از دریچه دوربین؛ «هر عکاسی را هر جایی نمی‌فرستند»

  • محمدرضا کاظمی
    فهیمه خضر حیدری
برنامه این هفته نگاه تازه به عکس اختصاص دارد. در نخستین بخش برنامه بابک سالاری، عکاس ایرانی تبار کانادایی شرکت دارد. بابک سالاری عکاس مستند ساز است فارغ التحصیل دانشگاه کنکوردیا و موسسه عکاسی داوسون است که هم اکنون در یک تور دور دنیا کارگاه ها و نمایشگاه عکس هایش را در کشورهای مختلف برگزار می کند.

بابک سالاری به رادیو فردا می گوید: «پدرم از همان اول با عکاسی مخالف بود و می گفت به جای اینکه دکتر یا مهندس بشوی می خواهی آقا فتو شوی. ولی سماجت من باعث شد که آخر سر بپذیرد. عکاسی جنبه های مختلف دارد یک بخش از آن هم عکاسی عروسی است. عکاسی سر خیابان است. همان ها هم لحظاتی از زندگی آدم را ثبت می کنند.»



  • نگاه شما به حرفه عکاسی کلاً چطور است؟

برای من عکاسی یک نگاه شاعرانه است که از آن زاویه شعرهایی را که نمی توانم بنویسم با عکس بیان می کنم. هر شاعری یک عکاس است و هر عکاسی شاعر. عکاسی می تواند رسانه ای باشد که دریچه هایی را برای کسانی باز کند که خودشان نمی توانند یا امکانش را ندارند که خودشان را بیان کنند. من هر دو را مورد استفاده قرار می دهم. جاهایی حرف های خودم را می زنم و بعضی مواقع حرف های دیگران را. مجموعه ای از آن چیزی را که نگاه می کنم به شکل عکس یا عکاسی انجام می دهم.

  • آیا عکاس نگاه متفاوتی دارد به محیط؟ یعنی شما وقتی وارد محیطی می شوید کلاً نگاهتان متفاوت از نگاه دیگران است؟

من فکر می کنم نگاه های همه آدمها با هم متفاوت است. آن چیزی که عکاس حرفه ای را از بقیه آدم ها شاید جدا کند، دیدن جزییات است. چیزهایی را دیدن و ثبت کردن که شاید چشم عادی نتواند ببیند.

  • سفرهای زیادی داشتید به کشورهای مختلف: افغانستان، پاکستان، مکزیک، کوبا... روی پروژه های مختلف هم کار کردید. اگر ممکن است خلاصه ای از آن را بگویید.

یک چیزی را شاید بتوانم از میان همه کارهایم بیرون بیارم، آن زنجیری است که در همه کارهایی که در طی ۱۵ سال گذشته انجام داده ام، آن هم اینست که عکاسی من مجموعاً در مورد انسان هایی هست که در جامعه به حاشیه رانده شده اند. وقتی به فلسطین سفر می کنم، دیواری هست که بین فلسطین و اسرائیل کشیده شده و شرایطی که به فلسطینی ها تحمیل شده است بین ۵۰ شصت سال گذشته؛ عراق جنگ هست، ویرانی هست؛ مردم افغانستان به فراموشی سپرده شده اند، جنگ، بی خانمان شدن کودکان و انسانها، زنان...

  • عکس های کتاب‌تان که موضوع آن مردم افغانستان است، تمام سیاه و سفید است. آیا به همین خاطر سیاه و سفید را انتخاب می کنید چون به گفته خودتان موضوع آن افرادی است که به حاشیه رانده شده اند؟

برای من عکاسی زمانی رنگی می شود که رنگ یک موضوعیت به خصوص در عکس داشته باشد. من جهان را سیاه و سفید می بینم و اگر قرار باشد عکسی را به شکل رنگی بگیرم، رنگ می بایستی یک موضوعیت به خصوص در عکس داشته باشد.

