و خودنمايی دولت منتخب در برابر تماميتخواهان هستند. در سوی ديگر، انفعال يا گريز دولت از مواجههی مقتدرانه با راست افراطی، پيام نااميدکنندهای به حاميان خواهد داشت؛ و حداقل آنکه موقعيت روانی آنان را در برابر اقتدارگرايی، تحت تأثير قرار خواهد داد.
اينچنين، آنکه در شورای عالی امنيت ملی پرسابقه است و اينک بر صدر قوه مجريه تکيه زده، در برابر آزمون مهمی قرار گرفته؛ موضوعی که هرچند در ظاهر مانند انرژی هستهای و تعامل با غرب، واجد اهميت استراتژيک نيست ولی بهقدر لازم با موقعيت سياسی دولت گره خورده است. روحانی با حمايت از تدفين ريچارد فرای میتواند دولت بنفش را در چشم بدنهی حامی اجتماعی ارتقاء دهد و منزلت بخشد و مقتدر معرفی مکند، و به راست افراطی پيام صريح و قاطع فرستد. جز اين، مماشات و تمکين روحانی، موجب تشجيع و گستاخی مخالفان خواهد شد و موقعيت سياسی متزلزلی برای دولت تعريف خواهد کرد.
روحانی وارث قوه مجريهای شده که احمدینژاد جسور را در رأس خود داشت. در کنار تمام انتقادهايی که عليه دولت احمدینژاد مطرح شده، کمتر در اين نکته اختلاف نظر وجود دارد که او کوشيد در مقام «نفر دوم نظام سياسی»، مقتدر عمل کند و اجرای برنامهها و سياستهای خود را بهشکل جدی و با سماجت و اصرار و قاطعيت، پيگير شود.
ماجرای تدفين فرای اين نکته را بيشتر شفاف خواهد داد که روحانی مايل است در برابر فشارها در چه موقعيتی بايستد و چگونه در برابر مخالفان اقدام کند.