«جنگ هست، ویرانی هست، بی خانمان شدن کودکان و انسانها، زنان...»
بابک سالاری در پاسخ به این پرسش که عکس هایش از دید خود او تا چه حد تاثیرگذار است، می گوید برخوردهای دیگران با عکس هایش خوب و سازنده بوده و می افزاید: «برای من آموزنده بود که ببینم این عکس ها چطور دیده می شود و نقدهایی که شده من از آنها یاد گرفته ام. تاثیرات آنها مثبت بوده.»

«عکاس ها مرغ عزا و عروسی‌اند»

در بخش دوم این برنامه جواد منتظری، دبیر عکس چند روزنامه اصلاح طلب از جمله روزنامه های خرداد، فتح، همبستگی و غیره شرکت دارد که به عنوان عکاس با خبرگزاری رویترز کار کرده و عکس هایش در روزنامه های مشهور دنیا مانند تایم، نیوزویک، نیویورک تایمز، فیگارو، اشپیگل و ... منتشر شده است.


  • در ایران با توجه به مشکلات و محدودیت هایی که برای روزنامه نگاران وجود دارد، به نظر می آید عکاس خبرنگاران و کسانی که برای مطبوعات عکاسی می کنند شغل بی دردسرتری نسبت به آنها داشته باشند؟

جواد منتظری: نه اینطور نیست. برای اینکه از یک جهاتی درد سرشان بیشتر است. جدا از اینکه وقتی محصول هر دوی آنها وقتی چاپ می شود، تکست یا متن به زمان نیاز دارد برای خوانده شدن ولی عکس را شما از دور روی دکه می بینید. برای همین خیلی سریعتر تاثیر می گذارد. حکومت یاد گرفته، به خصوص در چند سال اخیر، نسبت به عکاس ها بیشتر دقیق شود و خیلی بیشتر اذیت شان کند.

  • چه محدودیت هایی به صورت ملموس وجود دارد؟

«عکاسی مستند ما در روزنامه ها دیده نمی شود»
یک فرقی بین روزنامه نگار و عکاس وجود دارد، اینست که وقتی روزنامه نگار می رود داخل یک تجمع یا تظاهراتی که به ویژه وقتی به حکومت دارد اعتراض می کند، و می خواهند به معترضان حمله کنند، خبرنگار می تواند مثل آدم عادی در جمع باشد و چیزی نشود. ولی عکاس اینطور نیست.

عکاس در خط اول آن اتفاقات باید قرار بگیرد و دوربینش را بیاورد جلوی صورتش و عکس بگیرد. این یعنی دستگاهی که بلافاصله از فاصله دور نشان می دهد که کارش چیست و دارد چه کار می کند و مورد شناسایی قرار می گیرد. فرق دیگر اینست که عکاس ها معمولاً مرغ عزا و عروسی اند. وقتی دارند در تجمع عکاسی می کنند از دو جهت مورد ظن قرار می گیرند. یکی از طرف حکومت که می خواهی این عکس ها را کجا چاپ کنی و از طرف دیگر خود جمعیت حاضر در آنجا که تو عکس ما را می گیری و چاپ می کنی و ما را شناسایی می کنند و می گیرند.

  • در کارهای روزمره چه محدودیت هایی به صورت ملموس وجود دارد؟

از جمله محدودیت ها اینست که اجازه دسترسی راحت در حوزه های خبری نمی دهند. باید از سدهای زیادی رد شوی. وقتی موضوع حساس می شود، این اتفاق بیشتر خودش را نشان می دهد. این بزرگترین محدودیتی است که ما در ایران داریم و این که دولت می خواهد شیوه نگاه عکاسان را به موضوعات اجتماعی و خبری کنترل کند. برای همین اینکه چه کسانی کجا می توانند بروند عکاسی کنند، را انتخاب و گلچین می کند. یا وقتی عکسی چاپ می کنید که یک خورده مهم می شود، بلافاصله به شما تذکر می دهند، تلفن می کنند، به ویژه برای عکاسانی که با رسانه های خارجی کار می کنند.

برای کسانی مثل من که با رسانه های خارجی کار می کنند مشکل دیگری وجود دارد و آن اینست که خارج از پایتخت هر جا بخواهیم عکاسی کنیم، حتماً باید به بخش مطبوعات خارجی وزارت ارشاد خبر دهیم. به خصوص در مورد اتفاقاتی که در یک سال گذشته بعد از انتخابات افتاد خیلی شدید تر بود و اولش خبر دادند که نروید عکاسی کنید ما نمی توانیم مسئولیت قبول کنیم. بعد فکس زدند که نروید عکاسی کنید. بعد از آن دیدند که باز یک سری از بچه ها می روند و عکاسی می کنند، اس ام اس می فرستادند به تلفن موبایل ما که مجوز کار خبری تان -برای مثلاً این چند روز، که می دانستیم که طرفداران جنبش سبز در سطح شهر تجمع دارند- اعتبار ندارد.

  • گفتید پیش از این اعتراضات مشخص می کردند که افراد خاص می توانند از جاهای خاص عکس بگیرند و دیگران نمی توانند. می شود نمونه بدهید؟

مثلاً خود ریاست جمهوری از جاهایی است که برای اینکه شما بروید عکس بگیرید، باید اول تقاضا بدهید و بعد چند ماهی طول می کشد تا تایید شوید. وقتی هم تایید می شوید هر برنامه ای شما را نمی برند. وقتی زمان می گذرد می بینید یک سری عکاسان جاهایی می روند که شما نمی توانید بروید.

اگر دیدار با افراد خاصی است، یا اگر رئیس جمهوری جاهای خاصی دارد می رود، مثلاً سفرهای استانی را من خودم بارها تقاضا داده ام که بروم و آخرش هم نشد. هر دفعه به من می گفتند که حالا شما دوباره بگو. تاسیسات هسته ای را من هیچ وقت نتوانستم بروم. در حالی که وقتی خبرنگاران خارجی وارد ایران می شوند برایشان تور عکاسی از تاسیسات هسته ای می گذارند.

  • نگرانی شان از چیست؟

بیشتر این مسئله است که شما در بعضی جاها می توانید عکس بگیرید که آن عکس با زاویه و نگاهی که حکومت می خواهد از خودش ارائه دهد، ناخوشایند باشد.

  • حتی در دفتر ریاست جمهوری؟
حتی در دفتر ریاست جمهوری. بعضی از دیدارها را همه را دعوت نمی کنند. بهانه شان اینست که جا نیست. نمی توانیم پوشش بدهیم. ولی واقعیت این نیست. آنجا که لازم است، فوج عکاسان جا می گیرند و آنجا که لازم نیست، یک تعداد بیشتر جا نمی شوند. حتی یادم است در دوره اصلاحات هم این ماجرا اتفاق افتاد.

مثال مشخص آن: یادم است وقتی آقای خاتمی رفته بود نمایشگاه جنگ که از ادوات و ابزار جنگی دیدن کند، پشت یک دستگاه موشک انداز نشست. ما آن صحنه را ثبت کردیم ولی بلافاصله بعد از آن آمدند به ما گفتند که این عکس را لطفاً پخش نکنید و ما جایی پخش نکردیم. این اتفاق می افتد. یعنی سانسور و خود سانسوری بخشی از فرهنگ کار روزنامه نگاری ماست و ما پذیرفتیم.

در مورد آقای احمدی نژاد هم قطعاً وجود داشته است. ولی من چون کمتر در جاهای خاص با ایشان رفته ام، متاسفانه نمی توانم مثال بزنم. مورد دیگرش بیت رهبری است. اولین باری که رفتم بیت رهبری به من گفتند که شما دیگر اجازه ندارید عکاسی کنید. من نفهمیدم چرا. خیلی برای من عجیب بود. آخرش به من گفتند یا باید ریش و مویت را بزنی یا نیایی. یعنی داشتن ریش بلند و موی بلند موردی شد که من نتوانم در بیت رهبری عکاسی کنم.

  • فکر می کنید که مطبوعات ما الان تا چه حد چهره واقعی را از جامعه نشان می دهند با تصاویری که از نظر عکس هایی که منتشر می کنند؟

من فکر می کنم در ایران ساختار عکاسی خبری نداریم. این چیزی که ما می گیریم یک تعداد عکسی است که می گیریم و در روزنامه ها چاپ می شود و بعد می رود پی کارش. ولی این یک عکاسی خبری درست برای مطبوعات کشور ۷۰ میلیونی نیست. با آن وسعت جمعیت، با آن وسعت جغرافیا...

  • چرا این را می گویید؟

عکاسی مستند ما در روزنامه ها دیده نمی شود. داستان های مردم گوشه و کنار ایران را چاپ نمی کنیم. مشکلاتی که در زندگی اینها وجود دارد. شادی هایی که زندگی اینها وجود دارد. حتی فعالیت های روزانه مردم مان را نمی توانیم در روزنامه هایمان نشان دهیم. بچه های بسیاری هستند که پروژه های مستند و اجتماعی بسیار زیبایی انجام می دهند. اینها هیچ وقت در روزنامه های ما دیده نمی شود.

روزنامه های ما به لحاظ عکاسی، انعکاس شرایط و جامعه ای که در آن زندگی می کنیم نیست. مشکل دیگر خود عکاسان هستند. عکاسان به اندازه لازم به روز نیستند. به لحاظ دانش و علم عکاسی مطبوعاتی. مشکل دیگر کسانی هستند که با آنها کار می کنیم. یعنی خبرنگاران و مدیران رسانه ها. اینها هم به لحاظ دانش تصویری و دانش عکاسی متناسب با حرفه شان، به اندازه کافی پر نیستند و ما بخشی از مشکلاتمان همیشه در کار با خبرنگاران است.

این مشکل دو طرفه است. یعنی عکاسان از کار خبری چیزی نمی دانند و خبرنگاران از کار عکاسی. این به خودی خود یک فاصله به وجود می آورد. مشکل دیگر خود جامعه است. جامعه ما هنوز پذیرای رسانه قشنگ و رسانه درست نیست. بهترین روزنامه های ما تیراژهای بالایی ندارند. ولی می بینید خیلی از مجلاتی که تاثیر آن چنانی روی افکار مردم در زمینه آگاهی دهندگی ندارند، تیراژهایشان خیلی بیشتر است. یعنی یک مخلوطی از همه این هاست.

  • با تمام این مسائل آیا دوست دارید که هنوز در ایران عکاس باشید و توصیه می کنید که اگر جوانی از شما بپرسد که می خواهم عکاس شوم، این کاره شود؟

بله من قطعاً ترجیح می دهم که در ایران عکاسی کنم و برخواهم گشت و این کار را خواهم کرد. برای اینکه احساس می کنم آنجا جایی است که من در آن متولد شده ام و فکر کرده ام در موردش و نوشته ام با عکس در مورد آن (منظورم عکاسی مستند است) حق طبیعی من است. این حق را کسی نخواهد توانست از من بگیرد.

اگر جوانی از من بپرسد که می خواهد وارد این کار شود، به او می گویم که مشکلات این کار اینست ولی اگر می خواهی وارد شوی، پیش از هر چیز باید توان عکاسی و فکرت را بالا بکشی. چیزی که ما لازم داریم، فکری است که پشت این دوربین خوابیده و نگاهی است که پشت منظریاب دوربین خوابیده است. از دوربین عکاسی به عنوان ابزار بیان استفاده کن!